(Minghui.org) یک روز در اوت2017 چندین مأمور پلیس به منزلم حمله کردند تا مرا دستگیر کنند. آنها همچنین خانه مرا غارت کردند و رایانه‌ام، کتاب‌های فالون دافا و برخی از مطالب اطلاع‌رسانی دیگر را نیز مصادره کردند.

اگرچه یک ماه بعد به قید وثیقه آزاد شدم، اما پلیس باز هم پرونده مرا به دادستانی ارائه و تلاش کرد مرا به زندان بفرستد. پس از گذشت یک سال از مبارزه‌ام با شیطان، دادستان از تشکیل کیفرخواست علیه من خودداری و پرونده مرا رد کرد.

می‌خواهم از استاد به‌خاطر نجات مهربانانه‌شان تشکر کنم و از هم‌تمرین‌کنندگان نیز به‌خاطر کمک‌های فداکارانه‌شان تشکر می‌کنم. می‌خواهم تجربیات تزکیه خود را از این فرآیند با سایر تمرین‌کنندگان در میان بگذارم.

نگاه به درون و اصلاح خود در دافا

استاد «در غمگین نباشید» از هنگ یین 2 بیان کردند:

«بدن‌تان در زندان خوابیده، آزرده و غمگین نباشید
[با] افکار درست و اعمال درست، فا اینجاست
با آرامش روی اینکه چند وابستگی دارید، تعمق کنید
با دست کشیدن از ذهنیت بشری، شیطان به خودی خود مغلوب می‌شود»

بعد از اینکه به بازداشتگاه فرستاده شدم، به این شعر فکر کردم. با آرامش به درون نگاه کردم تا هر گونه تصور بشری را که توسط نیروهای کهن مورد سوءاستفاده قرار گرفته است، پیدا کنم. درنتیجه وابستگی‌های زیر را پیدا کردم و به‌سرعت بر روی از بین بردن آنها کار کردم.

وابستگی به ترس

کمی قبل از دستگیری، هم‌تمرین‌کننده‌ای که هرگز او را ملاقات نکرده بودم گفت که من مشکلات تزکیه‌ای دارم. نگران شدم و ترسیدم که شاید به‌طور ناخودآگاه کار اشتباهی انجام داده‌ام یا اینکه با جدیت تزکیه نکرده‌ام. با نگاه عمیق‌تر، متوجه شدم که اضطرابم ریشه در ترس از این دارد که تحت آزار و شکنجه قرارگیرم و سرانجام نیز این اتفاق افتاد.

استاد بیان کردند:

«اگر ترس داشته باشید آن شما را گیر می‌اندازد
وقتی افکار درست است شیطان متلاشی می‌شود» («ترس از چه» از هنگ یین 2)

کمبود افکار درست

استاد چند بار به ما آموزش دادند که آزار و شکنجه را تصدیق نکنیم. هنگامی که حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) در سال 2017 کمپین «مراجعه به درِ منازل» را علیه تمرین‌کنندگان فالون دافا آغاز کرد، به این فکر کردم که اگر دستگیر شوم، چگونه حقایق را برای مسئولین روشن کنم. با انجام این کار، سعی داشتم که به خودم اعتبار ببخشم بدون اینکه افکارم را با فا بسنجم. فقدان افکار درستم پس از آن توسط نیروهای شیطانی مورد سوءاستفاده قرار گرفت.

وابستگی به اعتباربخشی به خود

وقتی پلیس مرا دستگیر کرد، سعی داشتم توجه آنها را از دستگیری تمرین‌کنندگان دیگر منحرف کنم. بعداً فهمیدم که این فکر باعث وابستگی اعتباربخشی به خود نیز شده است. فقط استاد می‌توانند از تمرین‌کنندگان محافظت کنند. در ضمن، حتی نمی‌توانستم از خودم محافظت کنم، بنابراین چگونه می‌توانستم از دیگران محافظت کنم؟

کمبود ایمان به استاد و فا

وقتی پلیس کتاب‌های دافایم را گرفت، احساس خیلی بدی داشتم. یک فکر درست فرستادم، اما فکر قدرتمندی نبود. هم‌تمرین‌کننده‌ای به من آموزش فای استاد را یادآوری کرد.

