(Minghui.org) تمرین فالون دافا را در تابستان سال 1996 شروع کردم. چند ماه بعد، تمام بیماری‌های مزمنم بهبود یافت.

زندگی شوهرم بارها و بارها نجات داده  شد

حزب کمونیست چین (ح‌ک‌چ) در سال 1999 آزار و شکنجه فالون دافا و تمرین‌کنندگانش را شروع کرد. شوهرم به‌دلیل فشار کارفرمایش،  بارها سعی کرد مرا متقاعد کند که تمرین را متوقف کنم. من از رها کردن ایمانم خودداری کردم و این امر بر روحیه او تأثیر گذاشت.

روزی شوهرم مست به خانه آمد. او استفراغ کرد و معده‌درد بسیار شدیدی داشت. از درد می‌لرزید و دستانم را محکم نگه داشت، او بر این باور بود که در حال مرگ است. او با گریه گفت: «نمی‌توانم اینگونه ادامه دهم. پسر کوچک‌مان خیلی کم سن و سال است ...»

به او گفتم که به این حرف‌ها پایان دهد و به این عبارات فكر كند، «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است.» او ظرف پنج دقیقه به حالت عادی بازگشت.

ما بیرون رفتیم تا قدم بزنیم. شوهرم از دیدن ماشینش که بامهارت در جای مناسبی پارک شده بود شوکه شد. او آنقدر مست بود که اصلاً به‌خاطر نداشت که چگونه تا خانه رانندگی کرده بود. ما معتقدیم که استاد از او مراقبت کردند تا صحیح و سالم به خانه برسد.

در زمستان2008 شوهرم شبی را در فروشگاه خانوادگی ما گذراند. او فکر کرد که صدای چند نفر را در کنارش شنیده که در حال صحبت هستند، و همین بیدارش کرد. تنها چیزی که به‌وضوح شنید این بود که حالش خوب بود. او پس از بیدار شدن احساس سرگیجه داشت و متوجه شد که روی تخت مدفوع کرده است. سپس فهمید که دچار مسمومیت با مونواکسید کربن شده است.

میزان مسمومیتش بسیار خطرناک بود. او به خانه آمد و به من گفت چه اتفاقی افتاده است. من باشنیدن این خبر عرق سرد کردم. استاد دوباره او را نجات داده بودند.

همسرم در سال2015 به‌دلیل درد در قفسه سینه، به اورژانس منتقل شد. آزمایشات تشخیصی نشان داد که او در وضعیت خطرناکی قرار دارد. خانواده ما به بیمارستان فراخوانده شدند.

من به شوهرم اطمینان دادم که همه چیز خوب خواهد شد. همچنین به او تذکر دادم که عبارات «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» را تکرار کند.

او پس از دو هفته از بخش مراقبت‌های ویژه خارج شد. با توجه به بهبودی قابل ملاحظه‌اش، پزشک توانست لوله‌ای موقتی را در رگ‌های قلبش وارد کند. سپس او به‌طور کامل بهبود یافت.

همه اطرافیان ما با مشاهده قدرت دافا، قبول كردند كه دافا فوق‌العاده است.

مسائل خانوادگی

شوهرم سه خواهر و برادر دارد. با این وجود والدینش اصرار داشتند که با ما زندگی کنند. پدر من نیز با ما زندگی می‌کرد.

برای سال‌های زیادی، مسئولیت مراقبت از سه والدینی را داشتم که بالای 80 سال بودند. همچنین مجبور بودم از دو فرزندم مراقبت، و فروشگاه خانوادگی‌مان را اداره کنم. مدام خسته بودم.

مخصوصاً پدر شوهرم خلق و خوی بدی داشت. او اگر ناهار یا شام را دیر آماده می‌کردم عصبانی می‌شد و می‌گفت: «باید به ما به‌موقع غذا بدهی، حتی اگر مجبور شوی فروشگاهت را ببندی!»

هیچکدام از خواهران و برادران همسرم کمک نمی‌کردند. علاوه بر این، برادر بزرگتر شوهرم و همسرش این شایعه را پخش می‌کردند که ما از والدین‌شان مراقبت می‌کنیم زیرا می‌خواهیم پول آنها را به ارث ببریم.

در مواجهه با آن وضعیت ناعادلانه، از عصبانیت خونم به جوش آمد. اغلب می‌خواستم با خانواده برادر بزرگتر مشاجره کنم. بارها از خودم پرسیدم که آیا می‌توانم از این فرصت برای تزکیه حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری استفاده کنم. البته نتوانستم. در آن روزها، با چشمانی اشک‌آلود تحمل می‌کردم.

فهمیدم که باید از سد این مسئله عبور کنم زیرا برای همه اتفاقاتی که برای تمرین‌کنندگان رخ می‌دهد دلیلی وجود دارد. شاید این‌ها چیزهایی باشند که مجبورم تحمل کنم. هر وقت در نقطه شکست بودم، با خواندن آموزه‌های استاد و صحبت با دیگر تمرین‌کنندگان دلگرم می‌شدم. برایم دوران سختی بود. برای بیش از ده سال از خانواده شوهرم مراقبت کردم تا اینکه از دنیا رفتند.

