(Minghui.org) در سال 2005 شروع به ازبرکردن سخنرانی‌های کوتاه استاد، مانند هنگ یین، نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر و مواردی از این قبیل کردم. قبل از اینکه بتوانم ازبرکردن اولین سخنرانی جوآن فالون را به پایان برسانم، به‌خاطر وابستگی‌های زیاد و عقایدی که هنوز رها نکرده بودم، از این کار دست کشیدم.

در طول دو سال اخیر، مقالات زیادی از هم‌تمرین‌کنندگان در هفته‌نامه مینگهویی خواندم که تجربیات خود را درباره ازبرکردن فا به‌اشتراک می‌گذاشتند. پس از آن مصمم شدم که بر این طرز فکر که خیلی پیر شده‌ام غلبه کنم- امسال 80 ساله هستم- بنابراین سال گذشته ازبرکردن جوآن فالون را ازسرگرفتم.

برای به‌خاطر سپردن فا، روش ازبرکردن پاراگراف به پاراگراف را برگزیدم، چند بار خواندن یک پاراگراف و یک بار ازبرخواندن آن. سپس مرتباً آن بخش را ازبرمی‌خواندم تا اینکه هیچ کلمه‌ای را به اشتباه ازبرنکنم یا کلمه‌ای را جا نیندازم. برای پاراگراف‌های طولانی‌تر، پاراگراف را به دو یا سه بخش تقسیم کردم و آنها را به‌عنوان یک پاراگراف کامل ازبرمی‌خواندم.

در حین ازبرکردن فا، عباراتی که در آنها کلماتی را از قلم می‌انداختم، بارها و بارها را می‌خواندم، تا آنها را در حافظه خود بیشتر ثبت کنم. به این ترتیب، ازبرکردن آنها به‌طور صحیح آسانتر می‌بود. با این حال، بعد از انجام چنین کاری نمی‌توانستم آنها را به‌‌صورت یک پاراگراف کامل به‌خاطر بسپارم. فکر کردم که اگر می‌خواهم اینگونه فا را ازبرکنم، چه زمانی می‌توانم تمام جوآن فالون را به‌خاطر بسپارم؟ استاد بیان کردند: «در مطالعه فا سست نشوید، در حین آن است که تغییر روی می‌دهد.» (پیشرفت از صمیم قلب، روشن‌بینی درست از هنگ یین 2) این گفته استاد به ذهنم خطور کرد.

هدفم از به‌خاطر سپردن فا این است که هر جمله از سخنرانی‌های استاد را در قلبم حک کنم تا بتوانم با فا همگون شوم و خوب تزکیه کنم. بنابراین نباید به سرعت توجه داشته باشم. در طول روز جدای از روشنگری حقیقت و فرستادن افکار درست، فا را می‌خواندم و ازبرمی‌کردم و اگر زمان آزادی داشتم برای ازبرکردن فا استفاده می‌کردم. به این روش ادامه دادم و طی مدت هشت ماه، ازبرکردن کل جوآن فالون را برای اولین بار تمام کردم. در طی دور دوم حفظ کردن کتاب، خیلی سریع‌تر از اولین بار پیش ‌رفتم.

رشد تزکیه فرد با به‌خاطر سپردن فا

از طریق ازبرکردن فا، درک بهتری از منطق‌هایی که استاد در طول سخنرانی‌های خود ذکر کرده بودند، کسب کردم. همچنین درک بهتری از معنای پنهان در پشت برخی از کلمات و جملات استاد پیدا کردم. اگر کسی واقعاً قلبی برای تزکیه کردن داشته باشد، فا در کلمات و اعمالش نشان داده خواهد شد، به‌طوری که به‌سرعت وابستگی‌های خود را که باید از شر آنها خلاص شود شناسایی می‌کند و در نتیجه در تزکیه خود پیشرفت خواهد کرد.

به‌عنوان مثال: در آغاز سال جاری، تمرین‌کننده‌ای در گروه مطالعه فایم ادعا کرد که مینگهویی اطلاعیه‌ای را منتشر کرده است که نشان می‌دهد مدت زمان تمرین دوم باید به یک ساعت افزایش یابد و موسیقی جدیدی وجود دارد که برای تمرینات ما استفاده می‌شود. در آن زمان به این خبر شک داشتم. بعد از دیدن اطلاعیه در هفته‌نامه مینگهویی، فوراً فهمیدم که فکرم در آن زمان اشتباه بوده است. در حقیقت کاملاً آگاه هستم که خود درونی‌ام از طولانی شدن تمرین تا یک ساعت می‌ترسید و باعث سختی شد. دقیقاً به این دلیل که وابستگی به ترس داشتم، نتوانستم حرکت سوم تمرین دوم را ادامه دهم. در قلبم به خودم یادآوری کردم که این الزام استاد است و باید بتوانم این کار را انجام دهم.

