(Minghui.org) پدر 88 ساله‌ام در 9دسامبر2017 در بیمارستان بستری شد. او علائم ورم اندام تحتانی و پایین شکم را نشان می‌داد. پس از معاینه کامل پزشکی و مشورت با پزشکان متخصصان مختلف، تشخیص داده شد که به سرطان کبد مهلک مبتلا و همچنین مایعات غیرطبیعی بدی در شکمش جمع شده است. این پیش‌آگاهی غیرقابل تحمل بود، به این معنی که پدرم «محکوم به مرگ» شد. این انکولوژیست اقدامات تسکینی را پیشنهاد کرد و پدرم را ترخیص کرد.

آن متخصص انکولوژیست درباره این موضوع با من و برادرم  گفتگو کرد، ماهیت جدی این بیماری را توضیح داد و به ما توصیه کرد که برای بدترین وضعیت آماده شویم. از پزشک پرسیدم که آیا سرطان کبد دردناک است، زیرا به‌نظر نمی‌رسد پدرم درد داشته باشد. او پاسخ داد كه سلول‌های سرطانی او هنوز فعال نشدند.

مشاهده بهبودی

ما با قلب سنگین از مطب خارج شدیم. به برادرم گفتم که تنها راه نجات پدرمان فالون دافا خواهد بود. او با ناباوری به من نگاه کرد و کلمه‌ای نگفت.

من تمرین فالون دافا را از سال 1997 شروع کردم و از آن زمان تاکنون سالم، مثبت و خشنود بوده‌ام. در طول 20 سال گذشته، از تمرین خود خیلی بهره‌مند شدم.

پدرم می‌دانست که تنها چند روز و حداکثر دو ماه از زندگی‌اش باقی مانده است، زیرا هیچ درمان پزشکی برای کمک به او وجود نداشت. دوباره به او گفتم که فالون دافا، فای راستین است، و اگر صادقانه عبارات «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است»، را تکرار کند بهتر خواهد شد. پدرم باور داشت، پیشنهاد مرا پذیرفت و نتیجه شگفت‌انگیز بود.

پس از اینکه پدرم از بیمارستان مرخص شد، از او مراقبت کردم. فا را با او می‌خواندم و گوش می‌دادم. در نزدیکی او تمرین می‌کردم و افکار درست می‌فرستادم. او را همه جا همراهی و به او یادآوری می‌کردم که عبارات را تکرار کند. اوضاع و روحیه او به‌طور روزانه بهبود یافت. او قادر به راه رفتن و مراقبت از خود بود و به‌تدریج مایع جمع‌شده در شکمش ناپدید شد.

برادرم شاهد بهبودی پدرم شد و اگرچه چیزی نمی‌گفت، هیچ راهی نداشت جز اینکه قدرت شفابخشی فالون دافا را تحسین کند. او شروع به درک این موضوع کرد که چرا من در تمرین فالون دافا پایدار هستم. حرف‌هایش درباره دافا، حاکی از قدردانی و احترام بود.

زندگی دوباره

بعد از اینکه پدرم به مدت یک ماه از بیمارستان مرخص شده بود، او زمین خورد. چند دنده‌اش شکست و دردش طاقت‌فرسا بود. اشعه ایکس نشان داد که چهار دنده در سمت چپش شکسته است. پزشک به دلیل سن بالا و سرطان مهلکش، فقط داروهای ضد درد را بدون جراحی پیشنهاد کرد.

بیمارستان همچنین عملکرد کبدش را در حالی که در آنجا بودیم بررسی کرد. آن متخصص انکولوژیست از دیدن اینکه تولید غیرطبیعی مایعات در شکم پدرم برطرف و شکمش نرم و بدون ورم شده بود، غافلگیر شد. او نتایج آزمایشگاه را بررسی کرد. نتایج او را شگفت‌زده کرد: «نتایج همه آزمایشات طبیعی است! باور نکردنی و حیرت‌آور است! چگونه این اتفاق افتاده است!» برادرم خوشحال شد و دائماً تکرار می‌کرد: «این خبر عالی است! این خبر عالی است!»

علم تجربی فعلی نمی‌تواند نتیجه معجزه‌آسا را توضیح دهد. همه ما شاهد این بودیم که یک زندگی از طریق باور به «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است.» نجات یافت. قدردانی ما از فالون دافا فراتر از زبان بشری است.

پس از بازگشت به خانه، پدرم به تکرار عبارات دافا ادامه داد و من با او به خواندن فا ادامه دادم. او هنوز به‌دلیل دنده‌های شکسته‌اش درد داشت حدود 10 روز بعد در حالی که لباس‌هایش را تنش می‌کردم، قبل از اینکه بتوانم پدرم را بگیرم از عقب افتاد. او را بلند کردم و گفتم: «مشکلی نیست، مشکلی نیست، تو خوب هستی.» او تأیید کرد: «بله من خوبم، خوبم.»

او را معاینه کردم و او گفت که هیچ دردی ندارد، حتی دنده‌های قفسه سینه‌اش را دست زدم و دوباره صاف شده بود. دنده‌های شکسته دوباره به هم وصل شده بودند! اشک برگونه‌هایم سرازیر شد، به پدرم گفتم که اعتقاد خالصانه او برایش برکات و بهبودی به‌ارمغان آورده است- حتی شکستگی دنده‌هایش نیز بهبود یافته بود.

بهبود معجزه‌آسای پدرم از سرطان کبد مهلک و همچنین بهبودی شکستگی دنده‌اش به موضوعی داغ در بین خانواده و دوستان ما تبدیل شد. همه از قدرت شفابخشی فالون دافا شگفت‌زده شدند.