(Minghui.org)  اندک زمانی پیش، پیمانکاری را استخدام کردم. به‌خوبی همکاری می‌کردیم، بنابراین فکر کردم شخص خوبی است و حقیقت درباره دافا را برایش روشن کردم. درباره اعمال نادرستی که حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) طی دهه‌ها انجام داده بود صحبت کردم. او گوش داد و سپس گفت که می‌دانست حزب کمونیست چین بسیار پلید است، اینکه حتی بیشتر از آنچه من می‌دانستم آگاهی داشت.

ازآنجاکه برخی از اعضای خانواده‌اش مأموران پلیس بودند، به بسیاری از مسائلی آگاهی داشت که همه نمی‌دانستند. ناگهان متوجه شدم که چرا او اغلب لباس یک مأمور پلیس یا یک محافظ امنیتی را به تن داشت. به او گفتم که آسمان در نظر دارد که حزب کمونیست چین را از بین ببرد و سعی کردم او را متقاعد کنم که از حزب کمونیست چین و سازمان‌های جوانان آن کناره‌گیری کند. او گفت که فقط به سازمان پیشاهنگان جوان پیوسته بود، اما قول نداد که از آن خارج شود. به نظر می‌رسید که می‌ترسید از او سوءاستفاده کنم. می‌دانستم که چند روز به پایان کارش باقی مانده است، بنابراین فکر کردم که بعداً سعی می‌کنم او را متقاعد کنم.

چند روز بعد، پیمانکار درباره پیشرفت تعمیرات با من صحبت کرد و سپس با اطمینان گفت: «یک روز درباره کناره‌گیری‌ام از سازمان پیشاهنگان جوان صحبت کردیم. لطفاً در این زمینه به من کمک کنید.»

بسیار شگفت‌زده شدم زیرا آخرین بار که باهم صحبت کردیم، به نظر می‌رسید که نسبت به این ایده بی‌تفاوت بود. چه چیزی باعث شد ذهنیتش تغییر کند؟ وقتی درباره موضوع از او سؤال کردم، به‌طور محرمانه توضیح داد که یکی از بستگانش به عنوان مدیر امنیت ملی بازنشسته شده بود.  آن فامیل چند روز قبل از اینکه به او توصیه کنم از حزب کمونیست چین کناره‌گیری کند، به دیدنش آمد. پرسیدم که آیا فامیلش تمرین فالون گونگ را انجام داده است؟ او گفت که درباره‌اش چیزی نشنیده بود.

گفتم: «او ممکن است از طریق کارش از مزایای فالون گونگ آگاه شده و همچنین نام فالون دافا را شنیده باشد. اکثر کارکنان در سطح متوسط و بالا گستره فساد ح.ک.چ و وضعیت کنونی حاکی از اضمحلالش را درک می‌کنند.

وقتی بعدها درخصوص کاری به من کمک کرد و از او تشکر کردم، گفت: «شما زندگی‌ام را نجات دادی، باید از شما تشکر کنم!» ما هر دو خندیدیم.

تشخیص اینکه ح.ک.چ یک شبح است و ترک آن

اغلب در اوقات فراغتم درباره فالون گونگ با مردم صحبت می‌کنم. یک شب، از باغی عمومی عبور می‌کردم و مرد جوانی را دیدم که روی نیمکتی نشسته بود و به تلفن همراهش نگاه می‌کرد. روی نیمکت در کنارش نشستم و درحالی‌که به صفحه گوشی همراهش نگاه می‌کرد برایش افکار درست فرستادم. لبخند زدم و پرسیدم: «آیا شما در اینترنت گشت و گذار می‌کنید؟» پاسخش مثبت بود.

گفتم: «وقت آن است که استراحت کنی، باید مراقب چشمانت باشی.» او خجالت‌زده شد و لبخند زد و چشمانش را از تلفنش برداشت.

وقتی از او پرسیدم که آیا به خواندن اخبار مشغول بود، گفت که اخبار را نمی‌خواند و اینکه اخبار کنونی برایش جالب یا معتبر نیستند.

حرفش را تأیید کردم: «بله، ح.ک.چ اطلاعات را محدود کرده و اخبار جعلی را گزارش می‌کند. امروزه در چین دشوار است که حقیقت را بدانیم.»

سپس به او گفتم که ح.ک.چ سازمانی بیگانه است. با حمایت اتحاد جماهیر شوروی، دولت مشروع کشور ما را از درون نابود کرد و نهایت تلاشش را کرده است تا فرهنگ ۵۰۰۰ ساله چین را تضعیف کند. گفتم: «این دشمن مردم چین است. از زمانی که قدرت را به دست گرفت، در زمان صلح، ۸۰ میلیون شهروند را کشته است. به‌ویژه، آزار و اذیت بی‌رحمانه تمرین‌کنندگان فالون گونگ که از اصول حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری پیروی می‌کنند، نزدیک به دو دهه است که ادامه دارد و منجر به فروپاشی اخلاقیات در چین شده و مشکلات فراوانی را سبب شده است.» او این صحبت‌ها را تصدیق کرد.

با او درباره اهمیت خروج از حزب کمونیست چین صحبت و به او توصیه کردم که از آن کناره‌گیری کند. او موافقت نکرد و گفت که قبل از فارغ‌التحصیلی از کالج به حزب پیوست و در جستجوی یک شغل مناسب است.

