(Minghui.org) یک شرکت مواد غذایی موفق را با پسرم اداره و 20 سال را صرف ایجاد کسبوکاری کرده بودم که ارزشش به چند ده میلیون یوآن رسیده بود. مالک یک ساختمان دوطبقه بودم. طبقه همکف برای کسبوکار و تولید محصولات غذایی بود، در حالی که طبقه اول محل اقامتم بود. کارخانهام بهتنهایی 4000 مترمربع مساحت داشت.
مصائب بزرگ یکباره سروکلهشان پیدا شد
درصبح 3 مه 2011 دهها مرد قویهیکل با خالکوبی به داخل ساختمان محل زندگیام ریختند، من و دو پسرم را گرفتند، دست و پایمان را بستند و داخل ونی انداختند.
سپس شاهد بودیم که چند ده خودروی نیروی پلیس، با حدود پانصد تن از اراذل و اوباش محوطه شرکتم را محاصره کردند. پرسنل اداره 610 در کنار در ایستاده بودند و اقدامات را هدایت میکردند.
در آن زمان، تمام کارکنانم را که در کارخانه کار میکردند، بیرون کردند. برادرزادهها و سایر خویشاوندانم که آنجا بودند را بهشدت کتک زدند و به درون رودخانۀ کنار کارخانهام انداختند.
تعدادی ماشین را نیز داغان کردند و به داخل رودخانههُل دادند. سپس کارخانهام را با بولدوزر با خاک یکسان کردند.
من و پسرانم را به اداره پلیس بردند و در آنجا محتوای رایانهام را نیز کنترل کردند.
شخصی در اداره پلیس به من گفت که آنها برنامهریزی کرده بودند کسبوکارم را نابود کنند و مرا به زندان بیندازند، چراکه فالون دافا را تمرین میکنم، اما رئیس پلیس گفت کاری که انجام دادند، بهاندازه کافی مرا آزار داده است.
میدانستم که استاد لی هنگجی، بنیانگذار فالون دافا، مانع شدند رنج و محنت بیشتری برایم پیش آید.
آن شب دیرتر آزاد شدم، اما خانهام با خاک یکسان شده بود.
پسرم برای ارائه دادخواهی به پکن رفت، اما دستگیر و در جایی حبس شد. آنها آزادش نکردند تا زمانی که تضمین کرد دیگر دادخواهی نکند یا درباره مصیبتش به کسی چیزی نگوید.
افشاء کردن وابستگیهایم
نیروهای کهن از وابستگیام برای کسب اموال مادیِ دنیوی بهره گرفتند و از این افراد بد برای ازبین بردنم استفاده کردند.
دوستِ وکیلم به دیدنم آمد و گفت: «پس از اینکه خانوادهات چنین مصیبت عظیمی را تجربه کردهاند، چگونه میتوانی تا این حد آرام باشی؟! اگر این مصیبت برای هر فرد دیگری اتفاق میافتاد، احتمالاً تاکنون دچار حمله قلبی شده و مرده بود!»
پاسخ دادم: «اگر این اتفاق برای فردی عادی رخ میداد، احتمالاً برایش بسیار سخت میبود که با وجود ازبین رفتن وسیلۀ امرار معاشش و ازهم پاشیدن خانوادهاش به زندگی ادامه دهد، اما من دافا را تزکیه میکنم. ثروت فقط اموال مادیِ دنیوی است. باور اساسیام تحتتأثیر قرار نخواهد گرفت، زیرا ایمان واقعیام به فا است.»
تمام چیزهایی که دارم، ازجمله زندگیام را استاد به من عطا کردند. ثروت واقعیام هرگز ازبین نخواهد رفت و هرگز برای چیزهایی که به من تعلق ندارند، مبارزه نخواهم کرد.
زمان آن رسیده بود که تمام وابستگیهای بشریام را رها کنم.
استاد بیان کردند:
«از آنجا که شما واجد شرایط هستید، تزکیهکنندگان واقعی که به استاندارد رسیدهاید، نمیتوانید توسط از دست دادن پول یا علایق مادی تهدید شوید؛ و آنها به هر حال چیزهایی هستند که یک تزکیهکننده نیاز دارد رها کند.» («آخرین وابستگی(های)تان را از بین ببرید» از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر 2)
استاد رنج بسیار زیادی را متحمل شدهاند تا زمان را برای ما طولانیتر کنند و ما بتوانیم افراد بیشتری را نجات دهیم. مأموریتمان حیاتی است. هیچ چیزی نمیتواند مانع انجام سه کارم شود؛ سه کاری که تمرینکنندگان باید انجام دهند.
میخواستم فا را بیشتر مطالعه کنم و سپس بیرون بروم و مردم را نجات دهم.
در ابتدا سخت بود که آرامشم را حفظ کنم، چراکه اغلب اعمال دیوانهوار و شیطانی آن مجرمین بهخاطرم میآمدند.
باید فا را بیشتر مطالعه میکردم و افکار درست بیشتری میفرستادم. هر روز 4 سخنرانی از جوآن فالون را مطالعه میکردم. بهتدریج توانستم آرام شوم و فا را با دقت مطالعه کنم. با خونسردی و آرامش به ثروت از دسترفتهام نگاه کردم و نفرتم را از افرادی که مسئول آن بودند، پاک کردم و درک بسیار عمیقتری از فای استاد بهدست آوردم.
