(Minghui.org) هنگامی که برای اولین بار به روشنگری حقیقت در مکان‌های گردشگری پرداختم، برای گفتگو با مردم درباره فالون دافا مهارت خوبی نداشتم. بنابراین، خواندن تابلوهای روشنگری حقیقت، مطالب اطلاع‌رسانی و سپس وب‌سایت‌های مرتبط را آغاز کردم. پس از آن، روشنگری حقیقت هم‌تمرین‌کنندگان را مشاهده کردم. به نظر نمی‌رسید کار دشواری باشد.

روشنگری حقیقت

با این حال، هنگامی‌که نهایتاً می‌خواستم با مردم گفتگو را آغاز کنم، وابستگی‌ام به ترس بسیار قوی بود. از شجاعتم کمک گرفتم و از یک هم‌تمرین‌کننده خواستم چند روش گفتگو را به من یاد دهد. آماده صحبت کردن بودم، یا اینطور فکر می‌کردم. بیش از حد مضطرب بودم و تمام راهنمایی‌هایی را که تمرین‌کننده برایم روی کاغذ نوشته بود فراموش کردم.

در پایان، فقط چند جمله گفتم، مانند فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است، از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) خارج شوید تا امنیت خود را حفظ کنید، آیا می‌خواهید به شما کمک کنم برای خروج از ح.ک.چ، به یک نام مستعار فکر کنید؟ آیا به ح.ک.چ یا هر یک از سازمان‌های جوانان آن ملحق شده‌اید؟

درحالی که با یک مرد صحبت می‌کردم، وقتی وارد اتوبوس شد، نام مستعار را به او دادم. او نام مستعاری را که به او دادم نادیده گرفت و گفت: «نام من وانگ فلان است.» در ابتدا، نمی‌توانستم به موقع واکنش نشان دهم و دوباره یک نام مستعار به او دادم. بنابراین او یک بار دیگر تکرار کرد: «نام من وانگ فلان است. من عضو ح.ک.چ هستم.»

درحالی‌که در صف ایستاده بود تا سوار اتوبوس شود، ناگهان متوجه منظورش شدم و با هیجان پرسیدم: «آیا می‌خواهید از اسم واقعی خود برای خروج از ح.ک.چ استفاده کنید؟» او پاسخ داد: «بله!» درحالی‌که در صف بود تا سوار اتوبوس شود، با صدای بلند نامش را فریاد کشید. در همان نقطه ایستادم، دچار هیجان شدم. این باید یک دلگرمی از طرف استاد باشد. اولین شخصی که سعی کردم تشویق به خروج از ح.ك.چ کنم، واقعاً به‌قدری با جرأت شده بود که نام واقعی‌اش را فریاد می‌کشید تا از ح.ک.چ خارج شود.

استاد بیان کردند:

«برای مردم عادی غیرممکن است که آموزه‌های عمیق فالون گونگ را درک کنند و آن‌ها نمی‌توانند در سطوحی بالا گفته شوند. اگر می‌خواهید دافا را به‌ شکلی مستقیم معرفی کنید، مطالب معرفی شما باید ساده‌ترین نکات را توضیح دهد،‌ مانند این‌که فالون گونگ چیست. درباره‌ فالون گونگ در سطحی ابتدایی و ساده صحبت کنید،‌ مانند این‌که چگونه رفتار کنید و تمرین‌ها چقدر مؤثر هستند. بدون توجه به این‌که چند سال را برای روشن‌گری حقیقت سپری کرده‌اید،‌ این اساسی‌ترین محتوایی است که همیشه باید توضیح دهید. بسیاری از افراد به‌واسطه‌ عدم دانش ابتدایی، درک نمی‌کنند که فالون گونگ چیست و بنابراین این همیشه چیزی خواهد بود که نیاز دارید توضیح دهید. هیچ یک از قسمت‌های عمیق و سطح بالای تزکیه‌ فالون گونگ نباید به مردم عادی توضیح داده شود، چراکه این چیزها فقط تأثیری منفی روی مردم ایجاد می‌کنند، چراکه موجودات عادی بشری نمی‌توانند آن‌ها را درک کنند.» (آموزش فای ارائه‌ شده در کنفرانس فا ویژه‌ی دهمین سالگرد تأسیس وب‌سایت مینگ‌هویی)

