(Minghui.org) [یادداشت سردبیر] این مجموعه مقالات، بازنشر ترجمه فارسی کتاب «شبح‌ کمونیسم درحال حکمرانی بر جهان ما» است که توسط هیئت تحریریه نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست نوشته شده است.

فهرست کتاب

شبح کمونیسم در حال حکمرانی بر جهان ما: پیشگفتار
شبح کمونیسم در حال حکمرانی بر جهان ما: مقدمه
فصل یک: استراتژی‌های شیطان برای نابودی بشریت
فصل دو: شروع کمونیسم اروپا
فصل  سه: کشتار گسترده در شرق
فصل چهار: صدور انقلاب
فصل پنج: نفوذ به غرب
فصل شش: طغیان علیه خداوند
فصل هفت: نابودی خانواده
فصل هشت: کمونیسم چگونه بذر هرج و مرج را در سیاست می‌کارد
فصل نه: تلۀ اقتصادی کمونیستی
فصل  ده: استفاده از قانون برای شرارت
فصل یازده: هتک حرمت هنر
فصل دوازده: تخریب آموزش و پرورش
فصل سیزده: ربودن رسانه‌ها
فصل چهارده: فرهنگ عامه، زیاده‌روی منحط
فصل پانزده: ریشه‌های کمونیستی تروریسم
فصل شانزده: کمونیسم در پشت محیط‌زیست‌گرایی
فصل هفده: جهانی‌سازی- کمونیسم در هستۀ آن
فصل هجده: جاه‌طلبی‌های جهانی حزب کمونیست چین
شبح کمونیسم در حال حکمرانی بر جهان ما: نتیجه‌گیری

فصل هفت: نابودی خانواده- قسمت اول

فهرست مطالب این فصل

مقدمه

۱- خانواده سنتی وضع‌شده به‌وسیله خداوند

۲- هدف کمونیسم برای از بین بردن خانواده

3. ترویج بی‌بند و باری به‌وسیله کمونیسم

۴- عمل به‌اشتراک گذاشتن همسران در حکومت کمونیسم

الف. به‌اشتراک گذاشتن همسران در اتحاد جماهیر شوروی

ب. آزادی جنسی در یان‌آن

۵- چگونگی ویرانی خانواده‌ها در غرب به‌وسیله کمونیسم

الف. ترویج آزادی جنسی

ب- ترویج فمینیسم و پشت پا زدن به خانواده سنتی

مراجع

مقدمه

از دهه 1960، بسیاری از جنبش‌های ضد سنتی، از جمله فمینیسم مدرن، آزادی جنسی، و حقوق هم‌جنس‌بازان، در غرب برجسته شده است. نهاد خانواده از همه بیشتر تحت تأثیر قرار گرفته است. در ایالات متحده، مصوبه سال ۱۹۶۹ اصلاحات قانون خانواده چراغ سبزی به طلاق یکطرفه نشان داد. سایر کشورها نیز کمی بعد قوانین مشابهی را تصویب کردند.

در ایالات متحده، نسبت طلاق به ازدواج از دهه 1960 تا 1980 بیش از دو برابر شده است. در دهه 1950، حدود 11 درصد از کودکان متولد شده در یک خانوادۀ متاهل، شاهد طلاق پدر و مادرشان بودند و در سال 1970، این نسبت به 50 درصد افزایش یافت. [1] طبق گزارش مرکز کنترل و پیشگیری بیماری‌های ایالات متحده، بیش از 40 درصد از نوزادان تازه متولد شده در ایالات متحده در سال 2016 خارج از پیوند زناشویی متولد شده بودند. در سال 1956 این رقم کمتر از 5 درصد بود. [2]

در جوامع سنتی در شرق و غرب، عفت در روابط بین مردان و زنان به‌عنوان فضیلت دیده می‌شد. امروزه به‌نظر می‌رسد این امر عجیب و غریب و حتی مسخره است. جنبش ازدواج هم‌جنس، همراه جنبش فمینیستی، به‌دنبال تعریف مجدد خانواده و ازدواج قانونی بوده است. یکی از اساتید حقوق که درحال حاضر عضو کمیسیون فرصت‌های شغلی برابر فدرال ایالات متحده است، در سال 2006 بیانیه‌ای را به‌نام «فراتر از ازدواج هم‌جنس: یک چشم‌انداز جدید استراتژیک برای همه خانواده‌ها و روابط ما» اعلام کرد. این بیانیه طرفدار این بود که مردم برطبق هر تمایلی که داشته باشند (از جمله ازدواج‌های چندهمسری، خانواده‌های زوج هم‌جنس‌گرای مشترک و غیره) هر نوع خانواده جدید را شکل دهند. این استاد همچنین استدلال کرد که ازدواج و خانواده سنتی نباید از حقوق قانونی بیشتری نسبت به هر نوع دیگری از «خانواده» برخوردار باشد. [3]

در مدارس دولتی، رابطه جنسی قبل از ازدواج و هم‌جنس‌گرایی، که در جامعه سنتی برای هزاران سال شرم‌آور بود، نه تنها به‌عنوان عادت درآمده‌اند، بلکه در بعضی از مدارس، حتی به‌صورت مبهم یا صریح تشویق هم می‌شوند. در این دیدگاه، گرایش جنسی کودک باید به‌طور آزاد توسعه یافته و انتخاب شود که به‌طور واضحی منجر به افزایش هم‌جنس‌گرایی، دوجنس‌گرایی، تراجنس‌گرایی و مانند آن شده است. به‌عنوان مثال، در سال 2012، مدرسه منطقه رود آیلند، سنت مدرسه مبنی بر برگزاری رقص‌های پدر و دختر و بازی‌های بیسبال مادر و پسر را ممنوع کرد و اظهار داشت که مدارس دولتی حق ندارند در بچه‌ها ایده‌هایی القاء‌ کنند مانند اینکه دختران دوست دارند برقصند یا پسران بیسبال را دوست دارند. [4]

روند تخريب تدریجی خانواده سنتی را می‌توان اکنون به‌طور واضح مشاهده کرد. «از بین بردن خانواده»‌ که کمونیسم طرفدار آن است، قبل از تحقق ازبین بردن اختلاف طبقاتی که از قدیم وعده داده شده بود، به یک واقعیت تبدیل خواهد شد.

در جوامع غربی جنبه‌های بسیاری برای تخریب خانواده وجود دارد. نه تنها تأثیر فمینیسم، آزادی جنسی و جنبش هم‌جنس‌گرایان وجود دارد، بلکه زمینه‌های اجتماعی گسترده‌ای از هواداری جناح چپ، ترقی‌خواهی و غیره نیز وجود دارد، که همه آنها تحت نام‌های «آزادی،» «عدالت،» «حقوق» و «رهایی» مطرح می‌شوند. این ایده‌ها به صراحت و به‌طور ضمنی به‌وسیله قوانین، تفاسیر قانونی و سیاست‌های اقتصادیِ حمایت‌شده از سوی نظریه‌پردازان‌شان، پشتیبانی می‌شوند. همه اینها باعث ایجاد انگیزه مردم برای از بین رفتن ازدواج سنتی، خانواده و تبدیل مفهوم آنها می‌شود.

این ایدئولوژی‌ها از ابتدای قرن نوزدهم آغاز و به‌طور عمیقی به‌وسیله عوامل کمونیستی القاء شده‌اند. شبح اهریمنی کمونیسم در موتاسیون و فریب بسیار ماهر است و این امر باعث شده وقتی مردم این سیاست‌ها و ایدئولوژی‌ها را تأیید می‌کنند درخصوص آنچه دقیقاً از آن حمایت می‌کنند به‌طور دائم در سردرگمی باشند. نتیجۀ آن، غوطه‌ور شدن در جهان‌بینی‌ای است که مؤلفه‌های آن به‌وسیله ایده‌های کمونیستی تعیین شده است. وضعیت غم‌انگیز امروزه- تخریب خانواده سنتی و سردرگمی مردم درباره ماهیت واقعی این روند- نتیجه برنامه‌ریزی دقیق و تدریجی این شبح کمونیسم در طی دویست سال گذشته است.

نتیجه این است که نه تنها خانواده به‌عنوان یک واحد اساسیِ ثبات اجتماعی حذف می‌شود، بلکه اخلاقیات سنتی که به‌وسیله خداوند ایجاد شده نیز نابود می‌شود و نقش خانواده در آموزش و پرورش نسل بعدی در چارچوب اعتقادات سنتی نیز گم می‌شود. بدین ترتیب نسل جوان به‌واسطه ایده‌ها و باورهای سنتی ضابطه‌مند نمی‌شود و بازیچه ایدئولوژی تسخیر‌کننده شبح کمونیست می‌شود.

