(Minghui.org) بعد از انتشار اشعار هنگ یین پنجمِ استاد، تمرینکنندگان در گروه مطالعه فا تصمیم گرفتند که هر روز قبل از خواندن جوآن فالون، یک شعر از این کتاب را بهخاطر بسپارند.
در ابتدا کار سادهای نبود. ازبرکردن هر شعر مدت زمان زیادی طول میکشید. اما با گذشت زمان، ازبر کردن هر شعر آسانتر و آسانتر شد.
تا به امروز، کل هنگ یین پنجم را رونویسی کردهام و بیش از 60 شعر از آن را به خاطر سپردم. اگرچه ممکن است همانطور که اشعار جدید را به خاطر میسپاریم، بعضی از اشعار قبلی را فراموش کرده باشیم، گروه ما تصمیم گرفتند که پس از اتمام هنگ یین پنجم، هنگ یین چهارم، سوم، دوم و اول را به خاطر بسپاریم.
همانطور که هنگ یین پنجم را ازبرمیکردم، میتوانستم رشد شینشینگ و خِردم را احساس کنم.
برایم روشن شد که الحاد و نظریه تکامل دروغهای نهایی هستند که بهعنوان ابزاری برای نابودی بشر مطرح شدهاند. برای نجات افرادی که توسط اهریمن سرخ (حزب کمونیست چین) شستشوی مغزی شدهاند، فوریت بیشتری احساس کردم. در گذشته، وقتی مشغول روشنگری حقیقت بودم، اغلب با افرادی مواجه میشدم که علناً اظهار میکردند: «من یک ملحد هستم. شما نیز تحصیلکردهای. چگونه توانستی این حرفهای پوچ را باور کنی؟» میدانستم که الحاد دنیا را فریب میدهد. اما این را صراحتاً بیان نمیکردم، چون میترسیدم مردم آن را بهخوبی نپذیرند.
اکنون پیبردهام که باید صریح بگویم که الحاد و نظریه تکامل دروغ است و بشر باید آنها را نفی کند. وقتی این را میگفتم اکثر افراد بسیار شوکه میشدند. اما فقط به روشنگری حقیقت ادامه میدادم. حتی سؤالاتی از قبیل «آیا فالون گونگ به شما پول میپردازد،» از من پرسیده شده است. وقتی به آنها گفتم که فالون گونگ به من قلبی مهربان و بدنی سالم بخشیده است، آنها به تمسخر میگفتند که آنها فقط زمانی به فالون گونگ باور خواهند آورد که به آنها پول بپرازد.
اخیراً پیرمردی همان سؤال را از من پرسید. بدون فکر به او گفتم: «آیا عیسی به پیروان خود پول پرداخت میکرد؟» او متحیر و ساکت شد. سپس توضیح دادم: «ما بوداشدن را تزکیه میکنیم. ما دشمنی نداریم. ای کاش این آگاهی بهطور جهانی در مردم ایجاد میشد که مهربانی کردن با تزکیهکنندگان منجر به برکت میشود. برای شما آرزوی آرامش دارم.» آن مرد خیلی تحت تأثیر قرار گرفت.
به پیرمردی که عضو حزب کمونیست بود، گفتم: «خروج از حزب کمونیست چین معادل خروج از الحاد است. شما برکت خداوند را بدست خواهید آورد!» او پاسخ داد: «این فکر را دوست دارم!» و متعاقباً از ح.ک.چ خارج شد.
ازبرکردن هنگ یین پنجم نیز به من این امکان را میدهد که درباره تزکیه خود اطلاعات بیشتری کسب کنم. استاد از طریق اشعار بسیاری به ما نشان دادهاند که هر مرید دافا قبل از آمدن به این زمین با آفریدگار عهد و پیمان بسته است. ما وظیفه مقدسی داریم که موجودات ذیشعور را نجات دهیم!
