(Minghui.org) فوقالعاده احساس افتخار و قدردانی دارم که مرید دافای دوره اصلاح فا هستم. در اینجا مایلم برخی از درکهایم را درباره فرستادن افکار درست به اشتراک بگذارم.
استاد به من اشاراتی دادند دال بر اینکه افکار درست بفرستم
در پاییز سال 2004 تزکیه در دافا را آغاز کردم. نخست درک بسیار محدودی درباره معنای تزکیه داشتم و هرگز به وبسایت مینگهویی نمیرفتم یا مقالات تبادل تجربه همتمرینکنندگان را نمیخواندم. نمیدانستم چگونه چهار تمرین نخست را انجام دهم و فقط گاهی مدیتیشن را انجام میدادم. تقریباً هیچ درکی درباره فرستادن افکار درست نداشتم.
بعداً با تمرینکنندگان محلی ارتباط برقرار کرده و در جلسات مطالعه گروهی فا بهطور مرتب شرکت کردم. بنابراین بهتدریج به اهمیت خوب انجام دادن سه کاری که از ما تزکیهکنندگانِ دورۀ اصلاح فا انتظار میرود، پی بردم. فرستادن افکار درست یکی از آنهاست.
بهعنوان یک تمرینکننده جدید نمیدانستم چگونه حقیقت را برای مردم روشن کنم، بنابراین روی مطالعه فا و فرستادن افکار درست تمرکز میکردم.
چیزی کاملاً شگفتانگیز را تجربه کردم. هر نیمهشب صدای زنگ بسیار دلنشینی را در گوشم میشنیدم. بلافاصله برای فرستادن افکار درست بیدار میشدم. بسیار سپاسگزار بودم، زیرا میدانستم استاد هستند که برای فرستادن افکار درست مرا صدا میزنند.
این اتفاق در سراسر زمستان رخ داد. سپس بعد از اینکه مکانیسمی قوی برای فرستادن افکار درست در من شکل گرفت، بهتدریج دیگر آن صدا را نشنیدم. بعداً وقتی با مشکلات و محنتها مواجه میشدم، این جریان خیلی کمکم میکرد.
وقتی اداره مسائل سخت بود، مداخلات و اضطرابهایی را نیز تجربه میکردم. بدون توجه به اینکه چه اتفاقی میافتاد، همیشه مطالعه فا و فرستادن افکار درست را بسیار جدی میگرفتم.
طی 10 سال گذشته همیشه اطمینان حاصل کردهام که 8 بار در روز افکار درست بفرستم. همیشه صاف مینشینم و دستانم را در وضعیت درست قرار میدهم. احساس میکنم تا زمانی که ذهنی روشن و آرام را حفظ کنیم، انرژی افکار درستمان بسیار قوی خواهد بود.
افکار درست کمکم کرد بر محنتها غلبه کنم
در پاییز سال 2005 در محل کارم وارد وبسایت مینگهویی شدم. مرکز نظارت محلی در منطقهمان متوجه شد و روز بعد فردی را به محل کارم (مدرسه) فرستاد تا ببیند چه کسی این کار را کرده است.
وقتی رئیس بخشمان در این باره به من گفت، مضطرب شدم و ترسیدم، زیرا تمرینکنندهای جدید بودم و نمیدانستم چگونه با این وضعیت برخورد کنم. در آن زمان افکارم خیلی درست نبود.
مدرسه جلسه ویژهای درباره این رویداد برگزار کرد. در نهایت رؤسا تصمیم گرفتند از دبیر حزب کمیته انضباطی و بازرسی بخواهند با من صحبت و خودش این مسئله را حل کند.
بسیاری از اعضا و کارمندان مدرسه میدانستند که فالون گونگ را تمرین میکنم، زیرا درباره جنبش «خروج از ح.ک.چ» با آنها صحبت کرده بودم. آنها میدانستند که به وبسایت مینگهویی نیز میروم.
اگرچه رئیس بخشم تمایلی به آگاهی از حقیقت فالون گونگ نداشت، با من مشکلی نیز نداشت. در حقیقت از من خیلی محافظت میکرد.
دبیر حزب چند بار با من صحبت کرد و خواست درباره این کار توضیح روشنی به او بدهم.
