(Minghui.org) درود استاد! درود هم‌تمرین‌کنندگان!

در سال2007 تزکیه در فالون دافا را شروع کردم و خیلی زود از درد غیر قابل تحمل ناشی از یک تصادف جدی اتومبیل رها شدم. فالون دافا یک زندگی جدید و پربرکتی را به من عطا کرد.

دافا سرنوشت مرا تغییر داد و زندگی جدیدی به من داد

از کودکی، همیشه از بودن در آغوش مادرم و گوش دادن به افسانه‌های زیبایی که او برای من وخواهر کوچکترم و چند دوست دیگر می‌گفت، لذت می‌بردم. ما در حین گوش دادن به مادرم، به ستاره‌های درخشان آسمان خیره می‌شدیم. بعد از بزرگ شدن زندگی شادی را دنبال کردم و برای شهرت و کسب کار سخت تلاش کردم. اما، درست زمانی که از یک حرفه موفق لذت می‌بردم، یک حادثه وحشتناک رانندگی همه چیز را تغییر داد.

این اتفاق در دسامبر2003 رخ داد. این حادثه باعث شکستگی جمجمه‌ام شد. من پس از درمان اورژانسی جان سالم به در بردم، اما بازهم دچار مشکلات جدی شدم: درد شدیدی در چشم داشتم. نمی‌توانستم بخوانم یا تابش نور را تحمل کنم، و چشمانم همیشه خیس بودند. از بی‌خوابی مزمن رنج می‌بردم. دهانم همیشه خشک بود. پاهایم برای راه رفتن ضعیف بودند و یک سنگ ریز می‌توانست مرا از پا در آورد. دیگر نمی‌توانستم سر کار بروم و مجبور شدم مدت طولانی در خانه استراحت کنم.

درست در حالی که به‌شدت افسرده و گیج شده بودم، خواهر کوچکترم (تمرین‌کننده فالون دافا) مرا ترغیب کرد که به فایل‌های صوتی سخنرانی‌های استاد در جینان، استان شاندونگ گوش دهم. وقتی گوش دادن به سخنرانی اول را تمام کردم، هیجان زیادی داشتم. وقتی در نیمه سخنرانی دوم بودم، احساس کردم که سخنان استاد مانند رعد و برق طنین انداز است. آنقدر هیجان زده بودم که با صدای بلند به مادرم گفتم: «می‌خواهم فالون دافا را تمرین کنم!» ناگهان، به نظر رسید به بسیاری از مواردی که در طول سال‌ها برایم آزاردهنده و نامفهموم بودند، روشن و آگاه شدم. خواهرم برایم بسیار خوشحال شد و گفت: «عالی است، تو دافا را کسب کردی.» هر دو از خوشحالی و هیجان زیاد اشک ریختیم.

آن شب، من بارها و بارها به سخنرانی‌های استاد گوش دادم. با وجود اینکه خیلی کم خوابیدم اما احساس خستگی یا خواب آلودگی نمی‌کردم. روز بعد، خواهرم یک نسخه از کتاب جوآن فالون (کتاب اصلی فالون دافا) را به‌همراه 13 نسخه از دیگر تعالیم فا و همچنین یک فیلم از استاد در حال آموزش تمرین‌ها را برایم آورد. 16آوریل2007 بود، روزی که هرگز فراموش نمی‌کنم، زیرا این آغاز تزیکه‌ام در فالون دافا بود. از آن زمان در رحمت بی‌حد و مرز استادمان غوطه‌ور شدم.

وقتی کتاب جوآن فالون را برای اولین بار برداشتم و عکس استاد را دیدم، به‌صورت بی‌وقفه اشک ریختم. خیلی احساساتی شدم، زیرا می‌دانستم استاد را دارم که از من مراقبت می‌کنند! با دقت کتاب را خواندم و دیدم که هر کلمه می‌درخشید. هر کلمه و هر جمله‌ای را با جدیت جذب کردم.

