(Minghui.org) من در خانوادهای مرفه در استان جیانگشیِ چین متولد شدم و کودکیِراحتی داشتم. از 14سالگی میخواستم راهب شوم. در 16سالگی به مادرم گفتم که ازدواج نمیکنم و صاحب فرزند نمیشوم.
احساس میکردم هیچ چیز در زندگی ارزش این را ندارد که در طلبش باشم، اما پس از اینکه به سر کار رفتم، یاد گرفتم چگونه فریبکار باشم، چگونه با همکارانم رقابت کنم و چگونه از فتنهجویی سود ببرم. سیگار میکشیدم، الکل مینوشیدم و حتی به تشویق مشتریانم به فاحشهخانه میرفتم و بهتدریج مانند افرادی شدم که زمانی از آنها متنفر بودم.
کسب دافا
تزکیه فالون دافا را از 1ژانویه2015 شروع کردم. آن شب در دفتر خاطراتم نوشتم: «برای سالروز تولدم گنج نادری دریافت کردم. این گنج را بهطور اتفاقی بهدست آوردم و مردم عادی هرگز نمیدانند آن چقدر شگفتانگیز است.» سرانجام در همان روز فهمیدم که همیشه به دنبال دافا و منتظر آن بودهام.
فالون گونگ یا همان فالون دافا تمرینکنندگان خود را به رعایت اصول حقیقت، نیکخواهی و بردباری برای بهبود خصوصیات اخلاقیشان ملزم میکند.
در حقیقت هرکسی میداند که حقیقت، نیکخواهی و بردباری خوب است، اما هنگام مواجهه با علایق شخصی، عمل کردن بر طبق این اصول دشوار است. نمیدانم چند نفر میتوانند بهطور جدی از این اصول پیروی کنند.
فکر میکردم چیزهای زیادی میدانم. چیزهای زیادی درباره ادیان و فلسفههای مختلف، اخترفیزیک، شعر و غیره میدانم، اما نمیتوانستم پاسخی برای این سؤال بیابم که چرا مردم دچار بدبختی و بیماری میشوند یا نمیتوانستم درک کنم هدف از زندگی چیست، چیگونگ و تزکیه چیست و بسیاری از چیزهای دیگر. به دنبال جواب میگشتم، اما هرگز آنها را نمییافتم. استاد لی (بنیانگذار) در جوآن فالون، به همه سؤالات و شبهاتم پاسخ دادند.
احساس میکردم دوباره متولد شدهام، بنابراین بسیار خوشحال بودم. بعد از کسب دافا، احساس كردم مصمم هستم كه ديگر در صنعت تبليغات كار نكنم، با آن محیط کاری نفرتانگیز وداع كنم و به فردي تبدیل شوم كه هميشه آرزو داشتم مانند آن باشم.
استعفاء کردم، اما حتی بدون داشتن شغل و پسانداز نیز نگران نبودم. هر روزم را صرف مطالعه فا و انجام تمرینات میکردم و هر روز احساس برکت و خوشبختی داشتم.
تجربههای شگفتانگیز
سه ماه بعد، غریبهای با من تماس گرفت و خواست برای مصاحبه به شرکتشان بروم. آن تماس از شرکتی مربوط به فناوری مدرن بود، اما من هنوز رزومهای برای آنها ارسال نکرده بودم. هیچ ارتباطی با این صنعت و تجربهای در آن حوزه نداشتم، اما مصاحبه بهخوبی پیش رفت.
وقتی درباره حقوق درخواستیام سؤال کردند، پاسخ دادم که حقوق پایه 5000 یوآن در ماه برایم قابلقبول است. آنها 6000 یوآن بهعلاوه کمیسیون را پیشنهاد دادند و من نیز کار را پذیرفتم.
یک بار نشان فالون در صفحه عنوان کتاب جوآن فالون را به شکل 3بُعدی دیدم. کمی شبیه تماشای فیلمی 3بُعدی بود. وقتی نخستین بار آن را دیدم، بسیار هیجانزده شدم و آن را به اطرافیانم نشان دادم. هرکسی که آن را میدید، میگفت مسطح است. بعد از آن متوجه شدم که آن را متفاوت از سایرین میبینم. بعداً خواهرم برای نخستین بار خواندن جوآن فالون را آغاز کرد و برای او، هر کلمه مانند چراغهای تابناک بود.
