(Minghui.org) (ادامه قسمت اول) آقای ژانگ ژنیو دهها نسخه از کتاب جوآن فالون را خریداری کرد و آنها را به کتابفروشیهای سراسر شهرستان هوالیِن برد. او به صاحب هر یک از کتابفروشیها گفت: «لطفاً کتابها را در جایی از فروشگاه خود قرار دهید که بهخوبی جلب توجه کند. میتوانید پول حاصل از فروش کتابها را برای خود بردارید، اما لطفاً پس از اتمام کتابها، تعداد دیگری سفارش دهید.» بسیاری از مردم ازطریق این کتابفروشیها با فالون دافا آشنا شدند و صاحب برخی از کتابفروشیها که این کتاب را خواندند، خودشان هم تمرینکردن فالون دافا را شروع کردند.
کمک به معلولان برای یادگیری فالون دافا
یک بار خانمی با ژنیو تماس گرفت. او علاقهمند بود فالون دافا را یاد بگیرد. ژنیو آن خانم را به محل تمرین گروهی دعوت کرد، اما او گفت که آمدن به آن محل برایش راحت نیست. سپس ژنیو گفت كه همراه همسرش برای آموزش، به خانه او میروند.
روز قبل از پیشبینیِ وقوع طوفان بود. با وجود باران شدید، ژنیو و همسرش با اتوموبیلشان به خانه این زن رفتند. آنها مدتی دم در منتظر ماندند، زیرا او در حال آموزش پیانو به کودکی بود. ژنیو با خودش فکر کرد عجیب است که این زن اگرچه باران میبارد، اجازه نمیدهد وارد منزلش شویم. پس از رفتن آن کودک، این زن برای ژنیو و همسرش دست تکان داد که وارد شوند. ژنیو حتی تعجب کرد که او به نشانه احترام به آنها، از جایش هم بلند نشد.
ژنیو به یاد آورد: «بعد از نشستن، این زن با کمک دستانش از صندلیاش پایین آمد و روی زمین نشست. ناگهان متوجه شدم که او معلول است و از داشتن افکار منفی دربارهاش شرمنده شدم. نزدیک بود به گریه بیفتم. احساس شرمندگی میکردم که نتوانسته بودم مانند یک تزکیهکننده مسائل را خیلی نیکخواهانه درنظر بگیرم.»
ژنیو و همسرش پس از آموزش تمرینات به او، اشاره کردند که اگر بتواند فا را مطالعه کند و درکهایش را با سایر تمرینکنندگان در جلسات مطالعه گروهی به اشتراک بگذارد، بهسرعت پیشرفت خواهد کرد. آن زن گفت کسی را ندارد که او را به آنجا ببرد. معلوم شد شوهرش نیز معلول است.
ژنیو با برخی از تمرینکنندگان تماس گرفت و درنهایت تصمیم بر آن شد که آنها با اتوموبیلشان او را به محل برگزاری تمرینات ببرند و دوباره او را به منزلش برگردانند. اگرچه برای اینکه دنبالش بروند، باید ساعت 3:30 صبح از خواب بلند میشدند، ویلچرش را در ماشین میگذاشتند و پس از بازگرداندش به خانه، با عجله به سر کار میرفتند.
انتشار فالون دافا ازطریق تلویزیون کابلی
ژنیو گفت: «آرزو داشتیم فالون دافا را در سراسر هوالین گسترش دهیم، بنابراین با آقای شیه، مدیرکل تلویزیون کابلی هوالین، ارتباط برقرار کردیم.»
وقتی آقای شیه از شنیو درباره سازمانش و بودجۀ در دسترس سؤال کرد، او پاسخ داد که آنها هیچ سازمان یا پولی ندارند، اما سعی خواهد کرد پس از زدن تخمینی کلی، پول را فراهم کند.
آقای شیه مدتی به ژنیو نگاه کرد و بدون اینکه چیزی بگوید، در حال سیگارکشیدن اتاق را ترک کرد. او حدود 15 دقیقه بعد برگشت و به ژنیو گفت: «آیا میدانی پخش یک برنامه هزینه زیادی دارد؟» ژنیو در پاسخ گفت: «میدانم، بگویید چقدر، پرداختش میکنم.»