نکات اساسی را برای روشنگری حقیقت از مطالعه سخنرانی‌های استاد درک کردم. بنابراین، روشنگری حقیقت بیشتر و بیشتر به فرآیندی روان و گویا تبدیل ‌شد، به‌طوری که هر روز به محل‌های گردشگری می‌روم و در ایجاد نام‌های مستعار تلاش می‌کنم. گاهی اوقات، بیش از یک ساعت طول می‌کشد تا بتوانم نام‌های مستعار مناسبی را بیابم. در آن زمان، خیلی سریع از ترغیب بیش از 10 تن برای خروج از حزب در یک ماه، به بیش از 30 تن، بیش از 70 تن، پیشرفت کردم تا اینکه قادر بودم بیش از 300 تن را ترغیب کنم که طی یک ماه از ح.ک.چ خارج شوند و برای 3 ماه متوالی نیز این ادامه داشت.

بعد از اینکه روشنگری حقیقت را به‌پایان می‌رساندم، تمام بدنم پر از انرژی مثبت می‌شد. هنگامی‌که در مسیر خانه رانندگی می‌کردم، لون‌یو، مقدمه کتاب جوآن فالونرا ازبر می‌خواندم.

استاد نیز مرا تشویق می‌کردند. یک بار، نزدیک نیمه‌شب، وقتی می‌خواستم محل کارم را ترک کنم، دیدم که اتومبیل‌های محوطه پارکینگ جلوی دفترم از نظر شکل شبیه اتومبیل‌های این بُعد نیستند. آنها مانند چیزی به‌نظر می‌رسیدند که استاد بیان کرده‌اند:

«تمام بدن از مولکول‌های ریز و سیال تشکیل شده است، درست مثل دانه‌های شن که در حرکت هستند.» (سخنرانی دوم، موضوع چشم سوم، جوآن فالون)

وقتی به میزی که در مقابلم بود نگاه کردم، آن نیز درست همانطور که استاد می‌گفتند به نظر می‌رسید- مولکول هایی که در اطراف درحال حرکت هستند. وقتی به میزهای دیگر نگاه کردم، آنها نیز به همین شکل به‌نظر می‌رسیدند. کمی شوکه شدم. آنگاه، وقتی سعی کردم نگاه دقیق‌تری بیندازم، همه چیز به حالت عادی برگشت. می‌دانم که این تشویق استاد بود که به من اجازه دادند شکل‌ها را از بُعد دیگر ببینم تا اعتماد به نفسم را به تزکیه بهبود بخشند.

آزمون در مکان گردشگری

همه جا می‌تواند مکانی برای تزکیه‌مان باشد. البته، مکان گردشگری نیز از این قاعده مستثنی نیست. طولی نکشید که بعد از روشنگری حقیقت در مکان گردشگری، با انواع آزمون‌ها روبرو شدم. سرزنش گردشگران و راهنمایان تور، تهدیدهایی از طرف راهنمایان تورها و غیره.

یک راهنمای تور ادعا می‌کرد که تمرین‌کنندگان‌مان مزاحمت برای گردشگران او ایجاد کردند و تصاویری را از تلفن همراهش به من نشان داد که بیانگر این موضوع بودند و او به پلیس مراجعه کرده و پلیس آمده بود تا موضوع را بررسی کند. او به من گفت که مزاحم گردشگران او نشوم وگرنه با پلیس تماس می‌گیرد و از من پرسید که آیا ترسیده‌ام. گفتم: «من مزاحم گردشگران شما نشدم. آنها حق دارند درباره حقیقت بدانند و من فقط حقیقت را برای آنها روشن می‌کنم که چیزی از آن نمی‌دانستند. اینکه آیا آنها مایل به گوش دادن هستند یا نه، به آنها بستگی دارد. چگونه این امر ایجاد مزاحمت برای دیگران می‌کند؟» او پس از آن دیگر صحبت نکرد. فکر می‌کنم این آزمونی درباره وابستگی‌ام به ترس بود.

