(Minghui.org) درود استاد. درود همتمرینکنندگان!
فا را در سال 1998 کسب کردم و بیش از 20 سال است که فالون دافا را تمرین کردهام. طی این بیش از 20 سال در پروژههای مختلف مشارکت داشتهام، وابستگیهایم را رها و حقیقت را برای سایرین روشن کردهام.
کسب فا و مطالعه فا
اعلام شد که استاد در ژوئیه 1998 پس از نخستین انتشار عمومی کتابشان جوآن فالون، یک سخنرانی در پکن ایراد کردند. فکر کردم باید این کتاب جوآن فالون را تهیه کنم. آن شب نسخهای از این کتاب را از تمرینکنندهای قرض گرفتم. در منزل در تمام طول شب آن را خواندم و احساس فوقالعادهای داشتم. این کتاب به تمام سؤالات پیچیدهای که در زندگیام داشتم، پاسخ داد، اما بلافاصله تمرین دافا را شروع نکردم. احساس میکردم برای تزکیه باید بسیاری از عقاید و تصورات بشریام را کنار بگذارم، اما هنوز برای این کار آماده نبودم.
سپس تمام کتابهای تازهمنتشرشده دافا و نوارهای ویدئویی سخنرانیهای استاد را قرض گرفتم. همه وقت آزادم را صرف مطالعه فا و تماشای ویدئوها میکردم. در طول کار وقتی زمان کوتاهی برای استراحت داشتم، کتابها را میخواندم. پس از صرف شام در منزل نخستین کاری که انجام میدادم، تماشای ویدئوهای سخنرانی استاد بود. بسیاری از سخنرانیها را دهها بار تماشا میکردم. پس از تقریباً دو ماه بالاخره تصمیم گرفتم تزکیه را شروع کنم.
استاد در بسیاری از سخنرانیها بارها تأکید کردهاند که مریدان دافا باید فا را بهخوبی و اغلب مطالعه کنند. جرأت نداشتم سستی کنم. وقتی در حال مطالعه فا بودم، اغلب اصول سطح والای فا که استاد آموزش میدادند، حیرتزدهام میکرد.
روشنبینی به اصول فا
استاد در «تبدیل کارما» در جوآن فالون بیان کردند:
«حالت ديگري وجود دارد، که ممکن است در خانواده شما جمع شود يا از اجداد منتقل شود.» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)
این متن را به دفعات بیشمار خواندهام، اما در قلبم همیشه احساس میکردم که این «خانواده و اجداد» درباره سایرین صحبت میکند و هیچ ارتباطی به من ندارد، اما این بار، بر اساس سطح فعلی تزکیهام، فا درک جدیدی به من داد.
هر تمرینکننده دافا در افلاک غولآسای کیهان، لرد و فرمانروای آنجا است و در واژه «اجداد» در عبارت فوق، او همان «جد» خانواده بزرگی است که تشکیلدهندۀ آسمان عظیمالجثه این جهان هستند. اگر بهخوبی عمل نکنیم، آنگاه بر همه موجودات ذیشعور در تمام سطوح آسمان عظیمالجثه این جهان تأثیر خواهد گذاشت. وقتی به این درک رسیدم، شوکه و نیز متوجه بار مسئولیتی شدم که بر دوش دارم. اگر بهخوبی عمل نمیکردیم، استاد، دافا و همه موجودات بیشمار را در این جهان ناامید میکردیم.
هر بار استاد سخنرانی جدیدی را منتشر میکردند، به خودم میگفتم که باید دستکم 10 بار از ابتدا تا انتهایش را بخوانم تا واقعاً اصول فا را درک کنم و با پیشرفت اصلاح فا همگام شوم.
در گذشته هر بار که به یک اصل جدید فا روشن میشدم، بسیار شوکه میشدم و تحت تأثیر قرار میگرفتم، اما بهتدریج آرام میشدم. متوجه شدم که روشن شدن به یک اصل فا، چیز خوبی است، اما اینکه واقعاً بتوانید براساس آن فا عمل کنید، مسئله کلی دیگری است. استاد بیان کردند:
«...تکتک کارها را با فا بسنجید،
فقط اینگونه عمل کردن، تزکیۀ واقعی است.» («تزکیه راسخ»، هنگ یین)
اغلب وقتی به اصول والاتر آگاه میشویم، عمل به آن سختتر میشود، البته اگر حتی نتوانید به آن اصل فا روشن شوید، آنگاه قطعاً نمیتوانید آن را به عمل درآورید. بنابراین متوجه شدم که در زندگی روزمره فقط زمانی بهطور راسخ تزکیه میکنیم که آنچه فا در سطوح مختلف ما را به آن ملزم میکند، واقعاً در عمل بهکار ببریم.
