(Minghui.org)  

71 ساله هستم و قبل از شروع آزار و شکنجه در ژوئیه 1999 تمرین فالون دافا (یا فالون گونگ) را آغاز کردم. این کار را به‌خاطر بهبود بیماری‌های مقاوم به درمانم انجام دادم. در طول سفر 20 ساله تزکیه‌ام، دو بار دچار کارمای شدید بیماری شدم، اما بخاطر وجود دافا و استاد جان سالم به در بردم.

کاهش درد هنگام مطالعه فالون گونگ
دچار دردهای بسیار شدیدی در ناحیه عصب سه‌قلو در فکم شدم که باعث شد در سال 1981 دندان‌هایم را بکشم. با گذشت زمان درد بدتر می‌شد.

تقریباً به تمام بیمارستان‌های منطقه‌ام رفتم، اما آنها نتوانستند کمکی کنند. تا سال 1996 بخاطر درد شدید به سختی می‌توانستم چیزی بخورم، بنوشم یا بخوابم.

روزی عمویم به خانه‌امان آمد. کتاب فالون گونگ را به من داد و گفت: «اگر این کتاب را بخوانی، ممکن است کمکت کند.»

به او گفتم: «بیمارستان‌ها نتوانستند کاری برای کاهش دردم انجام دهند، چگونه فقط با خواندن یک کتاب می‌توانم بهتر شوم؟»

 عمویم اصرار کرد: «آن را باور داری یا نداری، همین حالا آن را امتحان کن ... در این خصوص مؤثر است.»

در آن زمان نمی‌توانستم کار دیگری انجام دهم، بنابراین کتاب را برداشتم و شروع به مطالعه کردم.

هنگام خواندن کتاب، بدنم فوراً واکنش نشان داد. دائماً به توالت می‌رفتم و متوجه شدم که دردم به تدریج کم می‌شود.

متوجه شدم که این کتابی عادی نیست و از روی تصاویر موجود در کتاب تمرینات را یاد گرفتم. یک ماه بعد به‌طور شگفت‌آوری دردم کاملاً ناپدید شد. این کتاب بیماری‌ام را درمان کرد که از 16 سالگی به آن مبتلا بودم.

استاد دوباره زندگی‌ام را نجات دادند

در دسامبر 2017، ناگهان متوجه شدم که مشکلی در بلعم دارم. حتی نمی‌توانستم غذای نرم و مایع بخورم. پسر و عروسم خیلی نگران بودند و مرا مجبور کردند که به بیمارستان بروم.

مشخص شد به سرطان مری مبتلا شده‌ام. پس از بازگشت به خانه به‌مدت هفت روز نمی‌توانستم چیزی بخورم یا بنوشم. با شوهرم فقط کتاب‌های دافا را خواندیم، تمرینات را انجام دادیم و افکار درست فرستادیم. از روز پنجم به بعد، بیشتر وقتم را خوابیدم. در آن زمان شوهرم سخنرانی‌های استاد را برایم پخش ‌کرد و از من خواست که بگویم: «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است!

در روز هشتم، کمی آب نوشیدم و هر روز که می‌گذشت حالم بهتر می‌شد.

یک روز دوستی به دیدنم آمد. وقتی وارد اتاق شد و چهره سالم و درخشانم را دید، گفت: «سه نفر را دیده‌ام که به سرطان مبتلا بودند و درگذشتند. علائم تو دقیقاً مثل آنها بود. معلمت می‌تواند سرطان را درمان کند، ایشان واقعاً شگفت‌انگیز هستند!»

من واژه‌ای ندارم که بتوانم قدردانی‌ام را از استاد ابراز کنم.