آقای شیه پرسید: «آیا از جیب خودت پرداخت میکنی؟» ژنیو پاسخ داد: «بله.»
«باور نمیکنم. هزینه پخش فیلمهای مذهبی را معمولاً بنیادها یا سازمانهای مذهبی پرداخت میکنند. فردی را میشناسم که در گذشته مرتکب کارهای بد زیادی شده است. بعد از اینکه به مذهب روی آورد و فرد خوبی شد، درآمدش خیلی خوب بود. او میخواست برای جبران اشتباهات گذشتهاش، کارهای خوبی انجام دهد، بنابراین برای پخش برنامه خود درباره آمیتابا، هزینه را خودش پرداخت کرد، بنابراین به او کمک کردم آن را پخش کند، اما ماجرای شما اصلاً به این صورت نیست. هر قسمت 100هزار یوآن هزینه دارد و پخش همه 30 سخنرانی 3میلیون یوآن هزینه خواهد داشت. چرا میخواهی آن را پخش کنی؟»
ژنیو درباره تزکیه برای آقای شی توضیح داد. درباره تأثیراتش بر بهبود سلامتی و رشد خصوصیات اخلاقی که فالون دافا برایش به ارمغان آورده بود نیز گفت. آقای شیه دوباره برای چند دقیقه بیرون رفت. وقتی برگشت، به ژنیو گفت: «کمکت میکنم. هرگز با کسی مثل تو برخورد نکردهام. مردم در جامعه برای پول و شهرت کار میکنند. بسیاری از مردم در ادیان به دنبال شهرت هستند یا میخواهند گناهان خود را جبران کنند. متوجه شدم که افراد در گروه تو خیلی درستکار هستند. تو تمایل داری هزینه کنی تا به مردم سود برسانی. به تو اعتماد دارم. برنامههایت را بهصورت رایگان پخش میکنم.»
ژنیو و تمرینکنندگان محلی پس از دریافت اجازه استاد، سخنرانیهای ایشان را در تلویزیون کابلیِ هوالین بهمدت 45 روز متوالی پخش کردند. آقای شیه مسئول شبکه کابلی در شهرستان تایتونگ نیز بود. او سخنرانیها و برخی از برنامههای تلویزیون اِفجیاِم را که درباره فالون دافا بودند در تایتونگ نیز پخش کرد. سالها بعد ژنیو فهمید که آقای شیه از طرف سرپرستانش تحت فشار بود تا هزینه پخش برنامهها را پرداخت کند، اما همچنان به کمک به آنها ادامه داد.
حضور در سخنرانیهای استاد در تایوان
در 15نوامبر1997، آقای هونگ چیهونگ، هماهنگکننده انجمن فالون دافای تایوان، با ژنیو تماس گرفت. آقای هونگ گفت که ژنیو باید برای دیدار با شخص مهمی به تایپه برود. ژنیو با چند تمرینکننده محلی به سمت تایپه حرکت کرد. اواخر شب بود و آنها با جادهها آشنا نبودند، اما راننده دیگری که در کنار جاده به او برخورد کردند نیز بهطور اتفاقی به مدرسه ابتدایی سانشینگ شهر تایپه میرفت و به آنها گفت که ماشین او را دنبال کنند. راننده همه راه تا مقصد آنها را راهنمایی کرد. وقتی به مقصد رسیدند، پارکینگ پر از ماشین بود.
استاد در مدرسه ابتدایی سانشیِ شهر تایپه سخنرانی میکردند. این نخستین باری بود که ژنیو شخصاً استاد را میدیدند. استاد بسیار نیکخواه و خوشبرخورد بودند. ژنیو سؤالی درباره تسخیر روح توسط روباهها و راسوها که در جوآن فالون به آن اشاره شدهاست، پرسید و اینکه چرا تسخیر توسط حیواناتی مانند فیلها، لاکپشتها، زرافهها یا ماهیهای قرمز وجود ندارد. ژنیو به یاد آورد که استاد پاسخ دادند وجود دارد، اما فقط خیلی زیاد نیست.