استقامت هنگام مشارکت در تلویزیون انتیدی
با راهنمایی استاد، مریدان دافا تلویزیون انتیدی را در سال 2001 تأسیس کردند. از همان اولین پخش، در تولید بخش ویژه ورزش همکاری کردم. قبل از شروع این تمرین، وابستگی قدرتمندی به ورزش داشتم. پس از شروع تمرین دافا، آن را کنار گذاشتم، اما هرگز فکر نمیکردم وقتی تلویزیون انتیدی تأسیس شود، برایم مفید خواهد بود. اما همانطور که همکاریام را آغاز میکردم، شروع به تحسین آن دسته از تمرینکنندگانی کردم که مسئولیت انجام بخشهای مربوط به روشنگری حقیقت را داشتند. همیشه احساس میکردم که برنامههای ورزشی نمیتوانند مردم را نجات دهند. هر هفته دهها ساعت را صرف این کار و آن را اتلاف وقت محسوب میکردم.
استاد بیان کردند:
«کسانی که نجاتشان میدهید حیاتهایی در اجتماع عادی هستند، پس حتی بیشتر هم لازم است که به اجتماع عادی نزدیکتر شوید و کاری کنید رسانههایتان چیزی شوند که عموم مردم علاقهمند به دیدن و شنیدنشان باشند. فقط به این شکل میتوانید به تأثیر بهتری برسید.» («آموزش فا در جلسه با شاگردان آسیا- اقیانوسیهای»)
بنابراین این وابستگی را رها کردم.
یک بار هنگام مدیتیشن ناگهان صحنهای مقابل چشمم ظاهر شد. استاد را در تلویزیون انتیدی دیدم که برای همه موجودات ذیشعور در آینده سخنرانی میکردند. با دیدن این صحنه متوجه شدم که وقتی حقیقت آشکار شود، همه موجودات درباره دافا و استاد خواهند دانست. در آن زمان، استاد ممکن است مانند حالا سخنرانی نداشته باشند، اما احتمالاً از روش دیگری استفاده میکنند. معنای عمیقتر کار روی انتیدی را درک کردم. در سکوت با استاد عهد بستم: بدون توجه به اینکه با چه مشکلاتی روبرو هستم، تا انتها کارِ انتیدی را انجام خواهم داد. قطعاً تسلیم نخواهم شد.
بستن این عهد آسان بود، اما در واقع انجامش خیلی آسان نبود. هر بار که یک کنفرانس فا در مقیاسی بزرگ برگزار میشد، در تعطیلات آخر هفته بود، اما بسیاری از بازیها و رقابتهای بزرگ ورزشی معمولاً در تعطیلات آخر هفته برگزار میشدند، یعنی زمانی که برنامهای که تولید کرده بودم، روی آنتن میرفت. چون نمیتوانستم ازقبل آماده باشم، هر بار یک کنفرانس فا برگزار میشد، باید برای اضافهکار میماندم و اغلب تمام شب کار میکردم. حتی در طول کنفرانس فا، درباره اینکه چگونه باید برنامه را کامل کنم، فکر میکردم، اما طی همه این سالها پخش هیچ یک از برنامهها را بهخاطر شرکت در کنفرانس فا به تأخیر نینداختم.
فرصت برای تزکیه و رشد
وضعیت دشوار دیگر همکاری با همتمرینکنندگان است. در ابتدا هر زمان مشکلاتی ظاهر میشدند، حتی اگر میتوانستم آن را تحمل کنم، هنوز هم رنجش به دل میگرفتم. فقط بعداً توانستم هر مشکل را بهعنوان فرصتی برای تزکیه و بهبود درنظر بگیرم.
یک بار در زمان برگزاری یک مسابقه بزرگ بینالمللی فوتبال، بازیهای افتتاحیه انجام شد، اما وقتی نوبت به بازی نهایی رسید، مجری برنامه باید به خارج از شهر میرفت. به او گفتم که مشکلی نیست، میتوانی لپتاپت را همراهت ببری. وقتی متن بازی نهایی را به پایان رساندم، میتوانی از راه دور گویندگی آن را انجام دهی و صدا را ضبط کنی، اما آن تمرینکننده گفت که چیزهای بیشازحد زیادی داخل اتومبیلش هست و نمیتواند لپتاپ را در اتومبیلش جا دهد و نمیخواهد آن را ببرد. پرسیدم: «چرا آن را پایین صندلی ماشینت نمیگذاری؟» اما آن تمرینکننده بدون توجه به اینکه چه میگفتم، حاضر نبود لپتاپ را ببرد. ابتدا میخواستم همچنان اصرار کنم که لپتاپ را ببرد، اما احساس کردم این فرصتی برایم است تا تزکیه کنم، بنابراین فکر کردم فراموشش کن و هیچ رنجشی به دل نگرفتم.