استاد بیان کردند:

«درباره این بیندیشید: انتقال یک روش که شما را به سطوح بالا ببرد چه معنایی دارد؟ آیا رهایی بخشیدن به مردم و نجات آنها نیست؟ این رهایی بخشیدن به مردم و نجات آنها است. یعنی خودتان را به‌طور واقعی تزکیه می‌کنید و نه اینکه فقط سالم و تندرست شوید.» (سخنرانی اول، جوآن فالون)

هر کلمه در این جمله با نور می‌درخشید. اشک شادی از چشمانم جاری شد. این کتاب ارزشمندی از بهشت است! عمیقاً پشیمان شدم که چرا زودتر فا را به دست نیاورده بودم. وقتی خط «بدون توجه به اینکه یک نفر چه زمانی تمرین را شروع کرده است، هنوز یک مرید است.» در سخنرانی سوم در جوآن فالون را خواندم، احساس سپاسگزاری و اطمینان زیادی داشتم. تصمیمم را گرفتم که کوشا و شایسته نجات مهربانانه استاد باشم.

هر روز وقت زیادی را صرف خواندن جوآن فالون و سایر آموزه‌های فا می‌کردم و تمرین‌ها را با پشتکار انجام می‌دادم. وقتی خواندن همه کتاب‌ها را تمام کردم، احساس کردم انگار به فرد جدیدی تبدیل شده‌ام، تمام دردها و ناراحتی‌ام از بین رفته بود و چشمانم هیچ درد و استرسی را هنگام خواندن احساس نمی‌کرد! از استاد بسیار ممنون بودم و احساس کردم خوش‌شانس‌ترین فرد دنیا هستم!

روشنگری حقیقت برای مردم در زادگاهم

فقط دو یا سه ماه پس از کسب فا، من و خواهرم باید کاری را در حومه شهر انجام می‌دادیم. در تمام طول مسیر رانندگی باران بارید و باران تا زمانی که به آنجا رسیدیم قطع نشد. خواهرم کیسه بزرگی از مطالب روشنگری حقیقت را بیرون آورد و به من گفت: «ما تمرین‌کنندگان دافا هستیم و باید هر جا که می‌رویم حقیقت را روشن کنیم. این مطالب باید درب به درب توزیع شود. دوست داری کمک کنی؟» گفتم بله و خواهرم قسمت کمتری از مطالب را برای توزیع به من داد. ما توافق کردیم که وقتی کارمان تمام شد در همان مکان دیدار کنیم، تا بتوانیم کارهایی را که باید آنجا انجام می‌دادیم، انجام دهیم.

این اولین باری بود که در توزیع مطالب روشنگری حقیقت شرکت می‌کردم و در قلبم احساس بسیار خوبی داشتم. در کیسه‌ای که خواهرم به من داده بود، حدود 40 یا 50 بسته کوچک وجود داشت. یکی را بیرون آوردم و دیدم که حاوی سی‌دی، کتابچه، یک صفحه از روزنامه، نسخه‌ای از کتاب نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست و سایر مطالب است. وقتی قدم می‌زدم، فکر کردم: مردم این روزها چقدر خوش‌شانس هستند. آنها می‌توانند بدون نیاز به ترک خانه خود از حقیقت آگاه شوند.

به خانه اول رسیدم که در حیاطش باز بود. آب باران در بیرون دروازه جمع شده بود، بنابراین وارد حیاط شدم و بسته را روی طاقچه پنجره گذاشتم. همین کار را با دو خانوار بعدی انجام دادم. دروازه حیاط خانه چهارم بسته بود اما قفل آن باز شد. در را هل دادم و وارد شدم. سگی در حیاط بود که دمش را تکان داد و پارس نکرد. رفتم تا بسته‌ای را روی طاقچه پنجره بگذارم و متوجه شدم كه در اتاق گروهی از افراد به من نگاه می‌كنند.

همین موقع یک خانم میانسال با لبخندی روی لب بیرون آمد: «ما کارت بازی می‌کنیم. دوستانم از من خواستند آنچه را كه روی طاقچه پنجره گذاشته به داخل خانه بیاورم و گفتند كه تو باید فرد خوبی باشی، زیرا حتی سگ به شما پارس نمی‌كند.» لبخندی زدم و گفتم: «من معتقدم شما هم آدم‌های خوبی هستید. شما خوشبخت هستید که بدون بیرون آمدن از خانه‌تان در مورد امور جهان اطلاعات کسب می‌کنید.»

در آن زمان نمی‌دانستم که چگونه حقیقت را روشن کنم. بقیه مطالب را به همین روش میان خانه‌های دیگر توزیع کردم. اگر شخصی در آنجا بود، چند کلمه با هم صحبت می‌کردیم. همه بسته‌ها را بدون مشکل توزیع کردم و به همان جایی که ماشین را پارک کرده بودیم برگشتم.