استاد بیان کردند:

«اما شما یک تمرین‌کننده هستید، در شرایط طبیعی توسط فاشن معلم‌تان مراقبت می‌شوید. دیگران نمی‌توانند آن چه را که متعلق به شما است بردارند.» (سخنرانی هفتم، جوآن فالون)

او گفت: «اگر جای تو بودم، این فکر درست را فرستادم: «هیچ كسی مجاز به دست زدن به وسایل من نیست و كسی قادر به گرفتن آنها نیست.» اگر با کتاب‌ها و عکس‌های استاد مثل زندگی خودت رفتار کنی هیچ نیروی شیطانی جرئت نمی‌كند به آنها دست بزند. وقتی آن فکر را داشته باشی انرژی درستت آن کار انجام خواهد داد.»

به درون نگاه کردم و فهمیدم که به استاد و دافا ایمان کافی ندارم. از صمیم قلب برای فا ارزش قائل نبودم، که در نهایت باعث زیان و پشیمانی در تزکیه‌ام شد.

نیکخواه بودن با پلیس و افرادی که به من خیانت کردند

استاد بیان کردند:

«افرادی که می‌بینیم نگرش بدی علیه دافا دارند یا نسبت به مریدان دافا بی‌رحم هستند، واقعاً قابل‌ترحم هستند. درحقیقت، توسط دروغ‌های ح.‌ک.‌چ مسموم شده‌اند و این علت رفتار آنهاست.» (آموزش فای ارائه شده در کنفرانس فای ۲۰۱۵ نیویورک)

و

«افراد شرور ‌‏آنطور عمل می‌کنند چون شیطان از آنسو درحال پشتیبانی از آنهاست.» (آموزش فای بیستمین سالروز)

پس از اینکه به قید وثیقه از بازداشتگاه آزاد شدم، پلیس مرا برای بازجویی به اداره پلیس برد. مأمور به‌طور شرورانه‌ای مرا تهدید كرد و گفت: «پرونده‌ات بزرگ است. فکر نمی‌کنم بتوانم به تو اجازه دهم از اینجا بیرون بروی. اگر بیانیه را امضاء نکنی، تو را به بازداشتگاه می‌فرستم.»

با او همکاری نکردم. اما هیچ کینه‌ای نسبت به او در قلبم نداشتم. ناگهان اداره پلیس دچار قطع برق شد و متعاقباً آزاد شدم و به من اجازه دادند به خانه بروم. استاد از من محافظت کردند.

استاد بیان کردند:

«موجودات حاضر در سطح نیستند که درحال انجام شرارت نسبت به مریدان دافا هستند. وقتی به عوامل پشت صحنه پرداخته باشید، نگاه دیگری به سطح بیندازید و ببینید چه اتفاقی می‌افتد. بدون درگیر بودن هیچ عاملی در پشت صحنه، یک انسان هر چیزی که به او بگویید انجام می‌دهد. شما یک تزکیه‌کننده هستید و کسی که دارای توانایی‌هایی است و موجودی هستید که در حال پیمودن مسیر خدایی‌شدن است. در حالی که آن موجود یک انسان عادی است و عاجز و ناتوان است.
فقط زمانی که به عوامل پشت صحنه رسیدگی کنید می‌توانید مشکل را از ریشه حل کنید. فقط آنگاه باعث خواهید شد که وضعیتی معین، یا آن شخص، تغییر کند.» (آموزش فای بیستمین سالروز)

پس از بازگشت به خانه، روزانه به‌مدت 30 دقیقه برای 10 روز افكار درست فرستادم تا روح اصلی این مأمور پلیس را بیدار كنم و نیروهای شیطانی پشت سر او را ازبین ببرم.

وقتی او دوباره از من بازجویی کرد، نگرشش تغییر کرد.