من معمولاً نیمهشب میخوابم و هر شب ساعت 3:50 صبح از خواب بیدار میشوم. 1 تا 2 ساعت تمرینات را انجام میدهم، جوآن فالون را میخوانم و بعد به سر کار میروم. با وجود خواب کم، احساس خوابآلودگی یا خستگی ندارم. در واقع احساس پرانرژی بودن میکنم.
تقریباً هر بار که تمرین دوم را انجام میدهم، احساس میکنم چرخ گردی مانند فنی الکتریکی در ناحیه شکمم میچرخد، درحالی که چرخ را بین بازوانم نگه میدارم. چرخش بسیار سریع و قدرتش بهشدت زیاد است.
بعد از چند روز انجام تمرینات، وقتی به توالت رفتم، تازه نشسته بودم که احساس کردم چیزی از بدنم به بیرون لغزید. نگاهی به پایین انداختم و چیزی شبیه تکه بزرگی چرک سیاه دیدم. نمیدانستم آن چیست و نمیدانستم چرا این جریان اتفاق افتاد. بعداً فهمیدم که استاد لی درحال پاکسازی بدنم بودند.
علاوه بر کار بازاریابی در شغلم برای مشتریانم نیز برنامهریزیهایی میکنم. من از کامپیوتر استفاده میکنم و به دلیل نزدیکبینی شدیدم نمیتوانستم این کار را انجام دهم. نور چشمانم را آزار میداد. سپس هرچه میدیدم، به رنگ سفید بود. یک شب بهخاطر چشمانم واقعاً احساس مریضی کردم، به همین دلیل از استاد لی کمک خواستم: «چشمانم حس بسیار بدی دارد. آن بهطور جدی بر مطالعه فا و کارهایم تأثیر میگذارد. استاد لطفاً کمک کنید وضعیت چشمانم خوب شود.»
سپس به خواب رفتم. حوالی ساعت 4 صبح هشیار از خواب بیدار شدم، لامپ را روشن کردم و آماده شدم از تخت بلند شوم. معمولاً چنین زمانی چشمانم بیشتر از همیشه درد میگرفت، اما آن روز چشمانم اصلاً درد نگرفت و چیزها را بهوضوح میدیدم. پر از شادی و خوشبختی بودم.
گذر از آزمونهای خانوادگی
هنگامی که برای سال نو چینی در خانه بودم، مادرم به دفتر خاطراتم نگاهی انداخت. وقتی فهمید فالون دافا را تمرین میکنم، وحشتزده شد. به گریه افتاد و گفت که از شغل خود استعفاء کنم و به خانه بازگردم.
میگفت كه اگر اتفاقی برایم بیفتد، نمیتواند زندگی كند، مخصوصاً به این دلیل كه میدانست حزب كمونیست چین چقدر غیرمنطقی است. هرگز نمیتوانستم به آن خاتمه دهم. به او گفتم که هیچ علاقهای به جنگ و شکست دادن کسی ندارم. فقط میخواهم الزامات استاد لی و دافا را دنبال کنم و شخص خوبی باشم.
وقتی فهمید که واقعاً مصمم هستم دافا را تمرین کنم، گفت که نه از این کارم حمایت و نه با آن مخالفت میکند.
برای جشن سال نو چینی به دیدار یکی از اقوام رفتم و حقایق دافا را برایش روشن کردم. یکی از بستگانم با پدر و مادرم تماس گرفت و درباره تمرین دافایم به آنها گفت. پدرم ناراحت شد. این حادثه من و خانوادهام را تحت فشار زیادی قرار داد. خواهرم عصبانی شد و سر آن خویشاوندمان فریاد زد. به او گفتم که نباید عصبانی شود و او را اصلاً سرزنش نکردم. بهطور درست و باوقار تمرین میکردم و بنابراین چیزی برای پنهان کردن وجود نداشت.
