(Minghui.org) در اوت1996 قبل از شروع آزار و شکنجه من و همسرم تمرین فالون دافا را شروع کردیم.

روشن کردن مداوم حقایق در مورد دافا برای مردم کار ساده‌ای نبوده است. با این حال، تحت حمایت نیک‌خواهانه استاد، ما در طول 24 سال تزکیه از راهنمایی‌های استاد پیروی کرده‌ایم. همانطور که استاد بیان کردند:

«تا وقتی بتوانید سراسر این مسیر را با ذهنی شفاف بپیمایید و همیشه تزکیه کنید و امور مقرر برای یک مرید دافا را انجام دهید، شما قابل‌توجه هستید و استاد شما را به‌رسمیت می‌شناسد!» (آموزش فا در کنفرانس فای نیویورک ۲۰۱۶)

درجستجوی یک دانش‌آموز علیل

من و همسرم هر دو معلم بازنشسته دبیرستان هستیم. دانش‌آموزان سابق ما یا حدوداً 50 ساله یا حدوداً 60 ساله هستند و بسیاری از آنها پس از فارغ‌التحصیلی با ما ارتباط برقرار کرده‌اند. برخی در هر سال نوی چینی به دیدارمان می‌آیند. هنگامی که آنها مناسبت‌هایی مانند عروسی یا جشن‌های مهم دیگری داشته باشند، اغلب ما را دعوت می‌کنند. همیشه سعی می‌کنیم در این برنامه‌ها شرکت کنیم، که به منظور بیدار کردن وجدان مردم، نجات موجودات ذی‌شعور و کمک به مردم برای خروج از حزب کمونیست چین (ح‌ک‌چ) است.

من و همسرم، چند سال پیش، در عروسی پسر دانش‌آموز سابقم شرکت کردیم. او درباره یکی از دانش‌آموزان قبلی‌مان به ما گفت که نمی‌تواند در جشن شرکت کند زیرا سکته کرده و مجبور به استفاده از ویلچر شده است. بعداً، من و همسرم تاکسی دربست گرفتیم و سعی کردیم او را پیدا کنیم اما نتوانستیم. طی چند سال بعد بارها به دنبال او گشتیم اما نتوانستیم او را پیدا کنیم.

امسال، قبل از سال نوی چینی، ما یک ماشین و یک راننده استخدام کردیم. راننده این اتومبیل بخصوص دوست داشت با ما گپ بزند و تصمیم گرفت خودش، خانواده‌اش، اقوام و دوستانش از عضویت ح‌ک‌چ خارج شوند. او همچنین کیف بزرگی از مطالب اطلاع‌رسانی دافا را گرفت تا برای توزیع در خانه داشته باشد.

همسرم گفت: «شما می توانید به تعداد کمی از افراد کمک کنید تا از ح‌ک‌چ خارج شوند؛ این واقعا عالی است! شما برای انجام این کار تقوای عظیمی جمع خواهید کرد!» این مطلب راننده را بسیار تشویق کرد. همسرم پیشنهاد کرد با کمک او به دنبال دانش‌آموز سابق در صندلی چرخدار بگردند.

راننده متحیر شد و پرسید: «شما معلم او بودید، چطور شد که می‌خواهید به ملاقاتش بروید؟» گفتیم که او بیمار است، تحرک خود را از دست داده و روی ویلچر است.

راننده پاسخ داد: «او دهه‌ها قبل فارغ‌التحصیل شده است، اما شما هنوز به دیدار او می‌روید، این بسیار نادر است.» همسرم به او گفت که ما دافا را تزکیه می‌کنیم. استادمان به ما گفته‌اند: «...در هر شرایطی، باید با دیگران خوب و با مردم مهربان باشیم...» (سخنرانی ششم، جوآن فالون)

همسرم گفت: «او دانش‌آموزم بود، بنابراین من باید حقایق را برایش روشن کنم. طی دو سال گذشته، ما چند بار تلاش کرده‌ایم تا او را پیدا کنیم اما موفق نشدیم. بنابراین، امروز دوباره تلاش می‌کنیم.»

راننده گفت: «چند روز پیش، شما به من کمک کردید، اقوام و دوستانم از ح‌ک‌چ‌ خارج شوند. ما واقعاً می‌خواستیم از شما تشکر کنیم اکنون نوبت نجات دانش‌آموز شما است.» گفتم: «لطفاً از ما تشکر نکنید، بلکه از استاد لی هنگجی تشکر کنید.» او فریاد زد: «متشکرم استاد لی هنگجی!»