گفتم: «آنچه را مردم باور دارند موضوعی بسیار جدی است. هنگامی که به حزب کمونیست چین ملحق شدید، آیا چیزی درباره‌اش می‌دانستید؟» پاسخش منفی بود.

گفتم: «اگر چیزی درباره‌اش نمی‌دانی، اما به آن تعهد می‌دهی که زندگی‌ات و همه چیز را فدای آن می‌کنی، آیا این بی‌احتیاطی محسوب نمی‌شود؟»

او از من جویا شد که درباره ح.ک.چ چه می‌دانم و برایش توضیح دادم که ح.ک.چ واقعاً یک شبح است. او فکر کرد که به حزب کمونیست چین ناسزا می‌گویم و به من اعتماد نکرد.

گفتم: «شما می‌دانید که حزب کمونیست به دست مارکس تأسیس شده است. از تلفنت برای جستجو درباره بیانیه کمونیست مارکس استفاده کن. اولین جمله‌اش چیست؟»

او جستجو و پیدا کرد: «شبح، شبح کمونیسم در اروپا سرگردان است.» او شوکه شد و رویش را به من کرد و گفت: «آن درواقع یک شبح است، بنابراین آن را ترک خواهم کرد.»

سپس حقایق درباره دافا را به او گفتم و از شنیدن آن خوشحال شد.

کناره‌گیری از حزب پس از آگاه شدن به اعمال پلیدش

در یک رستوران خانمی روی میز مقابلم نشسته بود، بنابراین با او صحبت کردم و درباره تاریخ مملو از فساد و مرگبار حزب کمونیست چین گفتم. به نظر می‌رسید که فرد بی‌اطلاعی است و حتی از این واقعیت که بو شیلای سقوط کرده بود، تأسف می‌خورد.

گفتم: «نمی‌توانید صرفاً به رویدادها در سطح ظاهری نگاه کنید. فکر می‌کنید که با بو شیلای ناعادلانه رفتار شد، زیرا حقیقت را نمی‌دانید. اگر به حقایق آگاه بودید، متوجه می‌شدید که او به‌خاطر اعمال شرارت‌آمیزش با عقوبت مواجه شده است و زندانی شدنش فقط آغاز ماجرا است. از زمان‌های قدیم، مردم گفته‌اند که آسمان نظاره‌گر اعمالی است که مردم انجام می‌دهند. او اعمال بسیار پلیدی انجام داده است، چگونه می‌تواند از خشم آسمان بگریزد؟

او گفت که نشنیده است که او اعمال بدی مرتکب شده باشد و همسرش فردی خارجی را کشته است.

گفتم: «در سطح ظاهری توضیحاتی درخصوص سقوط او وجود دارد. درواقع، دلیل واقعی این بود که او به‌طور فعال در آزار و شکنجه فالون گونگ شرکت داشت. فالون گونگ یک روش تزکیه در مدرسه بودا است. بسیاری از افرادی که در انقلاب فرهنگی شرکت کردند، مجازات‌هایی را تجربه کردند، زیرا مجسمه‌های بودا را نابود کردند. پس درخصوص کسانی است که دافا را مورد آزار و اذیت قرار می‌دهند چه اتفاقی می‌افتد؟

بو شیلای به‌ویژه در طول اقامتش در استان لیائونینگ، با پیروی از دستورات جیانگ زمین و ژو یونگ‌کانگ، در پی ترفیع و پول بود و به دفتر امنیت عمومی، دادستانی، دادگاه‌ها و ادارات قضایی دستور می‌داد تا افرادی را که حقیقت، نیکخواهی، بردباری را تزکیه می‌کنند، مورد آزار و اذیت قرار دهند و حتی برای کسب پول برای دولت اقدام به برداشت اعضای بدن از تمرین‌کنندگان زنده کرد. همچنین در صدور مجوز برای اجساد قربانیان به‌عنوان نمونه‌هایی در نمایشگاه مشارکت کرد. او حتی بدتر از نازی‌ها است. مدتها پیش از سوی تمرین‌کنندگان فالون گونگ خارج از چین تحت پیگرد قانونی قرار گرفته بود.»

او شوکه شد و گفت که درباره هیچ‌کدام از این موضوعات نشنیده بود. اگر این موضوعات حقیقت داشته باشند، پس به‌خاطر آن مستحق مجازات است. پس از پایان خوردن غذا، مدت کوتاهی با او قدم زدم و حقایق دیگری درباره بسیاری از اعمال پلید ح.ک.چ به او گفتم و اینکه چقدر برای مردم حیاتی است که از آن خارج شوند.

او با قدردانی گفت: «بعد از گوش دادن به آنچه گفتید، بالاخره موضوع را درک کردم. می‌دانم که بو و همسرش اعمال وحشتناکی را انجام دادند و متوجه شدم که چرا مجازات شدند. همچنین ‌اکنون می‌فهمم که ح.ک.چ چقدر پلید است. شما به من کمک کردید تا آن را ترک کنم. گرچه به حزب کمونیست چین ملحق شدم، به من کمک کنید تا از تمام سازمان‌های وابسته به آن خارج شوم. اکنون احساس آرامش و امنیت می‌کنم.»

خوشحال شدم که با استفاده از اسم مستعار برای او در خروج از حزب کمونیست چین به او کمک کنم. وقتی محل را ترک کردم، یک نشریه درباره واقعیت‌های فالون گونگ و آزار و شکنجه به او دادم و برایش آرزوی موفقیت کردم.