(Minghui.org) وقتی برای اولین بار در ژانویه1992 با مادرشوهر دخترم آشنا شدم، او حدوداً 50 ساله بود و در آپارتمانی زندگی می‌کرد که دارای سیستم گرمایشی مرکزی بود. با این حال، او لایه‌های زیادی از لباس، از جمله ژاکت گرم و کلاه زمستانی می‌پوشید. تمام درز پنجره‌ها را پوشانده بود تا هوای سرد وارد اتاق نشود. اما هنوز هم می‌گفت احساس سرما می‌کند. او گفت که روزانه چندین نوع دارو مصرف می‌کند، اما هیچ کدام تأثیری بر بهبودی‌اش نداشت. به‌نظر می‌رسید بیمار باشد.

او را یک سال بعد در عروسی دخترم دیدم. او کاملاً متفاوت به‌نظر می‌رسید. از اینکه اینقدر جوان و سالم به‌نظر می‌رسید تعجب کردم. از او پرسیدم که چگونه اینقدر سریع بهبود یافته است. او پاسخ داد به این دلیل است كه شروع به تمرین فالون دافا كرده است، اما من به گفته‌اش شک داشتم. او گفت که در اولین روز تمرین فالون دافا، متوجه تفاوتی در ظاهرش شد. هنوز به گفته‌هایش شک داشتم.

در زمستان 1995، شروع به سرفه‌هایی کردم که باعث شد به‌طور مکرر از کارم مرخصی بگیرم. علائم بیماری پیشرفت کرد زیرا به‌موقع به‌دنبال درمان پزشکی مناسب نرفتم. مرتباً سرفه می‌کردم، خون زیادی سرفه می‌کردم و در بیمارستان بستری شدم. در سال‌های بعد، مدام در بیمارستان‌ها بستری می‌شدم و در نهایت مجبور شدم زود بازنشسته شوم.

مادرشوهر دخترم به‌طور مکرر به من توصیه می‌کرد که فالون دافا را تمرین کنم، اما من گوش نمی‌دادم و بهانه‌های مختلفی برایش می‌آوردم. در واقع، با افکار الحادی مسموم شده بودم. آنچه را که او درباره خوبی‌های فالون دافا و آزار و شکنجه تمرین‌کنندگان توسط حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) به من می‌گفت، باور نمی‌کردم.

یک روز، او به ملاقاتم در بیمارستان آمد. در طول ملاقات، با جزئیات درباره نحوه گسترش دافا در سراسر جهان صحبت کرد، کتاب جوآن فالون را برایم خواند و تمرینات را به من یاد داد. بعد از سه روز تمرین، دیگر خون سرفه نمی‌کردم. در آن زمان احساس راحتی داشتم. تصمیم گرفتم تزریق خون را متوقف کنم، به خانه بروم و فالون دافا را تمرین کنم. پزشکان از تصمیمم غافلگیر شدند و بارها به من یادآوری کردند که استراحت کنم و داروهایی را که تجویز کرده‌اند مصرف کنم.

در خانه، خواندن جوآن فالون را کم کم، و به‌طور روزانه در مدت چند ساعت می‌خواندم. بدنم به‌تدریج احساس راحتی کرد. در گذشته احساس می‌کردم سینه‌ام را با طنابی بسته‌اند و می‌ترسیدم بدنم را تکان دهم زیرا باعث می‌شد خون سرفه کنم. بعد از انجام تمرینات فالون دافا احساس آرامش کردم. سرانجام توانستم سینه‌ام را بالا نگه دارم، پشتم را صاف کنم و نفس عمیقی بکشم.

بعد از 21 روز تمرین فالون دافا، هیچ درد و ناراحتی نداشتم. به سختی می‌توانستم باور کنم که بعد از سال‌ها تحمل درد و بیماری، احساس سلامتی داشتم. خیلی هیجان‌زده بودم و از اینکه فا را به‌دست آورده‌ام، احساس خوشبختی می‌کردم. قبلاً خیلی رنج می‌بردم. در حالی که دارو نتوانست مرا درمان کند، بعد از مدت کوتاهی که دافا را تمرین کردم، بهبود یافتم. این یک تجربه باورنکردنی بود و واقعاً به دافا اعتقاد پیدا کردم.

در 10 مارس 2005، تمرین‌کننده دافا شدم.

در روزهای اولیه، کیفیت روشن‌بینی‌ام بسیار پایین بود و به همین دلیل بود که سال‌ها از دافا دور ماندم و حتی بعد از دیدن اینکه چگونه خوبی‌های دافا مادرشوهر دخترم را تغییر داد، متحمل رنج و درد شدم.

با اشک در چشمانم به تصویر استاد نگاه کردم. از اینکه استاد مرا نجات داده بودند سپاسگزار بودم. جوآن فالون را در دستم نگه داشتم و به استاد گفتم: «همیشه شاگرد استاد خواهم بود و فالون دافا را تزکیه می‌کنم، در مسیر درست قدم می‌گذارم و برای همیشه از استاد پیروی می‌کنم.»