خواهرم از قبل آنجا منتظر من بود. او از من پرسید: «چرا اینقدر طول کشید؟» به او گفتم از آنجا که کف زمین خیس بود، مجبور شدم به داخل حیاط خانه‌ها بروم تا بسته‌ها را روی طاقچه‌های پنجره بگذارم. خواهرم مرا تشویق کرد: «آفرین! اگر نترسی، چیزی برای ترسیدن وجود ندارد. اما می‌توانستی بسته‌ها را به در دروازه آنها آویزان کنی تا در وقت صرفه‌جویی کنی.» فکر کردم که دفعه بعد بهتر عمل می‌کنم و گفتم: «بله حق با توست.»

این آغاز تعهد مداوم روشنگری حقیقت من بود. می‌خواهم دو تجربه دیگر را که داشته‌ام به اشتراک بگذارم.

یک شب، برای توزیع مطالب در یک محله مسکونی رفتم. یک بلوک هفت طبقه با شش ورودی وجود داشت. وقتی توزیع مطالب در یک ورودی را تمام کردم و شروع به پایین رفتن از پله‌ها کردم، برق قطع شد و اطرافم تاریک بود. باید پله‌ها را با کف پاهایم احساس می‌کردم و پایین می‌آمدم.

وقتی فکر کردم در آخرین پله هستم، پایم لیز خورد، زیرا هنوز چند پله مانده بود. روی پشت یک پا فرود آمدم و نوک پایم به عقب برگشت. من صدای ترق و تروق شنیدم، اما دردی احساس نکردم. در قلبم گفتم: «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است. من آمده‌ام تا مردم را نجات دهم. همه مداخلات از بین می‌روند. من خوبم.»

پای پیچ خورده‌ام را چرخاندم و خودم را بالا کشیدم. پایم کمی بی‌حسی شده بود، اما دردی احساس نکردم. به توزیع مطالب ادامه دادم تا اینکه همه آنها را تمام کردم.

صبح روز بعد که از خواب بیدار شدم، دیدم که پا و زیر پایم کبود شده است اما درد و ورمی وجود نداشت و می‌توانستم به‌صورت عادی راه بروم. چهار پنج روز بعد همه چیز به حالت عادی برگشت. می‌دانستم که این استاد بودند که همه درد را برای من متحمل شدند. به خودم گفتم که باید در تزکیه و نجات موجودات ذی‌شعور کوشا باشم.

یک بار دیگر، یک بازی فوتبال در محله مسکونی من برگزار شد و بسیاری از مردم برای تماشای آن رفتند. فکر کردم که این یک فرصت خوب برای قرار دادن برچسب‌های روشنگری حقیقت در آن محله است. باوجود اینکه روز بود، ترس نداشتم.

از آنجاکه همه تمرکزشان روی مسابقه بود، همه چیز به‌خوبی پیش رفت. بعد از اینکه کارم را در یک طرف حصار تمام کردم، لازم بود کمی راه بروم تا به طرف دیگر بروم. همانطور که قدم می‌زدم، احساس کردم کسی مرا دنبال می‌کند. وقتی نزدیکتر شد، ایستادم و خم شدم تا بند کفشم را درست کنم. از کنارم رد شد و مدام به عقب نگاه می‌کرد. فکر کردم: «من این کار را برای روشن کردن حقیقت، از بین بردن اهریمن و بیدار کردن وجدان مردم انجام می‌دهم. من هیچ کار اشتباهی نکرده‌ام. همه عوامل مداخله‌گر از بین می‌رود و من نامرئی هستم.»

من یک مسیر فرعی دیگر را به طرف دیگر حصار در پیش گرفتم و مردی که از کنارم رد شد و هنوز به عقب نگاه می‌کرد، نادیده گرفتم. وقتی چهار طرف زمین را تمام کردم، فقط یک برچسب برایم مانده بود. از آنجا که اداره پلیس همان نزدیکی بود، فکر کردم که آخرین برچسب را بیرون دیوار اداره پلیس بچسبانم.

بعد از اینکه برچسب را چسباندم، مردی که مرا تعقیب می‌کرد، با فاصله بسیار کمی از کنارم رد شد. اما او بدون اینکه نگاه کند از کنار من رد شد و سریع وارد اداره پلیس شد. یک لحظه مات و مبهوت شدم و بعد آرام شدم.

به سوی افکار درست فرستادم تا موجودات شیطانی و عوامل موجود در او را از بین ببرم و او را تشویق کنم که از دافا حمایت کند تا او نیز نجات یابد.