سپس متوجه شدم که در تزکیه باید با انواعواقسام شرایط دشوار مواجه و مستقیماً با آنها روبرو شد، نه اینکه آنها را دور زد و با آنها مواجه نشد، اما در ذهنم به استاد گفتم که بدون گویندگی هیچ راهی برای انجام این کار وجود ندارد. باید چه کار کنم؟ ناگهان فکری به ذهنم رسید. تمام ضبطهای گویندگی مختلف این تمرینکننده را پیدا کردم. سپس کلمات مختلف را از ضبطهای مختلف برای بازی نهایی ترکیب کردم. نتیجه پایانی خیلی بد نبود. اگر کسی خیلی بادقت گوش نمیکرد، نمیتوانست تفاوت را بگوید. این آزمون را پشت سر گذاشتم.
مشکلات در اپک تایمز از مهندسی تا فروش
مدت کوتاهی پس از پایان تور شن یون در سال 2010، یکی از مدیران اپک تایمز با من تماس گرفت و بدون هیچ توضیحی گفت: «شما برای کار فروش به اپک تایمز ملحق شدید.»
در چین تحقیقات علمی انجام میدادم. در آمریکا کار مربوط به تحقیقات مهندسی الکترونیک را نیز انجام میدادم. هرگز کار فروش را انجام نداده بودم. هرگز فکر نمیکردم که هیچ ربطی به کار فروش داشته باشم. شوکه شدم و فقط پرسیدم: «چرا از من میخواهید کار فروش را انجام دهم؟» منظورم این بود که برای انجام کار فروش مناسب نیستم، باید شخص دیگری را پیدا کنید. سپس او گفت: «دیدم که بلیطهای شن یون را نسبتاً خوب فروختید، بنابراین هیچ مشکلی با کار فروش در اپک تایمز نخواهید داشت. از فردا کار را شروع کنید.» در صحبتهایش هیچ راه گریزی نمیدیدم. میدانستم که چنین چیزی نمیتواند تصادفی باشد، بنابراین با پیشنهادش موافقت کردم.
اما وقتی تلفن را قطع کردم، دچار تناقض شدم. آماده میشدم که به دنبال یک کار معمولی با حقوق و دستمزد بسیار مناسب باشم تا شکایات بیپایان همسرم نیز پایان یابد، اما در این صورت هیچ زمان آزادی برایم باقی نمیماند و در عین حال واقعاً آرزو داشتم در کارهای بیشتری برای اعتباربخشی به فا مشارکت کنم. با این وجود اگر واقعاً کار فروش را انجام میدادم، حتی اگرچه آن کاری برای اعتباربخشی به فا بود، اعتمادبهنفس نداشتم، زیرا هیچ تجربه ای نداشتم.
استاد بیان کردند:
«مریدان دافا همگی این فکر را در ذهن دارند، "ما همگی به خطوط مقدم میشتابیم، بدون توجه به اینکه آن ممکن است چقدر سخت یا خستهکننده باشد یا اگر این به معنی شبهای زیادی بیخوابی باشد-- ما میتوانیم، و هرکاری لازم داشته باشد انجام خواهیم داد." اما، وقتی به مدیریت میرسد، آنها متزلزل میشوند.» («آموزش فا در کنفرانس فای بینالمللی نیویورک بزرگ 2009»)
بلافاصله آن بخش از سخنرانی بالا را خواندم و دوباره و دوباره آن را خواندم.