مانند آنچه استاد بیان کردند:
«روشنگری حقایق و نجات موجودات ذیشعور کارهایی هستند که باید به انجام برسانید. چیز دیگری برای شما وجود ندارد که به انجام برسانید. چیز دیگری در این دنیا نیست که نیاز باشد به انجام برسانید.» (آموزش فای ارائه شده در کنفرانس فای ۲۰۱۵ نیویورک)
این احساس برای من قویتر و قویتر شده است: از مکانی مرتفع پایین آمدم، و آمدم تا موجودات ذیشعور را نجات دهم!
برای مدت طولانی، ساعت 3 صبح از خواب بیدار میشدم و هر 5 مجموعه تمرین را انجام میدادم. در طول روز به کارم مشغول بودم و عصرها به گروه مطالعه فا میرفتم تا فا را بخوانم. هر هفته دو نیم روز را صرف مراقبت از پدر پیرم میکردم. آخر هفتهها برای روشنگری حقیقت برای مردم بیرون میرفتم. مضطرب و پرمشغله بودم. هر کاری را که قرار بود انجام دهم انجام میدادم. اما به نوعی، بارها این کارها را با اکراه و ناخواسته انجام میدادم. آنها را انجام میدادم زیرا احساس میکردم که مجبورم انجام دهم. غالباً هنگام فرستادن افکار درست در نیمه شب خوابآلود بودم. غالبا آرزو میکردم میتوانستم مرخصی چند روزه بگیرم و استراحت کنم.
در حدود زمانی که در حال ازبرکردن پنجاهمین شعر در هنگ یین پنجم بودم، یک روز صبح برای انجام تمرینات از خواب بلند شدم. ناگهان شوکی را احساس کردم و فکری به ذهنم رسید: «من چه کسی هستم؟ آیا من مرید دافا اصلاح فا نیستم؟ استاد از ما خواستهاند که سه کار را انجام دهیم. آیا آنها را خوب انجام میدهم؟ یا با بیمیلی و عدم اشتیاق؛ و چرا؟ به خاطر این چیزها به این دنیا آمدم. اگر این کار را انجام نمیدهم درحال انجام چه کاری هستم؟»
فهمیدم که مدت طولانی است فکری در قلبم پنهان شده است: «خوب، سه کار را انجام میدهم. یک روز تمام میشود بگذارید یک روز دیگر تحمل کنم، یک روز دیگر...»
در گذشته، پس از انجام تمرینات و فرستادن افکار درست در ساعت 6 صبح، آنقدر خسته بودم که میرفتم یک ساعت دیگر میخوابیدم. حتی نمیدانستم که منتظر و امیدوار هستم که این امر به پایان برسد. انجام سه کار برایم دردناک بود. آیا واقعاً درحال تزکیه بودم؟ این فریبکاری بود! من درحال فریب دادن استاد و فریب دادن خودم بودم! خیلی خودخواه بودم!
ناگهان از خواب بیدار شدم. میخواستم این افکار کثیف خود را افشاء کنم و آنها را کاملاً از بین ببرم! با نگرش اشتباهم درباره انجام سه کار بهطور مستقیم مقابله کردم. مصمم بودم كه مرید واقعی دافا باشم.
اکنون فهمیدم که ترسم از بیرون رفتن برای روشنگری حقیقت بطور چشمگیری کاهش یافته است. میدانم که استاد درحال محافظت از من هستند. وقتی حقیقت را برای مردم روشن میکنم شادتر و آرامتر هستم.
اخیراً متوجه شدهام که دیگر بعد از انجام تمرینهای صبحگاهی و فرستادن افکار درست در ساعت 6 صبح خوابآلوده نیستم.
امروزه سه کار را انجام میدهم و آنها را آگاهانه، طبیعی و با میل خود انجام میدهم. دیگر به این فکر نمیکنم که چه زمانی این کارها پایان مییابد. دیگر نیازی به تعطیلات را احساس نمیکنم. معتقدم که این ذهنیتی سالم برای یک مرید دافا است.
استاد از شما متشکرم! همتمرینکنندگان متشکرم!
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه رشد و اصلاح خود