به او گفتم: «من از شما متنفر نیستم، زیرا این شغل شماست. ما یک رابطه تقدیری داریم که باعث شده در این لحظه این گفتگو را داشته باشیم. ممکن است چیزی باشد که در زندگی قبلی‌ام به شما بدهکار شده باشم و اکنون درحال بازپرداخت به شما هستم.»

ادامه دادم: «شما تزکیه‌کنندگان دافا را دستگیر كرده‌اید و آنها را تحت آزار و شکنجه قرار داده‌اید، کسانی كه تلاش می‌كنند افراد خوبی باشند. وجدان شما کجاست؟ آیا تا به حال درباره درد و رنجی که خانواده هایشان باید تحمل کنند، فکر کرده‌اید؟ مرتکب چه جرم بزرگی می‌شوید؟ آنچه شما انجام داده‌اید مخالف قانون اساسی این ملت است. نه تنها این، بلکه این اصلی در کیهان است که اعمال نیک و اعمال شیطانی عواقب خود را به همراه دارد. وقتی زمان کیفر و مجازات فرا می‌رسد می‌خواهید چه کار کنید؟»

با او بیشتر راجع به حقایق فالون دافا صحبت کردم. او درک کرد و از پیگرد قانونی من صرف‌نظر کرد.

تمرین‌کننده دیگری در بازداشتگاه به من گفت که توسط شخصی که من او را می‌شناختم به پلیس گزارش داده شده‌ام.

عصبانی نشدم، اما برای کسی که مرا به پلیس گزارش داده بود به‌خاطر کارمایی که با این کار ایجاد کرده بود، ابراز تأسف کردم. فکر کردم که شاید از یکی از زندگی‌های قبلی‌ام بدهکار باشم و این برای من بود که بدهی را بپردازم. من می‌خواستم به‌صورت حضوری با او صحبت کنم تا مسائل بین ما هموار شود.

بعد از این فکر، استاد فرصتی برایم نظم و ترتیب دادند تا با او ملاقات کنم. او با اشک به من گفت که چگونه توسط پلیس مورد تهدید و ارعاب قرار گرفته است و بر خلاف میلش نام مرا داده است.

او را آرام کردم و به او گفتم که او را به‌خاطر دادن نامم به پلیس مقصر نمی‌دانم. او را تشویق کردم که تحت تأثیر این گناه قرار نگیرد. او بسیار تحت تأثیر واقع شد و دوباره تمرین دافا را شروع کرد.

هیچ مبنای قانونی برای آزار و شکنجه وجود ندارد

یکی از مأموران دخیل در پرونده‌ام تهدید کرد که مرا به حداقل هفت سال حبس محکوم می‌کند. تحت تأثیر آن قرار نگرفتم و حقایق را برای او و سایر مأموران از منظر حقوقی روشن کردم.

وقتی مأمورین از من سؤال كردند كه آیا من این مطالب را تهیه یا توزیع كردم، از دادن هرگونه اطلاعاتی خودداری كردم و فقط گفتم كه تهیه یا توزیع این مطالب خلاف قانون نیست. پاسخ دادن به سؤالات آنها همکاری با نیروهای اهریمنی و فراهم آوردن بهانه‌ای برای آزار و شکنجه تمرین‌کنندگان خواهد بود.

به مأموران گفتم که فالون دافا یک تمرین معنوی است که شامل مدیتیشن، تمرینات انرژی‌بخش و آموزه‌های اخلاقی است و روشی برای تزکیه ذهن و بدن است.

از آنجا که هیچ قانونی در چین آن را جرم تلقی نمی‌کند یا به آن برچسب فرقه نمی‌زند، آزار و شکنجه هیچ پایه قانونی نداشت و اتهام «عضویت در فرقه برای تضعیف اجرای قانون» به‌هیچ‌وجه معتبر نیست.

بعد از اینکه مأموران فهمیدند که آنها بودند که با شرکت در آزار و شکنجه قانون را نقض می‌کردند، سرانجام از پرونده من صرف‌نظر و مرا آزاد کردند.