استاد بیان کردند:

«وقتی تحمل کردن آن سخت است، می‌توانی آن را تحمل کنی. وقتی انجام آن سخت است، می‌توانی آن را انجام دهی.» (سخنرانی نهم، جوآن فالون)

در پایان، هنوز نتوانستم حرکت چهارم در تمرین دوم را ‌به پایان برسانم و این حدود سه روز ادامه داشت.

یک روز، این فکر را داشتم که پنج مجموعه تمرین باید به‌طور مداوم و به‌طور کامل انجام شود، بنابراین مجموعه حرکات تمرین دوم را برای نیم ساعت دیگر انجام دادم. آیا قرار نیست این مجموعه حرکات به‌مدت یک ساعت انجام شود؟

در راه بازگشت به خانه از مطالعه فا، به‌طور ناگهانی احساس کردم که استاد درحال دادن این تذکر به من هستند که چه وقت مدت زمان تمرین دوم را تغییر خواهم داد. پس از رسیدن به خانه، به‌سرعت به مطالعه سخنرانی‌های اخیر استاد پرداختم و طولی نکشید که به پاسخ استاد به سؤال یک تمرین‌کننده رسیدم.

استاد بیان کردند:

«مطابق آنچه برای شما مقرر کردم کارها را انجام دهید و آنچه را که فا شما را به آن ملزم می‌کند انجام دهید و باید این‌گونه باشد. کارها را به خواست خود به شیوه‌ای متفاوت انجام ندهید.» (آموزش فا در کنفرانس فای نیویورک ۲۰۱۶)

شوکه شدم و مدت زمان زیادی طول کشید تا به‌خود بیایم. اشتباه، اشتباه، استاد اشتباه کردم. اشک از چشمانم سرازیر شد، زیرا اطلاعیه مینگهویی، الزامی از جانب استاد برای مریدانش است. صبح روز بعد، درست قبل از تمرین صبحگاهی، جمله‌ای از سخنرانی‌های استاد را به‌یاد آوردم: «اگر قادر باشید اراده‌تان را آهنین کنید، هیچ‌گونه سختی نمی‌تواند مانع شما شود و می‌گویم که هیچ مشکلی نیست.» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)

سرانجام تمرین دوم را یک ساعت کامل انجام دادم. اگرچه موفق به تغییر زمان تمرین خود شدم، اما درباره اینکه چه وابستگی‌ام باعث شد که مرتکب چنین اشتباهی شوم، گیج شدم. باید آن را از ریشه شناسایی کنم و از شر آن خلاص شوم. درحالی که درحال یادگیری فا بودم، دو عبارت زیر توسط استاد در ذهنم نشان داده شد:

«وقتی برخی افراد تمرین حالت ایستاده را انجام می‌دهند، بازوهای‌شان خسته می‌شود و نمی‌توانند طاقت بیاورند، بنابراین دست‌های‌شان را پایین می‌آورند. این واقعاً مؤثر نیست. آن یک ذره درد به چه کار می‌آید؟ می‌توانم بگویم اگر کسی می‌توانست فقط با بالا نگه‌داشتن دستش به این شکل در تزکیه موفق شود بسیار راحت می‌بود» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)
«برای بالا رفتن سطح‌تان نکته کلیدی آبدیده کردن ذهن‌تان است.» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)

اکنون می‌فهمم که این وابستگی به «ترس» و ترس از سختی‌ها است که باعث شده من این اشتباه را مرتکب شوم. مثلاً وابستگی «ترس» را درنظر بگیرید. مدت‌هاست که می‌دانم این وابستگی را دارم، اما فکر می‌کردم صرفاً در موارد مرتبط با نجات موجودات ذی‌شعور خود را نشان می‌دهد. در طول این دوره از به‌خاطر سپردن فا و مطالعه مجدانه فا، درک عمیق‌تری از آنچه استاد در سخنرانی‌های‌شان بیان کردند، کسب کردم.

«تزکیه، تزکیه است و تزکیه درباره رهایی یک فرد از وابستگی‌ها، متوقف کردن رفتار بد بشری و تمام ترس‌ها، از جمله ترسیدن از این و ترسیدن از آن است» (آزمایش مهلک را بگذارنید، از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر 3)
«ترس می‌تواند باعث شود فرد مرتکب اشتباهات شود و ترس می‌تواند باعث شود فرد فرصت تقدیری را ازدست بدهد.» (آزمایش مهلک را بگذارنید، از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر 3)

در همان زمان، همچنین احساس کردم كه تلقینات حزب كمونیست چین (ح‌ک‌چ) در من كاملاً عمیق ریشه کرده است، به گونه‌ای كه افكار، عقاید و نظراتم و غیره، همه توسط تلقینات حزب کمونیست چین کدگذاری شده‌اند. فقط باید طبق نیاز استاد تزکیه کنم.