استاد بیان کردند:
«آیا شما نگفتید که میتوانید هر کاری که لازم باشد را انجام دهید؟ (حضار میخندند) آیا همگی شما از ندانستن چگونگی انجام کاری به دانستن آن گذر نکردید؟ پس چرا اینطور است که نمیتوانید این بخش را بهخوبی انجام دهید؟ فقط با خوب اداره کردن یک نهاد رسانهای است که آن میتواند قویتر شود و تأثیر مطلوب بیشتری داشته باشد. درحال حاضر چه مقدار زمان هدر میرود تا پی ببرید چگونه به حرکت آن ادامه دهید و با زحمت پول گردآوری میکنید تا آن را برپا نگه دارید-- چقدر این سخت بوده است! اگر واقعاً مقداری فکر و تلاش برای اینکار صرف کنید، آنگاه فکر میکنم نتیجه عالی خواهد بود. خواه درجستجوی بانی و اسپانسر شدن باشد یا گرفتن تبلیغات، همگی آن کارهایی که پشت صحنه انجام میشوند تا برای شرکتهای رسانهای سرمایه کسب کنند، همانند کارهای آن افرادی است که بهعنوان نمای آشکار شرکت کار میکنند-- تقوای عظیم دقیقاً یکسان است.» («آموزش فا در کنفرانس فای بینالمللی نیویورک بزرگ 2009»)
پس از خواندن این متن از فا، قلبم روشنتر و درخشانتر شد. کار در خطوط مقدم، تمام شب بیدار ماندن بدون خواب، اینها چیزهایی هستند که همیشه در انجام پروژهها برای کمک به استاد در اصلاح فا انجام دادهام، اما اکنون آنچه بیشتر از همه مورد نیاز بود، پیدا کردن حامیان مالی، جستجوی مشتریان تبلیغاتی و کمک به رسانه برای تضمین بودجه کافی بود. بنابراین باید تبدیل به تمرینکنندهای میشدم که استاد به آن نیاز داشتند. حتی اگر چه دشوار بود، آیا سختتر از چیزی بود که تمرینکنندگان همواره در چین با آن مواجه هستند، درحالی که برای روشنگری حقیقت جان خود را به خطر میاندازند؟
پس از رسیدن به این درک، روز بعد به دفتر اپک تایمز رفتم. در ابتدا، با دنبال کردن کارکنان ارشد فروش و همکاری کردن، از آنها یاد گرفتم.
براساس پیشزمینه فنیام، تمام تجهیزات الکترونیکی اجسام بیجان هستند. مادامی که درباره آنها بهطور مداوم مطالعه و تحقیق و آزمایشها را تکرار کنید، بدون توجه به میزان پیشرفت، قادر خواهید بود آنها را بفهمید، اما در فروش اصلاً اینطور نیست. در فروش با فردی جاندار ارتباط برقرار میکنید. یک لحظه آنها خوشحال هستند، لحظهای دیگر اگر چیز بدی بگویید، ممکن است عصبانی شوند. برای اینکه کسی را متقاعد کنید برای آگهی تبلیغاتی پول پرداخت کند، باید حرفهای طرف مقابل و چیزی را که به آن فکر میکند، تجزیه و تحلیل کنید. سپس باید با استفاده از روشهای مختلف متقاعدش کنید و سپس از او بخواهید یک آگهی تبلیغاتی سفارش دهد. کار آسانی نبود. باید کاملاً تغییر میکردم.
بهخاطر عادتهای کار قدیمیام، عادت کرده بودم تنها در منزل خودم زندگی کنم یا بهتنهایی تحقیق و آزمایش کنم، اما حالا باید بیرون میرفتم، با افراد مختلف ارتباط برقرار و آنها را به روزنامهمان معرفی میکردم. به این کار عادت نداشتم. تمام روزم را صرف توضیح این مطلب میکردم که چرا آنها باید در اپک تایمز تبلیغ کنند و فکر میکردم که خوب عمل میکنم، اما طرف مقابل میتوانست بلافاصله بگوید که تازهکار هستم و چیزی نمیدانم. آنها با بیحوصلگی به من میگفتند، وقتت را برای این کار هدر نده. کار مفیدتری انجام بده، راه بهتری برای کسب درآمد پیدا کن. دشواری تغییر از یک مهندس به یک فروشنده را تجربه کردم. البته فروش برای اپک تایمز بهطور خاصی سخت بود.
در عرض چند ماه، با همه نمایندگیهای خودروی بزرگ و کوچک در منطقهمان دیدار کرده بودم. هر وقت فرصت داشتم، حقیقت را برای هر شخصی توضیح میدادم. یک روز پس از تقریباً یک ماه، قرارداد سهماههای را برای یک آگهی نیمصفحهای سیاه و سفید برای نمایندگی هوندا امضا کردم. بعداً از مدیر فروش این نمایندگی دعوت کردم برای تماشای نمایش شن یون بیاید.