استاد بیان کردند:

«هیچ چیزی به آن سادگی نیست، خواه چیزی باشد که جزئی به‌نظر برسد، آن افکاری که شخصی دارد، یا زنجیره‌ وسیعی از مردم و چیزهایی که وقتی درحال روشنگری حقیقت هستید با آن‌ها برخورد می‌کنید. اما فقط وقتی قابل‌قبول است که با نیک‌خواهی در قلب‌تان به انجام امور می‌پردازید. وقتی مردم نگرشی خاص یا عدم‌درک‌هایی را دارند غصه و نگرانی نداشته باشید. وقتی عمل می‌کنید تا فقط آن شخص را نجات دهید، تا موجودات ذی‌شعور را نجات دهید،‌ آن‌گاه فکر می‌کنم تأثیر آن می‌تواند هر چیزی را تغییر دهد.»(آموزش فای ارائه شده در منهتن)

گرچه آزمون‌های بسیاری وجود دارند، اما قادرم آزمون‌هایی را که از طرف گردشگران و راهنمایان تور از سرزمین اصلی چین ایجاد می‌شود بگذرانم، اما نه وقتی‌که آنها از طرف هم‌تمرین‌کنندگان هستند. احساس می‌کردم تمام تلاش خود را برای روشنگری حقیقت انجام می‌دادم و با این مسئله با جدیت برخورد می‌کردم، اما یک تمرین‌کننده گفت که نباید هر روز به اینجا بیایم تا حقیقت را روشن کنم. باید وقتم را در جای دیگری بگذرانم و اجازه دهم که سایر تمرین‌کنندگان حقیقت را در اینجا روشن کنند.

فکر ‌کردم: «این مکان برای من مناسب ترین است. نزدیکترین مسیر به خانه‌ام است و زمان حضور در آنجا با ساعت کاری‌ام مطابقت دارد. علاوه بر این، منطقه برای روشنگری حقیقت در اینجا بسیار وسیع است، هیچ محدودیتی برای روشنگری حقیقت وجود ندارد، بنابراین چرا نمی‌توانم حقیقت را در اینجا روشن کنم؟» نه با آن تمرین‌کننده بحث کردم، نه توضیحی به او دادم. فقط احساس بی‌انصافی می‌کردم و اشک‌ها صورتم را پوشاند. فکر کردم وقتی تمرین‌کننده ببیند که گریه می‌کنم، مرا دلداری می‌دهد، اما انتظار نداشتم که این تمرین‌کننده بگوید: «تو این اشک‌ها را برای موجوداتی که قادر نبودی نجات دهی نریختی، بلکه آنها را برای خودت ریختی، مگر نه؟» به‌شدت شروع به گریستن کردم و دیگر نتوانستم حقیقت را روشن کنم. بنابراین، به خانه رفتم.

در ابتدا، فکر کردم که حداقل توانسته‌ام تحمل کنم و با آن تمرین‌کننده بحث نکردم.

استاد بیان کردند:

«بردباری کلید رشد شین‌شینگ شخص است. تحمل کردن همراه با خشم، شکایت و یا اندوه، بردباری یک فرد عادی است که به موضوعات مربوط به خودش وابسته است. تحمل کردن به‌طوری که کاملاً بدون خشم و شکایت باشد، بردباری یک تزکیه‌کننده است.» («بردباری یا (رِن) چیست؟» نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)

به‌نظر می‌رسد که هنوز بردباری واقعی را به‌دست نیاورده‌ام.

یکبار دانشجویی اهل سرزمین اصلی چین، که در یکی از دانشگاه‌های کائوسیونگ تحصیل می‌کرد، به محل گردشگری آمده بود. او زمانی طولانی را در جلوی تابلوهای روشنگری حقیقت گذراند تا جزئیات را مطالعه کند. به‌طور معمول، اگر افراد را درحال خواندن تابلوها ببینیم، اجازه خواهیم داد تا قبل از شروع صحبت با آنها، آن مطالب را بخوانند.

او گفت که در چین تحصیل کرده است و همیشه احساس می‌کرد که نمی‌توانست تاریخ چین را به‌طور کامل درک کند، بنابراین به امید یافتن تاریخ کامل چین به تایوان آمده تا به مطالعه بپردازد، اما هنوز به نظر می‌رسید که آن را پیدا نکرده است. اما، وقتی تابلوهای ما را خواند، متحیر شد. به او حقیقت را درباره فالون گونگ که تحت آزار و شکنجه در چین قرار گرفته است گفتم، جزوات نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست و هدف نهایی کمونیسم را به او دادم و به او کمک کردم تا از ح.ک.چ خارج شود. او بسیار خوشحال بود و با کتاب‌ها آنجا را ترک کرد.

