(Minghui.org) من و شوهرم در سال 1995 وقتی او تازه تمرین فالون دافا (یا فالون گونگ) را شروع کرده بود آشنا شدیم. او از ارزشمند بودن دافا اطلاع داشت. او كتاب جوآن فالون را به من داد و من در مسیر تزکیه و بازگشت به «خود حقيقی‌ام» قدم برداشتم.

آسیب‌دیدگی شدید شوهرم

شوهرم در حالی که یک روز در ماه مه2019 کار می‌کرد از یک کامیون سقوط کرد و به بیمارستان منتقل شد. با شنیدن خبر تصادف، من و خواهر شوهرم (همچنین تمرین‌کننده فالون دافا) به‌سرعت به بیمارستان رفتیم. شوهرم بیهوش و در بخش مراقبت ویژه بود در حالی که چند لوله به بدنش وصل شده بود.

وقتی او را دیدم ترسیدم. دستش را گرفتم و گفتم نترس. از او خواستم که عبارات «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» را در قلبش تکرار کند. اما هر چه گفتم، او جوابی نداد. به استاد لی التماس کردم که او را نجات دهند.

وضعیت سلامتی‌ام قبل از تصادف شوهرم خوب نبود. در ادرارم خون داشتم، و پس از آن دچار کمردرد شدم و نمی‌توانستم بخوابم. شکمم مثل یک تکه یخ بود. احساس ناخوشی داشتم و اشتها نداشتم.

وقتی علائمم بیشتر شد، نمی‌توانستم تمرین‌ها را انجام دهم یا حتی چشم‌هایم را باز کنم. این حالت جسمی نادرست، شش ماه به طول انجامید. و حالا شوهرم هم در وضعیت بدی بود. احساس کردم نیروهای اهریمنی آمده‌اند تا جان ما را بگیرند.

پزشک گفت که در نیمکره راست مغز شوهرم لخته خون وجود دارد که باعث شده سمت چپ بدنش حرکت نکند. پزشک جراحی جمجمه را توصیه کرد، اما گفت که مطمئن نیست شوهرم بعد از عمل بیدار شود. شوهرم چند سال قبل به‌خاطر تصادف رانندگی جمجمه‌اش را جراحی کرده بود.

نگران بودم که شوهرم نتواند برای بار دوم از این جراحی جان سالم به در ببرد. همچنین هزینه این جراحی بسیار بالا بود و ما شرایط پرداخت آن را نداشتیم. صاحب کامیون و رئیس شوهرم باید مسئول درمان شوهرم می‌بودند، اما ما نتوانستیم صاحب کامیون را پیدا کنیم و رئیس شوهرم گفت که او پول ندارد.

نمی‌دانستم باید چه کار کنم. با یکی از خواهران شوهرم صحبت کردم تا نظر او را بپرسم. او گفت که مادرشوهرش یک بار از روی درخت افتاد و با همان گرفتاری شوهرم روبرو شد. هزینه این عمل جراحی صدها هزار یوان بود اما مادرشوهرش پس از آن در وضعیت نباتی باقی ماند و ده سال بعد درگذشت. تصمیم گرفتم شوهرم را به خانه ببرم و امیدوار بودم که خوش شانس باشیم. اما روز بعد، بیش از 1200 یوان هزینه کردم تا شوهرم را به بیمارستانی در منطقه خودمان منتقل کنیم.

سایر تمرین‌کنندگان درباره این حادثه باخبر شدند و یک دستگاه پخش صوت آوردند تا شوهرم بتواند سخنرانی‌های صوتی استاد لی را بشنود. همچنین به صورت گروهی افکار درست فرستادیم. شوهرم چهار روز در بخش مراقبت‌های ویژه بود و در حالت اغما بود. اما پزشک گفت: «او خطر را پشت سر گذاشته است. او نخواهد مُرد، اما به‌طور کامل هم بهبود نخواهد یافت. ممکن است در آینده در وضعیت نباتی باقی بماند.» این باعث نگرانی شدید اعضای خانواده‌ام شد.

بهبودی معجزه‌آسا!

با ناامیدی فقط می‌توانستم از استاد خواهش کنم که ما را نجات دهند. استاد بیان کردند:

«اما اگر افکار درست ما واقعاً قوی باشد در آن‌موقع ما با قانونی كه در كائنات وجود دارد در یك مدار قرار داریم، این قانون در هر دو، هم كائنات قدیم و هم در كائنات جدید معتبر است: انتخاب هر موجودی به خود او ارتباط دارد، حتی اگر او نوعی پیمان درتاریخ بسته باشد. در لحظات بحرانی هنوز هم انتخاب راه به خود او بستگی دارد. این در جنبه‌های مثبت و منفی هر دو اعمال می‌شود-- برای هر دو، این‌طور است.» (آموزش فا در سال ۲۰۰۲ در كنفرانس تبادل تجربه در فیلادلفیا در آمریكا)

از استاد خواستم که به ما فرصتی بدهند تا این واقعه بد را به چیز خوبی تبدیل کنیم، شوهرم بهبود یابد و قدرت معجزه آسای دافا را نشان دهد. اعتقاد راسخ دارم که همه امور تحت کنترل استاد (و دافا) است. تمرین‌کنندگان دافا اینجا هستند تا به فا اعتبار ببخشند و من هرگز آزار و شکنجه تحمیل شده توسط نیروهای کهن به شوهرم را قبول نمی‌کنم.

