(Minghui.org) بعضی چیزها ممکن است سخت بهنظر برسند، اما هنگامی که سعی کنید آن را امتحان و بر آنها غلبه کنید، متوجه خواهید شد که ابرهایتکهتکه، و آسمانی آفتابی نمایان خواهد شد.
استاد لی هنگجی، بنیانگذار فالون گونگ، بیان کردند:
«وقتی تحمل کردن آن سخت است میتوانی آن را تحمل کنی. وقتی انجام آن سخت است، میتوانی آن را انجام دهی.» (افراد با کیفیت مادرزادی فوقالعاده، سخنرانی نهم، جوآن فالون)
من یک مرید جوان دافا هستم. میخواهم تجربه تزکیهام را با آن دسته از تمرینکنندگان جوان که نگرانیهایی مثل من دارند، به اشتراک بگذارم.
اختلاف بر سر حذف برنامه ویچت
من از ویچت بهطور گسترده برای ارتباط با همکاران در دفتر و معلمان در مهد کودکِ فرزندم استفاده میکردم. هنگامی که وبسایت مینگهویی اطلاعیهای در مورد استفاده از ویچت منتشر کرد، نگرانیهای زیادی داشتم. نگران این بودم که حذف ویچت ممکن است شغل و ارتباطم با مدرسه را تحت تأثیر قرار دهد. همچنین از ترس درگیری با شوهرم، تردید داشتم که آن را کنار بگذارم. ازآنجاکه شوهرم از تمرین فالون دافا حمایت نمیکرد، ممکن بود اوضاع بدتر شود.
قبل از اینکه مینگهویی این اطلاعیه را منتشر کند، در چند گروه چت و وبلاگ در ویچت عضو بودم. از آنها لذت میبردم و هر روز به مشاهدات و نظرات جدید توجه میکردم. یک روز ناگهان یکی از آن گروهها غیرفعال شد. واقعاً نگران امنیت تمرینکنندهای بودم که در آن گروه عضو بود و متوجه شدم که وقتی نوبت به ویچت میرسد، واقعاً موضوعی جدی است. استاد همیشه بر اهمیت ایمنی تأکید داشتهاند. در نهایت پذیرفتم و برنامه ویچت را از گوشیام حذف کردم.
به بستگان، دوستان و همکارانم درباره آنچه که در شرایط عادی انجام داده بودم توضیح دادم. آنها درک کردند و فکر نکردند که کار اشتباهی انجام دادهام. اما شوهرم ناراضی بود و هر کاری را که میتوانست انجام داد، تا مرا متقاعد کند که این برنامه را برگردانم. وقتی خودداری کردم، بسیار عصبانی شد و اغلب با من دعوا میکرد.
سعی کردم او را متقاعد کنم که نداشتن ویچت، عملکرد شغلی و توانایی برقراری ارتباط با افرادم را تحت تأثیر قرار نخواهد داد اما فایدهای نداشت. او توسط تبلیغات منفی حزب تحت تأثیر قرار گرفته و دافا را به اشتباه درک کرده بود. یک روز در مقابل فرزندم به من خیره شد و گفت من دیوانه هستم.
مسئله تزکیهای
درگیری در مورد ویچت در نهایت سریعاً به یک مشکل تزکیهای افزایش یافت. شوهرم تصميمم را مبنی بر عدم استفاده از ویچت به اعتقادم مرتبط کرد. سپس متوجه شدم که با یک فرد عادی روبرو نیستم، بلکه یک موجود شیطانی شوهرم را تحت کنترل قرار داده بود.
شوهرم مرا تهدید کرد و گفت که اگر از این تمرین دست نکشم، فرزندمان را از من جدا خواهد کرد. همان شب، حتی زمانی که کودکم فریاد و لگد زد و سعی کرد مقاومت کند، شوهرم او را برد. احساس کردم که انگار در قلبم خنجر فرو رفته است.
در همان زمان مادرشوهرم که از زادگاه ما به دیدنمان آمده بود، وارد شد. ما به جر و بحث خاتمه دادیم. من بهطور معمول به او خوشآمد گفتم، انگار هیچ چیز اتفاق نیفتاده است. شوهرم آرام روی نیمکت نشسته بود. پیش از آنکه آنجا را ترک کند، باعصبانیت گفت: «من یک روز به تو فرصت خواهم داد که درباره آن فکر کنی. اگر آن را رها نکنی، تو را به پلیس تحویل خواهم داد.» در همان شب، فرزندمان را برگرداند.
او در روز سوم به من گفت که این موافقتنامه را امضاء کنم. دوباره خودداری کردم.
بیش از یک سال پس از شروع تمرین، سختیهای خانوادگی زیادی را تحمل کردم، اما این درگیری بدترین حالتش بود. رفتار شوهرم به من عمیقاً آسیب زد، و بهدلیل توهین و آسیبهایی که به من وارد کرد، احساساتم نسبت به او کمتر و کمتر شد.
اگرچه در آن زمان روحیه بسیار بدی داشتم، به درون نگاه کردم تا نقاط ضعفی که مرتبط با رفتار نامناسب شوهرم بود را در خودم پیدا کنم. سعی کردم وضعیت ذهنیام را متعادل کنم و باملاحظهتر باشم. احساس اینکه مورد بیانصافی قرارگرفتهام را کنار گذاشتم و نسبت به او و خانوادهاش مهربان بودم. با مادرشوهرم به خوبی رفتار، و هر روز با او صحبت میکردم. من تختخواب خود را در اختیار او قرار دادم و وقتی که رختخواب را خیس میکرد، بهآرامی ملحفهها را تمیز میکردم.
در گذشته فکر میکردم مادرشوهرم تنبل و بیکفایت است. از او بیزار بودم و اغلب او را در مقابل شوهرم سرزنش میکردم.
مادرشوهرم از من بسیار راضی بود. همسرم نیز بهآرامی نگرش خیرخواهانه مرا درک کرد. بعداً در تولد 70 سالگی پدرشوهرم، همسرم دوباره مشاهده کرد که چگونه رفتار کردم و متوجه شد که تغییر کردهام.
غوغای ناشی از حذف ویچت بهآرامی کاهش یافت. در حال حاضر شوهرم اطلاعاتی را که از ویچت درباره مهد کودک دریافت میکند به من میگوید و تحصیلات فرزند ما اصلاً تحت تأثیر قرار نگرفته است.
در محل کار، مدیران و همکارانم نسبت به من باملاحظه هستند. آنها هر چیزی در ارتباط با ویچت را شخصاً یا از طریق تلفن به من اطلاع میدهند. کارم تحت تأثیر قرار نگرفته است.
دیگر با جریان اخبار مورد مزاحمت قرار نمیگیرم و ذهنم آرامتر است. نگرش شوهرم نسبت به تمرینم تا حدودی تغییر کرده است، اگرچه هنوز آن را کامل نپذیرفته است. میدانم که تغییر در نگرشش مربوط به من است. فقط اگر من خودم را تزکیه کنم، نگرش او بهبود خواهد یافت.
میخواهم از همتمرینکنندگانم و پدرم تشکر کنم که در این لحظات بحرانی به من کمک و مرا نصیحت کردند. از نیکخواهی، حفاظت، نظم ترتیبات فوق العاده استاد بسیار سپاسگزارم.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه رشد و اصلاح خود