ملاقات با تمرینکنندهای دیگر
بعد از مدتی طولانی تزکیه شخصی، میخواستم تمرینکننده دیگری را بیابم تا با او تبادل تجربه کنم. در اینترنت با تمرینکنندهای آشنا شدم و پیشنهاد کردم که با هم دیدار کنیم. در پکن ملاقات کردیم و این شخص بعداً همسرم شد.
او نخستین تمرینکننده دافا بود که تا آن زمان ملاقاتش کرده بودم و مریدی قدیمی بود. او از 10سالگی این روش تزکیه را شروع کرده است. همراه مادرش دافا را تمرین میکرد. مادرش قبلاً داروهای زیادی مصرف میکرد. بیمار و ضعیف بود و طی 300 متر پیادهروی 3 بار باید توقف و استراحتی میکرد. او از کودکی هرگز ندیده بود مادرش بخندد، چراکه به بیماریهای بسیار زیادی مبتلا بود. مادرش پس از شروع روش تزکیه دافا، بدون اینکه دارو مصرف کند، همه بیماریهایش بهبود یافت.
این خانم جوان معصوم و جذاب بود و همیشه لبخند به لب داشت. همکارانش فکر میکردند او هرگز در زندگی متحمل سختی نشده و شاد و خوشحال بزرگ شده است، چراکه همیشه نگرش خوبی داشت.
در حقیقت، پس از آغاز آزار و شکنجه فالون دافا بهدست جیانگ زمین (رهبر پیشین ح.ک.چ) در سال 1999، او سختیهایی را ورای تصورات آنها متحمل شده بود. مادرش مجبور شد خانه را ترک کند. برای مدتی هیچ کسی نمیدانست که آیا مادرش زنده است یا خیر.
همسرم در آن زمان نوجوان بود و میدانست مادرش مرتکب هیچ کار اشتباهی نشده است. او در دفتر خاطرات خود درباره افكارش و حمايت از مادرش نوشت.
اما پدرش وحشتزده بود و میترسید شریک جرم مادرش شناحته شود. او برای افشای دخترش، 1000 کپی از دفتر خاطرات او تهیه و آنها را در روستا توزیع کرد تا نشان دهد که در کنار ح.ک.چ است. وقتی پدری به دختر نوجوانش خیانت میکند، چه حسی به آن دختر دست میدهد؟ پس از آن ماجرا، کل روستا او را ملامت میکردند. او از مدرسه نیز اخراج شد.
نمایش رفتار یک تمرینکننده
چند سال بعد مادرش به خانه بازگشت، اما پدرش بهدلیل یک سانحه رانندگی در زندان به سر میبرد. مردم میگفتند که آن بهخاطر مجازات کارمایی است. او و مادرش همه پسانداز خود را خرج کردند تا برای پدرش دادخواهی کنند. مادرش به او گفت: «پدرت تو را بزرگ کرد. به همین دلیل باید سپاسگزارش باشی.» حرفهای مادرش باعث شد او رنجشش را از پدرش رها کند. نخستین سفرم به پکن باعث شد فاصله بین خودم و سایر تمرینکنندگان را ببینم.
در دومین سفرم به پکن، همراه او به دنبال تمرینکنندهای رفتم که قبلاً هرگز ملاقاتش نکرده بودم. او از زندان آزاد شده بود. این تمرینکننده رئیس یک شرکت توسعه املاک و مستغلات در پکن بود. قبل از زندانی شدن، پیمانکار ورزشگاه ملی پکن برای المپیک 2008 پکن بود. به او گفته شده بود كه اگر فالون دافا را كنار بگذارد، در این پروژه 300میلیون یوآن عایدش میشود، وگرنه باید به زندان برود. او تصمیم گرفت مرید دافا باقی بماند و به 8 سال زندان محکوم شد. طی آن 8 سال، تحت ضربوشتم و شکنجه قرار گرفت.
با وجود این، وقتی درباره چگونگی ضربوشتمها صحبت میکرد، گویا درباره کتک خوردن شخص دیگری صحبت میکرد و بسیار جدا از آن ماجرا بود. میتوانستم بگویم که تزکیهکنندهای واقعی است و هیچ رنجش و نفرتی در دلش ندارد.