استاد بیان کردند:
«فا میتواند تمام وابستگیها را درهم شکند، فا میتواند تمام شیطانها را منهدم کند، فا میتواند تمام دروغها را متلاشی کند و فا میتواند افکار درست را نیرومند کند.» («مداخله را دور کنید» از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر2)
صحبت رودررو با مردم درباره فالون دافا
از سال 2011 تا امروز، بجز در برخی شرایط خاص، بیرون رفتهام تا با مردم درباره فالون دافا صحبت و به آنها کمک کنم از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و سازمانهای وابسته به آن خارج شوند.
روزی، مردی میانسال در کنار جاده ایستاده بود و پول خردش را میشمرد. بهطرفش رفتم و گفتم: «از دیدار با شما خوشحالم. مایلم چیزهایی را به شما بگویم که کمکتان میکند در امن و امان باشید. آیا تاکنون به ح.ک.چ، سازمانهای لیگ جوانان یا پیشگامان جوان ملحق شدهاید؟»
او گفت که به هر سه ملحق شده است.
درباره فالون دافا با او صحبت کردم، اینکه چگونه ح.ک.چ مردم مهربان را تحت آزار و شکنجه قرار میدهد و چرا باید از حزب خارج شود.
او گفت که مأمور پلیس است، بنابراین گفتم: «یک مأمور پلیس بودن شغل شما است. برای گذران زندگی شما و خانوادهتان است. این شغل با شغلهای دیگر فرقی ندارد. شما شخص خوبی بهنظر میرسید، بنابراین امیدوارم بتوانید از وقوع فاجعه جلوگیری کنید، امنیتتان را حفظ کنید و آینده خوبی داشته باشید.»
بهنظر میرسید برای خروج از حزب خوشحال است و نام خانوادگیاش را به من گفت. به او گفتم تمرینکنندگان دافا را تحت آزار و شکنجه قرار ندهد و درعوض با آنها با مهربانی رفتار کند تا مورد برکت قرار گیرد. همچنین به او گفتم که عبارات «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیکخواهی و بردباری خوب است» را بهخاطر داشته باشد.
در فرصت دیگری، یک زوج میانسال قدمزنان به طرفم میآمدند. با لبخند به آنها سلام گفتم. سپس رو به خانم کردم و گفتم: «همسر شما مرد بسیار خوبی است! در تهیه خواروبار کمکتان میکند. بهنظر میرسد زوجی هستید که واقعاً یکدیگر را دوست دارید!»
آنها از شنیدن حرفهایم خوشحال شدند.
گفتم: «این یک رابطه تقدیری است که ما یکدیگر را ملاقات کردهایم. اجازه دهید چیزهایی به شما بگویم.» آنگاه درباره فالون دافا با آنها صحبت کردم.
نهایتاً از شوهرش پرسیدم که آیا به ح.ک.چ و سازمانهای وابسته به آن ملحق شده یا نه. او گفت که ملحق شده و کارت اشتغالش را به من نشان داد. سپس گفت: «کنترل کن و ببین شغلم چیست!»
کارتش نشان میداد که برای اداره امنیت عمومی استان کار میکند.
به او گفتم که حدود 30 تن از اعضای حزب که در مدرسه مرکزی حزب کار میکنند، بهصورت گروهی اعلام کردند که از حزب خارج میشوند و این مطلب در وبسایت اپک تایمز چاپ شده است. به او گفتم که میتوانم کمکش کنم برای خروج از حزب از نام مستعار استفاده کند. آنگاه میتواند بهطور معمول به محل کار برود و از فاجعه جان سالم بهدر ببرد.
او گفت: «بسیار خوب، از حزب خارج میشوم!» همسرش نیز از سازمانهای لیگ جوانان و پیشگامان جوان خارج شد.
طی تجربههای بیشمارم از صحبت با مردم درباره فالون دافا، به این درک رسیدهام که تعداد افرادی که میتوانم کمکشان کنم از حزب خارج شوند، ارتباط مستقیمی دارد با وضعیت مطالعه فا و شینشینگم و اینکه آیا ذهنی پاک برای نجات مردم دارم یا نه.
در ابتدا، هر روز میتوانستم بین 10 تا 20 تن را برای خروج از حزب کمک کنم. پس از مدتی برایم نسبتاً آسان بود که هر روز به حدود 20 نفر برای خروج از حزب کمک کنم.
فکر میکردم قادرم حتی بهتر عمل کنم. در ذهنم به استاد گفتم که میخواهم افراد بیشتری را نجات دهم، بنابراین از ایشان خواستم ایمانم را قوی کنند.
در نتیجه توانستم هر روز به 30 تن یا بیشتر برای خروج از حزب کمک کنم. فکر میکردم که میتوانم حتی بهتر عمل کنم، بنابراین دوباره از استاد تقاضای کمک کردم.
آنگاه هر روز میتوانستم به بیش از 35 تن برای خروج از حزب کمک کنم.
همه چیز را استاد انجام میدادند که از قلب یک مرید حقیقی خبر دارند.
در حین روشن کردن حقیقت، خصوصیات اخلاقیام نیز بهتدریج بهبود یافته است. بسیاری از افکار و عقاید بشری و وابستگیهایم پاک شدهاند یا آنها را سبکتر میگیرم، مانند وابستگی به «منیت»، ذهنیت رقابتجوییِ قوی، نفرت، خودنمایی، منفعتطلبی، احساسات نسبت به فرزندانم و شهوت.
واقعاً میدانم که تمام زندگیام را استاد به من دادهاند. تنها چیزی که باید انجام دهم، کمک به استاد در اصلاح فا و نجات موجودات ذیشعور و انجام دادن عهد و پیمانم است. بجز اینها، چیز دیگری وجود ندارد که لازم باشد انجام دهم.
از استاد برای حمایت مهربانانهشان سپاسگزارم!
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه رشد و اصلاح خود