در روند روشنگری حقیقت، تجربه‌های‌ مشابه بسیاری را تجربه کردم، اما به‌طور معجزه آسایی، هیچ خطری واقعاً رخ نداد.

روشنگری حقیقت برای گردشگران چینی در فرانسه

در حدود سال2014 به‌طور اتفاقی پس از 7 سال روشنگری حقیقت در چین، به فرانسه نقل مکان کردم.

در واقع، هیچ چیزی تصادفی نیست. بعد از استقرار در پاریس، به برج ایفل رفتم و دیدم تعداد زیادی از گردشگران چینی در آنجا در رفت و آمد هستند. پس از آن هر روز به آنجا می‌رفتم تا حقیقت را برای گردشگران چینی روشن کنم، چه در هوای باران یا آفتابی، خیلی سرد یا خیلی گرم.

اگرچه فشارهای ذهنی زیادی در روشنگری حقیقت در خارج از کشور وجود ندارد، اما باید هر روز با انواع مختلف مردم روبرو شویم، و دائماً خود را تعدیل کنیم. در چند سال گذشته، به تدریج وابستگی به ترس، حفظ وجهه، رنجیده خاطر شدن به‌خاطر بی‌ادبی برخی از گردشگران چینی را رها کردم. مدام به درون نگاه می‌کرد، ظرفیتم را گسترش می‌دادم و سعی می‌کردم با افکار درست به پیش بروم و همیشه با افرادی که با آنها صحبت می‌کردم مهربان باشم.

یک روز در نوامبر2019، در حالی که حقیقت را برای گروهی از گردشگران چینی روشن می‌کردم و به برخی کمک می‌کردم از حزب کمونیست چین (ح‌ک‌چ) خارج شوند، یک مرد قد بلند و قدرتمند به من نزدیک شد. برای او شروع به روشنگری حقیقت کردم. به‌نظر می‌رسید که با دقت گوش می‌داد و در پایان او را ترغیب کردم که از ح‌ک‌چ خارج شوم.

ناگهان با چشمان گشاده  به من خیره شد، لبانش را محکم بست و گونه‌هایش را باد کرد. او اول خم شد و سپس به‌شدت به صورتم تف کرد. صدای تف کردنش چنان بلند بود که همه گروه برگشتند تا به این طرف نگاه کنند. من نیز از رفتار غیرمنتظره او شوکه شدم. سریع آرام شدم و به خودم یادآوری کردم که مرید دافا هستم.

همانطور که صورتم را با آستینم پاک کردم، خطی از شعر استاد در ذهنم ظاهر شد: «ازبین بردن اهریمن را مانند تکاندن گرد و غبار درنظر می‌گیرم» («همه برای این روز» از هنگ یین جلد 3) فکر کردم که تف او چیزی نبود. لبخندی زدم و به آن مرد گفتم: «ببخشید، تقصیر من است که نتوانستم به شما کمک کنم حرفهای مرا بفهمید. مهم نیست، امیدوارم شخص دیگری به شما کمک کند از سازمان های ح‌ک‌چ خارج شوید. لطفاً حتماً این کار را انجام دهید، به نفع خودتان است!»

او همانجا ایستاد و با چشمانی کج به من خیره شد. او را نادیده گرفتم و برگشتم تا حقیقت را برای دیگران روشن کنم. افراد زیادی به من نزدیک شدند و یکی از آنها مرا تشویق کرد و گفت: «آفرین! من فالون گونگ را تحسین می‌کنم!» شخص دیگری گفت: «دیگر نیازی به توضیح نیست. همه ما می‌فهمیم. فقط یک اسم مستعار به من بدهید و به من کمک کنید تا ح‌ک‌چ را ترک کنم.»  آنها به صف شدند و من به حدود 20 یا 30 نفر کمک کردم تا یکی پس از دیگری ح.‌ک‌چ را ترک کنند.

همان موقع، مردی که به من بی‌ادبی کرد از کنارم رد شد و بدون اینکه به کسی نگاه کند با صدای بلند گفت: «فالون گونگ شگفت‌انگیز است! کار حزب کمونیست چین تمام است!» همه به او نگاه کردند، سپس به من نگاه کردند، و لبخند زدند.

