(Minghui.org) در طول سال‌های تزکیه‌ام، این قطعه از آموزه‌های استاد را در ذهن نگه داشته‌ام:

«در تزکیه، رشد به‌سوی بالا چیزی است که درواقع ذره ذره حاصل می‌شود و برای شما نامعلوم است. به‌خاطر بسپارید: آنچه کسب می‌کنید باید به‌طور طبیعی بیاید، بدون اینکه درطلب آن باشید.» («مطالعه فا» از جوآن فالون 2)

این کلمات مرا در طول هر مرحله از تزکیه هدایت کرد. فا را مطالعه و خودم را بر اساس آموزه‌های فا ارزیابی می‌کردم و وابستگی‌ها و تمایلات مختلف را به‌طور طبیعی و بدون درطلب بودن، از بین برده‌ام. به تدریج متوجه شدم که تغییر کرده‌ام - از شخصیتی خودخواه و رقابت‌جو که به‌دنبال قدرت، شهرت و ثروت بود به شخصی مسئولیت‌پدیر و باملاحظه نسبت به دیگران تغییر کردم و بر اساس اصول حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری عمل می‌کنم.

احساس می‌کنم که بدست آوردن فالون دافا بهترین چیز است! فالون دافا می تواند قلب فرد را اصلاح کند، اخلاقیات فرد را بالا ببرد، مردم را به سمت مهربانی هدایت کند، و همچنین سلامتی فرد را بهبود ‌بخشد.

کمک استاد در از بین بردن کارمای بیماری

یک تمرین‌کننده مسن پس از اینکه به مدت طولانی تحت آزار و شکنجه قرار گرفت، دچار علائم کارمای بیماری جدی شد. او به انسداد روده مبتلا شده بود، و به‌طور مداوم بین بیمارستان‌های مختلف در رفت و آمد بود. با این حال، وضعیتش همچنان روبه وخامت گذاشت. او هر روز فقط می‌توانست چند جرعه آب بنوشد- بدون غذا. خانواده‌اش او را به بیمارستانی مجهز در شهری بزرگ بردند تا مورد معاینه قرار گیرد؛ پس از آزمایش، او را مرخص کردند تا تحت درمان خانگی قرار گیرد.

بعد از شنیدن این خبر، قلبم فرو ریخت، و آنچه را که استاد به ما گفته بودند، به‌یاد آوردم:

«شاید نتوانید یک بدن انسانی را در عرض چند صد سال بدست آورید، شاید بعد از هزار سال یکی را بدست آورید. وقتی هم که یک بدن انسانی را بدست آوردید، حتی نمی‌دانید که چگونه به آن ارزش بگذارید. اگر به‌صورت یک تکه سنگ بازپیدا شوید، قادر نخواهید بود بعد از ده‌ هزار سال از آن بیرون بیایید. اگر آن تکه سنگ شکسته نشود و یا بر اثر تغییرات جوی ازبین نرود، هرگز قادر به خروج از آن نخواهید شد. بدست آوردن یک بدن انسانی بسیار سخت است.» (جوآن فالون)

استاد همه مریدان را گرامی می‌‌دارند، بنابراین احساس کردم که باید برای کمک به او کاری انجام دهم. تصمیم گرفتم که برای مدتی پیش من بماند. به خانه‌اش رفتم و او را تشویق کردم تا افکار درستش را حفظ کند و به استاد و دافا اعتقاد داشته باشد. او موافقت کرد که چند وقت پیش من بماند؛ اعضای خانواده‌اش نیز موافقت کردند.

روزی که وارد خانه‌ام شد، به‌طور اتفاقی روزی بود که گروه مطالعه‌مان سخنرانی استاد را تماشا می‌کرد. پس از سخنرانی، او احساس آرامش و راحتی کرد. ما در عرض چند روز، تماشای سخنرانی 9 روزه را تمام کردیم. همچنین روزانه فا را مطالعه می‌کردیم، افکار درست می‌فرستادیم و  به درون نگاه می‌کردیم تا افکاری را که مطابق با فا نبود را بیابیم، و نیروهای کهن و نظم و ترتیبات‌شان را ازبین ببریم.