۱- خانواده سنتی وضع‌شده به‌وسیله خداوند

در فرهنگ‌های سنتی شرق و غرب، موجودات خدایی ازدواج را بنیان گذاشتند و این‌طور درنظر گرفته می‌شود که به‌وسیله آسمان نظم و ترتیب داده می‌شود. پیوند ازدواج، پس از تشکیل، نمی‌تواند گسسته شود. هم مردان و هم زنان به‌وسیله موجودات خدایی و به سیمای آنها آفریده شدند و همگی در پیشگاه موجودات خدایی برابر هستند. در عین حال، موجودات خدایی مردان و زنان را از لحاظ جسمی متفاوت آفریدند و نقش‌های متفاوتی برای آنها بنیان گذاشتند. در سنت غربی، «زنان استخوانِ استخوان مردان و گوشتِ گوشت آنها هستند.» [5] مرد باید همسرش را دوست داشته باشد، گویی بخشی از بدن خودش بوده است، و در صورت لزوم، خود را قربانی کند تا از همسرش محافظت کند.

یک زن نیز، به نوبه خود باید با همسرش همکاری و به او کمک کند و هر دوی‌شان را «یک» موجودیت یکپارچه کند. مردان مسئول کار سخت و امرار معاش برای حمایت از خانواده هستند، درحالی که زنان متحمل زایمان می‌شوند. همه اینها از گناهان اولیه‌ای ناشی می‌شود که مردم با خود حمل می‌کنند.

به‌همین ترتیب، در فرهنگ سنتی شرقی، از بین یانگ و یین، مردان با یانگ همراه هستند، که به‌طور نمادین با خورشید و آسمان ارتباط دارند و به همین دلیل مستلزم این است که آنها به‌طور مداوم تلاش کنند تا پیشرفت کرده و ازطریق گذر از اوقات و زمان‌های سخت، مسئولیت مراقبت از خانواده را بر عهده گیرند. زنان متعلق به اصل یین هستند، که به شکل نمادین با زمین ارتباط دارند، که بدین معنی است که همه چیز را با فضیلتی بزرگ تحمل کرده و پرورش می‌دهند. آنها باید فرمان‌بر باشند و ملاحظه دیگران را بکنند و وظیفه دارند که از شوهر خود حمایت کنند و فرزندان خود را آموزش دهند. تنها زمانی که مردان و زنان در نقش‌های خود به‌خوبی کار کنند یین و یانگ می‌تواند هماهنگ باشد و کودکان به شکل سالم رشد و توسعه یابند.

خانواده‌های سنتی نقش انتقال باورها، اخلاق و حفظ ثبات جامعه را ایفاء می‌کنند. خانواده گهواره‌ اعتقادات و پیوندی برای انتقال ارزش‌ها است. والدین اولین معلم در زندگی کودکان هستند. اگر فرزندان بتوانند فضایل سنتی مانند فداکاری، فروتنی، قدردانی، بردباری و مانند آن را از کلمات و اعمال والدین خود یاد بگیرند، برای بقیه عمرشان سود خواهند برد.

زندگی متأهل سنتی نیز به مردان و زنان کمک می‌کند از نظر اخلاقی باهم رشد کنند. این امر شوهران و زنان را ملزم می‌کند که احساسات و خواسته‌های خود را با نگرش جدیدی تطبیق دهند و نسبت به یکدیگر محترم و متعهد باشند. این اساساً با ایده زندگی کردن با هم بدون ازدواج، متفاوت است. احساسات انسان بی‌ثبات هستند. اگر زن و شوهر با هم باشند چون دوست دارند با هم باشند و از هم جدا شوند چون دیگر دوست ندارند با هم باشند، این رابطه خیلی متفاوت از یک دوست معمولی بدون پیوند ازدواج نیست. مارکس در نهایت امیدوار بود که «آمیزش جنسی بدون محدودیت» گسترش یابد، [6] که البته درباره انحلال ازدواج سنتی و در نهایت از بین بردن نهاد خانواده است.

۲- هدف کمونیسم برای از بین بردن خانواده

کمونیسم معتقد است که خانواده نوعی مالکیت خصوصی است. از این رو، برای از بین بردن مالکیت خصوصی، خانواده نیز باید حذف شود. اصل اولیه کمونیسم، عوامل اقتصادی را در تعیین نوع روابط خانوادگی، بسیار مهم درنظر می‌گیرد. مارکسيسم‌فرويدیسم معاصر، تمایل جنسی را به عنوان کلید سؤالات مرتبط با خانواده می‌داند. خصوصیات مشترک این دو ایدئولوژی، کنار گذاشتن اخلاق ابتدایی انسانی و پرستش مادی‌گرایی، تمایل و منافع عملی است. همه این‌ها انسان‌ها را صرفاً به جانورانی تبدیل می‌کند. این ایدئولوژی منحرفی است که از طریق فساد اندیشه، خانواده را از بین می‌برد.

توهمی تخیلی که در قلب کمونیسم قرار دارد، نظریه آزادسازی بشریت است. این امر صرفاً در به‌اصطلاح آزادی‌سازی اقتصادی متجلی نمی‌شود، بلکه آزادی‌سازی خود بشریت را نیز شامل می‌شود. خلاف آزادی، البته، ظلم است. پس ظلمی که باید دربرابر آن مقاومت کرد از کجا می‌آید؟ پاسخ کمونیسم این است که ظلم و ستم از عقاید و تصورات خود افراد ناشی می‌شود که به‌وسیله اخلاق سنتی اجتماعی تحمیل می‌شود: پدرسالاریِ ساختار خانواده سنتی، زنان را سرکوب می‌کند؛ اخلاقیات سنتی جنسی، سرشت انسانی را سرکوب می‌کند و غیره.

جنبش‌های حقوق فمینیسم و هم‌جنس‌گرایی نسل‌های بعد این نظریه رهایی‌بخش کمونیستی را به ارث بردند و آن را گسترش دادند. این منجر به مفاهیمی پرقدرت در مخالفت با ازدواج و خانواده سنتی، و همچنین آزادی جنسی، هم‌جنس‌گرایی، و مانند آن شده است. تمام این ایده‌ها ابزارهایی شده‌اند که شیطان برای تضعیف و نابودی خانواده استفاده می‌کند. کمونیسم خود را علیه تمام ارزش‌های سنتی اخلاقی قرار می‌دهد و آرزو دارد همه آنها را از بین ببرد، همان‌طور که به‌طور واضح در مانیفست کمونیست بیان کرده است.

3. ترویج بی‌بند و باری به‌وسیله کمونیسم

شبح شیطانی کمونیست می‌خواهد خانواده سنتی را نابود کند و در تقابل با آن قرار دارد. در اوایل قرن نوزدهم، رابرت اوون، نماینده سوسیالیسم آرمان‌شهری، بذرهای ایدئولوژی شیطان را کاشت. اوون، یکی از پیشگامان ایدئولوژیک کمونیست، در سال 1824، کمون آرمان‌شهری نیو هارمونی را در ایندیانا تأسیس کرد. (آن دو سال بعد شکست خورد.) در روزی که آن کمون تأسیس شد، او اعلام کرد:

من اکنون به شما و جهان اعلام می کنم که انسان، تا این ساعت در تمام نقاط زمین، برده بدترین تثلیثی بوده که می‌توانند در کنار هم قرار گیرند تا برای کل نژاد انسان آسیب ذهنی و جسمی پدید آورند. منظور من، مالکیت شخصی یا خصوصی، سیستم‌های پوچ و غیرمنطقی مذهب و ازدواج است، که بر اساس مالکیت فردیِ ترکیب‌شده با یکی از این سیستم‌های غیرمنطقی مذهب است. [7]

بعد از مرگ اوون، یکی دیگر از کمونیست‌های بانفوذ آرمان‌شهری، شارل فوریه فرانسوی بود که اندیشه‌هایش مارکس و مارکسیست‌ها را عمیقاً تحت تأثیر قرار داد. پس از مرگ او، شاگردانش اندیشه‌های او را در انقلاب 1848 و کمون پاریس مطرح کردند و سپس آنها را به ایالات متحده گسترش دادند. فوریه برای اولین بار اصطلاح «فمینیست» (به فرانسوی «féminisme») را مطرح کرد.