روبه‌رو شدن با محنت‌ها

امسال، درست قبل از سال نوی چینی، تعطیلاتی 11 روزه داشتیم، بنابراین می‌توانستم برای روشنگری حقیقت به هنگ‌ کنگ بروم. این همیشه آرزویم بوده است، زیرا اغلب از سایر تمرین‌کنندگان می‌شنیدم که گردشگران چینی بسیاری در هنگ ‌کنگ وجود دارند و تمرین‌کننده به‌اندازه کافی برای روشن کردن حقیقت وجود ندارد. ازآنجاکه هیچ تمرین‌کننده‌ای نبود که مرا تا آنجا همراهی کند، تصمیم گرفتم به‌تنهایی به آنجا بروم.

درست در شب قبل از تهیه بلیط، در مسیرم به محل گردشگری تصادف کردم. آمبولانس آمد و ازآنجاکه در آن موقع افکار درست نداشتم، به بیمارستان رفتم، عکسبرداری شدم و پزشك به من گفت كه استخوان ترقوه‌ام شکسته و باید تحت عمل جراحی قرار بگیرم. متوجه شدم که این درست نیست و اصرار داشتم که نمی‌خواهم تحت عمل جراحی قرار بگیرم. وقتی دریافتند که هیچ چیزی نمی‌تواند نظرم را تغییر دهد، قبل از اینکه بیمارستان را ترک کنم، پزشک مرا وادار کرد برای نگهداشتن استخوان در جایش، جامه محافظ بپوشم.

این تمرین‌کننده که امور روشنگری حقیقت را در هنگ‌ کنگ هماهنگ می‌کرد، برایم پیامی ارسال کرد که می‌گفت من کسی هستم که باید تصمیم بگیرم به هنگ ‌کنگ بروم، نه موجودات اهریمنی. او در خواست کرد كه افكار درست بيشتري بفرستم تا از شر هرگونه مداخله خلاص شوم.

گفتم: «بله، من کسی هستم که خودش تصمیم می‌گیرد. فردا می‌روم و بلیط‌های هواپیما را می‌گیرم و طبق برنامه اصلی به هنگ‌ کنگ می‌روم.»

آن شب، وقتی به خانه رسیدم، شانه‌ام و اطراف آن ورم کرده بود، اما جامه محافظ را با این فکر که یک تمرین‌کننده به آن احتیاج ندارد، در آوردم. در مرحله اول، نمی‌توانستم سه حرکت را برای فرستادن افکار درست انجام دهم. سپس، نمی‌توانستم دراز بکشم، بنابراین، فقط نشستم و به دیوار تکیه دادم تا افکار درست بفرستم. همچنان به فرستادن افکار درست ادامه دادم تا اینکه دست‌هایم بتوانند این سه حرکت را انجام دهند و بتوانم دراز بکشم تا بخوابم. قدرت فرستادن افکار درست را تجربه کردم.

استاد بیان کردند:

«[اگر] افکار مریدان به اندازه کافی درست باشد
استاد نیروی آسمانی را برمی‌گرداند» («پیوند استاد و مرید» از هنگ‌یین جلد 2 )

در ابتدا نمی‌توانستم 5 مجموعه تمرین‌ها را به‌طور کامل انجام دهم، اما توانستم این کار را در روز ششم انجام دهم. گرچه حرکات تمرین چندان دقیق نبود، اما توانستم سوار هواپیما شده و به هنگ ‌کنگ بروم تا حقیقت را در روز سیزدهم روشن کنم.

کمک به استاد در اصلاح فا و نجات موجودات ذی‌شعور، هدف زندگی‌ام است. درکم این است که ما فقط زمانی می‌توانیم در این موارد خوب عمل کنیم که بتوانیم افکار درست بفرستیم و فا را بیاموزیم. گرچه، درباره محتوای پیمانی که با استاد امضاء کرده‌ام، چیزی نمی‌دانم، اما فکر می‌کنم ما فقط تمام تلاش خود را می‌کنیم تا هرکاری که می‌توانیم انجام دهیم. برای من این بدان معنی است که به نجات موجودات ذی‌شعور در مکان گردشگری و گسترش حقیقت در تمام جهان ادامه دهم.