(Minghui.org) مطالعه فا به‌طور جدی و کوشا به من کمک کرده است تا ویژگی‌های اخلاقی‌‌ام بهبود یابد و برایم راحت‌تر شده است که سریع‌تر بر آزمایش‌ها غلبه کنم.

استاد بیان کردند:

«وقتی درحال گذر از رنجی وحشتناک یا وضعیتی بحرانی هستید، این را امتحان کنید. وقتی تحمل آن سخت است، سعی کنید آن را تحمل کنید. وقتی به نظر می‌رسد انجام آن غیرممکن یا سخت باشد، امتحان کنید و ببینید می‌توانید چه کار کنید و وقتی واقعاً بتوانید آن را انجام دهید، درست مثل آن مسافر خسته و فرسوده، "سایه درختان بید، غنچه گل‌ها، محلی که سرم را روی آن بگذارم" را خواهید دید!» (سخنرانی نهم، جوآن فالون)

در کافه تریای دانشگاه کار می‌کنم. کار من این است که تمامی ظروف تمیز را روی میزها قرار دهم. روزی یکی از همکاران ناگهان بر سرم فریاد زد و گفت که جعبه چاقو‌ها را پر نکردم. در واقع چنین نیازی وجود نداشت، اما جروبحث نکردم و جواب دادم: «بعداً توجه بیشتری خواهم کرد.»

او دوباره وقتی همه همکاران ما به محل کار آمدند بر سرم فریاد زد: «فقط از تو انتقاد کردم، درست؟» او اغلب بر سرم فریاد می‌زد، بنابراین نمی‌خواستم با او همکاری کنم. از دستش آزرده و خشمگین شدم.

با نگاه به درون، متوجه شدم که می ترسیدم مورد انتقاد دیگران قرار گیرم. احتمالاً در یکی از زندگی‌های گذشته به همین شکل با او رفتار کرده بودم، بنابراین باید کارمایم را بازپرداخت کرده و وابستگی را از بین می‌بردم. به خودم یادآوری کردم که هر زمان که به من تحکم کرد آرامشم را حفظ کنم. من حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری را تزکیه می‌کنم، بنابراین باید کاری کنم که دیگران از رفتارم، خوبی دافا را احساس کنند. سعی کردم آنچه را که از من می‌خواست انجام دهم.

استاد بیان کردند:

«باید قادر باشید که بر همه آنها غلبه کنید. تا وقتی شین‌شینگ خود را رشد دهید، قادر خواهید بود بر آنها غلبه کنید. مگر اینکه نخواهید بر آنها غلبه کنید. اگر بخواهید بر آنها غلبه کنید، می‌توانید. بنابراین از حالا به بعد وقتی با تضادی مواجه شدید نباید فکر کنید که آن به‌طور تصادفی بوده است. این بدین دلیل است که وقتی تضادی پیش می‌آید، ممکن است معلوم نباشد از کجا یکدفعه سرو کله‌اش پیدا می‌شود. اما به‌طور تصادفی اتفاق نمی‌افتد. آن برای این است که شین‌شینگ شما را رشد دهد. تا وقتی خود به‌عنوان یک تمرین‌کننده بینید، قادر خواهید بود آن را به‌خوبی اداره کنید.» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)

همچنین متوجه شدم که باید خشم و رنجشم نسبت به او را از بین ببرم. او یک روز ناگهان تغییر کرد. دو فنجان شیر از کافه تریا گرفت و یکی را به من تعارف کرد.

روز بعد گیره مو با گل آبی‌رنگ به من هدیه داد. هنگامی که به او گفتم یکی از آن را دارم، گفت: «این را یکی از دوستانم درست می‌کند. آن را مخصوصاً برای تو نگه داشتم.»

از آن زمان دیگر بر سرم فریاد نزده و بیشتر مرا در نظر می‌گیرد. هر زمان که تا دیروقت کار می‌کنیم، می‌گوید: «باید عجله کنی وگرنه اتوبوس را از دست می‌دهی. بقیه کار را خودم تمام می‌کنم.» او به سختی کار می‌کند و هرگز از زیر بار کارهای سنگین شانه خالی نمی‌کند.

درحال حاضر در کارمان به‌خوبی همکاری می‌کنیم. تا زمانی که به‌عنوان یک گروه کار می‌کنیم، ما دو نفر همیشه اولین کسی هستیم که کارمان را به اتمام می‌رسانیم.»