در جامعه کمونیستی ایده‌آل او (به‌نام فالانکس)، خانواده سنتی فریب خورده بودند، و عشرت‌طلبان و بی‌بند و بارها به‌عنوان افرادی که به‌طور کامل احساسات درونی بشری‌شان را رها می‌کنند ستوده مي‌شدند. او همچنین اعلام کرد که یک جامعه عادلانه باید از کسانی که از نظر جنسی رد شده‌اند (نظیر سالمندان یا کسانی که جذاب نیستند) مراقبت کند تا اطمینان حاصل شود که هر کس «حق» بهره‌بردن از لذت جنسی را دارد. او معتقد بود که هر نوع بهره‌بردن از لذت جنسی، از جمله آزارخواهی جنسی، و حتی زنای با محارم و عمل جنسی با حیوانات، تا زمانی که دو طرف راضی باشند، باید مجاز باشند. بنابراین، فوریه را می‌توان به‌عنوان پیشگام نظریه فراهنجار[1]، شاخه‌ای از جنبش هم‌جنس‌گرایی معاصر (از جمله ال‌جی‌بی‌تی‌کیو[2] و مانند آن،) درنظر گرفت.

به علت تأثیر اوون و به‌ویژه فوریه، ده‌ها کمون آرمان‌شهری کمونیستی در قرن نوزدهم در ایالات متحده ایجاد شد، گرچه اکثر آنها کوتاه‌مدت بودند و شکست خوردند. طولانی‌ترین آنها کمون اونیدا  بود که بر اساس نظریه فوریه تأسیس شد و 32 سال عمر کرد. این کمون، ازدواج سنتی تک‌همسری را تحقیر می‌کرد و طرفدار چندهمسری و عمل جنسی گروهی بود. اعضای آن، با داشتن این فرصت که هر هفته با هرکسی به انتخاب خود رابطه جنسی داشته باشند، از دسترسی جنسی «منصفانه» برخوردار بودند. در پایان، جان هامفری نویز، بنیانگذار آن، از ترس اقامه دعوی کلیسا فرار کرد. این کمون مجبور شد از به اشتراک گذاشتن همسران دست بکشد، هرچند نویز بعداً کتاب‌هایی نوشت و مبتکر «کتاب مقدس کمونیسم[3]» شد.

ژن بی‌بند و باری کمونیسم نتیجۀ اجتناب‌ناپذیری از توسعۀ نظری آن است. از همان ابتدا شیطان کمونیسم مردم را وسوسه کرد تا تعالیم خدایی را رها کنند، منکر خداوند شوند و منکر گناه اولیه شوند.

بر طبق این منطق، مشکلات اجتماعی که در ابتدا به‌واسطه انحطاط اخلاق انسانی به‌وجود آمد، به مالکیت خصوصی منتسب شد. کمونیسم مردم را به این باور می‌رساند که اگر مالکیت خصوصی تخریب شود، مردم برای آن مبارزه نخواهند کرد. اما حتی اگر تمام اموال به اشتراک گذاشته شود، ممکن است افراد بر سر موضوع همسرشان درگیری داشته باشند. بنابراین، سوسیالیست‌های آرمان‌شهری توافق کرده‌اند از سیستم اشتراک همسران استفاده کنند تا مشکلات ذاتی طبیعت بشر را حل کنند.

این «بهشت‌های» کمونیستی یا به‌طور مستقیم خانواده سنتی را به چالش کشیده یا از سیستم همسران مشترک حمایت می‌کنند، که جوامع محلی، کلیساها و دولت‌ها را بر آن می‌دارد که آنها را به‌عنوان مشکلی برای اخلاقیات و اخلاق سنتی ببینند و برای سرکوب آنها اقدام کنند. رسوایی به اشتراک گذاشتن ثروت و همسران کمونیست‌ها به‌طور گسترده‌ای شناخته شده است.

شکست کمون‌های آرمان‌شهری به مارکس و انگلس درسی را آموختند: هنوز زمان آن نرسیده که به‌طور آشکار از بی‌بند و باری به‌اشتراک گذاشتن همسر حمایت کنیم. اگرچه هدف از بین بردن خانواده در مانیفست کمونیست تغییر نکرده است، آنها از رویکرد پنهان‌تری برای پیش بردن نظریه‌های خود و از بین بردن خانواده‌ها استفاده کرده‌اند.

پس از مرگ مارکس، انگلس کتاب «سرچشمه خانواده، مالکیت خصوصی و دولت، در پرتو تحقیقات لوئیس اچ. مورگان» را برای تکمیل نظریه مارکس درباره خانواده منتشر کرد و دیدگاه مارکسیستی نسبت به ازدواج را بیشتر شرح داد: «[ظهور تک‌همسری] بر پایه برتری مرد است، هدف مشخص این است که فرزندانی با رفتار پدرانه بی‌چون و چرا به‌وجود آورد؛ چنین رفتار پدرانه‌ای نیاز است، زیرا بعدها قرار است این فرزندان به‌عنوان وارث طبیعی اموال پدرشان باشند. قدرت بسیار بیشتر پیوند ازدواج تک‌همسری، که نمی‌تواند با خواست هر یک از طرفین فسخ شود، آن را از ازدواج یارگیری[4] متفاوت می‌کند» [8]

انگلس استدلال کرد که تک‌همسری بر اساس مالکیت خصوصی بوده است و زمانی که همه اموال به اشتراک گذاشته شود، مدل جدیدی از ازدواج شکل خواهد گرفت که فقط براساس عشق وجود خواهد داشت. در ظاهر خیلی شگفت‌انگیز به‌نظر می‌رسد، اما این‌گونه نیست.

با توجه به آنچه پیاده‌سازی تئوری کمونیست در عمل به‌جای گذاشته است، استدلال مارکس و انگلس بسیار ضعیف به‌نظر می‌رسند. احساسات غیرقابل اعتماد هستند. اگر شخص امروز کسی را دوست داشته باشد و فردا دیگری را، آیا این امر بی‌بند و باری را تشویق نمی‌کند؟ بی‌بند و باری به‌وجود آمده پس از تشکیل اتحاد جماهیر شوروی سابق و رژیم کمونیستی چین (به بخش بعدی مراجعه شود) درواقع، نتیجه پیاده‌سازی نظریه مارکسیستی است.

روابط میان زن و شوهر همیشه هموار نیست. پیمان «فقط مرگ ما را از هم جدا می‌کند» در جریان مراسم ازدواج سنتی تعهدی به خداوند است. همچنین بیانگر این ایده است که هر دو طرف آماده هستند تا با همدیگر با تمام مشکلات مواجه شوند و بر آنها غلبه کنند. آنچه ازدواج را حفظ می‌کند صرفاً احساسات و عواطف نیست، بلکه احساس مسئولیت نیز است. مراقبت از همسر، کودکان و خانواده و رفتار درست با آنان، زن و مرد را به زوجی بالغ، همراه با حس مسئولیت اخلاقی تبدیل می‌کند.

مارکس و انگلس در کتاب سرچشمه خانواده، مالکیت خصوصی و دولت، می‌بالیدند که در یک جامعه کمونیستی، مالکیت خصوصی عمومی می‌شود؛ کارهای خانه حرفه‌ای می‌شود؛ نیازی نیست نگران مراقبت از کودکان بود، زیرا این مسئولیت کشور است که مراقب فرزندان باشد و آنها را آموزش دهد.

آنها نوشتند: «این مسئله همه اضطراب‌ها درباره "عواقب"را از بین می‌برد، که امروزه مهم‌ترین عنصر اجتماعی و اخلاقی و همچنین اقتصادی است که مانع از آن می‌شود که دختر خود را به‌طور کامل در اختیار مردی که دوستش دارد قرار دهد. آیا این امر کافی نیست که رشد تدریجی نزدیکی جنسی بدون محدودیت را به‌وجود آورد و همراه با این، آیا افکار عمومی مدارای بیشتری درخصوص آبروی یک باکره و شرم یک زن نخواهد داشت؟» [۹]

آنچه مارکس و انگلس تبلیغ کردند، هرچند برای پنهان کردن واقعیت، از عبارات «آزادی،» «رهایی» و «عشق» استفاده کردند، چیزی بیش از رها کردن کامل مسئولیت اخلاقی شخصی نبود. آنها مردم را تشویق کردند تا فقط بر طبق امیال‌شان رفتار کنند. اما در دوران مارکس و فوریه، اکثر مردم کاملاً تعالیم الهی را رها نکرده بودند و نسبت به اشاعه بی‌بندی و باری کمونیسم هشیار بودند. با این حال، حتی خود مارکس هم به‌سختی می‌توانست منطقی که مردم در قرن بیستم و پس از آن، برای استقبال از هرج و مرج جنسیِ اندیشه مارکسیستی و تحقق هدف از بین بردن خانواده استفاده کردند را تصور کند.