با او مانند یک بیمار رفتار نمی‌کردم، اما به نیازهای روزانه‌اش رسیدگی می‌کردم. افکار درستش بهبود یافت، روحیه‌اش بالا رفت، و احساس امیدواری‌اش برگشت. از طریق تغییراتش متوجه شدم که چرا استاد از ما می‌خواهند یک محیط مطالعه گروهی را حفظ کنیم. این بسیار مهم است و دیگر نباید آن را نادیده بگیریم.

یک شب، بعد از فرستادن افکار درست در نیمه شب، یک جفت دست را دیدم که لباس‌های آن تمرین‌کننده را بالا زد، و یک ستون سیاه 15 سانتی به ضخامت انگشت در سمت چپ کمرش به چشم آمد. و آن دست در پشت کمرش حرکت کرد و ستون سیاه ناپدید شد!

بلافاصله متوجه شدم که استاد کارمای بیماری‌اش را از بین برده‌اند! او مستقیماً به سمت تصویر استاد رفت و به مدت طولانی ادای احترام کرد.

از آن روز به بعد او روز به روز بهتر شد. می‌توانست تمرین‌ها را انجام دهد و گاهی اوقات حتی دو بار در روز تمرین می‌کرد. او همچنین خوردن غذا را شروع کرد. اما چهره‌اش بیشترین بهبود را داشت. در عرض بیش از 10 روز به شدت تغییر کرد.

وقتی پسرش تغییراتش را دید، نمی‌توانست آن را باور کند و خیلی از من تشکر کرد. به او گفتم که من نبودم، بلکه استاد ما بودند که مادرش را نجات دادند. «فالون دافا عالی است!»

شوهرم نیز احساس آسودگی خاطر کرد: «برایت خیلی نگران بودم، او خیلی بیمار بود، اگر ...اکنون آسوده خاطر هستم چراکه حالش بهتر شده است. دیگر نیازی نیست نگران باشم.»

شوهرم یک بار دیگر شگفتی فالون دافا را مشاهده کرد.

اگر فالون دافا را تمرین نمی‌کردم، چگونه می‌توانستم فردی را که در بستر مرگ بود، به خانه‌ام بیاورم و از او مراقبت کنم؟ استاد عظیم هستند و فالون دافا فوق‌العاده است.

در طول این روند، شخصی فداکارتر و باملاحظه‌تر شده‌ام. ما در آن ده روز مورد محافظت و حمایت استاد واقع شدیم - هر قدم به جلو، هر عقیده و تصوری که تغییر می‌کرد، و هر وابستگی که ازبین برده می‌شد با راهنمایی استاد میسر شد. ما از لطف نجات استاد عمیقاً سپاسگزاریم.

هم‌تمرین‌کننده مانند آینه

هم‌تمرین‌کننده‌ای در گروه ما کارمای بیماری داشت و نمی‌توانست در مطالعه فا شرکت کند. آن روز رفتم تا او را ببینم و سپس چند شب به دیدنش رفتم. من و او فا را مطالعه کردیم و بایکدیگر افکار درست فرستادیم، در حالی که تمرین‌کنندگان دیگر نیز در طول روز به دیدنش می‌آمدند. وضعیت او نوسان داشت اما به نظر می‌رسید که همیشه شب‌ها بدتر می‌شد.

وضعیتش ادامه یافت؛ و به‌عنوان یک گروه، نمی‌دانستیم چه باید بکنیم. یکی دیگر از تمرین‌کنندگان به من یادآوری کرد که همه ما باید به درون نگاه کنیم. کلماتش باعث شد به فکر فرو روم. اغلب اوقات، همه ما می‌دانستیم که چقدر مهم است به درون نگاه کنیم، اما هر زمان که با مشکلی مواجه می‌شویم، به ویژه وقتی که هم‌تمرین‌کنندگان با کارمای بیماری در حال مبارزه هستند، هرگز فکر نمی‌کنیم که با ما رابطه‌ای داشته باشد. اعتقاد داشتم که استاد بودند که از طریق کلماتش به من تذکر دادند.

