(Minghui.org) در سال ۲۰۰۱، بهترین بیمارستان محلی از پذیرش من خودداری کرد. پزشک معالجم گفت: «به خانه برو. هرچه می‌خواهی بخور. شما درحال حاضر دربرابر هر دارویی که می‌توانیم برایت نسخه کنیم مقاوم هستی.» می‌دانستم که می‌خواهد به من بگوید از دست علم پزشکی کمکی برایم ساخته نیست و فقط باید به خانه بروم و منتظر مرگ باشم.

مکانی که در آن کار می‌کردم در معرض بسته‌شدن بود، بنابراین فقط بخشی از هزینه‌های مربوط به بستری‌شدنم در بیمارستان را دریافت می‌کردم. دخترم در مدرسه راهنمایی تحصیل می‌کرد. فکر می‌کردم وقتی دخترم بزرگتر شود زندگی حاکی از درد و رنجم به پایان می‌رسد.

شرایط غیرقابل تحمل بسیاری را داشتم از‌جمله آرتریت روماتوئید، میگرن، چسبندگی رحم، مشکلات معده و بیماری التهابی روده. من التهاب گلو داشتم و به‌طور مداوم سرفه می‌کردم. دهانم اغلب پر از زخم بود.

به دلیل آرتریت روماتوئید، سمت راست بدنم بی‌حس شده و مفاصلم متورم و تغییر شکل داده بودند. درد ناشی از سردردهای میگرنی به قدری شدید بود که می‌خواستم سرم را به دیوار بکوبم. به دلیل چسبندگی رحم معمولاً بیش از ده روز خونریزی قاعدگی داشتم. آنقدر ضعیف بودم که حتی نمی‌توانستم جارو را بلند کنم.

یافتن فالون دافا

در ژوئن۲۰۰۲، کسب و کارم آزادم را با افتتاح یک فروشگاه شروع کردم. روزی، دوست همسرم مقاله‌ای در یک روزنامه را به من نشان داد که فالون دافا را مورد توهین قرار می‌داد و گفت: «فالون دافا عالی است، اما حزب کمونیست چین (ح‌ک‌چ) به مردم اجازه نمی‌دهد این تمرین را انجام دهند.»

کنجکاو شدم و از او پرسیدم که فالون دافا چیست؟ شخصی گفت: «دیوید (نام مستعار) فالون دافا را تمرین می‌کند. او قبلاً به تمرین هنرهای رزمی می‌پرداخت. اخیراً در یک مرکز بازپروری مواد مخدر زندانی شد. شنیده‌ام که اگر از فالون دافا دست بکشد آزاد می‌شود.»

از زمان کودکی دیوید را می‌شناختم و از شنیدن خبر بازداشت او احساس بدی پیدا کردم. می‌دانستم که بازداشت‌شدگان را مجبور می‌کردند در سلول‌های تاریک روی کف کثیف زمین بخوابند. غذای اندکی به آنها داده می‌شد. امتناع او از رها کردن فالون دافا مرا بیشتر درباره این تمرین کنجکاو کرد.

چند روز بعد دیوید و همسرش به فروشگاهم آمدند. از او پرسیدم که چرا اظهارنامه مبنی‌بر خودداری از تمرین فالون دافا را امضاء نکرد. او لبخند زد و گفت: «اگر تعالیم فالون دافا را بخوانید، می‌فهمید. حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری اصول راهنمای ما هستند.»

همسرش عصبی به نظر می‌رسید و گفت: «چگونه می‌توانی همچنان درباره آن به مردم بگویی؟ وقتی به مدت چند ماه در مرکز بازپروری مواد مخدر زندانی شدی از شدت نگرانی نزدیک بود دیوانه شوم. پلیس تو را به‌شدت مورد ضرب‌و‌شتم قرار داد.»

او توضیح داد: «چند پلیس مرا از سلولم بیرون كشیدند و با لگد مانند توپ به اطراف پرت می‌کردند.» من از دیوید پرسیدم که چرا دیگر مقابله‌به‌مثل نکرد، با اینکه هنرهای رزمی را تمرین می‌کرد.

او گفت: «اگر مقابله‌به‌مثل می‌کردم، آنها را مورد ضرب‌وشتم قرار می‌دادم. اما درحال حاضر فالون دافا را تمرین می‌کنم. استاد لی به ما می‌آموزند که وقتی مورد ضرب‌وشتم قرار می‌گیریم، مقابله‌به‌مثل نکرده و تحمل کنیم و وقتی مورد توهین قرار می‌گیریم جوابش را ندهیم.»

درباره فالون دافا حتی بیشتر کنجکاو شدم و از او پرسیدم که آیا می‌تواند کتاب را به من بدهد تا بخوانم. خواندن کتاب جوآن فالون را در یک شب به پایان رساندم. احساس کردم آموزه‌ها عمیق هستند و به مردم یاد می‌آموزند که چگونه فرد خوبی باشند. نمی‌دانستم که چرا ح‌ک‌چ تمرین‌کنندگان را مورد آزار و اذیت قرار می‌داد. تصمیم گرفتم که فالون دافا را تمرین کنم.