مواجهه با سختی بیماری با افکار درست

قبل از شروع تزکیه‌ام همیشه دارو مصرف می‌کردم. از انواع بیماری‌های مزمن رنج می‌بردم که باعث می‌شد دچار بی‌خوابی و حمله غش شوم. بعد از قدم گذاشتن به تزکیه، همه این بیماری‌هایم بهبود یافت و بدنم مانند پَر سبک شد. در طی بیش از 20 سال تزکیه‌ام، مواردی نیز وجود داشت که علائم از بین رفتن کارما ظاهر می‌شد. آنها را به‌عنوان عواملی برای کاهش کارما درنظر می‌گرفتم یا آنها را رد می‌کردم. دیگر هیچ دارویی نمی‌خورم.

اما تزکیه موضوعی جدی است، به‌ویژه هنگامی که به مرحله نهایی می‌رسد. وقتی در تزکیه‌ام نقاط ضعفی وجود داشته باشد، موجودات شیطانی از این فرصت بهره خواهند برد که آسیب به‌بار بیاورند.

بعد از ظهر یک روز در اکتبر سال گذشته، در ساعت شش، درحال آماده شدن برای فرستادن افکار درست بودم که کمی احساس سرما کردم. بنابراین پیراهنی پوشیدم و به رختخواب رفتم تا در موقعیت لوتوس کامل بنشینم. ناگهان شروع به لرزش کردم و تمام دنیا شروع به چرخش كرد. بنابراین، تخت را محکم گرفتم. در قلبم می‌دانستم که آزار و شکنجه شیطانی روی داده است و از استاد کمک خواستم تا مرا نجات دهند.

آن روز کسی در خانه نبود، بنابراین تمام توان خود را برای فریاد زدن عبارت مخصوص فرستادن افکار درست (فا کیهان را اصلاح می‌کند) به‌کار بردم. اما نمی‌توانستم دهانم را کنترل کنم و چشمانم را باز نگه ‌دارم. انگار می‌خواستم به زمین بیفتم، بنابراین تخت را محکم گرفتم. درست پس از آن، نوه‌ام به خانه آمد. او در را باز کرد- این باید نظم و ترتیب استاد باشد- و وقتی مرا در آن وضعیت دید، شوکه شد. او به‌سرعت وارد خانه شد و مرا نگه داشت. من تمام توان خود را برای گفتن «فا...» به کار گرفتم و او قبل از تماس با مادرش سریعاً فریاد زد: «فالون دافا خوب است.» در آن زمان درحال غش کردن بودم.

دخترم آمد و دو بار فریاد زد. کمی فهمیدم و به نظرم رسید کلمه «بیمارستان» را شنیدم. بنابراین فوراً گفتم «جو». دخترم فهمید که من به آن تمرین‌کننده که در نزدیکی خانه ما است، اشاره می‌کنم بنابراین دخترم مرا نگه داشت درحالی که نوه‌ام به‌دنبال آن تمرین‌کننده رفت.

پس از مدتی، آن تمرین‌کننده آمد و برایم افکار درست فرستاد. به‌تدریج، دوباره هوشیاری‌ام را بدست آوردم، اما بدنم هنوز درحال لرزیدن بود. حدود بیش از یک ساعت بعد، آن تمرین‌کننده رفت. قلبم روشن بود، به همین دلیل شروع به فرستادن افکار درست کردم و از استاد خواستم به من نیرو ببخشند. طولی نکشید که شروع به استفراغ کردم. خانواده‌ام به نوبت تا نیمه‌شب از من مراقبت می‌کردند.

روز بعد به مطالعه فا ادامه دادم، تمرینات را انجام دادم و همچنین به درون نگاه كردم و هر فکرم را بررسی كردم. اما موجودات شیطانی مرا رها نکردند.

شب سوم، دور دوم آزار و شکنجه آغاز شد. وقتی زنگ گوشی برای فرستادن افکار درست در نیمه‌شب خاموش شد، نشستم تا افکار درست بفرستم، اما بدنم دوباره شروع به لرزیدن کرد. اما آن را نادیده گرفتم و همچنان در موقعیت مدیتیشن باقی ماندم و با موجودات شیطانی در قلبم صحبت کردم: «ایمان من به استاد و فا مثل یک سنگ محکم است، می‌خواهم از استاد پیروی کنم تا مأموریت خود را در نجات موجودات ذی‌شعور کامل کنم. حتی اگر در تزکیه‌ام نقاط ضعفی وجود داشته باشد، شما شایسته این نیستید که مرا تحت آزار و شکنجه قرار دهید. خودم را در فا اصلاح خواهم کرد.» پس از آن، از استاد خواستم به من نیرو ببخشند و بیش از نیم ساعت به فرستادن افکار درست ادامه دادم. پس از آن درباره دافا را ازبر خواندم و «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» را تکرار کردم.