اهریمن سرخ افراد خاصی را برای کاشت این بذرهای شهوت و انحراف نظم و ترتیب داد. همچنین به‌طور نظام‌مندی برای اغوای مردم در جهت پیروی از امیال‌شان و مخالفت از تعالیم الهی برنامه‌ریزی کرد، تا به‌تدریج آنها را منحرف کرده تا اینکه در نهایت به هدف از بین بردن خانواده برسد. این در نهایت منجر به انحراف قلب انسان می‌شود و مردم را به سقوط در دام شیطان می‌کشاند.

۴- عمل به‌اشتراک گذاشتن همسران در حکومت کمونیسم

هرج و مرج جنسی که در بالا توضیح داده شده بخش ذاتی کمونیسم است. اعتقاد بر این است که مارکس به خدمتکار خود تجاوز کرد و انگلس را مجبور کرد فرزند را بزرگ کند. انگلس با دو خواهر هم‌خانه بود. لنین به‌مدت 10 سال با زنی به‌نام اینسا رابطه نامشروع داشت و با زنی فرانسوی نیز مرتکب زنا شد. او همچنین به‌خاطر معاشرت با فاحشه‌ها دچار سفلیس شد. استالین به همان اندازه شهوت‌ران بود و معروف است که از همسر سایر مردان سوءاستفاده می‌کرد.

پس از اینکه شوروی قدرت را به دست گرفت، آنها عمل به‌اشتراک گذاشتن همسران[5] را شروع کردند. اتحاد جماهیر شوروی در آن زمان را می‌توان پیشگام آزادی جنسی در غرب در نظر گرفت. در دهمین نسخه مجله روسی رودینا که در سال 1990 چاپ شد، پدیده به‌اشتراک گذاشتن همسران در دوران شوروی سابق در معرض دید قرار گرفت. این مجله همچنین زندگی خصوصی رهبران شوروی، تروتسکی، بوخارین، آنتونوف، کلونتای و دیگران را توصیف کرد و گفت که آنها در فعالیت‌های جنسی خود مانند سگ‌ها بی‌بند و بار بودند.

الف. به‌اشتراک گذاشتن همسران در اتحاد جماهیر شوروی

لنین در همان اوایل در سال 1904 نوشت: «شهوت می‌تواند انرژی روح را آزاد کند، نه برای ارزش‌های شبه‌خانواده، بلکه برای پیروزی سوسیالیسم باید این لخته خون از بین برود.» [10]

لئون تروتسکی در جلسه حزب کارگری سوسیال دموکرات روسیه پیشنهاد کرد وقتی بلشویک‌ها قدرت را به دست گیرند، اصول اساسی جدید روابط جنسی تهیه خواهد شد. نظریه کمونیستی خواستار تخریب خانواده و گذار به دوره ارضای عاری از محدودیت میل جنسی است. تروتسکی همچنین گفت که مسئولیت تحصیل کودکان صرفاً با دولت است.

تروتسکی در سال 1911 در نامه‌ای به لنین نوشت: «بدون شک، ظلم و ستم جنسی ابزار اصلی بردگی یک فرد است. وقتی چنین ظلم و ستمی وجود داشته باشد، هیچ آزادی واقعی وجود ندارد. خانواده، مانند یک نهاد بورژوایی، بیش از حد خود عمر کرده است. لازم است بیشتر در این باره با کارگران صحبت کنیم. ...»

لنین پاسخ داد: «و نه تنها خانواده. تمام ممنوعیت‌های مربوط به جنسیت باید لغو شود. ... ما از حقوق زنان برای رأی‌گیری، چیزی برای یادگیری داریم: حتی ممنوعیت عشق به هم‌جنس باید لغو شود.» [11]

پس از آنکه بلشویک‌ها قدرت را به دست گرفتند، لنین مجموعه‌ای از مقرراتی را منتشر کرد که عملاً ازدواج و مجازات هم‌جنس‌گرایان را لغو می‌کرد. [12]

در آن زمان نیز شعار «مرگ بر شرمساری!» وجود داشت. این بخشی از تلاش بلشویکی برای ایجاد «مرد جدید» ایدئولوژی سوسیالیستی بود و گاهی اوقات حتی شامل این می‌شد که برهنه در خیابان‌ها پرسه می‌زدند و با هیجان شدید شعارهایی مانند «شرم در گذشتۀ بورژوایی مردم شوروی جای دارد،» سر می‌دادند. [13]

در روز 19 دسامبر 1918، به‌منظور بزرگداشت روز فرمان لغو ازدواج، گروه‌های زنان هم‌جنس‌باز جشن گرفتند. تروتسکی در خاطرات خود می‌نویسد که خبر جشن زنان هم‌جنس‌باز همراه با رژه، لنین را بسیار خوشحال کرد. لنین همچنین مردم بیشتری را تشویق کرد که برهنه راهپیمایی کنند. [14]

در سال 1923، رمانی از شوروی به‌نام «عشق‌های سه نسل» عبارت «مثل یک لیوان آب خوردن» را تبلیغ کرد. نویسندۀ آن، الکساندر کولونتای، کمیساریای خلق برای رفاه اجتماعی، فردی انقلابی بود که از طریق مبارزه و در جستجوی «آزادی زنان،» از خانواده‌ای سنتی به سمت جبهه بلشویک رفت. عبارت «مثل یک لیوان آب خوردن» که در این رمان ترویج شده، در حقیقت مترادفی برای افراط جنسی است: در جامعه کمونیستی، رضایت میل جنسی، مانند نوشیدن یک لیوان آب، طبیعی و آسان است. «مثل یک لیوان آب خوردن» در بین کارگران کارخانه و به‌ویژه دانش‌آموزان نوجوان شایع شده بود.

«اخلاق کنونی جوانان ما به شرح زیر خلاصه می‌شود،» عنوان مقاله‌ای است که اسمیدویچ، کمونیست معروف، در روزنامه پراودا (21 مارس 1925) نوشت:

هر عضو، حتی جزئی، از لیگ جوانان کمونیست و هر دانش‌آموزی از «راب‌فاک» (مدرسه آموزشی حزب کمونیست)، حق دارد میل جنسی خود را ارضاء کند. این مفهوم به یک اصل بدیهی تبدیل شده است، و خویشتن‌داری یک مفهوم بورژوایی در نظر گرفته می‌شود. اگر یک مرد میل جنسی شدیدی نسبت به یک دختر جوان داشته باشد، خواه آن دختر یک دانشجو باشد، یک کارگر یا حتی یک دختر مدرسه‌ای باشد، پس آن دختر باید از میل جنسی آن مرد اطاعت کند؛ در غیر این صورت این دختر، دختری بورژوایی در نظر گرفته می‌شود که لایق آن نیست که کمونیست واقعی نامیده شود. ... [15]

طلاق نیز عادی و شایع شد. پل كنگور در کتاب خود به‌نام زمین‌زدن: از کمونیست‌ها تا ترقی‌خواهان، چپ‌ها چگونه خانواده و ازدواج را خراب کردند، اشاره می‌کند که«نرخ طلاق به سطح بی‌سابقه‌ای در تاریخ بشر افزایش یافت. به‌طور خلاصه، به‌نظر می‌رسید هر کسی در مسکو طلاق گرفته باشد.» در سال 1926، مجله تأثیرگذار آمریکایی به نام آتلانتیک مقاله‌ای درباره وضعیت شگفت‌آور اتحاد جماهیر شوروی با عنوان «تلاش‌های روسیه برای لغو ازدواج» منتشر کرد. [۱۶]

پدیده «خانواده‌های سوئدی»- که هیچ ارتباطی با سوئد ندارد، بلکه اشاره دارد به گروه بزرگی از مردان و زنان که با هم زندگی می‌کنند و روابط جنسی بی‌مبالات دارند- نیز در طول این دورۀ آزادی جنسی ظاهر ‌شد. این مسئله درها را برای بی‌بند و باری، هرج و مرج جنسی، هم‌جنس‌گرایی، فروپاشی اخلاقی، تخریب خانواده‌ها، بیماری‌های آمیزشی، تجاوز جنسی و غیره باز کرد. [17]

پس از گسترش کمون‌های سوسیالیستی، این «خانواده‌های سوئدی» در سراسر اتحاد جماهیر شوروی گسترش یافتند. این به‌عنوان «ملی‌سازی» یا «اجتماعی‌سازی» زنان شناخته شد. «زنان سوسیالیستی در یکاترینبورگ، در مارس 1918» نمونه‌ای غم‌انگیز هستند: پس از آنکه بلشویک‌ها شهر را به دست گرفتند، دستور دادند که زنان جوان بین 16 تا 25 ساله باید «اجتماعی» شوند. این دستور به‌وسیله چندین مقام حزب اجرا شد و 10 زن جوان «اجتماعی» شدند. [18]

بلشویک‌ها در اواخر دهه 1920 سیاست‌های خود را در زمینه مسائل جنسی تثبیت کردند. لنین در جریان مکالمه با کلارا زتکین، فعال فمینیستی، از فلسفه «مثل یک لیوان آب خوردن» به‌شدت ابراز تأسف کرد و آن را «ضد مارکسیست» و «ضد اجتماعی» نامید. [19] علتش این بود که آزادی جنسی، عوارض جانبی نامطلوبی با خود آورد- بسیاری از نوزادان تازه متولد شده. بسیاری از آنها رها شدند. باز هم مشخص شد که تخریب خانواده در نهایت منجر به فروپاشی اجتماعی می‌شود.