دافا برکاتی را برای کل خانوادهام به ارمغان آورد
استاد بیان کردند: «هنگامیکه شخصی فا را به دست بیاورد، تمام خانواده بهرهمند خواهند شد.» (آموزش فا و پاسخ به پرسشها در یانجی، جوآن فالون فاجیه)
این درخصوص خانواده من کاملاً صدق میکند. مادرم در گذشته از من حمایت نمیکرد، اما بعداً به عظمت دافا پی برد و بهتدریج از من حمایت کرد. یک روز سخنرانیهای ضبطشده استاد را برایش گذاشتم و او گفت صدای استاد بسیار عالی است و خواست که هر روز به سخنرانیها گوش کند. سپس تمرینات را به او آموختم و او هنگام مدیتیشن، نور سفیدی را دید. هنگام خواب نیز موسیقی فوقالعادهای را شنید که قبلاً هرگز نشنیده بود.
والدینم قبلاً درباره طلاق صحبت میکردند و رابطهشان بسیار پرتنش بود. آن به دلیل سالها درگیری و رنجش بود. با آنها درباره اصول دافایی که آموختهام، صحبت کردم. آنها بهتدریج بسیاری از رنجشها از یکدیگر را رها کردند و رابطهشان بهتر شد. حالا اغلب با یکدیگر صحبت میکنند و با هم میخندند.
به مادرم گفتم: «حالا یک تزکیهکننده هستید و الزامات و استانداردها برای شما بسیار والاتر است. باید بهتدریج و بهطور کامل رنجشهایتان را رها کنید و به او اهمیت دهید.»
خواهرم مدتی در شهر دیگری به دنبال شغلی مناسب میگشت، اما نمیتوانست شغل خوبی بیابد.به او گفتم: «شاید این بدان معنی است که باید به خانه برگردی تا بتوانی با مادرمان دافا را تمرین کنی.»
او نگران بود که پیدا کردن شغل مناسب در زادگاهمان حتی دشوارتر باشد. به او گفتم: «برگرد و امتحان کن. در واقع برای یک تزکیهکننده نظموترتیبی وجود دارد.» او در روز سومش در زادگاهمان، شغل مناسبی پیدا کرد.
شغل من حتی بهتر است. روزانه 2 تا 4 ساعت کار میکنم و باقی وقتم کاملاً آزاد و حقوقم خیلی خوب است. مردم میگویند هر روز برایم تعطیلات است. در پاسخ میگویم: «من هر روز تزکیه میكنم و مقداری زمان مییابم تا كار كنم. هرگز مانند این روزها اینقدر احساس اطمینان، امنیت و شادی نداشتهام. میدانم که همه اینها را استاد نظموترتیب دادهاند.»
داییام پس از یک سانحه رانندگی در سال 2018 به بیمارستان منتقل شد. پزشکانِ آنجا تشخیص دادند که به سرطان کبد در مراحل پیشرفته مبتلا است. وقتی به خانوادهاش گفته شد که سرطانش غیرقابل درمان است، همه آنها شوکه شدند.
پزشک میگفت که برای مراسم تدفینش آماده شویم. برای ملاقاتش به بیمارستان رفتم و نسخهای از جوآن فالون را برایش بردم. به او گفتم که این سانحه برکتی در لباس مبدل بوده است: «اگر این حادثه رخ نمیداد، جوآن فالون را برایتان نمیآوردم.»
به او گفتم آن را بخواند و عبارات «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیکخواهی و بردباری خوب است» را تکرار کند. او قول داد که آن را بخواند. یک هفته بعد از این ماجرا، خواهرم پیامی برایم ارسال کرد و گفت که او دوباره تحت معاینه قرار گرفت و دیگر به سرطان کبد مبتلا نیست.
فالون دافا برای کل خانوادهام برکاتی را به ارمغان آورده است. چه به دافا اعتقاد داشته باشید یا نه، اگر با احترام مناسب با دافا رفتار کنید، شما نیز از برکات آن بهرهمند خواهید شد.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه سفرهای تزکیه