(Minghui.org) تمرینکنندگان فالون دافا از زمانی که آزار و شکنجه در سال1999 شروع شد، حقایق این تمرین تزکیه را روشن کردهاند. مردم خوبی این تمرین را درک میکنند و همچنین به قدرت دافا باور دارند و آن را تجربه کردهاند.
بههمراه داشتن یک نشان دافا: صحیح و سالم پس از سقوط از صخره
آقای ژائو خوکداری کوچکی را اداره میکرد. در زمستان سال2000، او و کارمندانش خوکی خریدند که بیش از 100 کیلو وزن داشت. آنها خوک را روی موتورسیکلت آقای ژائو بستند. در مسیر بازگشت، آقای ژائو در جادهای کوهستانی میراند و ناگهان کامیونی مقابلش ظاهر شد. هنگامی که میخواست از تصادف با کامیون اجتناب کند، کنترل موتورسیکلت را ازدست داد و خودش همراه با موتورسیکلت و خوک از پرتگاهی که کنار جاده بود، سقوط کردند.
دو کارمند آقای ژائو پشت سر آنها و با موتورسیکلت دیگری حرکت میکردند. آنها شوکه شدند و فکر کردند که حتماً آقای ژائو مرده است. وقتی از صخره پایین رفتند، دیدند که آقای ژائو کنار جویبار کوچکی نشسته و هیچ آسیبی ندیده است. موتورسیکلت آسیب کلی دیده بود ولی خوک داخل مزرعهای افتاده و زنده بود. آنها فریاد زدند: «آقای ژائو! شما خیلی خوششانس هستید، فکر کردیم که مردهاید.»
آقای ژائو بهآرامی نشانی از جیبش درآورد و گفت: «به این نگاه کنید! این را در خیابان پیدا کردم و در جیبم گذاشتم. همیشه این را بههمراه دارم.» اطلاعات فالون دافا روی نشان نوشته شده بود. «بدون محافظت استاد فالون دافا، زنده نمیماندم!»
پانصد کیلو سنگ و چوب
«لی لونگ» نام مستعاری بود که یکی از دوستانم هنگام خروج از حزب کمونیست چین (حکچ) و سازمانهای جوانان آن استفاده کرد. لی لونگ در تابستان سال2007 در کوهستانی در استان چوانگشی چوببُری میکرد.
یک روز که الوار را جابجا میکرد، بهطور تصادفی به تختهسنگی خورد. تختهسنگ که بیش از 500 کیلو وزن داشت به همراه چند قطعه چوب بزرگ به سمت او غلت خوردند. لی لونگ نتوانست از سر راه آنها کنار برود، اما بهخاطر آورد که یک تمرینکنندۀ فالون دافا به او گفته بود که هنگام مواجهه با خطر این عبارات را تکرار کند: «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است!»
تخته سنگ و قطعات چوب از روی لی لونگ عبور کردند. او برای مدت کوتاهی بیهوش شد. وقتی بههوش آمد، دریافت که زنده است و فقط کمی پشتش متورم و چند خراش جزئی روی صورتش ایجاد شده است. لی لونگ فهمید که بدون محافظت استاد دافا، مُرده بود یا حداقل فلج شده بود. لی لونگ بهخاطر نجات جانش از صمیم قلب از استاد فالون دافا تشکر کرد!
تکرار جملات نجاتدهندۀ زندگی: کامیون حمل سیمان خودبهخود ایستاد
آقای ژو جیه رانندۀ کامیون بود. سالها بود که میدانست فالون دافا خوب است. از حکچ خارج شده بود.
یک روز با کامیونش که 25 تن بار سیمان داشت، در سراشیبی جادهای پرپیچوخم رانندگی میکرد. ناگهان ترمزهای کامیون ازکار افتادند. کامیون با سرعت به سمت انتهای جاده میرفت و در آنجا رستوران شلوغی قرار داشت که ماشینهای بسیاری در مقابلش پارک کرده بودند.
آقای ژو نمیدانست چهکار کند. درحالیکه خیس عرق شده بود، ناگهان جملات فالون دافا را بهیاد آورد: «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است!»
بهمحض اینکه ازبرخواندن این جملات را بهپایان رساند، کامیون متوقف شد.
آقای ژو هنگامی که این اتفاق را برایم تعریف میکرد، گفت: «نمیتوانی تصور کنی که چقدر هیجانزده و قدردان بودم! گریه کردم. میدانم که بدون محافظت استاد دافا، چنان تصادف شدیدی میکردم که غیرقابلتصور است!»
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه قدرت الهی فالون دافا