ب. آزادی جنسی در یان‌آن

در طول سال‌های اولیه حزب کمونیست چین، شرایط مشابه اتحاد جماهیر شوروی بود. البته این احزاب کمونیستی همگی انواع مختلف میوه‌های سمی یک درخت هستند. چن دوکسیو، رهبر پیشین کمونیست، به خاطر زندگی شخصی بی‌بند و بار خود معروف بود. با توجه به خاطرات ژنگ چائولین و چن بلان، چو چیوبای، سای هسن، ژانگ تایلی، شیانگ جینگ‌یو، پنگ شوجی و دیگران، سابقه تاریخی جنسی درهم و برهمی داشتند و نگرش آنها نسبت به مسائل جنسی، شبیه به «مثل یک لیوان آب خوردن» از انقلابیون شوروی سابق بود.

نه تنها رهبران روشنفکر حزب «آزادی جنسی» را در آغوش گرفتند، بلکه افراد عادی که در «شوروی» اولیۀ حزب کمونیست چین (مناطق انقلابی سازمان‌دهی شده قبل از سرنگونی حزب ملی‌گرا) در هوبی، هنان و آنهویی زندگی می‌کردند نیز این‌گونه رفتار می‌کردند. به‌واسطۀ ترویج برابری زنان و آزادی مطلق ازدواج و طلاق، کارهای انقلابی اغلب برای ارضای میل جنسی مختل می‌شد.

جوانان در مناطق شوروی گاهی اوقات تحت نام ارتباط با توده‌ها درگیر امور عاشقانه می‌شدند. برای زنان جوان غیرعادی نبود که شش یا هفت شریک جنسی داشته باشند. بر طبق مجموعه مدارک تاریخی انقلابی در مناطق شوروی هوبی- هنان- آنهویی، در میان رهبران حزب محلی در مکان‌هایی مانند هونگ‌آن، هوآنگ‌ما، هوآنگ‌چی، گوآنگ‌شان و جاهای دیگر، «حدود سه چهارم از آنها رابطه جنسی با ده‌ها یا صدها زن را حفظ کرده بودند.» [20]

در اواخر بهار سال 1931، زمانی که ژانگ گوئوتائو مسئولیت بخش‌های شوروی هوبی- هنان- آنهویی را بر عهده گرفت، او خاطرنشان کرد که سفلیس چنان گسترده بود که مجبور شد به حزب مرکزی گزارش دهد تا پزشکان متخصص در این زمینه را اعزام کند. چند سال بعد، او هنوز ماجرای زنانی را به‌طور واضح در خاطر داشت که در مناطق شوروی مورد آزار جنسی قرار گرفتند، از جمله برخی از معشوقه‌های ژنرال‌های ارشد. [21]

لی کنونگ در سال 1937 به‌عنوان مدیر اداره ارتش هشتم مسیرپیمای حزب کمونیست چین در نانجینگ خدمت کرد و مسئولیت جمع‌آوری دستمزد، دارو و منابع نظامی را بر عهده داشت. یک روز کارکنان دولت ملی هنگام بررسی فهرست داروهای ارتش هشتم مسیرپیما، مقدار زیادی دارو برای درمان بیماری‌های آمیزشی پیدا کردند. کارکنان از لی کنونگ پرسیدند: «آیا تعداد زیادی از افراد در ارتش شما به این بیماری‌ها مبتلا هستند؟» لی نمی‌دانست چه بگوید، بنابراین به دروغ گفت برای درمان مردم محلی است. [22]

با این حال، در دهه 1930، آزادی جنسی به‌عنوان تهدیدی برای رژیم در نظر گرفته شد. همان مسئله فروپاشی اجتماعی که در روسیه شوروی پیدا شد، در آنجا نیز آشکار شد و سربازان ارتش سرخ به‌تدریج نگران شدند که با پیوستن‌شان به انقلاب، همسرشان با فرد دیگری ارتباط نامشروع داشته باشد یا از آنها طلاق بگیرد. این مسئله توان جنگی نیروها را تحت تأثیر قرار داد. علاوه بر این، به‌نظر می‌رسید روند بی‌بند و باری، رسوایی شعارهای «مالکیت مشترک، همسران مشترک» را تقویت کند. بنابراین، مناطق شوروی شروع کردند سیاست‌هایی را اعمال کنند که از ازدواج‌های نظامی محافظت و تعداد طلاق‌ها را محدود می‌کرد و غیره.

۵- چگونگی ویرانی خانواده‌ها در غرب به‌وسیله کمونیسم

خاستگاه روندهای ایدئولوژیک روح شیطانی، در قرن نوزدهم بود. پس از یک قرن تغییرشکل و تکامل در غرب، در نهایت در دهه ۱۹۶۰ در ایالات متحده ظاهر شدند.

در دهه 1960 تحت تأثیر نئو مارکسیسم و ایدئولوژی‌های افراطی گوناگون دیگر، جنبش‌های اجتماعی و فرهنگیِ کنترل‌شده به‌وسیله روح شیطانی، ظاهر شد. این موارد عبارتند از جنبش ضد فرهنگی هیپی، چپ رادیکال جدید، جنبش فمینیست و انقلاب جنسی. آشفتگی به‌وجود آمده به‌وسیله این جنبش‌های اجتماعی، حملۀ شدیدی علیه نظام سیاسی، سیستم ارزش سنتی و ساختار اجتماعی آمریکا بود.

این جنبش‌ها به‌سرعت به اروپا گسترش یافتند و به‌سرعت اندیشۀ قشر تأثیرگذار اجتماع را درباره جامعه، خانواده، جنسیت و ارزش‌های فرهنگی تغییر دادند. در حالی که این روند ادامه داشت، جنبش حقوق هم‌جنس‌گرایان نیز پدیدار شد. ادغام این نیروها منجر به تضعیف ارزش‌های خانواده سنتی غرب و افول نهاد خانواده سنتی و مرکزیت آن در زندگی اجتماعی شد. در عین حال، آشفتگی‌های اجتماعی موجب ایجاد یک سری مشکلات از جمله گسترش هرزه‌نگاری، گسترش مصرف مواد مخدر، سقوط اخلاقیات جنسی، افزایش میزان جرایم نوجوانان و گسترش گروه‌های متکی به رفاه اجتماعی شد.

الف. ترویج آزادی جنسی

آزادی جنسی (که به‌عنوان انقلاب جنسی نیز معروف است) در دهه 1960 در ایالات متحده به‌وجود آمد. گسترش سریع آن در سرتاسر جهان ضربه ویرانگری به ارزش‌های اخلاقی سنتی، به‌ویژه ارزش‌های خانواده سنتی و اخلاق جنسی وارد کرد.

روح شیطانی آماده‌سازی‌های بسیاری ترتیب داد تا از آزادی جنسی علیه جوامع غربی استفاده کند. جنبش عشق آزاد راه را برای تخریب و نابودی تدریجی ارزش‌های خانواده سنتی هموار کرد. مفهوم «عشق آزاد» اخلاقیات جنسی سنتی را نقض و استدلال می‌کند که فعالیت جنسی در تمام شکل‌ها باید رها از مقررات اجتماعی باشد. در این نوع نگرش، فعالیت‌های جنسی فردی، از جمله ازدواج، سقط جنین و زنا، نباید به‌وسیله دولت یا قانون محدود شود و به‌وسیله اجتماع نیز نباید منع شود.

پیروان شارل فوریه و جان هامفری نویز، سوسیالیست مسیحی، نخستین کسانی بودند که اصطلاح «عشق آزاد» را مطرح کردند.