این درست مانند چیزی است که استاد بیان کردند:

«اگر افکار مریدان به اندازه کافی درست باشد،
استاد نیروی آسمانی را برمی‌گرداند.» (پیوند استاد-مرید از هنگ یین 2)

در روند ازبرکردن فا، لرزش بدنم متوقف شد و روز بعد همه چیز به حالت عادی بازگشت.

این سختی بیماری خیلی شدید رخ داد اما خیلی سریع نیز ناپدید شد. با این حال، این باعث شد که جدیت تزکیه را بیشتر احساس کنم، مخصوصاً برای کسانی که پیرتر هستند. در هر زمان اگر تزکیه ما مطابق استاندارد نباشد و وابستگی‌هایی داشته باشیم، بسیار خطرناک خواهد بود.

خیلی سریع دلیلی را یافتم که به موجودات شیطانی این فرصت را داد که مرا تحت آزار و شکنجه قرار دهند. پسرم که در حومه شهر کار می‌کرد، مدتی پیش به دیدنم آمد. به او گفتم که من پیر هستم، بنابراین خرید و آشپزی کردن برای خانواده بسیار خسته‌کننده است. فقط باید به خانه سالمندان بروم.

خانه سالمندان چیست؟ آیا این یک وابستگی نیست که باعث می‌شود تمایل به راحتی داشته باشم: این یک فکر خودخواهانه است. چگونه ممکن است این فکر یک تمرین‌کننده دافا باشد؟ این فکر از فا منحرف شده است. چقدر خطرناک است!

در تمام این سال‌ها، برای اینکه روابط خانوادگی خود را به‌خوبی مدیریت کنم، از دخترم حمایت کنم تا بتواند به سر کار برود و به تحصیلات نوه‌ام کمک کند، اغلب برای آنها خرید و پخت و پز انجام داده‌ام. در عین حال، برای بیرون رفتن به‌منظور روشنگری حقیقت درباره دافا و نجات موجودات ذی‌شعور، زمان مشخصی را تعیین کرده‌ام. جامعه و خانواده هر دو محیط تزکیه من هستند، چرا همه این وابستگی‌ها درحال ظاهر شدن هستند؟

استاد بیان کردند:

«افکار و ایده‌ها، یا عقاید و تصورات گوناگون که در مغز شما شکل می‌گیرند، همگی در طول بازپیدایی‌های شما و مواجه شدن‌تان [با چیزها] در دنیا شکل گرفتند. و هر چه شخص مسن‌تر باشد، بیش‌تر گردآوری کرده است.» (آموزش فا ارائه شده در کنفرانس فای نیویورک ۲۰۱۰)

نتیجه‌گیری

از 20 سال پیش که تزکیه را شروع کردم، هرگز مطالعه فا و انجام تمرینات را متوقف نکرده‌ام. اما، اکنون فقط احساس می‌کنم که با جدیت تزکیه نکرده‌ام. بنابراین، تمام این موادی که در این سال‌ها در ذهنم شکل گرفته است، با سربرآوردن موضوعات خاص، ناگهان ظاهر می‌شوند. فقط وقتی فا را ازبرمی‌کنیم، فا را با جدیت مطالعه می‌کنیم و مغز خود را بیشتر با فا پر می‌کنیم، می‌توانیم وابستگی‌ها و افکار کثیف خود را اصلاح کنیم و در تزکیه خود حقیقتاً پیشرفت کنیم.

با مرور بیش از 20 سال تجربه تزکیه، تنها چیزی که به‌یاد دارم زحمتی است که استاد برای ما نجات ما متحمل شده‌اند، نیک‌خواهی ایشان برای محافظت از ما و راهنمایی ما در تمام مدت بوده است. این مرا در مسیر تزکیه درست و مستقیمی قرار داد. بدون نجات استاد، امروز من اینجا نبودم.

هیچ زبان بشری وجود ندارد که بتوانم از آن استفاده کنم تا سپاسگزاری خود را به استاد نشان دهم. فقط می‌توانم فا را بیشتر مطالعه کنم، فا را به‌خوبی مطالعه کنم، با جدیت تزکیه کنم و سه کار را به‌خوبی انجام دهم تا استاد بتوانند با آگاهی از جدیت‌مان در تزکیه آسوده خاطر باقی بمانند.