(Minghui.org) درود، استاد! درود، همتمرینکنندگان!
به مناسبت نوزدهمین فاهویی چین در وبسایت مینگهویی، مایلم برخی از تجربیاتم را در این زمینهها به اشتراک بگذارم که چگونه مکان چاپ مطالب اطلاعرسانی خانگیام را راهاندازی و چطور بهعنوان گزارشگر با مینگهویی همکاری کردم.
تجربه قدرت عظیم دافا درحین راهاندازی یک مکان تهیه مطالب
من معمولاً مطالب روشنگری حقیقت را توزیع میکنم. وقتی نمیتوانستم با سایر تمرینکنندگان در تماس باشم، تصمیم گرفتم مکان چاپ مطالب خودم را راهاندازی کنم. وقتی در کالج قبول شدم، نحوه استفاده از رایانه را یاد گرفتم و اصول اولیه را میدانستم، اما بهندرت از چاپگر استفاده میکردم.
چاپگری در حد توان مالیام خریداری کرد، اما تجهیزات جوهر مداوم نداشت. متوجه شدم مقدار کمی جوهر در کارتریج وجود دارد. با آن جوهر نمیتوانستم آن مقدار مطلب را که نیاز دارم چاپ کنم، زیرا نمیدانستم چگونه کارتریج را عوض کنم.
در ابتدا برچسبهای کوچک حاوی اطلاعات فالون دافا را چاپ میکردم. چند برچسب را در مکانهای شلوغ چسباندم، به این امید که مردم آنها را بخوانند. سپس متوجه شدم برچسبها پاره شدهاند، بنابراین دوباره آنها را چسباندم. اما دوباره پاره شدند، و خیلی دلسرد شدم.
یک روز بعد از شام بیرون رفتم تا ببینم برچسبهایی که قبلاً چسباندهام سر جایشان هستند یا خیر. دیدم برچسبها پاره شدهاند، اما نه بهطور کامل. شخصی با دقت به بقایای برچسب خیره شده بود که حاوی اطلاعاتی درباره حادثه خودسوزی صحنهسازیشده تیانآنمنبهدست حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) بود. متوجه شدم که استاد درحال اشاره این نکته به من هستند که مردم مشتاق آگاهی از حقیقت هستند. میدانستم باید استقامت به خرج دهم و ناامید نشوم.
درست زمانی که جوهر چاپگرم تمام شد، تمرینکنندهای که دستیار فنی بود و یک تمرینکننده هماهنگکننده آمدند و چاپگری برایم آوردند که مخزن جوهر همیشگی داشت. با نگاه به آن چاپگرِ کاملاً کاربردی، سرشار از شادی بودم. این چاپگر میتوانست بروشورها و استیکرهای روشنگری حقیقت و نیز جلد سیدیهای روشنگری حقیقت را چاپ کند که عالی بود. مدت زیادی از این چاپگر استفاده کردم. هر روز مطالب روشنگری حقیقت را چاپ و توزیعشان میکردم. هر اندازه که میتوانستم توزیع میکردم. در کپی کردن سیدیها مشکل داشتم، بنابراین از تمرینکننده دیگری خواستم که آنها را برایم کپی کند و خودم هم جلدشان را چاپ میکردم.
کیف کوچکی دارم که مخصوصاً برای توزیع مطالب از آن استفاده میکنم. هر روز صبح آن را با بروشورهای روشنگری حقیقت و سیدیهایی حاوی نه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست پر میکنم. هر بار که بیرون میروم، برای توزیع مطالب به جای متفاوتی میروم. ساختمانهایی را که به آنها مراجعه میکنم یادداشت میکنم. ما باید یک نوع مطلب را تا حد امکان بهطور گسترده و در مکانهای غیرتکراری توزیع کنیم و مطالب را هدر ندهیم.
در مسیرم به جایی که قرار است مطالب را در آنجا توزیع کنم و درحین توزیع مطالب، افکار درست میفرستم. تعداد زیادی محله سطح بالا در منطقه ما وجود دارد. وقتی به جایی ناآشنا میروم، از استاد میخواهم که کمکم کنند. گاهی درها قفل بودند. در هر ساختمان افراد بسیار زیادی ساکن هستند، باید چهکار میکردم؟ همان موقع یکی در را باز میکرد و بیرون میرفت، و به این ترتیب میتوانستم وارد شوم. گاهی در کیفم صرفاً مطالب کافی برای آن ساختمان را داشتم. گاهی درب ساختمان باز بود، انگار منتظر ورود من بودند. از استاد سپاسگزار بودم که همیشه راه را برایم هموار کردهاند.