باید از این فرصت برای روشنگری حقیقت برای او استفاده میکردم، اما بهعلت ضعیف بودن شینشینگم واقعاً نتوانستم این کار را انجام دهم.
تحت فشار شدیدی بودم و حتی بیشازحد میترسیدم که سر کار بروم. هرچه بیشتر میترسیدم، وضعیت بدتر میشد.
هر بار که سر کار میرفتم، یک ماشین پلیس دم در مدرسه پارک شده بود. این صحنه باعث میشد مضطربتر شوم و بیشتر بترسم. نمیدانستم چگونه با افکار درست این وضعیت را اداره کنم و «ترس» بر من غلبه کرده بود.
یک روز غروب با همتمرینکنندهای ساکن حومۀ شهر دیدار داشتم و درباره وضعیتم به او گفتم. بهمحض اینکه صحبتم تمام شدم، گفت: «در برخورد با این وضعیت افکار درست نداری و سعی میکنی با ذهنیت مردم عادی با آن روبرو شوی. البته آن بدتر شده است.»
چون در آن زمان نمیدانستم معنای افکار درست واقعاً چیست، فکر کردم: «چه مشکلی درخصوص رفتن به وبسایت مینگهویی وجود دارد؟ آزادی باور حق من است. مرتکب اشتباهی نشدهام!»
درحالی که به این صورت فکر میکردم، بدنم کمکم خیلی احساس گرما کرد.
یکی دیگر از تمرینکنندگان پیشنهاد داد که سه نفری افکار درست بفرستیم تا همه مداخلات شیطانی را انکار کنیم.
هرگز چیزی را که آن شب تجربه کردم، فراموش نمیکنم. در حین فرستادن افکار درست احساس کردم مادهای به شکل کمربند از بدنم بیرون میجهد. اگرچه نمیتوانستم آن را ببینم، میدانستم چیز بدی است که استاد از من دورش میکنند. قلب مضطربم آرام شد و خیلی احساس آرامش کردم.
با نگاه به گذشته متوجه شدهام که فکر درستی که در آن زمان داشتم، این بود: «با رفتن به وبسایت مینگهویی مرتکب هیچ کار اشتباهی نشدهام.» مشکلی که با آن مواجه شده بودم، ظاهراً فراموش شد و هیچ کسی کاری درباره آن انجام نداد.
خیلی قدردان استاد [لی هنگجی] بودم. این درست است که تا وقتی افکار درستمان را حفظ کنیم، حتی اگر فقط یک فکر درست کوچک داشته باشیم، استاد همیشه از ما محافظت میکنند.
استاد دوباره از من محافظت کردند
اواخر پاییز بود. بعد از دیدن دخترم که بیرون از شهر زندگی میکرد، تازه به خانه برگشته بودم. شوهرم برای کار در خارج از کشور بود، بنابراین تنها بودم. باران میبارید و در خانه احساس تنهایی میکردم. ازآنجا که تمام روز را در قطار بودم، خسته بودم و احساس خوابآلودگی داشتم. از هیچ ملحفه یا پتویی برای پوشاندن و گرم کردن خودم استفاده نکردم، زیرا با خودم فکر کردم که نباید فرستادن افکار درست در نیمهشب را ازدست بدهم.
ناگهان بیدار شدم و متوجه شدم وقت فرستادن افکار درست است.
درست همان موقع چیز شگفتانگیزی رخ داد. پرندۀ بسیار بزرگی پرواز کرد و از من دور شد. میتوانستم احساس کنم که آن با بالهای بزرگش درحال گرم کردن من بود. خیلی احساس گرما داشتم، گویا کسی با لحافی مرا پوشانده باشد. ناخودآگاه سعی کردم پرنده را بگیرم، اما آن پرواز کرد و ظاهراً روی لبه پنجره نشست. سعی کردم آن را بهطور واضحتر ببینم، اما نتوانستم چیزی را ببینم. قلبم پر از نیکخواهی استاد بود. صاف نشستم و افکار درست فرستادم.