در زمان‌های اخیر، ترویج دهندگانِ اصلی ایده عشق آزاد؛ تقریباً همگی سوسیالیست‌ها یا افرادی هستند که عمیقاً تحت تأثیر تفکر سوسیالیستی قرار گرفته‌اند. معروف‌ترین مدافع جنبش حقوق هم‌جنس‌گرایان، برتراند راسل، فیلسوف بریتانیایی، سوسیالیست مشهور و عضو انجمن فابیان بود. او ادعا کرد که اخلاق نباید لذت غریزی انسان را محدود کند و طرفدار رابطه جنسی قبل از ازدواج و رابطه جنسی خارج از ازدواج بود.

پیشگام اصلی جنبش عشق آزاد در فرانسه، امیل آرمند بود که در روزهای نخست خود، یک آنارکو کمونیست بود که بعدها بر اساس کمونیسم آرمان‌شهری فوریه، آنارشیسم فردگرای فرانسوی (که زیرمجموعه شاخه گسترده‌تر سوسیالیسم قرار می‌گیرد) را بنیان گذاشت و طرفدار بی‌بند و باری، هم‌جنس‌گرایی، و دوجنس‌گرایی بود. پیشگام جنبش عشق آزاد در استرالیا، چامی فلمینگ، یک آنارشیست (یکی دیگر از شاخه‌های سوسیالیست) بود.

یکی از مهمترین میوه‌های جنبش عشق آزاد در آمریکا، مجلۀ شهوت‌انگیز پلی‌بوی بود که در سال 1953 بنیان گذاشته شد. این مجله از کاغذ گلاسه استفاده می‌کرد تا این تصور را ایجاد کند که اثری «هنری» و نه چیزی بی‌‌ارزش است. همچنین چاپ آن به‌صورت رنگی و گرانقیمت انجام می‌شد، در نتیجه محتوای هرزه‌نگاری که به‌طور معمول به‌عنوان طبقه پایین و مبتذل درنظر گرفته می‌شد، به‌سرعت وارد طبقه تأثیرگذار جامعه شد و پلی‌بوی به یک مجلۀ طبقه بالا و لذت‌بخش تبدیل شد. بیش از نیم قرن است که آن، سم آزادی جنسی را برای مردم سراسر جهان منتشر کرده و اخلاقیات سنتی و درک و برداشت‌های مربوط به مسائل جنسی را مورد حمله قرار داده است.

در اواسط قرن بیستم، با معروف‌تر شدن فرهنگ هیپی و پذیرش گستردۀ عشق آزاد، انقلاب جنسی (که به‌عنوان آزادی جنسی نیز شناخته می‌شود) اولین بار به‌طور رسمی کار خود را آغاز کرد. اصطلاح «انقلاب جنسی» به‌وسیله ویلهلم رایش، بنیانگذار روانکاوی کمونیستی و یک کمونیست آلمانی مطرح شد. او مارکسیسم را با روانکاوی فرویدی ترکیب کرد و معتقد بود که اولی مردم را از «ظلم اقتصادی» رها کرد و دومی مردم را از «سرکوب جنسی» آزاد کرد.

یکی دیگر از بنیان‌گذاران تئوری آزادی جنسی، هربرت مارکوزه از مکتب فرانکفورت بود. در جریان جنبش ضدفرهنگی غربی دهه 1960، شعار او «عشقبازی کن، نه جنگ» مفهوم آزادی جنسی را عمیقاً در قلب مردم قرار داد.

از آن زمان به بعد، با انتشار کتاب‌های آلفرد کینزی، به‌نام رفتار جنسی در مردان و رفتار جنسی در زنان، و استفاده گسترده از قرص‌های ضدبارداری‌، مفهوم آزادی جنسی غرب را درنوردید. لازم به ذکر است که محققان معاصر به داده‌های آماری تحریف‌شده‌ای در اثر کینزی پی برده‌اند، همچنین اغراق، بیش‌ازحد ساده‌سازی و سایر اشتباهاتی که به‌واسطه تعهدات سیاسی و ایدئولوژیک او صورت گرفته را کشف کرده‌اند. کینزی به دنبال این بود که نشان دهد رابطه جنسی خارج از ازدواج، رابطه جنسی هم‌جنس‌گرایانه و غیره معمول بوده و بدین ترتیب جامعه را متقاعد کند که عادی‌سازی این پدیده‌ها را بپذیرد، کاری که تا حد زیادی در آن موفق شد. [22]

به یکباره «ازنظر جنسی رها» تبدیل به مد روز شد. در بین جوانان، بی‌بند و باری امری طبیعی شد. نوجوانانی که پذیرفته بودند باکره باشند، به‌وسیله هم‌سالان خود مورد تمسخر قرار می‌گرفتند. داده‌ها نشان می‌دهد که از کسانی که بین سال‌های 1954 تا 1963 (نسل دهه ۱۹۶۰) ۱۵ ساله بودند، 82 درصد از آنها قبل از 30 سالگی رابطه جنسی قبل از ازدواج داشتند. [24] در دهه 2010، فقط ۵ درصد عروس‌های جدید قبل از ازدواج هنوز باکره بودند، درحالی که 18 درصد از عروس‌ها قبل از ازدواج دارای 10 یا تعداد بیشتری شریک جنسی بودند. [25] قشر تأثیرگذار فرهنگی جامعه با مطالب جنسی، از جمله در ادبیات، فیلم، تبلیغات و تلویزیون، اشباع شده است.

ب- ترویج فمینیسم و پشت پا زدن به خانواده سنتی

ایدئولوژی کمونیستی پشت جنبش فمینیستی

جنبش فمینیستی ابزار دیگری است که شبح کمونیست برای از بین بردن خانواده از آن استفاده کرده است. وقتی جنبش فمینیستی در قرن هجدهم آغاز شد (که به‌عنوان فمینیسم موج اول نیز شناخته می‌شود)، این جنبش در اروپا آغاز شد و طرفدار این بود که با زنان باید در آموزش و پرورش، اشتغال و سیاست، مشابه مردان رفتار شود. در اواسط قرن نوزدهم مرکز جنبش فمینیستی از اروپا به ایالات متحده منتقل شد.

وقتی فمینیسم موج اول شروع شد، مفهوم خانواده سنتی همچنان پایه و اساس محکمی در جامعه داشت و جنبش فمینیستی مستقیماً خانواده‌های سنتی را به مبارزه نطلبید. فمینیست‌های با نفوذ در آن زمان، مانند مری ولستون‌کرافت قرن هجدهم از انگلستان، مارگارت فولر قرن نوزدهم از آمریکا و جان استوارت میل قرن نوزدهم از انگلستان، همه عموماً طرفدار این بودند که زنان باید پس از ازدواج خانواده را در اولویت قرار دهند؛ پتانسیل زنان باید در درون خانواده توسعه یابد و زنان باید به خاطر خانواده (مانند آموزش فرزندان، مدیریت خانواده و غیره) خود را غنی سازند. اما آنها فکر می‌کردند که برخی از زنان خاص که استعداد خاصی دارند نباید به‌وسیله جامعه محدود شوند و باید آزاد باشند تا از استعدادهای خود استفاده کنند، حتی تا حد رقابت با مردان.

پس از دهه 1920، زمانی که در بسیاری از کشورها حق زنان برای رأی دادن در قانون ثبت شد، موج اول جنبش‌های حقوق زنان به‌تدریج کاهش یافت. در سال‌های بعد، با تأثیر رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم، جنبش فمینیستی اساساً پرچم خود را پایین آورد.

در عین حال، شبح کمونیست شروع کرد بذر تخریب ازدواج سنتی و اخلاق جنسی را بکارد. سوسیالیست‌های آرمان‌شهری اولیه در قرن نوزدهم مسیر جنبش‌های فمینیستی رادیکال مدرن را پایه‌ریزی کردند. فرانسوا ماری شارل فوریه، که «پدر فمینیسم» نامیده می‌شود، اعلام کرد که ازدواج، زنان را به اموال خصوصی تبدیل می‌کند. رابرت اوون ازدواج را در حد چیزی شیطانی مورد ناسزا قرار داد. فمینیست‌های بعدی، ایده‌های این سوسیالیست‌های آرمان‌شهری را به ارث بردند و آن را توسعه دادند، به‌عنوان نمونه، فرانسیس رایت که در قرن نوزدهم ایده‌های فوریه را اقتباس کرد و از آزادی جنسی زنان حمایت کرد.