تمام بیماری‌هایم ناپدید می‌شوند

سه ماه بعد از شروع تمرین، تمام بیماری‌هایم ناپدید شدند. از سال ۲۰۰۲ دیگر هیچ قرصی مصرف نکرده‌ام. می‌خواهم به شما بگویم که چگونه سردردهای میگرنی‌ام متوقف شدند.

یک روز با علائم شبه‌آنفلوانزا بیدار شدم و احساس بسیار بدی داشتم. دچار تب، آبریزش بینی، سرفه و سردرد بودم. تمرین‌کننده‌ای دیگر پرسید که آیا می‌توانم در اقدامات برای نجات یک تمرین‌کننده زندانی شرکت کنم. موافقت کردم و به ایستگاه قطار رفتیم. بلیط برای دو تخت و دو صندلی خریداری کردیم.

این سفر حدود ده ساعت طول می‌کشید. قطار آنقدر شلوغ بود که بسیاری از مسافران در راهروها ایستادند. به‌محض اینکه روی صندلی‌هایمان نشستیم، قطار شروع به حرکت کرد. علائمم وخیم‌تر شد و احساس تشنگی می‌کردم. روی تختخوابم دراز کشیدم.

از طریق چشم سومم، دو توپ آتشین به اندازه توپ فوتبال را دیدم که در شکمم به بالا و پایین حرکت می‌کردند. آنقدر تشنه بودم که نمی‌توانستم حرف بزنم. در آن لحظه احساس می‌کردم سوزنی بلند سمت چپ صورتم نزدیک گوش چپم را سوراخ کرده و از سمت راست گلویم عبور می‌کند. بیهوش شدم.

قبل از رسیدن قطار به مقصدمان از خواب بیدار شدم. گوشی‌هایم را در گوشم گذاشتم تا به آموزه‌های ضبط‌شده استاد گوش کنم. شنیدم که استاد می‌گفتند که برخی از افراد در مغزشان بیماری دارند. برای تنظیم مغز آنها، باید آنها را به خواب ببرند. احساس آرامش کردم و علائمم به‌تدریج کاهش می‌یافت. بارها و بارها از استاد تشکر کردم که علت اصلی بیماری‌ام را برطرف کردند.

یکی از بستگانم نیز سردرد مزمنی داشت و به او گفته شد که دارای توموری در مغزش است. فرزندانش از او خواستند كه آن را با جراحی بردارد. بیمارستان به آنها گفت كه نتیجه را نمی‌توان تضمین كرد و پزشکان در صورت عدم موفقیت عمل جراحی از پذیرش مسئولیت خودداری می‌كردند. او دو هفته بعد از عمل جراحی درگذشت.

وقتی به آنچه برای او اتفاق افتاد فکر کردم، بسیار شکرگزار بودم که فالون دافا را پیدا کردم!

بهبود ویژگی‌های اخلاقی‌ام

بعد از اینکه تمرین فالون دافا را شروع کردم، فهمیدم که همه چیز به یک دلیل اتفاق می‌افتند و بیماری‌های مردم ناشی از کارما است. اگر می‌خواهید از سلامتی خوبی برخوردار شوید، باید فرد خوبی باشید.

از طریق فا، اهمیت بهبود ویژگی‌های اخلاقی‌ام را درک کردم. باید اول دیگران را در نظر بگیرم و مهربان و صبور باشم. باید از اصول به‌عنوان راهنمای خود استفاده کنم. در اینجا دو نمونه کوچک از بهبود ویژگی‌های اخلاقی‌ام بعد از شروع تمرین ارائه می‌شود.

در سال ۲۰۰۶، پس از تعطیلی جایی که در آن کار می‌کردم، کسب و کار دیگری افتتاح کردم. به دلیل احداث جاده، لوله‌های آب نیاز به جابجایی داشتند. حداقل به مدت یک هفته آب در هر منطقه به نوبت قطع می‌شد.

فروشگاهم از آب یک کارخانه آب تجاری استفاده می‌کرد که هزینه‌اش دو برابر آب خانگی می‌شد. ازآنجاکه فالون دافا را تمرین می‌کردم، به از دست دادن و به دست آوردن توجه نمی‌کردم.

یک لوله آب بلندی را به فروشگاهم وصل کردم. به مردم منطقه‌ام، ازجمله کسانی که رستوران داشتند، اجازه دادم از فروشگاهم آب بگیرند. هیچ پولی به‌عنوان هزینه از آنها نگرفتم. همه بسیار سپاسگزار بودند. به آنها گفتم که چون فالون دافا را تمرین می‌کنم این کار را انجام دادم.

خواهرزاده دوستم در مجتمع ما یک آپارتمان برای اجاره داشت. آپارتمانش در طبقه دوم بود و خواهرزاده‌اش از وی خواست تا مسائل آپارتمان را مدیریت کند.

او باید آپارتمان را برای مستاجر جدید تمیز می‌کرد، اما به‌خاطر مشکلات مربوط به وضعیت سلامتی‌اش نتوانست در آنجا حضور داشته باشد. ازآنجاکه در همان ساختمان زندگی می‌کردم، پیشنهاد کردم به او کمک کنم. شخص قابل‌اعتمادی را برای تمیزکردن آن پیدا کردم. به خانم نظافت‌چی آب نیز دادم. خواهرزاده دوستم بسیار سپاسگزار بود.