در واقع، سَمت آگاه افراد چیزهای زیادی می‌داند. از این واقعه، من نیز درک بهتری از آموزه استاد پیدا کردم:

«بزرگ‌ترین تجلی شن نیک‌خواهی است، و این نمایشی از انرژی عظیم است.» (آموزش فا در کنفرانس بین‌المللی فای واشنگتن دی‌سی ۲۰۰۹)

روشنگری حقیقت برای مردم چین با برقراری تماس تلفنی

به دلیل شیوع ویروس ح‌ک‌چ، تعداد گردشگران چینی از کم، تقریباً به هیچ رسید. بنابراین در فوریه2020، در خانه شروع به برقراری تماس تلفنی کردم تا حقیقت را  برای مردم چین روشن کنم.

مصمم بودم که حتی اگر نیازی به بیرون رفتن یا نگرانی در مورد آب و هوا نداشتم، اجازه ندهم در تزکیه سست شوم یا تحت تأثیر وابستگی به راحتی قرار بگیرم. همیشه انجام سه کار را به‌عنوان اولویت اصلی خود در نظر می‌گیرم. همچنین آگاه بودم که برقراری تماس تلفنی نیز روشی برای تزکیه شین شینگ است.

فهمیدم که این روشی روشنگری حقیقت کاملاً متفاوت از روشنگری حقیقت به‌صورت رو در رو در یک مکان توریستی است، زیرا افراد کمی مایل به ترک ح‌ک‌چ هستند. این وضعیت همچنین وابستگی‌ام به بی‌صبری را نشان داد. گاهی اوقات، در مقابل کامپیوتر کمی احساس بی‌ثباتی و ناخوشی می‌کردم. بعضی از افراد به محض اینکه شروع به صحبت می‌کردم تلفن را قطع می‌کردند و برخی دیگر وقتی کمی صحبت می‌کردم تلفن را قطع می‌کردند. همچنین گاهی اوقات مشکلاتی در کامپیوترم به وجود می‌آمد، حسابم یا دزدیده می‌شد یا مسدود می‌شد و در نتیجه دو بار کامپیوترم را عوض کردم.

با مواجهه با مشکلات فراوان، فا را بیشتر مطالعه کردم و به درون نگاه کردم. آنچه استاد در یک کنفرانس فا در نیویورک گفتند را به‌خاطر آوردم:

استاد بیان کردند:

«نباید خودِ خروج از حزب یا پیشگامان جوان یا «سه‌کناره‌گیری» را هدف خود قرار دهید. همگی به‌خاطر داشته باشید، قرار است روشن کردن حقیقت و نجات مردم را به‌عنوان هدف خود در نظر داشته باشید!» (آموزش فا در کنفرانس فای نیویورک ۲۰۱۶)

استاد بیان کردند:

«در ادامه یک چیز دیگر می‌گویم. شدت روشنگری حقیقت ما باید فقط بیش‌تر و بیش‌تر شود، بنابراین نباید کند شوید-- مطلقاً‌ نباید. اگر بشریت واقعاً چیزی شبیه آن‌چه پیش‌گویی‌ها توصیف کرده‌اند را تجربه می‌کرد،‌ آن برای تأسف خوردن خیلی دیر می‌بود. شما نباید بگذارید موجودات ذی‌شعور پایین بروند، و نباید‌ نتوانید به عهد و پیمانی که قبل از آغاز تاریخ بستید احترام گذارید.» (آموزش فای ارائه شده در منهتن)

حالت ذهنی‌ام را تغییر دادم، فرستادن افکار درست را شدت بخشیدم و حقیقت را با افکار مهربانانه برای افراد روشن کردم. اوضاع بهتر شد. افراد بیشتری مایل به شنیدن حقیقت بودند و برخی از آنها نیز از سازمان‌های ح‌ک‌چ خارج شدند. در این روند، چند نفر به من گفتند که آنها جرئت نمی‌کنند کلمات حساس را از طریق تلفن بگویند زیرا مخابرات چین و همه سیستم‌های شبکه دارای مکانیزم نظارت برای ردیابی کاربران هستند، «درک می‌کنم در مورد چه چیزی صحبت می‌کنید، اما چه کسی جرئت می‌کند درگیر چنین مسائلی شود! ما جرئت گوش دادن نداریم.»

همچنین با افرادی روبرو شده‌ام که نه تنها خودشان ح‌ک‌چ را ترک کردند، بلکه اطرافیان خود را نیز به ترک ح‌ک‌چ ترغیب کردند. یکی از آنها گفت: «ح‌ک‌چ شیطانی تا هسته پوسیده است، و هر چه می‌گوید دروغ است. اهمه جعلی است. من منتظر فرصتی برای ترک حزب بودم و امروز روز آن است. من ح‌ک‌چ را ترک خواهم کرد!»