آنا ویلر، فعال فمینیست انگلیسی، با اقتباس از ایده‌های اوون، ازدواج را به‌شدت محکوم کرد، با این ادعا که زنان را به بردگان تبدیل می‌کند. فعالان فمینیست سوسیالیستی نیز بخش مهمی از جنبش فمینیستی در قرن نوزدهم بودند. در آن زمان، در میان نشریات فمنیستی پرنفوذ در فرانسه، نشریاتی همچون صدای زنان، اولین نشریه فمینیست در فرانسه و زنان آزاد و همچنین سیاست زنان، وجود داشتند. بنیان‌گذاران این نشریات یا پیروان فوریه بودند یا پیروان هانری سن سیمون، مدافع تجددگرایی، بودند. به دلیل ارتباط نزدیک بین فمینیسم و سوسیالیسم، مقامات فمینیسم را به‌دقت مورد بررسی قرار دادند.

هنگامی که موج اول جنبش‌های حقوق زنان به‌سرعت درحال پیشرفت بود، شیطان کمونیسم نیز برنامه‌ریزی‌هایی برای معرفی انواع افکار رادیکال برای حمله به مفاهیم خانواده سنتی و ازدواج را ترتیب داد و راه را برای جنبش فمینیستی رادیکال‌تری هموار ساخت که بعداً پدید آمد.

موج دوم جنبش‌های فمینیستی در اواخر دهه 1960 در ایالات متحده آغاز شد و سپس به اروپای غربی و شمال اروپا گسترش یافت و به‌سرعت به کل جهان غرب گسترش پیدا کرد. جامعه آمریكا در اواخر دهه 1960 با دوره‌ای از آشفتگی، مانند جنبش حقوق مدنی، جنبش ضد جنگ ویتنام و روند‌های افراطی مختلف اجتماعی روبرو شد. فمینیسم، با استفاده از این شرایط منحصربه‌فرد، به شکل رادیکال‌تری سر برآورد و محبوب شد.

سنگ بنای این موج جنبش‌های فمینیستی، کتاب رمز و راز زنانه نوشته بتی فریدان منتشرشده در سال 1963 و همچنین سازمان ملی زنان بود که او تأسیس کرد. فریدان از منظر یک زن خانه‌دار طبقه متوسط در حومه شهر، به‌شدت نقش خانواده سنتی زنان را مورد انتقاد قرار داد و استدلال کرد که تصویر سنتی یک زن خانه‌دار شاد، قانع و راضی، افسانه‌ای است که جامعه پدرسالار آن را ساخته است. او استدلال کرد که خانواده‌های طبقه متوسط حومه شهر «یک اردوگاه کار اجباری آسوده» برای زنان آمریکایی هستند و زنان تحصیلکرده مدرن باید این حس کسب دستاورد از طریق حمایت از شوهر و تعلیم فرزندان را دور بیندازند، اما درعوض، به ارزش خود در خارج از خانواده پی ببرند. [26]

چند سال بعد، فمینیست‌های رادیکال‌تری بر سازمان ملی زنان حاکم شدند و ایده‌های فریدان را به ارث برده و آن را توسعه دادند. آنها گفتند که زنان از دوران باستان تحت سلطه پدرسالاری بوده و علت اصلی سرکوب زنان را به خانواده نسبت دادند. در پاسخ و برای دستیابی به برابری زنانه، آنها حمایت از تحول کامل نظام اجتماعی و فرهنگ سنتی، و مبارزه در همه جنبه‌های امور انسانی- اقتصاد، آموزش، فرهنگ و خانواده - را مطرح کردند.

طبقه‌بندی جامعه به ستمگر و ستمدیده برای طرفداری از مبارزه، آزادی و برابری، دقیقاً همان چیزی است که کمونیسم در پی آن است. مارکسیسم سنتی، گروه‌ها را برطبق شرایط اقتصادی آنها را طبقه‌بندی می‌کند، درحالی که جنبش‌های نئو فمینیستی، مردم را بر اساس جنسیت آنها تقسیم می‌کند.

بتی فریدان، نویسنده کتاب رمز و راز زنانه، مطابق آنچه در کتابش شرح داده شده، یک زن خانه‌دار طبقه متوسط حومه شهر و خسته از کارهای خانه نبود. دنیل هوروویتز، استاد دانشکده اسمیت، در سال 1998 زندگی‌نامه فریدان را با عنوان بتی فریدان و ساختن رمز و راز زنانه به رشته تحریر درآورد. تحقیق او نشان می‌دهد که فریدان، از سال‌های دوران دانشکده تا سال‌های دهه 1950، فعال سوسیالیستی رادیکال بوده است. در زمان‌های مختلف، او روزنامه‌نگار حرفه‌ای، یا دقیق بگوییم تبلیغاتی، برای چندین اتحادیه کارگری رادیکال مرتبط با حزب کمونیست ایالات متحده آمریکا بود.

دیوید هوروویتز، یک چپ‌گرای سابق، که هیچ ارتباطی با دنیل هوروویتز ندارد، مقاله‌های منتشرشدۀ او را مرور کرد تا توسعه نگرش‌های او را درک کند. [27] فریدان وقتی در دانشگاه برکلی کالیفرنیا بود عضو اتحادیه کمونیست جوان بود. فریدان حتی در زمان‌های مختلف دو بار درخواست کرد تا به حزب کمونیست ایالات متحده آمریکا بپیوندد. جودیت هنسی، زندگی‌نامه‌نویس مورد تأیید او نیز بیان می‌کند که فریدان یک مارکسیست بود. [28]

کیت ویگاند، یک محقق آمریکایی، در کتاب خود به‌نام فمینیسم سرخ، اشاره می‌کند که فمینیسم در ایالات متحده از اوایل قرن بیستم تا دهه 1960 در ایالات متحده ساکت نبود. در طول آن دوره، گروه بزرگی از نویسندگان فمینیست سرخ با پیش‌زمینه‌های کمونیستی راه را برای موج دوم جنبش فمینیستی هموار کردند. از این نویسندگان می‌توان به سوزان آنتونی، الینور فلکس، گردا لرنر، ایو مریام اشاره کرد. در همان اوایل در سال 1946، آنتونی روش تحلیلی مارکسیستی را برای قیاسی بین ستم سفیدپوستان علیه سیاه‌پوستان و ستم مردان علیه زنان به‌کار برد. اما به‌خاطر فعالیت‌های ضد کمونیستی و مک‌کارتی‌گرایی آن دوره، نویسندگان درباره پیش‌زمینه سرخ‌شان دیگر صحبت نکردند. [29]

در اروپا، کتاب جنس دوم، اثر معروف سیمون دو بووار، نویسندۀ فرانسوی، موج دوم فمینیسم را همراه خود آورد. دو بووار سابقاً سوسیالیست بود. در سال 1941، همراه با فیلسوف کمونیستی ژان پل سارتر و سایر نویسندگان، یک سازمان سوسیالیستی زیرزمینی فرانسوی به‌نام سوسیالیست و آزادی را تأسیس کرد. با افزایش شهرت دو بووآر به‌خاطر فمینیسم در دهه 1960، او اعلام کرد که دیگر به سوسیالیسم اعتقاد ندارد و ادعا کرد که فقط یک فمینیست است.

او گفت: «فرد یک زن متولد نمی‌شود، بلکه تبدیل به یک زن می‌شود.» او طرفدار این بود که گرچه جنسیت با ویژگی‌های فیزیولوژیکی تعیین می‌شود، اما یک مفهوم روان‌شناختیِ خود ادارک است که تحت تأثیر اجتماع انسانی شکل گرفته است. او استدلال کرد که خصوصیات اطاعت، فرمانبرداری، احساسات، و مادری، همه از «افسانه»‌ای نشأت می‌گیرند که جامعه پدرسالار برای انقیاد زنان به‌دقت طراحی کرده و طرفدار این بود که زنان باید از مفاهیم و افکار سنتی رد شوند و بگذرند و به خویشتنِ محدودنشده‌شان پی ببرند.

این ذهنیت درحقیقت در قلب مفاهیم مخرب هم‌جنس‌گرایی، دوجنس‌گرایی، تراجنس‌گرایی و غیره نهفته است. از آن به بعد، افکار مختلف فمینیستی دائماً ظاهر شده‌اند و همه از منظری به جهان می‌نگرند که زنان تحت ستم جامعه مردسالاری قرار گرفته که از طریق نهاد خانواده سنتی تحقق می‌یابد- و سپس خانواده را مانعی برای تحقق برابری زن درنظر می‌‌سازد. [30]

دو بووار معتقد است که زنان به علت ازدواج، به‌وسیله شوهر خود محدود می‌شوند و ازدواج را به اندازه بی‌بند و باری تنفرانگیز نامید. او حاضر به ازدواج نشد و یک «رابطه باز» با سارتر را حفظ کرد. به‌همین ترتیب، سارتر نیز وارد رابطه جنسی با سایر زنان شد. دیدگاه او درباره ازدواج، استانداردی در بین فمینیست‌های افراطی معاصر شده است. چنین ارتباطات و روابط جنسی آشفته‌ای دقیقاً همان سیستم همسران‌ (زنان) اشتراکی است که شارل فوریه، پیشگام کمونیسم آرمان‌شهری در قرن نوزدهم تصور کرد.