هیچ چیز در مسیر تزکیه اتفاقی نیست. شروع کردم به‌طور جدی به درون نگاه کنم و چیزی پیدا کردم! اگرچه در ظاهر هم‌تمرین‌کننده‌ای را که کارمای بيماري را تجربه می‌کرد، سرزنش نمی‌کردم، اما در سطح عميق‌تر از او رنجیده خاطر بودم چرا که آن شخص با خودش سخت‌گیر نبود و به فرزندانش وابسته بود. وقتی که از همان ذهنیت برای نگاه به خودم استفاده کردم، آن‌ها دقیقاً مشابه مشکلاتی بودند که خودم داشتم. او مثل آینه من بود!

از یک زاویه متفاوت، سطحی دیگر، و در یک دوره تزکیه مختلف، عمیق‌تر به درون نگاه کردم و چیزهای بیشتری یافتم - یک وابستگی عمیق، وابستگی قوی به خود. هر زمان دیگران درک متفاوتی داشتند که فکر می‌کردم نامناسب بود، به‌طور خودکار آنها را نادیده می‌گرفتم، فکر می‌کردم که آنها بر اساس فا نیستند. روش نگاه کردنم به دیگران از طریق تزکیه تغییر زیادی نکرده بود.

این یک ذهنیت خودخواهانه است! من در حال اعتباربخشی به خودم بودم، در تمام اوقات خودم را بالا می‌بردم، که یک اشتباه جدی بود. این ذهنیتی است که شامل بسیاری از مواد منحط شده کیهان کهن است و به‌راحتی می تواند مرا نابود کند و باید از شر آن خلاص شوم.

استاد بیان کردند:

«وقتی شخصی ذهنش را تزکیه نکند، بدون توجه به اینکه چه کسی است نمی‌تواند بالا برود.» (جوآن فالون)

وابستگی بنیادینم را یافتم. سایر افراد در گروه نیز شروع به نگاه به درون و اصلاح خود کردند. در نهایت توانستیم به‌عنوان یک گروه رشد کنیم. همانطور که به سمت بهتر شدن تغییر کردیم، هم‌تمرین‌کننده‌ای که در گروه در حال تجربه کارمای بیماری بود روز به روز بهبود یافت. او شروع به شرکت در مطالعه گروهی روزانه کرد و بلافاصله توانست وظایفش را به‌عنوان یک تزکیه‌کننده انجام دهد.

این استاد و فا بودند که ما را در مسیر تزکیه اصلاح کردند. در طی فرآیند نادیده گرفتن نظم و ترتیبات نیروهای کهن، حمایت از آن هم‌تمرین‌کننده و نگاه به درون، توانستم ذهن و قلبم را تمیزتر کنم.

استاد به‌منظور بهبود و ارتقاء ما، تلاش زیادی صرف کرده‌اند تا ما را از توهمی آگاه کنند که در آن گم شده‌ایم و همیشه زوایای مختلفی از وضعیت را برای آگاه شدن و الهام بخشیدن به ما نشان می‌دهند. استاد از شما به‌خاطر لطف نجات‌تان سپاسگزارم!

می‌دانم که استاندارد بسیاری از سطوح را برآورده نکرده‌ام، اما از تلاش برای رسیدن به آن دست نکشیده‌ام. از هر روز برای تزکیه محکم و استوار خود استفاده خواهم کرد، با خودم در تزکیه سخت‌گیرتر خواهم بود و به‌طور محکم و استوار به استاد و فا باور خواهم داشت، و این زمان را که استاد برای ما به‌منظور نجات موجودات ذی‌شعور تمدید کرده‌اند گرامی خواهم داشت.

لطفاً به هر گونه نقطه ضعف اشاره کنید. استاد از شما سپاسگزارم! هم‌تمرین‌کنندگان از شما سپاسگزارم!