ما به خیابانی رسیدیم که این دانش‌آموز در آن زندگی می‌کرد. همسرم در اتومبیل ماند، درحالی‌که من و راننده به چند ساختمان مسکونی رفتیم تا دنبال این دانش‌آموز بگردیم. من هم از این فرصت استفاده و حقایق را برای افراد روشن کردم و راننده گفت که به من کمک خواهد کرد. ما به ساختمان‌های مختلفی رفتیم، اما هیچ کسی نام آن دانش‌آموز را نشنیده بود.

در خانه‌ای را زدم و مردی حدوداً 70 ساله جواب داد. به او هدف از دیدارم را گفتم، اما او نیز چیزی درباره این دانش‌آموز نشنیده بود. حقایق را برایش روشن و به او توصیه کردم که اغلب این عبارات را تکرار کند: «فالون دافا فوق‌العاده است! حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری فوق‌العاده است!»تا ایمن بماند و از مصیبت رهایی یابد. همچنین پیشنهاد کردم که از ح‌ک‌چ خارج شود.

درحالی‌که داشتم با این مرد مسن که ح‌ک‌چ عمیقاً او را مسموم کرده بود صحبت می‌کردم، ناگهان با سیلی زدن به صورتم و فریاد زدن بر من خشم‌اش را تخلیه کرد. گرچه او مرا زد و به من توهین کرد، زنی حدوداً 80 ساله، اما من هیچ احساس نفرتی به او نداشتم. احساس ترحم کردم و فکر می‌کردم که او واقعاً رقت‌انگیز است.

فای استاد به وضوح به من نشان داد که هنگام مواجهه با مشکلات باید به درون نگاه کنیم و از وابستگی های‌مان خلاص شویم. برای من که دچار این حادثه شده بودم آزمونی از بردباری بود و اینکه آیا من واقعاً این الزامات را برآورده کرده‌ام: «... به‌عنوان یک تمرین‌کننده نباید وقتی مورد حمله قرار گرفتید تلافی کنید یا وقتی توهین شدید جوابش را بدهید ...» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون) ، و اینکه آیا می‌توانستم شین‌شینگم را حفظ کنم. بنابراین، برای من به عنوان یک تمرین‌کننده روبه‌رو شدن با این موضوع خیلی خوب بود.

من و راننده همه جا را در ساختمان‌های مسکونی مجاور بررسی کردیم اما هنوز نتوانستیم آدرس آن دانش‌آموز را پیدا کنیم. ما به اداره پلیس محلی رفتیم اما هیچ سوابقی از نام او وجود نداشت. پس از آن به کمیته مدیریت جامعه او رفتیم اما هیچ کسی نام او را نشنیده بود. نهایتاً، به کمیته محله رفتیم و به ما گفتند که او سال قبل از دنیا رفته است. با دریافت آدرس ثبت شده، برای دیدار با خانواده‌اش به خانه او رفتیم اما کسی را پیدا نکردیم. سپس تصمیم گرفتیم به خانه برویم.

بیداری وجدان موجودات ذی‌شعور در دوره اپیدمی

با شیوع ویروس ح‌ک‌چ (ویروس کرونا)، شهرها، شهرستان‌ها و روستاها همه در قرنطینه بودند. ما به عنوان تمرین‌کنندگانی که مسئولیت بزرگ کمک به استاد در اصلاح فا و بیدار کردن وجدان موجودات ذی‌شعور را برعهده دارند، چه باید بکنیم؟

از خودمان پرسیدیم که آیا باید مانند مردم عادی باشیم و در خانه بمانیم؟ موجودات ذی‌شعور رنج می‌برند، زمان مناسبی است که بتوانیم وجدان آنها را بیدار کنیم و زمان بسیار فشرده است. با این حال، بسیاری از تمرین‌کنندگان با ادعای "مطابقت با وضعیت مردم عادی"  بیرون رفتن را متوقف کردند. آنها در گروه مطالعه فا حضور نداشتند، مطالب اطلاع‌رسانی دافا را توزیع نکردند، یا سعی در بیدار کردن وجدان مردم نداشتند. حتی برخی از تمرین‌کنندگان قدیمی که مراکز تهیه مطالب اطلاع‌رسانی را اداره می‌کردند، تحویل مطالب اطلاع‌رسانی را به دیگران متوقف کردند، زیرا در اثر توهم کاذب این اپیدمی مات و مبهوت شده بودند.