همانطور که اصلاح فای استاد به پیش میرفت، بهتدریج مطالب روشنگری حقیقتی را که آماده میکردم در اختیار سایر تمرینکنندگان نیز قرار میدادم. بهمنظور نجات مؤثرتر مردم، روی بهبود کیفیت مطالبمان کار کردیم. در طول این روند، استاد به ما خرد بخشیدند و این توانایی را به ما دادند که کل روند تولید مطالب را بهبود بخشیم.
دستگاههایی را که استاد به من دادهاند نیز گرامی داشتهام. وقتی وابستگیهایی داشتم، استاد با استفاده از آنها به من اشاره میکردند که شکافهایی دارم و باید خودم را اصلاح کنم. مثلاً وقتی هد چاپگر دچار گرفتگی میشد، رنگ درست نبود، جلوه چاپ خوب نبود و ...، میدانستم که درحین چاپ مطالب، حواسم جای دیگری بود، افکارم درست نبودند، وابستگیهایی دارم و غیره.
هیچیک از پروژههای نجات مردم آسان نیست و گاهی با آزمون شینشینگ روبرو میشدم. سالی که شیوع کووید شروع شد، برای ساخت کارتهایی حاوی مطالبی مربوط به دور زدن سانسور اطلاعات بهدست ح.ک.چ، به کمک بیشتری نیاز داشتیم. والدین تمرینکنندهام به ما کمک میکردند. به آنها میگفتم چگونه آنها را برش دهند، اما عادت نداشتند از دستگاه برش کاغذ استفاده کنند. ترجیح میدادند از چاقو و خطکش استفاده کنند که منجر به تفاوت در اندازه کارتها و ناهمواری لبهها میشد. در مرحله بعدی، برخی از کارتها با اندازه کیسههای پلاستیکی شفافِ مخصوص بستهبندی جداگانه تناسب نداشتند.
به آنها میگفتم که از دستگاه برش کاغذ استفاده کنند و هر بار حداکثر تعداد مشخصی از برگهها را برش دهند تا لبهها ناصاف نشوند. بااینحال آنها اصرار داشتند که هر بار چند برگه بیشتر را بهطور همزمان برش دهند. گله میکردم، بیحوصله و حسود شده بودم، میخواستم کار را به آنها یاد بدهم و از آنها انتقاد میکردم.
وقتی آرام شدم و فا را مطالعه کردم، احساس کردم ظرفیتم برای کمک به رفع نیازهای دیگران بیش از حد کم است. این اولین باری بود که والدینم مطالبی برای روشنگری حقیقت تهیه میکردند. درک روند این کار زمانبر است. چرا نمیتوانستم با حوصله به آنها آموزش دهم؟ میخواستم خودم را در دافا اصلاح کنم. دفعه بعد که به کمکشان نیاز داشتم، چند بار با دقت به آنها نشان دادم که چگونه این کار را انجام دهند. وقتی خودم را تغییر دادم، همان کاری را که میخواستم انجام دادند.
تمام تلاشم را به کار میگیرم تا با همتمرینکنندگان در روشنگری حقیقت همکاری کنم و کیفیت انواع مطالب روشنگری حقیقتمان دائماً بهبود مییابد. در روند خرید ماشینآلاتِ ناآشنا و استفاده از آنها، بزرگترین درکم این بود که استاد همیشه کنارم هستند و آنچه باید انجام دهم این است که افکار و عقاید و تصورات بشریام را رها کنم و به استاد و فا ایمان داشته باشم.
ما دستگاهی خریدیم که میدانستم میتواند نقش بزرگی در نجات مردم داشته باشد. اما بهدلیل قرنطینه در سراسر شهر در طول پاندمی و سال نو چینی، دچار تردیدهایی شدبم: نخست اینکه، شهر در قرنطینه است. آیا دستگاه به دستم میرسد؟ دوم اینکه اگر این دستگاه به دستم برسد، آیا میتوانم کار با آن را یاد بگیرم؟ آیا بعد از اینکه نحوه استفاده از آن را یاد گرفتم، میتوانم مطالب روشنگری حقیقت موردنیاز را در زمان کوتاهی تولید کنم؟ این پروژه محرمانه بود و هیچ تمرینکننده دیگری نمیتوانست به من مشاوره یا کمکی بدهد.
