(Minghui.org) در بسیاری از مواقع وقتی تضادی ظاهر می‌شود، آن موضوعی از تکنولوژی یا مهارت نیست، بلکه درعوض مشکلی در «خود» و شین‌شینگ است.

اخیراً در دو روز با یک سری آزمون‌ها مواجه شدم و پس از آن برداشت‌هایی داشتم.

دیروز به‌اتفاق تمرین‌کننده‌ای رفتیم تا پرینترهای مناطق روستایی را تعمیر کنیم. صبح به خانۀ تمرین‌کننده‌ای در روستا رفتیم. پس از اینکه قطعۀ جدید نصب شد، پرینتر درست کار نمی‌کرد. باور داشتم که مداخله‌ای از سوی عوامل شیطانی در بُعدهای دیگر است، بنابراین افکار درست فرستادیم. سپس پرینتر عالی کار کرد.

بعدازظهر با ماشین به روستای دیگری رفتیم. این بار تا آخرشب با مشکلات متعددی مواجه شدیم. بسیار نگران بودم به‌خاطر اینکه اگر دیر به خانه بازمی‌گشتم، خانواده‌ام که تمرین‌کننده‌ هستند اغلب از من گله و شکایت می‌کردند.

نهایتاً نتوانستیم مشکل را حل کنیم و به خانه بازگشتیم. خانواده‌امنگران ایمنی‌ام، منتظر بازگشتم بودند. دفاعی از خودم نکردم، درنتیجه برای مدتی کوتاه از من انتقاد کردند.

صبح روز بعد که از خواب بیدار شدم، شروع به نگاه به درون کردم که چرا وقتی دیر به خانه برمی‌گردم، خانواده‌ام همیشه از من انتقاد می‌کند. یک عقیده و تصور بشری پیدا کردم و آن این بود که از مورد انتقاد قرار گرفتن از سوی اعضای خانواده‌ام می‌ترسم.

سپس ذهنم برایم دو بهانه آورد. یکی اینکه خانواده‌ام خودشان به درون نگاه نمی‌کنند. بهانۀ دیگر این بود که آن تقصیر من نبوده است. قصد نداشتم که دیر به خانه بازگردم، اما باید منتظر آن هم‌تمرین‌کننده و راننده می‌شدم که تصمیم گرفته بودند زمان بیشتری صرف تعمیر پرینتر کنند.

فهمیدم که این استدلال‌ها براساس نتیجه‌گیری در سطح بشری است، بنابراین باید عمیق‌تر به خودم نگاه کنم.

همیشه خودم را فردی فداکار درنظر می‌گرفتم، چراکه وقتی هم‌تمرین‌کنندگان به من نیاز داشتند، همیشه حداکثر تلاشم را می‌کردم. وقتی برای مدتی طولانی هیچ تمرین‌کننده‌ای درخواست تعمیر پرینتر نداشت، سردرگم بودم. دیروز که به آن مأموریت دعوت شدم، احساس بسیار شادی داشتم. اینجا دومین وابستگی‌ام را یافتم: «تمایل به کار کردن.»

پس از آن وابستگی سوم را یافتم، به‌عبارت دیگر، فقط مسائل را از دیدگاه خودم درنظر می‌گرفتم. بنابراین نتیجه گرفتم که باید باملاحظه‌تر باشم. جستجویم به‌پایان رسید.

حوالی ظهر یکی از هم‌تمرین‌کنندگان و راننده به خانه‌ام آمدند و از خانواده‌ام عذرخواهی کردند. او گفت که ملاحظۀ سایرین را نکرده است و فقط بر کار خودش برای تعمیر دستگاه تمرکز کرده است.

اقداماتش به درک این موضوع برایم کمک کرد که به فکر عذرخواهی از خانواده‌ام نبودم. فوراً درک کردم که وابستگی‌ای که دیروز پیدا کردم، فقط مورد ملاحظه قرار دادن مسائل از دیدگاه خودم بود و صرفاً سطحی نگاه کرده بودم. وابستگی واقعی این بود که عقاید و تصورات به‌وجود آمده بعد از تولد را به‌عنوان خود واقعی‌ام درنظر گرفتم.

خود حقیقی شخص مطابق با سرشت جهان است و آن ذاتاً نسبت به دیگران باملاحظه خواهد بود. بنابراین خود واقعی شخص دردی که سایرین تجربه می‌کنند را احساس خواهد کرد و مایل است از اعماق قلب عذرخواهی کند.

اتفاقات روز گذشته را مجدداً مرور کردم و این بار خود واقعی‌ام نگرانی‌ها و درد در قلب اعضای خانواده‌ام را حس کرد. احساس ناراحتی بسیاری کردم و متوجه شدم که در تمام این سال‌ها خودخواه بودم و به احساسات سایرین توجه نکرده بودم.

عقاید و تصورات ایجاد شده بعد از تولد از بسیاری از وابستگی‌های سطحی و بهانه‌ها استفاده کردند تا خودشان را از آشکار شدن حفظ کنند.

پس از رسیدن به این درک، تغییر بزرگی تجربه کردم. خود واقعی‌ام بیدار شد و ذهنم افکار نوع‌دوستانۀ جدیدی داشت.

تزکیه کردن حقیقتاً جدی و سخت است. نیروهای کهن تله‌های بسیاری در سفرم قرار داده‌اند و فقط دافا می‌تواند مرا به سوی موفقیت راهنمایی کند.