استاد بیان کردند:

«… زیرا همان‌گونه که آموزش دادم، از وقتی بخشی از اجتماع تزکیه‌کنندگان ما شدید، برای هر چیزی که در زندگی تجربه می‌کنید علتی وجود دارد و همه آنها برای رشد شما هستند.» (آموزش فا در کنفرانس فای نیویورک 2019)
«هر چیزی در دنیای بشری به‌طور هدفمند نظم و ترتیب داده شد تا وابستگی‌ها را برانگیزاند؛ چیزهای بسیاری وجود دارند که شما را از نجات پیدا کردن بازمی‌دارد. و شما فراموش کرده‌اید که یک تزکیه‌کننده هستید و صرفاً همراه با آن چیزها می‌روید؟! شما امید تمام موجودات ذی‌شعور هستید و شما امید موجودات در منطقۀ خودتان هستید!» (آموزش فا در کنفرانس فای نیویورک ۲۰۱۶)

سخنان استاد قلبم را سبک کرد. من و همسرم و همچنین بسیاری از تمرین‌کنندگان دیگر، به دلیل قرنطینه شدن شهر و جاده‌ها تحت تأثیر قرار نگرفتیم. فای استاد به ما کمک کرد که دریابیم همه اینها توهم است. ما باید به کارهایی که قرار است انجام دهیم ادامه دهیم. گرچه این شهر در قرنطینه بود، اما نباید ایمان راسخ‌مان در پیروی از مسیری که استاد برای ما ترتیب داده‌اند را تغییر دهد.

نجات مردم طی این اپیدمی ضروری است و گرنه ممکن است آنها بمیرند و ما نتوانسته باشیم انتظارات آنها را برآورده کنیم. از آنجا که همه مجبور بودند در خانه بمانند، زمان مناسبی بود که تمرین‌کنندگان به خانه‌های آنها بروند و درباره دافا با آنها صحبت کنند. من و همسرم تصمیم گرفتیم که به خانه‌های افراد ساختمان خودمان برویم.

سال‌ها بود که ما حقیقت را برای افراد در ساختمان‌مان روشن می‌کردیم. اما به دلیل جا‌به‌جایی‌های زیاد، ساکنان جدید زیادی وجود داشتند و تصمیم گرفتیم که به دیدار آنها برویم. ما دریافتیم که دو نوع پاسخ وجود دارد.

یکی این بود که مردم از شنیدن خبر دافا استقبال می‌کردند و تصمیم به خروج از ح‌ک‌چ می‌گرفتند. آنها واقعاً از دیدارمان استقبال می‌کردند و به ما می‌گفتند: «در طول این اپیدمی، صرف‌نظر از سن و نگرانی برای امنیت‌تان، شما بیرون آمدید تا خبرهای خوبی به ما تحویل دهید. ما واقعاً از آن قدردانی می‌کنیم.» آنگاه همسرم از آنها می‌خواست که به جای آن از استادمان تشکر کنند.

از طرفی دیگر، کسانی بودند که از گوش دادن به ما خودداری می‌کردند. یک مرد گفت: «حزب کمونیست چین همه چیز به من داده است؛ چگونه می‌توانم از آن خارج شوم؟ لطفاً اینجا را ترک کنید.» ما فهمیدیم که او احتمالاً از حزب حقوق می‌گیرد و او را شستشوی مغزی داده و مسموم کرده‌اند، که واقعاً رقت انگیز بود. مرد دیگری را که ملاقات کردیم، گرچه به او گفتم که ما در همان ساختمان زندگی می‌کنیم و برای کمک به او برای نجات از ویروس آمده‌ایم، اما حاضر نشد در را باز کند و به صحبت‌های‌مان گوش دهد.

علاوه بر دیدار از همسایگان‌مان، سوار تاکسی شدیم تا هر روز دو بار برویم و حقیقت را برای افراد بیشتری روشن کنیم. طی این اپیدمی، بیرون رفتن‌مان را به سه یا چهار بار در روز افزایش دادیم. قبل از اپیدمی می‌توانستیم وجدان حداکثر دوازده نفر را در روز بیدار کنیم، اما با شروع این اپیدمی می‌توانیم به 20 یا حتی 30 نفر کمک کنیم. ویروس مردم را وحشت‌زده کرده بود و همه دوست داشتند زنده بمانند. وقتی آنها شنیدند که راهی برای فرار از مرگ وجود دارد، به حرف‌های ما گوش دادند. علاوه بر این، ما هر روز سه نامه روشنگری حقیقت را ارسال می‌کنیم. کرایه تاکسی و هزینه پست برای ارسال این نامه ها نیز اضافه شده است، اما هرگز نگران این نیستیم که چقدر هزینه کرده‌ایم و احساس می‌کنیم به زحمتش می‌ارزد.