از آن زمان سالها گذشته است. حتی اگرچه این ماجرا را با بسیاری از همتمرینکنندگان در میان گذاشتم، تاکنون آن را در وبسایت مینگهویی به اشتراک نگذاشتهام. هرگز نمیتوانم نیکخواهی بیکران استاد را جبران کنم.
تجارب شگفتانگیز بیش ازحد زیادی برای گفتن دارم!
یک بار بهشت بیکران خیرهکنندهای را در آسمان دیدم با تعداد زیادی بودا که مدیتیشن میکردند. یک بار هم دیدم که حروف [کلمات] در کتاب جوآن فالون لایه به لایه برجسته میشوند، درحالی که با نور بنفشی میدرخشیدند و ستارههای طلایی اطراف آنها شناور بودند. یک روز درحال فرستادن افکار درست کمی خوابآلود بودم که پرتو نور روشنی ناگهان از کامپیوتر بیرون آمد. آنقدر حیرتزده شده بودم که نزدیک بود از تخت پایین بیفتم. بلافاصله احساس پرانرژی بودن کرده و روی فرستادن افکار درست تمرکز کردم. متوجه شدم چیزهایی که مریدان دافا برای اعتباربخشی به فا استفاده میکنند، واقعاً ابزارهای فا و همگی موجودات زنده هستند.
قدرت فرستادن گروهی افکار درست
یک شب درحالی که آموزههای فالون دافا را با دو تمرینکننده دیگر مطالعه میکردم، تمرینکنندۀ آقایی وارد شد و گفت که همسرش (که او نیز تمرینکننده است) شکمدرد شدیدی دارد. او از ما خواست برای حمایت از او افکار درست بفرستیم.
با عجله به خانه برگشتیم و دیدیم که همسرش روی زمین دراز کشیده و از شدت درد ناله میکند. چهار نفرمان نشستیم و شروع به فرستادن افکار درست کردیم: «آزار و شکنجه و همه مداخلات شیطانی نابود میشود. استاد از او مراقبت میکنند. حتی اگر شکافها و کاستیهایی داشته باشد که باید برطرف شوند، مانع مداخله هرگونه شیطان با او خواهیم شد.»
نیم ساعت بعد دردش کاهش یافت و نشست. سپس برای رشد و بهبود با هم تبادل تجربه کردیم.
شوهرش بعداً به ما گفت نخستین باری بود که شاهد قدرت افکار درست بود.
با وجودی که طی این سالها کارهای زیادی در زمینه توزیع مطالب روشنگری حقیقت انجام داده بود- توزیع بیش از 20هزار نسخه- اغلب هنگام فرستادن افکار درست چرت میزد و نمیتوانست کف دستش را صاف نگه دارد. این تمرینکننده بعداً بهطور غیرقانونی دستگیر و به زندان محکوم شد.
میدانم بهلطف نیکخواهی استاد بود که این تجربیات معجزهآسا را هنگام فرستادن افکار درست داشتم. فقط با خوب انجام دادن سه کار حقیقتاً تزکیه میکنیم. این سه کار یکدیگر را تکمیل میکنند و ارتباط تنگاتنگی با هم دارند. تزکیه استوار شینشینگمان نیز بسیار مهم است.
وقتی اداره مسائل بیشازحد دشوار میشود، مشکلات و خطرات و درد و رنجهایی را نیز تجربه کردهام، اما با باور درستم به استاد و فا بر همه آنها غلبه کردهام.
هر روز در مسیرم این آموزه استاد را تکرار میکنم:
«واقعیت این است که اگر افکار شما بسیار درست و صالح باشند، وقتی در خیابان قدم میزنید و در شهری که زندگی میکنید به دنبال [امور] زندگی خود میروید، تمام محیط پیرامونتان پاک خواهد شد. صرفِ بودنِ شما تأثیر نجات موجودات ذیشعور را دارد.» (آموزش فا در کنفرانس فای بینالمللی 2004 در نیویورک)
هر کجا هستم یا هر کاری انجام میدهم، چه در اتوبوس باشم یا درحال خرید، قدم زدن در خیابان یا وقتی با دوستانم هستم یا حقیقت را برای مردم روشن میکنم، همیشه از هر زمان آزادم بهخوبی استفاده میکنم تا افکار درست بفرستم.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه فرستادن افکار درست