با نگاه به گذشته، قلبم آرام است. وظیفه خود را نسبت به مراقبت از والدین سالخورده‌ام انجام دادم.

هرگونه رنجش نسبت به خانواده برادر بزرگتر شوهرم را رها کردم. نوه آنها نارس به دنیا آمد، و آنها دست تنها بودند. بنابراین داوطلب شدم تا در مراقبت از نوه‌شان کمک کنم. خواهرشوهرم گفت: «هیچ کسی جز زن برادرم کمک نکرد. او واقعاً با ما مهربان است.»

او از من در مقابل خانواده و بستگان در ضیافت «خوش‌آمدگویی خانه» به‌خاطر مراقبت از نوه‌شان تشکر کرد. گفتم: «شما باید به جای اینکه از من تشکر کنید، از استاد لی هنگجی تشکر کنید! لطفاً به‌یاد داشته باشید که فالون دافا خوب است.»

خواهرشوهرم پاسخ داد: «فالون دافا خوب است!»

یکی دیگر از بستگان از من تعریف کرد. پاسخ دادم: «این من نیستم. استاد لی هنگجی به ما آموخته‌اند که اینگونه باشیم. ما باید نسبت به یکدیگر باملاحظه باشیم.»

او گفت: «درست است، دافا خوب است.»

کمک به مردم به‌منظور آگاهی درباره حقایق

از روش‌های مختلفی به‌منظور روشنگری حقیقت دربارۀ خوبی دافا برای دیگران استفاده می‌کردم. نصب بنر و پوستر اصلی‌ترین کار بود. افرادی که با آنها ملاقات می‌کردم واکنش متفاوتی نشان می‌دادند. برخی با اشتیاق گوش می‌دادند، برخی همدل بودند، برخی مرا به‌خاطر تلاش‌هایم تحسین می‌کردند و برخی مرا به پلیس گزارش می‌دادند.

من به تک‌تک روستاهای استانم رفتم و به بسیاری از آنها چند بار رفتم. عروسم به شوخی می‌گفت: «اگر گم شدید برای جهت‌یابی از مادر شوهرم راهنمایی بخواهید. او از جی‌پی‌اس دقیق‌تر است.»

یک بار که بنری را در بیرون از مدرسه‌ای آویزان می‌کردم، شنیدم که ماشینی در پشت سرم توقف کرد. فکر کردم: «پلیس» است. از استاد درخواست کمک کردم. صدای مردی را شنیدم که صدا زد «مادر». چرخیدم و دیدم مرد جوانی در حال نگاه کردن به من است. از من پرسید: «آیا در حال پایین آوردن آن بنر هستی یا آن را نصب می‌کنی؟» به او گفتم که در حال نصبش هستم و او کمکم کرد تا بنر را آویزان کنم.

او نوشته روی بنر را نیز با صدای بلند خواند: «فالون دافا خوب است. فالون دافا خوب است ... مادر، من به آن باور دارم!» بنابراین، به او گفتم که اگر هر روز آن کلمات را تکرار کند، برکت دریافت می‌کند.

در هنگام نصب بنر در نزدیکی دریاچه، با باغبان سالخورده‌ای که در آنجا مشغول به کار بود ملاقات کردم. او به من گفت كه از حقيقت درباره آزار و شکنجه آگاه است. گفتم دوست دارم چند بنر و پوستر در کنار رودخانه نصب کنم زیرا افراد زیادی در آنجا قدم می‌زنند و ماهی می‌گیرند.

باغبان بسیار هیجان‌زده شد و گفت: «این عالی خواهد بود! شما می‌توانید هرچه دوست دارید قرار دهید، من از آن مواظبت خواهم کرد.»

بار دیگر در حالی که در روستایی بنرهایی را آویزان می‌کردم، شنیدم که کسی می‌گوید: «فالون دافا خوب است! فالون دافا خوب است!» چرخیدم و دیدم مردی در حین رانندگی با تراکتور آن کلمات را فریاد می‌زند. قلبم کاملاً تحت تأثیر قرار گرفت. همه چیز در اطرافم خیلی زیبا به‌نظر می‌رسید!

وقتی مردم مرا سوار بر دوچرخه‌ام می‌دیدند فریاد می‌زدند: «فالون دافا خوب است! فالون دافا خوب است!»

در طی 20سال گذشته، هر وقت نتوانسته‌ام افکار بشری‌ام را کنترل کنم، سعی کرده‌ام دربارۀ چیزی که استاد بیان کردند فکر کنم:

استاد بیان کردند:

«از هر وابستگی‌‏ای که دارید رها شوید، و درباره‌‏ هیچ چیز فکر نکنید. صرفاً هر کاری را که یک مرید دافا باید انجام دهد انجام دهید، و همه چیز پوشش داده خواهد شد.» (آموزش فا در کنفرانسفای بین‌‏المللی واشنگتن دی‌‏سی)