(Minghui.org) پس از شروع تمرین فالون دافا در سال 1996، بیماری قلبیام و بیماری پس از زایمانم که به مدت سالها از آن رنج میبردم، ناپدید شد. بعد از دیدن تغییرات شگفتانگیزم، خواهر، برادرشوهرم و عمویم نیز تمرین را شروع کردند. تغییرات مثبتی که آنها نیز به نوبه خود تجربه کردند، افراد بسیاری در روستایشان را ترغیب کرد تا تمرین فالون دافا را شروع کنند.
تمام خانوادهام، از جمله شوهرم، فرزندانم و بستگانم، از تزکیه من بسیار حمایت میکنند. وقتی به دیدنم میآیند، سخنرانیهای استاد را تماشا میکنند.
شوهرم در سال 2001 سکته مغزی کرد و به مدت 18 سال فلج شده بود. او اغلب به سخنرانیهای شنیداری استاد گوش میدهد. او به من گفت: «استاد از من مراقبت کردهاند. سایر افرادی که تقریباً همزمان با من سکته کرده بودند، همگی از دنیا رفتند، اما من بهتر و بهتر میشوم. اکنون میتوانم خودم به تنهایی راه بروم.»
هر ساله تقویمهایی حاوی اطلاعاتی درباره فالون دافا را توزیع میکنم. شوهرم همیشه از من میخواهد به او مقداری تقویم بدهم تا بتواند هنگام دیدار با دوستانش به آنها بدهد. من هر روز بعدازظهر بهمنظور روشنگری حقیقت برای مردم بیرون میروم. برخی روزها وقتی هوا سرد یا برفی است، مردد میشوم، شوهرم از من میپرسد: «چرا هنوز نرفتهای؟» یادآوری او مرا تشویق میکند و به من اعتماد به نفس میدهد. ما تمرینکنندگان فالون دافا چنین مأموریتهای بزرگی داریم، بنابراین آیا باید به خاطر آب و هوا دچار تردید شویم؟
هنگامی که پسرم شنید که در آویزان کردن بنرهای فالون دافا در مکانهای مرتفع مشکل دارم، گفت: «دفعه بعد که این کار را انجام میدهی به شما کمک خواهم کرد.» از آن زمان به بعد هر وقت بنرها را آویزان میکنم، پسرم همراه من آمده است. او کامیون خود را در کنار جاده متوقف میکند و میتواند بنرها را به دقت روی درختان بلند نصب کند. همانطور که ما در شب سال نوی چینی به خانه برمیگشتیم، او گفت: «هر کسی که این بنرها را ببیند برکت خواهد یافت!»
پسرم همچنین مورد محافظت قرار گرفته است. او یک ماه پس از شروع به یادگیری رانندگی کامیون، در حال حمل سنگهای بزرگ از یک کوه بود، و همانطور که در حال رانندگی به سمت پایین تپه بود، ترمز اتوموبیلش از کار افتاد. خیلی خطرناک بود، زیرا کامیونش را با سنگهای سنگین بارگیری کرده بود و در طرف دیگر جاده خودروهایی به چشم میخورد. او مضطرب شد و به منظور جلوگیری از برخورد با کسی، به طرف جنگل کنار جاده راند. بعد از برخورد با چند درخت، کامیونش در نهایت متوقف شد. ناظران با عجله به کمک او شتافتند. وقتی آنها دیدند که چطور کامیونش بهشدت آسیب دیده است، گریه کردند: «راننده قطعاً مرده است!» شیشهها خرد و کابین کامیون فشرده شده بود. وقتی پسرم را از کامیون بیرون آوردند، او حالش خوب بود. حتی پوستش هم خراش برنداشته بود!
پسرم به جمعیت بُهتزده گفت: «فکر نمیکنم عجیب باشد. مادرم فالون دافا را تمرین میکند!»
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.