در موارد متعدد، افراد از فالون گونگ تعریف می‌کردند. یکی گفت: «فقط فالون گونگ ما را نجات می دهد.» یکی دیگر از احساساتی شد و گفت: «متشکرم، فالون گونگ!» بسیاری دیگر اظهار داشتند: «مطمئناً دو عبارتی را که به من گفتی به‌خاطر می‌سپارم- فالون دافا خوب است. حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است.»

پس از بیش از یک سال روشنگری حقیقت برای مردم سرزمین اصلی چین با برقراری تماس تلفنی، واقعاً به اهمیت نجات مردم پی بردم، زیرا بسیاری از افراد با رابطه تقدیری هنوز در انتظار نجات هستند!

از روزی که فا را به دست آوردم، استاد مسیر تزکیه را برایم نظم و ترتیب داده‌اند. تا زمانی که تلاش کنم سه کار را با افکار درست و اعمال صالح انجام دهم، خواه زمانی که حقیقت را در چین روشن می‌کردم یا حقیقت را در خارج از کشور روشن می‌کنم، همیشه احساس می‌کنم استاد در کنارم هستند.

بسیاری از اوقات، برخی از گردشگران چینی از من سؤال می‌کردند: «هوا خیلی سرد است و کاملاً خیس شدید. شما هنوز تا دیر وقت با ما صحبت می‌کنید. با این همه تلاش به دنبال چه هستید؟ آیا دلیلش این است که استاد شما پول زیادی به شما پرداخت می‌کند؟»

همیشه به آنها می‌گفتم: «سالها پیش، از عوارض طولانی مدت تصادف رانندگی رنج بردم و مجبور شدم چند سال در خانه استراحت كنم و به‌شدت به دارو وابسته بود. بعد از اینکه تمرین فالون دافا را شروع کردم، سلامتی‌ام را بدون استفاده از دارو بدست آوردم. استاد فالون دافا جان مرا نجات داد. شما از من می‌پرسید که استاد چقدر پول به من می‌دهد. بگذارید این را بگویم: استاد چیزی گرانبها به من داده است! حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری گرانبها است و هیچ چیز با آن قابل مقایسه نیست.»  پس از شنیدن حرفهایم، آنها لحن‌شان را تغییر دادند.

نتیجه‌گیری

تا به امروز، بیش از 8000 تماس موفق با چین برقرار كرده‌ام و به حدود 700 نفر در ترک سازمان‌های ح‌ک‌چ کمک كرده‌ام. حدود 4000 تا 5000 نفر به‌طور کامل یا جزئی به حقیقت گوش داده‌اند.

استاد به مردم دنیا نیک‌خواهی دارند و به همه فرصتی می‌دهند تا نجات یابند و آینده خود را انتخاب کنند. ما به عنوان شاگردان دافا در اینجا هستیم تا در اصلاح فا و نجات موجودات ذی‌شعور به استاد کمک کنیم. ما نباید سست شویم و باید فرصت گرانبهای گسترش دافا در سراسر دنیا را گرامی بداریم. دافا من را انتخاب کرده است، و من ذره‌ای از دافا هستم. همیشه این فرصت فوق‌العاده شریف را گرامی می‌دارم.

می‌خواهم تجربه‌ام را با آنچه استاد در پیام تبریک‌شان به کنفرانس فای اروپا در پاریس بیان کردند برای تشویق متقابل خاتمه دهم:

«مریدان دافا امید بشریت- و یگانه امید- هستند. نجات موجودات، مأموریت ما و مسئولیتی عظیم است. فقط با خوب تزکیه‌کردن خود می‌توانید آنچه مریدان دافا باید انجام دهند را به‌خوبی انجام دهید.» (نامه تبریک به کنفرانس فای اروپا در پاریس)

استاد، متشکرم! هم‌تمرین‌کنندگان، متشکرم!

تمام مقالات، تصاویر یا سایر متونی که در وب‌سایت مینگهویی منتشر می‌شوند، توسط وب‌سایت مینگهویی دارای حق انحصاری کپی‌رایت هستند. چاپ یا توزیع مجدد محتوا برای مصارف غیرتجاری مشکلی ندارد، اما در این صورت ذکر عنوان مقاله اصلی و لینکش الزامی‌‌است.