(Minghui.org) در سال 1997 تمرین فالون دافا را آغاز کردم. مدت کوتاهی پس از شروع این تمرین، یک غده هفت‌سانتی‌متری که ازقبل داشتم، ناپدید شد. دختر و بستگانم شاهد این جریان بودند و بعضی از آنها این تمرین را شروع کردند و مورد محافظت دافا قرار گرفتند.

بهبودی سریع پس از عمل جراحی

دختر جوانم در سال 2005 تحت جراحی فتق دیسک کمر قرار گرفت.

در اتاقی در بیمارستان که دوره نقاهت را می‌گذراند، کتاب جوآن فالون را برایش خواندم و از او خواستم عبارات «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری خوب است!» را تکرار کند. او سه روز پس از عمل جراحی توانست از تخت بیرون بیاید و در اطراف قدم بزند.

سه بیمار دیگر که همان روز تحت همان عمل جراحی قرار گرفته بودند، همگی هنوز در تخت دراز کشیده بودند و نمی‌توانستند حرکت کنند. به آنها گفتم که کتابی را با دخترم می‌خوانم و او دو عبارت را تکرار می‌کند و به همین دلیل به‌سرعت بهبود یافته است.

آنها همگی علاقه‌مند شدند که بدانند چه کتابی را می‌خوانیم و او چه عباراتی را تکرار می‌کند. به آنها گفتم که اگر کتاب جوآن فالون را بخوانند و عبارات «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری خوب است!» را تکرار کنند، از مزایای آن فوق‌العاده بهره‌مند خواهند شد.

یکی از آنها رئیس بانک بود. او این کتاب را از من امانت گرفت و سه روز بعد که کتاب را پس داد، گفت: «این کتاب شگفت‌انگیز است! آیا می‌توانی کمکم کنی نسخه‌ای از آن را تهیه کنم؟»

از آنجا که آزار و شکنجه فالون دافا هنوز در چین ادامه دارد و این کتاب در دسترس عموم نیست، وقتی دخترم از بیمارستان مرخص می‌شد، کتابم را به او دادم.

او گفت که همسرش از او طلاق گرفته است؛ زیرا او الکلی بود و روابط نامشروعی داشت. حالا نگران بود که استاد لی هنگجی، بنیانگذار فالون دافا، از او مراقبت نکنند.

به او گفتم که هرچه در گذشته انجام داده، همگی مربوط به گذشته است. مادامی که از انجام کارهای بد اجتناب کرده و بر اساس اصول حقیقت، نیکخواهی و بردباری رفتار کند، استاد از او مراقبت خواهند کرد.

گوش نوه‌ام پس از اینکه تقریباً قطع شده بود، دوباره وصل شد

نوه‌ام هشت‌ساله است. یک روز در زمین بازیِ مدرسه‌شان بود که خرده‌شیشه‌های پنجره‌ای از طبقه چهارم به پایین ریخت و گوشش را تقریباً به‌طور کامل برید و قطع کرد.

او بلافاصله به بیمارستان منتقل شد و تحت عمل جراحی قرار گرفت. پزشک گفت اگر ذره‌ای دیرتر او را به بیمارستان رسانده بودند، جراحی چندان موفقیت‌آمیز نمی‌بود.

او گفت که تاکنون در حرفه‌اش فقط دو بار توانسته گوش افراد را نجات دهد. نوه من یکی از آنها بود.

فردی پیشنهاد کرد که از مدرسه درخواست جبران خسارت کنم، اما این کار را نکردم، زیرا تمرین‌کننده فالون دافا هستم. به دخترم گفتم: «این یک حادثه بود. احتمالاً چون تقدیر فرزندت این‌طور بوده، این اتفاق رخ داده است، اما چون تو به دافا احترام می‌گذاری، استاد از او محافظت کردند.»

در نهایت، فقط از مدرسه خواستیم هزینه‌های بیمارستان را پرداخت کند. اگر تمرین‌کننده نبودم، دخترم را تشویق می‌کردم که پول بسیار بیشتری از مدرسه طلب کند.