روشنگری حقیقت بهعنوان یک نماینده فروش برای اپک تایمز
بهعنوان یک تمرینکننده دافا، انجام فروش یک مزیت بزرگ دارد: اینکه میتوانید از روزنامه بهعنوان راهی برای دیدار با مردم استفاده کنید و حقیقت را برایشان روشن کنید، به ویژه برای آن دسته از چینیهایی که هنوز درکی نادرست یا حتی احساساتی منفی درباره ما دارند. این جریان ما را ملزم میکند تا پیوسته بر روشنگری حقیقت برای تغییر ذهنشان، پافشاری کنیم. طی این سالها، از فروش بهعنوان فرصتی برای روشنگری حقیقت در سطوح عمیقتر استفاده و به بسیاری از چینیها کمک کردم ذهنشان را تغییر دهند.
یک بار در یک نمایندگی خودرو به یک فروشنده چینی برخورد کردم. حتی اگرچه احساس خوبی درباره حزب کمونیست چین نداشت، روزنامهمان را تأیید نکرد. وقتی شروع کردم حقایق را برایش روشن کنم، در نقض همه حرفهایم چیزی گفت، اما پس از تلاشهای مکررم بهآرامی تغییر کرد. حتی بعداً درباره زندگی و معنی عمیقتر آن با من صحبت کرد. درباره چیزهای مختلفی مربوط به جریانات فعلی پرسید. بعداً اصولی را که درباره جوهر فرهنگ سنتی چین به او گفتم، ضبط و چاپ کرد و آن را به دیوار دفترش چسباند.
یک فرد ثروتمند چینی نیز در منطقهمان بود. فرصتی برای دیدار با او یافتم و متوجه شدم دیدگاههایش درباره ما بسیار منفی است. روزنامه ما را نمیخواند و چیزهای زیادی میگفت که تبلیغات حزب کمونیست چین بودند. پس از صحبتی طولانی افکارش فوقالعاده تغییر کرد. بعداً گفت که هر هفته اپک تایمز را میخواند و به یکی از دوستان خوبم تبدیل شد.
یک کرهای نیز در یک نمایندگی چینی کار میکرد. هر بار او را میدیدم، از فرصت استفاده میکردم تا حقیقت را برایش روشن کنم. او بعداً گفت: «روزنامه شما با سایر روزنامهها فرق دارد. آنها همگی به دنبال پول میهستند و پس از گرفتن پول، میروند. هرگز کسی مثل شما را ندیدهام که برای مدتی بسیار طولانی با من صحبت کند.»
نمایندگی دیگری نیز وجود داشت که بسیار دور از یک محله چینی بود. مدیرکل آن کرهای بود. پس از روشن کردن حقیقت برایش، حتی اگرچه چینیهای زیادی به نمایندگیاش نمیرفتند، هنوز میخواست یک آگهی در روزنامهمان چاپ کند. او گفت: «میخواهم از شما حمایت کنم.»
اهمیت استقامت
کلید انجام کارِ فروش، پشتکار است. حتی در شرایط دشوار، شخص باید ادامه دهد و پشتکار داشته باشد. یک نمایندگی هوندا وجود داشت که بزرگترین نمایندگی در آتلانتا بود. بارها به آنجا رفتم، اما چون آن نمایندگی قوانینی دارد که براساس آن در روزنامه آگهی تبلیغاتی چاپ نمیکند و فقط در تلویزیون تبلیغ میکند یا تبلیغات آنلاین انجام میدهد، مدیر فروشش که او نیز کرهای بود، همیشه میگفت: «بعداً که یک ایستگاه تلویزیونی راهاندازی کنید، میتوانید به اینجا بیایید.» اما هرگز تسلیم نشدم. هر زمان که فرصتی داشتم، به دیدارش میرفتم.
یک بار ناگهان متوجه شدم که این نمایندگی در یک روزنامه کرهای یک آگهی منتشر کرده است. فکر کردم این فرصتی برای من است. بنابراین به آنجا رفتم. او به سمت مدیریت کل ارتقاء شغلی گرفته بود و گفت: «حالا احتیاجی ندارم، اما اگر ترغیبم کنید، شاید نظرم عوض شود.» بنابراین شروع کردم حقیقت را برایش روشن کنم.
بعد از مدتی دوباره به دیدارش رفتم. او تلفنی با شخصی صحبت میکرد و با دست اشاره کرد که وارد دفترش شوم و منتظر بمانم. بعد از اینکه تماس تلفنیاش تمام شد، در این فکر بودم که چطور شروع کنم که گفت: «از تو خوشم میآید.» و به سمتم آمد و درست مقابلم ایستاد. در همین زمان نماینده یک روزنامه چینی دیگر نزدش آمد، اما او فقط کمتر از 30 ثانیه به فروشندهاش اجازه صحبت داد و سپس با عجله ردش کرد. او گفت: «از او خوشم نمیآید اما از تو خوشم میآید، زیرا صبور و مؤدب هستی. تصمیم گرفتهام با شما کار کنم.» در کمتر از پنج دقیقه، قراردادی یکساله را برای یک آگهی تمامصفحه امضا کرد.