ژنیو به یاد آورد که در طول سخنرانیهای بعدی استاد در دبیرستان کشاورزی و صنعتی ووفنگِ تایچونگ، ایشان همچنین اشاره کردند که در جامعه تحریفشده معاصر در تایوان روحهای تسخیرکننده زیادی وجود دارد و آنها با روشهای تزکیه صالح مداخله میکنند.
معرفی فالون دافا به تایچونگ
ژنیو چند سال قبل در دفتر مرکزی شرکت خود در تایچونگ کار میکرد و با لای شیجون رابطه دوستانه خوبی داشت. در آن زمان شیجون خیلی سالم نبود و اغلب بعد از کار به پزشک مراجعه میکرد.
در سال 1997، شیجون و همسرش جیالین برای سفری کاری به هوالین رفتند و در خانه ژنیو ماندند. جیالین در اوقات فراغتش کتاب نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر را برداشت و آن را خواند. او شگفتزده شد که نمیتواند معنای این کتاب را درک کند، حتی اگرچه میتوانست تکتک حروف و کلمات را بخواند. جیالین معلم مدرسه و دارای مدرک زبان چینی بود. او حتی میتوانست ادبیات باستانی چین را بخواند. متحیر بود که نمیتواند این کتاب را درک کند.
او تقریباً تمام شب را صرف پرسیدن سؤالات زیادی از ژنیو و همسرش لیچینگ کرد. آنها حتی تاریخ برنامهریزیشده بازگشت خود را تغییر دادند تا بتوانند به صحبت درباره فالون دافا پایان دهند. جیالین گفت: «نمیتوانم قبل از فهمیدن آن، از اینجا بروم.»
بعد از اینکه جیالین به خانه آمد، کتابی را که از هوالین آورده بود، باز کرد. ناگهان متوجه شد که میتواند آن را درک کند. شیجون هنوز سردرگم بود، اما فکر کرد چیز خوبی است که بتواند خودش را تزکیه کند. آنها هر دو تمرینکردن فالون دافا را شروع کردند. شیجون پس از مدتی تمرینکردن، در کمال تعجب متوجه شد که بیماریهایش از بین رفته است. او از آن به بعد، مردم را برای شرکت در کارگاههای نهروزه فالون دافا و تبادل تجربه به خانهاش دعوت کرد.
گروهی از زنان که در جستجوی راه بودند، فالون دافا را یافتند
گروهی از دوستان شامل لین فنگهوآن، گوئو مینگآن، گوئو جینژی، گوئو جینر و شن لیشیا، یکی پس از دیگری تزکیهکردن در فالون دافا را آغاز کردند. این زنانِ اهل چانگهوا در دهه 1970 به دنبال یافتن راهی بودند و از حدوداً 18سالگی ازطریق کار یا دوستانِ نزدیك همدیگر را یافته بودند. آنها با هم مانند خواهر بودند و موافقت كرده بودند که اگر یکی راه بزرگ را پیدا كرد، به دیگران معرفیاش کند.
این زنان طی سالها معلمان مختلفی را دنبال کردند، اما هر بار پس از مدتی فهمیدند که آن معلمان بهدنبال پول یا زن هستند. شن لیشیا پس از 20 سال جستجو برای یافتن راه و فریب خوردنهای مختلف، به زادگاه خود یونلین بازگشت. حالا میانسال بود و از جستجوکردن دست کشیده بود. فقط میخواست برای امرار معاش درآمدی داشته باشد.
لین فنگهوان و سایر زنان در هوالین اقامت داشتند و معلمی را برای تزکیه دنبال میکردند. طی یک گردهمایی، جینر به زنان دیگر گفت که شوئشیا چند بار با او تماس گرفته و گفته که روش تزکیه درستی را پیدا کرده است و همه را به تمرینکردن فالون دافا دعوت کرده است که برای سلامتیشان نیز مفید است.
یکی از آنها پرسید: «آیا باید برویم؟» یکی دیگر از آنها پاسخ داد: «آیا این هم روشی دیگر در جستجوی پولتان نیست؟ این کار را نمیکنم مگر اینکه رایگان باشد.»