در منطقه مسکونی‌مان، برخی از مردم به دروغ‌های ح‌ک‌چ باور داشتند و شایعاتی را برای تهمت و افترا زدن به دافا منتشر کردند، ح‌ک‌چ آنها را شستشوی مغزی داده بود. به ویژه، آنها نسبت به دافا و تمرین‌کنندگان نفرت داشتند. برخی تمرین‌کنندگان را دنبال کردند و زیر نظر گرفتند. برخی برای گزارش دادن به اداره پلیس رفتند و تمرین‌کنندگان را به دروغ متهم کردند. و برخی شواهد نادرستی برای آزار و شکنجه تمرین‌کنندگان ارائه دادند. این افراد مجازاتی از قبیل از دست دادن جان‌شان و یا ابتلا به بیماری‌های لاعلاج دریافت کرده‌اند.

در طول این اپیدمی، یک نگهبان با نام خانوادگی وانگ که از نزدیک ما را تحت نظر داشت، هر روز از بیرون رفتن‌مان بسیار ناراحت بود. گاهی اوقات هدف از بیرون رفتن‌مان را به چالش می‌کشید. حتی یک بار می‌خواست کیف مرا جستجو کند. من اجازه ندادم بنابراین شوهرم را تهدید کرد و گفت که او را دستگیر خواهد کرد.

یک بار، ما حقایق را برای شخصی که با دوچرخه برقی‌اش ما را سوار کرده بود، روشن کردیم. او به خانواده و نزدیکانش کمک کرد تا از ح‌ک‌چ خارج شوند، و ما یک کیف بزرگ از مطالب اطلاع‌رسانی دافا را به او دادیم. او پس از صحبت با ما تحت تأثیر قرار گرفته بود.

هنگامی که او ما را کنار در ورودی منطقه مسکونی‌مان پیاده کرد، نگهبان وانگ به طرفش آمد و پرسید: «آنها به شما چه چیزی دادند؟» راننده گفت: «حواست به کار خودت باشد! چه ربطی به شما دارد؟ آیا به این فکر نمی‌کنید که از آنها ایرادی بگیرید و آنها را گزارش دهید؟ بگذارید به شما بگویم، یک شخص بد مجازات می‌شود.»

وانگ گفت: «شما نمی‌دانید آنها چه کسانی هستند.» راننده ناراحت شد و او را به چالش کشید و گفت: «آیا می‌توانی به من بگویی تو چه کسی هستی؟ من می‌گویم شما کسی هستید که همیشه کارهای بد انجام می‌دهید. چنین شخصی هرگز عاقبت خوبی نخواهد داشت! این زوج، هر دو حدوداً در 80 سالگی، جان خود را به خطر انداختند تا به من بگویند چگونه از این ویروس جان سالم به در ببرم. در این لحظه بحرانی، آنها به دیگران کمک می‌کنند. آیا می‌توانی به من بگویی که آنها افرادی خوبی هستند یا بد؟ بگذارید به شما بگویم، افرادی که واقعاً دافا را تمرین می‌کنند افراد خوب و حتی افراد بهتری هستند. من به شما هشدار می‌دهم که به آنها آسیبی نرسانید، در غیر این صورت مجازات خواهید شد. مطمئناً پایان خوبی نخواهید داشت.» وانگ صحبتی نکرد و به سمت دفتر خود برگشت.

بعداً ، من و همسرم چند بار سعی کردیم حقایق را برای وانگ روشن کنیم، اما او از گوش دادن امتناع کرد. اهریمنی که از بُعدهای دیگر او را کنترل می‌کرد نمی‌خواست که او حقیقت را درباره دافا بیاموزد و می‌خواست او را نابود کند. من و همسرم برای از بین بردن هر موجود شرور و عواملی که او را کنترل‌ می‌کرد افکار درست فرستادیم. اگر او هنوز تغییر نمی‌کرد، مجازات در انتظارش بود. چند روز بعد او اخراج شد. بنابراین محیط برای روشن کردن حقایق در منطقه ما بسیار آرامتر شد.

در طول 24 سال تزکیه‌ام، همیشه احساس کرده‌ام مهم نیست که یک موضوع چقدر پیش پا افتاده است، تا زمانی که کار درستی انجام دهم، استاد به من کمک خواهند کرد. من خیلی تحت تأثیر این موضوع قرار گرفتم.

مایلم تبادل تجربه‌ام را با فای استاد به‌پایان برسانم:

«نگذارید جنون و سردرگمی این دنیا روی شما تأثیر بگذارد. با قلبی که در ابتدا تزکیه را شروع کردید تزکیه کنید و کمال معنوی قطعی خواهد بود! همان‌طور که پایان نزدیک‌تر می‌شود حتی کوشاتر باشید!» (به کنفرانس تبادل تجربه تایوان)