رشد مهارتها برای روشنگری حقیقت
بعد از 20 ژوئیه 1999 تبلیغات افتراآمیز رژیم کمونیست چین را که در سراسر جهان پخش میشد، دیدم. بنابراین مانند بسیاری از تمرینکنندگان دیگر، تصمیم گرفتم به پروژههای روشنگری حقیقت آنلاین بپیوندم. از ندانستن اینکه چگونه با افراد بهصورت آنلاین صحبت کنم و اینکه اصلاً از کجا شروع کنم، تغییر کردم و به فردی تبدیل شدم که بهراحتی به بسیاری از سؤالات درباره علم، مذهب و باور پاسخ میداد.
با پیشرفت اصلاح فا، ما یک روزنامه، ایستگاه تلویزیونی، وبسایتهای مختلف و بسترهای تماس تلفنی برای روشنگری حقیقت داریم و همه اینها ابزارهای تمرینکنندگان برای نجات مردم را فوقالعاده افزایش دادهاند.
البته شن یون بزرگترین پروژه نجات مردم است. یک بار در حال ترویج شن یون در یک نمایشگاه، با زوجی که مرد آمریکایی و زن چینی بود، مواجه شدم. از آنجا که دخترانمان برای یادگیری باله به یک مدرسه رقص میرفتند، آنها را میشناختم.
با خانم درباره شن یون صحبت کردم. پس از چند کلمه، حرفم را قطع کرد و گفت: «من همه چیزهای چین را دوست دارم، اما چرا ادعا میکنید که در سراسر جهان، فقط شما درحال انتشار فرهنگ چین هستید و شما سنتیترین و موثقترین هستید؟» چهرهاش ناراحت بود. سپس رفت. چیزی نگفتم و فقط فکر کردم، باید چه کار کنم؟ باید جایی اشتباه کرده باشم.
پس از مدتی دوباره با او برخورد کردم. فرصت را غنیمت شمردم و گفتم: «متأسفم دفعه پیش کمی عجله داشتم و حرفهایم را درست بیان نکردم. منظورم این بود که حالا بسیاری از چینیها سنت واقعی و فرهنگ واقعی چین را درک نمیکنند. زیرا پس از سال 1949، در مبارزات سیاسی یکی پس از دیگری، به ویژه انقلاب فرهنگی، سنت و فرهنگ واقعی ویران شد. برای نمونه کریسمس بهزودی فرامیرسد. از آنجا که برای مدت بسیار زیادی ساکن آمریکا هستید، باید بدانید که چرا آمریکاییها کریسمس و نیز سال نو و روز شکرگذاری را جشن میگیرند، بسیار خوب، بهعنوان یک چینی آیا میتوانید بگویید که چرا چینیها سال نو را جشن میگیرند؟»
او شگفتزده شد و چیزی نگفت. از این فرصت استفاده کردم تا حقیقت را برایش روشن کنم: گفتم که من نیز قبل از این نمیدانستم. فقط پس از آمدن به آمریکا بود که فرهنگ واقعی چین را درک کردم. آیا مسخره نیست؟ اما این تقصیر ما نیست. علتش این است که از کودکی هیچ کسی درباره آداب و رسوم سنتی چین چیزی به ما آموزش نداده است.
در تاریخ، تمدن چین معروف بود و مردم این کشور به داشتن ادب و نزاکت مشهور بودند. بسیاری از کشورهای همسایه نیز آداب و رسوم مشابه را از چین میگرفتند، اما اکنون مردم چین با 5000 سال تاریخ و تمدن حتی معنی پنج فضیلت پایهای کنفوسیوس را نمیدانند: مهربانی، عدالت، آداب، خرد و صداقت. امروز به چینیها مبارزه با آسمان، زمین و مردم و یافتن لذت بیکران در انجام چنین کارهایی آموزش داده میشود. حتی نمیدانیم معنای سال نو قمری چیست. آیا این تراژدی و شرمندگی بسیار بزرگی نیست؟ اما شن یون قادر است شکوه تمدن چین را در کل جهان گسترش دهد- آیا نباید مایه افتخار و شادی چینیها باشد؟
از آن زمان به بعد، وقتی با چینیها دیدار میکردم، با استفاده از این نکته، شروع به صحبت با آنها میکردم. واکنشهای آنها را میدیدم و سپس ارزیابی و خلاصه میکردم که چه بخشهایی را بهخوبی توضیح ندادم، چه سؤالاتی را بهخوبی جواب ندادم یا در چه جاهایی میتوانستم بهتر عمل کنم. بهطور مداوم مهارتهایم را در روشنگری حقیقت بهبود میبخشیدم. درخصوص هر سؤالی که نمیتوانستم پاسخ دهم، بادقت دربارهاش فکر میکردم، پاسخ را مییافتم و اطمینان حاصل میکردم که هر فرد دیگری آن سؤال را بپرسد، بتوانم به او پاسخ دهم.