من و خواهر بزرگترم (همچنین یک تمرین‌کننده) هر روز فای استاد را ازبر می‌خواندیم:

«جن، شن، رن؛ سه کلمه مقدسی که قدرت‌های بی‌کران فا را دارند
فالون دافا خوب است؛ افکار حقیقی تمام فجایع را تغییر می‌دهند» («منبع همه فا» از هنگ یین ۴)

همه چیز برایم خیلی سخت بود. نمی‌توانستم راه بروم یا حتی کیفم را بردارم. خواهر بزرگم هر روز برایم آشپزی می‌کرد و از من مراقبت می‌کرد. در آن زمان، بسیار لاغر بودم، و چهره‌ام نحیف و بد قیافه شده بود. نمی‌خواستم غذا بخورم. و در این شرایط هنوز مجبور بودم برای مراقبت از شوهرم به بیمارستان بروم. احساس می‌کردم کاسه صبرم لبریز شده است! به آموزه فای استاد فکر کردم:

«وقتی در حال گذر از رنجی وحشتناک یا وضعیتی بحرانی هستید، این را امتحان کنید. وقتی تحمل آن سخت است،سعی کنید آن را تحمل کنید. وقتی به نظر می‌رسد انجام آن غیر ممکن یا سخت باشد، امتحان کنید و ببینید می‌توانید چه‌کار کنید. و وقتی واقعاً بتوانید آن را انجام دهید، درست مثل آن مسافر خسته و فرسوده، سایه درختان بید، غنچه گل‌ها، محلی که سرم را روی آن بگذارم» را خواهید دید!» (سخنرانی نه، جوآن فالون)

حدود ده روز بعد، خواب دو دسته گل بزرگ را دیدم، نوعی گل که در اوایل بهار در برف می‌شکفد. می‌دانستم که استاد مرا  تشویق می‌کنند تا محکم و استوار باشم! قلبم سبک‌تر شد و وضعیت سلامتی شوهرم نیز رو به بهبود بود.

در روز بیست و یکم، پزشک شوهرم را از بیمارستان مرخص کرد. در آن زمان، او اصلاً نمی‌توانست سمت چپ بدنش را حرکت دهد. او از لوله اکسیژن، سوند یا لوله تغذیه بینی استفاده نکرد. اگرچه چشمانش را می‌توانست باز کند، اما نمی‌توانست پلک بزند یا چیزها را به وضوح ببیند. او فقط می‌توانست در آن واحد یک یا دو کلمه بگوید.

چند تمرین‌کننده به خانه‌ام آمدند تا با ما فا را مطالعه کنند و افکار درست بفرستند، به‌طوری که شوهرم بتواند در حالی که ما جوآن فالون را می‌خوانیم، به ما گوش دهد. در زمان های دیگر، شوهرم به  سخنرانی‌های صوتی استاد گوش می‌داد.

چند روز بعد، با کمال تعجب متوجه شدم که او می‌تواند سمت چپ بدنش را حرکت دهد و کم کم خودش شروع به چرخیدن کرد! من و هم تمرین‌کنندگانم بسیار خوشحال بودیم. وضعیت او هر روز بهتر می‌شد. او خیلی زود توانست بنشیند و فا را مطالعه کند. بعد از گذشت دو هفته، او می‌توانست بایستد، و در حالی که چیزی را نگه می‌داشت راه برود.

افرادی که نگرش منفی به دافا داشتند، به آن ایمان آوردند!

دوست خواهرزاده‌ام یک پزشک است. او گفت حتی اگر شوهرم بهتر شود، برای همیشه در بستر بیماری خواهد ماند. یک روز، بعد از این که شوهرم هفته‌ها در خانه مانده بود، خواهرزاده‌ام به خانه ما آمد و مات و مبهوت شد: «او خودش توانست برای شام از رختخواب بلند شود! وای خدای من! این عالی است!»

روزی من و شوهرم به پیاده روی رفتیم و به همسایه‌ای برخوردیم. خانم همسایه ما را دید و با تعجب گفت: «آیا بهبود یافته‌اید؟! این نشان می‌دهد که خوبی با نیکی پاداش داده می‌شود!» وقتی به روستای مادرم بازگشتم، نزدیکانم شنیدند که شوهرم می‌تواند راه برود و همه چیز خوب است. همه آنها هیجان زده و متحیر بودند!

این حادثه نزدیک به 30هزار یوان برای ما هزینه داشت. برادر بزرگ شوهرم، که دافا را تمرین نمی‌کرد، زمانی که شوهرم در بیمارستان بستری بود 15هزار یوان به ما داد. وقتی از بیمارستان به خانه برگشتیم، او پیشنهاد كرد كه از رئیس شوهرم غرامت بگیریم. امسال برادرشوهرم دوباره به موضوع غرامت اشاره کرد.

من گفتم: «شنیده‌ام که رئیس شوهرم درگیر رسیدگی به یک تصادف دیگر شده، و یک کارگر در کامیونش فوت کرده است! او در مشکل افتاده است. اگر از او پول بخواهیم، ممکن است مجبور شود خود را حلق‌آویز کند!»  سپس برادرشوهرم گفت: «پس بیایید افراد خوبی باشیم، ما پول نمی‌خواهیم!»

شوهرم الان در وضعیت سلامتی خوبی به‌سر می‌برد. علاوه بر این، وضعیت سلامتی خودم هم به حالت عادی برگشته است. من از همه تمرین‌کنندگان محلی برای کمک‌های فداکارانه‌شان تشکر می‌کنم، و همچنین از تمرین‌کنندگان در گروه مطالعه فا که در این دوران بسیار سخت در کنار ما بودند، سپاسگزارم!

استاد بیان کردند:

«عمل تزکیه بستگی به تلاش خود فرد دارد، در حالی که گونگ به استاد شخص مربوط است.» (سخنرانی اول، جوآن فالون)

زبان بشری نمی‌تواند قدردانی من از استاد را ابراز کند. این استاد نیک‌خواه و بزرگ هستند که بهترین‌ها را به ما بخشیده‌اند!