جینر توضیح داد که شوئشیا مخصوصاً به او گفت که فالون دافا رایگان است. آنها تصمیم گرفتند این روش را امتحان کنند. لیشیا همه را سوار ماشینش کرد و به طرف منطقه فنگیوآن در تایچونگ حرکت کردند.
آنها بهمحض دیدن شوئشیا متوجه شدند که صورت لاغر و خسته سابقش گلگون بهنظر میرسد. شوئشیا نمیتوانست هیجان خود را پنهان کند. او به آنها گفت که چگونه وضعیت سلامتی و روحیهاش بهبود یافته است و فالون دافا را بهشدت به همه توصیه کرد. او به آنها نشان داد که چگونه تمرینات را انجام دهند و تنها نسخه از کتاب جوآن فالون و موسیقی تمریناتش را به آنها داد. ازآنجاکه فنگهوآن در مقایسه با باقی آنها، درفاصله دورتری از هوالین زندگی میکرد، آنها به او اجازه دادند نخستین نفری باشد که کتاب را میخواند.
شوئشیا قبل از رفتن آنها بارها به آنها توصیه کرد: «به تمرین ادامه دهید!» اما فنگهوان تنها کسی بود که توانست ادامه دهد.
او گفت: «بعد از خواندن این کتاب متوجه شدم این دقیقاً همان چیزی است که به دنبالش هستم. این کتاب تزکیه را بهطور واضح توضیح داده است.» او شش ماه بعد در یک کارگاه نهروزه شرکت کرد و به گروه تمرین ژنیو پیوست.
لیشیا و سایرین با تشویق مداوم فنگهوآن و شوئشیا در تابستان سال 1998 برای چهار روز به هوالین آمدند. ژنیو و همسرش فیلمهای سخنرانی استاد لی را با این زنان تماشا کردند و جوآن فالون را با آنها خواندند و تمرینها را انجام دادند.
لین فنگهوآن (وسط، ردیف جلو) و دوستانش در یک جلسه مطالعه گروهی فا در خانه ژنیو.
«بعد از تماشای سخنرانیهای استاد، فهمیدم این همان چیزی است که به دنبالش بودیم. استاد مفاهیم و رابطه بین تزکیه و شینشینگ را بهطور کامل توضیح دادهاند.»
ژنیو این زنان را ترغیب کرد تا این روش عالی را بین تعداد بیشتری از مردم گسترش دهند.
مکانهای تمرین گروهی در مناطق یونلین و چانگهوا
لیشیا از یادگیری فالون دافا هیجانزده بود و خیلی دوست داشت یک محل تمرین گروهی در یونلین راهاندازی کند. ژنیو بنری بزرگ و نسخهای از موسیقی تمرین را به او داد.
لیشیا دو روز پس از بازگشت به خانه، نخستین مکان تمرین گروهی را در محوطه دانشگاه ملی فورموسا در شهرستان یونلین راهاندازی کرد.
جینژی درباره آنچه در سفرش به هوالین آموخته بود، به برادرش مینگآن گفت. مینگآن تمرینات فالون دافا را در سال 1997 از شوئشیا آموخته بود، اما در آن زمان بهشدت بیمار بود و در انجام حرکات مشکل داشت، بنابراین تمرینکردن را کنار گذاشت. او پس از شنیدن تجربه جینژی فهمید که احتمالاً فرصتی را در سال 1997 از دست داده است. او دوباره تمرینکردن این روش را آغاز و یک مکان تمرین گروهی جدید را در مدرسه ابتدایی لودونگ در لوکانگ، واقع در منطقه چانگهوا، راهاندازی کرد.
مینگآن روی تمرینکردن فالون دافا تمرکز و تحولات عظیمی را در سلامتیاش تجربه کرد. روزی بهوضوح جریان گرمی از انرژی را احساس کرد که از ستون فقراتش بهسرعت بالا میآمد. این احساس چند روز ادامه داشت. تومور در ستون فقراتش نرم شد و رنگش از سیاه به قرمز تغییر یافت. سرانجام ناپدید شد. پشتش خمیده شده بود، اما دوباره صاف و قوزش برطرف شد!
همسر، فرزندان، دایی و پسرعموی مینگآن نیز پس از مشاهده تغییرات او، تمرینکردن فالون دافا را شروع کردند.
(پایان)
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.