مواجهه با آزمونهای تزکیه
بیش از 20 سال است که تزکیه کردهام و با محنتهای بزرگ و کوچک روبرو شدهام. برخی از آزمونها را بهخوبی پشت سر گذاشتهام و برخی را خیلی خوب نگذراندهام. یک بار هنگام کار روی یک پروژه در منزل، در توالت به آن پروژه فکر میکردم. وقتی بلند شدم، دیدم توالت پر از خون شده است. تعداد زیادی از لایههای دستمال کاغذی آغشته به خون شده بودند. شوکه شده بودم و فکر کردم این چیست؟ بدنم مشکلی دارد؟ سپس فکر دومم این بود، فراموشش کن. همه چیزم را به استاد سپردهام. هر چیزی را که باید انجام دهم، انجام خواهم داد. از آن زمان، هیچ چیز دیگری از این نوع هرگز دوباره برایم اتفاق نیفتاده است.
پس از این حادثه، با سایر تمرینکنندگان تبادل تجربه کردم. فکر میکردم این آزمون را بسیار خوب گذراندهام. اخیراً تصمیم گرفتم مسیری را که طی همه این سالها گذراندهام، بررسی کنم و این رویداد به ذهنم آمد. وقتی متوجه شدم که براساس استانداردهای والاتر، واقعاً آن آزمون را نگذراندهام، شوکه شدم. فقط فکر دومم درست بود، اما نخستین فکرم فکر فردی عادی بود.
متوجه شدم که در بسیاری از رویدادها که ناگهان پیش میآیند، نخستین فکرم همیشه این است: من، من، من. فکر درست، دومین، سومین یا حتی فکری است که دیرتر به ذهنم میرسد. تصمیم گرفتم مصمم شوم که بهطور استوار این مسئله را تزکیه و پیشرفت کنم، اما گفتنش آسانتر از انجامش بود. مثل این بود که بدنم مکانیسمی خودکار دارد. هر وقت چیزی اتفاق میافتاد، نخستین فکرم من، من و من بود. خیلی افسرده شده بودم.
یک بار که آخرین نمایش شن یون در منطقه ما انجام شد، ماشین هوندایم را با وسایل آشپزی پر کردم تا به ایستگاه بعدی تور اجرای شن یون بروم. اما درحالی که حدود یک ساعت از شهر خارج شده بودم، دنده ماشینم خراب شد و کنار بزرگراه توقف کردم.
در ایستگاه بعدی اجرا، تمرینکنندگان محلی برای اجراگران شن یون آشپزی میکردند. همگی آنها متکی به وسایل آشپزی من بودند. نخستین فکرم این بود که بدون توجه به اینکه چه اتفاقی میافتد، باید راهی بیابم تا این وسایل آشپزی را بهموقع به آنها برسانم، در غیر این صورت بر اجرا در ایستگاه بعدی شن یون تأثیر میگذارد. زمانبندی خیلی فشرده بود، اما آرام باقی ماندم. درست همان موقع تمرینکننده خانمی که در اتومبیلم بود، گفت: «وای، چطور میتوانم اینقدر بدشانس باشم که سوار ماشین تو باشم؟» تحت تأثیر قرار نگرفتم و افکارم را پاکسازی کردم.
با تمرینکنندهای تماس گرفتم تا ماشین دیگری برایم بیاورد و با شرکت یدککشی تماس گرفتم تا ماشینم را ببرد. همه چیز خوب پیش رفت. در کمتر از سه ساعت، دوباره با ماشین دیگری در جاده بودم. همانطور که تمام شب را تا ایستگاه بعدی رانندگی میکردم تا وسایل آشپزی را تحویل دهم، قلبم مملو از قدردانی بود. نخستین باری بود که به خودم فکر نمیکردم- از ابتدا تا انتهای این رویداد- حتی به تعمیر اتومبیلم نیز فکر نکردم. البته این هنوز از هدف تزکیهام- که داشتن 100 درصدی افکار درست است- دور بود، اما بهطور جدی در راستای این هدف تلاش خواهم کرد.