ادامه در فصل هفت، قسمت دوم

مراجع

[۱] دبلیو. بردفورد  ویلکاکس، «تکامل طلاق،» امور ملی، شماره ۳۵، بهار ۲۰۱۸. https://www.nationalaffairs.com/publications/detail/the-evolution-of-divorce

[۲] جدول ۱۷-۱ ملاحظه شود. «تعداد و درصد متولدین نسبت به زنان ازدواج نکرده، ریس و هیسپانیک اوریجین: ایالات متحده، ۲۰۰۰-۱۹۴۰،» سی‌دی‌سی، https://www.cdc.gov/nchs/data/statab/t001x17.pdf

[۳] «ورای ازدواج هم‌جنس: نگرش راهبردی جدید برای همه خانواده‌ها و روابط‌مان،» مطالعات درباره جنسیت و مسائل جنسی، ۹:۲ (اول ژوئیه ۲۰۰۶): ۱۷۱-۱۶۱. https://www.tandfonline.com/doi/abs/10.1080/15240650801935198.

[۴] ویکتوریا کاوالیر، «مدرسه منطقه رود آیلند رویدادهای پدر- دختر و مادر- پسر را ممنوع می‌کند،» http://www.nydailynews.com/news/national/rhode-island-school-district-bans-father-daughter-mother-son-events-article-1.1162289#nt=byline.

[۵] پیدایش ۲:۲۳، http://biblehub.com/genesis/2-23.htm.

[۶] انگلس، فردریک، بدون تاریخ.، «سرچشمه‌های خانواده. فصل ۲ (چهارم)،» دستیابی‌شده ۱۷ ژوئن ۲۰۱۸. https://www.marxists.org/archive/marx/works/1884/origin-family/ch02d.htm.

[۷] «رابرت اوون، نقد فردگرایی (۱۸۲۶- ۱۸۲۵)،» بدون تاریخ، دانشگاه ایندیانا. دستیابی‌شده  ۱۷ ژوئن ۲۰۱۸. https://web.archive.org/web/20171126034814/http://www.indiana.edu:80/~kdhist/H105-documents-web/week11/Owen1826.html.

[۸] انگلس، فردریک، بدون تاریخ.، «سرچشمه‌های خانواده. فصل ۲ (چهارم)،» دستیابی‌شده ۱۷ ژوئن ۲۰۱۸. https://www.marxists.org/archive/marx/works/1884/origin-family/ch02d.htm.

[۹] انگلس، همان مرجع.

[۱۰] این از روی متن روسی ترجمه شده است: ملنیچنکو، الکساندر، ۲۰۱۷. “Великая октябрьская сексуальная революция [The Great October Sexual Revolution].” Russian Folk Line, August 20, 2017, http://ruskline.ru/opp/2017/avgust/21/velikaya_oktyabrskaya_seksualnaya_revolyuciya/.

این و سایر منابع از روی اثر منشویک سابق الکساندر کولونتای استخراج شده است.

[۱۱] همان مرجع.

[۱۲] همان مرجع.

[۱۳] همان مرجع.

[۱۴] همان مرجع.

[۱۵]Наталья Короткая,“Эрос революции: “Комсомолка, не будь мещанкой – помоги мужчине снять напряжение!” https://lady.tut.by/news/sex/319720.html?crnd=68249.

[۱۶] پل کنگور، زمین‌زدن: از کمونیست‌ها تا ترقی‌خواهان، چپ‌ها چگونه خانواده و ازدواج را خراب کردند (WND Books, 2015) ۵۴.

[۱۷] ملنیچنکو (۲۰۱۷) ملاحظه شود.

[۱۸] شیا هو، «ژن بی‌بند و باری کمونیسم: آزادی جنسی،» اپک تایمز (نسخه چینی) ۹ آوریل ۲۰۱۷، http://www.epochtimes.com/gb/17/4/9/n9018949.htm؛ ویکلی ریویو، جلدهای ۴ و ۵ (National Weekly Corporation, 1921) ۲۳۲، قابل دسترسی از https://goo.gl/QY1gBc؛ برای رویداد فرمانده ارتش سرخ، کاراسیو، ۱۰ دختر را اجتماعی می‌کند، مراجعه کنید به اولگا گریگ (Ольга Грейгъ) فصل هفتم «انقلاب جنسیت‌ها،» یا «مأموریت سری کلارا زتکین (Революция полов, или Тайная миссия Клары Цеткин)، قابل‌دسترسی از https://rutlib5.com/book/21336/p/8.

[۱۹] کلارا زتکین، «لنین درباره مسائل زنان،» یادداشت من (رونویسی از نوشته‌های لنین، ناشران بین‌المللی، قابل دسترسی از https://www.marxists.org/archive/zetkin/1920/lenin/zetkin1.htm)

[۲۰] هوآنگ ون‌جی، «پس از ترک نورا چه اتفاقی افتاد: آزادی زنان، ازدواج آزاد و انقلاب طبقاتی: بررسی تاریخی مناطق شوروی هبی- هنان- آنهویی (۱۹۳۲-۱۹۲۲)،» اوپن تایمز شماره ۴ (۲۰۱۳). چینی: 黃文治:〈 “娜拉走後怎樣”:婦女解放、婚姻自由及階級革命——以鄂豫皖蘇區為中心的歷史考察(1922~1932)〉《開放時代》,2013年第4期.

[۲۱] هوآنگ ون‌جی (۲۰۱۳)، همان مرجع.

[۲۲] «یانگ نینگ، «چرا ارتش هشتم مسیرپیما داروهایی برای بیماری‌های جنسی خرید؟» اپک تایمز (چینی)،  http://www.epochtimes.com/gb/18/1/18/n10069025.htm

[۲۳] دکتر جودیت ا. ریسمن؛ ادوار دبلیو ایچل، کینزی، مسائل جنسی و تقلب: القاء مردم (Lafayette, Louisiana: Lochinvar-Huntington House, 1990)؛ «دکتر جودیت ا. ریسمن و همکارانش بنیان‌های دو گزارش (کینزی) را نابود کردند.» «دکتر کینزی، واقعاً؟» The Lancet، شماره ۳۳۷ (۲ مارس ۱۹۹۱): ۵۴۷

[۲۴] ال. بی. فاینر، «گرایش‌ها در رابطه جنسی قبل از ازدواج در ایالات متحده، ۲۰۰۳-۱۹۵۴،» Public Health Reports 122(1) (2007): 73–78.

[۲۵] نیکولاس اچ. ولفینگر، «گرایشات غیرمعمول درخصوص ارتباط بین رابطه جنسی قبل از ازدواج و ثبات زناشویی،» مؤسسه مطالعات خانواده، ,  https://ifstudies.org/blog/counterintuitive-trends-in-the-link-between-premarital-sex-and-marital-stability.

[۲۶] بتی فریدان، رمز و راز زنانه (New York: W.W. Norton & Company, 1963).

[۲۷] دیوید هوروویتز، Salon Magazine ، ژانویه ۱۹۹۹، http://www.writing.upenn.edu/~afilreis/50s/friedan-per-horowitz.html  

[۲۸] جانی بوچر، «بتی فریدان و گذشتۀ رادیکال فمینیسم لیبرال.» New Politics 9 (3). http://nova.wpunj.edu/newpolitics/issue35/boucher35.htm.

[۲۹] کیت ویگاند، فمینیسم سرخ: کمونیسم آمریکایی و آزادی زنان (Baltimore, Maryland: Johns Hopkins University Press, 2002).

[۳۰] سیمون دو بووار، جنس دوم، Constance Borde, Sheila Malovany-Chevallier (New York: Vintage Books, 2011).


[1]- Queer Theory

[2]- حرف اول کلمات Lesbian, Gay, Bisexual, Transgender/Transsexual, Queer/Questioning

[3]- Bible Communism

[4]- pairing marriage (نوعی از ازدواج تک‌همسری، اما متفاوت از مفهوم ازدواج تک‌همسری رایج فعلی است. مترجم.)

[5]- Wife-sharing- در اینجا و موارد قبلی منظور از همسر در به‌اشتراک گذاشتن همسر، زن است. (مترجم.)