تنها مسیری که پیش روی تمرینکنندگان قرار دارد این است که کوشا باشند
حالا روی یک پروژه روشنگری حقیقت به طور تماموقت کار میکنم. علاوه بر کار در بخشهای تلویزیون، فروش اپک تایمز و مسئول بودن برای بخشی از تولیدات ویدئوییِ ترویج شن یون در جنوب شرقی ایالات متحده و گزارشدهی درباره شن یون، زمانی که در خانه هستم، به همسرم کمک میکنم.
اغلب مجبورم همزمان کار را به پروژههای مختلف تحویل دهم. گاهی نمیتوانم بهموقع تکمیلشان کنم و حجم کاری سنگین به من فشار میآورد. بارها فکر کردم آیا این خوب نمیبود که منهای فراوانی برای انجام کارها میداشتم. تنها راه این بود که کمتر بخوابم. بهندرت قبل از دو صبح میخوابیدم، اغلب تا نزدیک چهار صبح بیدار بودم. فقط دو وعده غذا در روز میخوردم و گاهی کل روز را بدون خوردن غذا میگذراندم. در طول شلوغترین زمانها میتوانستم دو روز تمام از خوردن غذا صرفنظر کنم و فقط آب مینوشیدم. در طول بازیهای المپیک، تقریباً 120 ساعت در هفته به انجام بخشهای خاص مشغول بودم. حتی اگرچه انجام این کار سخت بود، خیلی احساس رضایت داشتم.
نجات روح اصلی
میدانیم که در جهانهای گذشته موجودات خدایی که انتخاب کردند مردم را نجات دهند، زمانی که بشر هنوز اینقدر فاسد نبود، تصمیم گرفتند این کار را انجام دهند. به هرحال آنها صرفاً روح کمکی را نجات دادند. آنها ازطریق تلاشهای بسیار صرفاً روح کمکی را نجات دادند و به خارج از سه قلمرو بردند.
امروز استادمان مردم را نجات داده و در زمانی در تاریخِ جهان که بشر در بیشترین حد از انحطاط خود قرار دارد، فا را منتشر میکنند. استاد روح اصلی را نجات و مردم را به موقعیت موجودات خدایی و فرمانروایان در جهان ارتقاء میدهند. این چیزی است که هرگز در گذشته در تاریخ دیده نشده است. آن بیسابقه و چیزی است که هیچ موجود خدایی نمیتوانست تصور کند. به همین دلیل تمام موجودات خدایی جهان استاد را فوقالعاده تحسین میکنند و بهطور عظیمی به ایشان احترام میگذارند. آیا نباید بهعنوان مریدان دافا این فرصت ارزشمند را گرامی بداریم؟
چرا باید انسانها را نجات دهیم؟ زیرا طی تحول تدریجی جهان برای میلیاردها و میلیاردها سال، آنها درست مثل ما بودند- پادشاهیهای آسمانی زیبای خود را در سطوح مختلف جهان ترک کردند تا استاد را در فرود به این جهان بشری همراهی کنند.
اما در این بحرانیترین لحظه در مرحله نهایی اصلاح فا، اگر آنها نتوانند نجات یابند یا فا را کسب کنند، همه تلاشها طی این میلیاردها سال بیفایده خواهد بود. هر چیز قدیمی در جهان متلاشی خواهد شد. ما بهعنوان مریدان دافا فقط یک قدم جلو هستیم. حتی اگرچه فا را کسب کردهایم، اگر نتوانیم در آخرین لحظه به عهد و پیمانهایمان تحقق ببخشیم، فقط مانند آنها خواهیم بود- همه تلاشهایمان بیفایده خواهد بود. بنابراین هیچ مسیر دیگری برای تمرینکنندگان دافا وجود ندارد،هیچ راه فراری وجود ندارد. فقط میتوانیم به طور استوار تزکیه کنیم و تا انتها کوشا باشیم.
در نهایت میخواهم صحبتهای امروزم را با متنی از فای استاد پایان دهم:
«در حال حاضر هیچ یک از شما لازم نیست بگوید که من چطور باشکوه هستم، یا این و آن را درباره من، استادتان بگویید. در آینده نگاهی به گذشته بیندازید و خواهید دید که هر کاری که من انجام دادم برای بنا کردن چیزها برای شما بود.» (آموزش فا طی جشن فانوس سال ۲۰۰۳ در کنفرانس فای غرب ایالات متحده)
از استاد و همگی سپاسگزارم!
(ارائهشده در کنفرانس فای 2019 نیویورک)
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.