تنها کاری که میتوانستم انجام دهم اعتماد به استاد بود. استاد بیان کردند: «شما تلاش خود را به انجام میرسانید و استادتان بقیۀ مسائل را اداره میکند.» (سخنرانی اول، جوآن فالون)
فهمیدم اینطور نیست که من قادرم کاری را انجام دهم، بلکه استاد هستند که همهچیز را برایم نظم و ترتیب میدهند و من مسیری را که ایشان نظم و ترتیب دادهاند، طی خواهم کرد. مدام انواعواقسام افکار منفی را رد میکردم. افکار درستم را تقویت میکردم و خالصانه آرزو داشتم که ازخودگذشته باشم و مردم را نجات دهم. استاد این موضوع را خیلی خوب نظم و ترتیب دادند. دستگاه بهموقع به دستم رسید و مطالب روشنگری حقیقت در زمان برنامهریزیشده آماده و به همتمرینکنندگان تحویل داده شد.
در طول روند راهاندازی مکان چاپ مطالبم، نمیدانم استاد برای من و موجودات ذیشعور چقدر سختی را تحمل کردند، اما میدانم که ایشان مرا راهنمایی کردند.
بهبود خودم بهعنوان یک همکار مینگهویی
در روند چاپ مطالب، مسئولیت تماس با وبسایت مینگهویی را نیز بر عهده گرفتم. استاد همچنین مرا راهنمایی کردند تا یک همکار موفق مینگهویی باشم.
ح.ک.چ سالها فالون دافا را مورد آزار و شکنجه قرار داده است. حوادث زیادی در منطقه ما رخ داده است که عاملان آن بهخاطر آزارواذیت تمرینکنندگان با قصاص روبرو شدند. یکی از این نمونهها، مرگ رئیس اداره 610 محلی بود. در جلسهای برای شروع آزار و شکنجه تمرینکنندگان محلی، او نقش زمین شد و درگذشت، که شوک بزرگی برای نیروی پلیس محلی بود.
با شنیدن این خبر، گزارش کوتاهی نوشتم و به وبسایت مینگهویی ارسال کردم. این اولین باری بود که با وبسایت مینگهویی همکاری داشتم و در نوشتن گزارشها مهارت نداشتم.
در دوران مدرسه، معلمم پنج عنصر خبر را به من یاد داده بود: چه کسی، چه چیزی، چه زمانی، کجا و چرا. برای بررسی این جزئیات به سراغ همتمرینکنندگان رفتم. آنها همکاری کردند و برخی درباره آزار و شکنجههایی که در طول سالها متحمل شده بودند گفتند. بعد از اینکه اطلاعات دستاولی از مصاحبهها به دست آوردم، آنها را سازماندهی و خلاصه کردم. پس از ویرایش، آن را به وبسایت مینگهویی ارسال کردم. این مقاله در همان روز در وبسایت مینگهویی منتشر شد که نقشی را در بازدارندگی عاملان ح.ک.چ ایفا کرد.
گزارش منتشرشده را که تمرینکنندگان وبسایت مینگهویی ویرایشش کرده بودند با دقت خواندم و متوجه مشکلی شدم که قبلاً آن را ندیده بودم: فرهنگ حزبیِ من بسیار قوی بود. در مقاله اصلی از کلمات و عبارات بسیار تهاجمی استفاده کرده بودم. تمرینکنندگانی که با مینگهویی کار میکنند، آنها را اصلاح کردند. گزارش اصلاحشده نیکخواهی را به نمایش میگذاشت. نوشتن این مقاله و سپس خواندن مقاله ویرایششده کمک کرد شکافها و کاستیهای خودم و نیز فرهنگ حزبی و ذهنیت خودنماییام را ببینم. این استاد بودند که به من فرصتی دادند خودم را بهبود بخشم، گزارشنویسی را یاد بگیرم و مهارتهای نوشتاریام را بهبود بخشم.
حادثهای تأثیر عمیقی بر من گذاشت. یک تمرینکننده محلی دستگیر و بازداشت شد. گزارش آزار و شکنجهاش را نوشتم. در طی دو روز گزارشدهی متعاقبش، تحت تأثیر همتمرینکنندگانی قرار گرفتم که مانند بدنی واحد همکاری میکردند.
همتمرینکنندگان پس از اطلاع از بازداشت این تمرینکننده، با یکدیگر تماس گرفتند و به همه گفتند که برای فرستادن افکار درست به ایستگاه پلیس محلی بروند. این اولین باری بود که میدیدم اینهمه همتمرینکننده، چه از منطقه محلی و چه از مکانهای دیگر، برای فرستادن افکار درست به کمک آمدهاند. آن روز، تمرینکنندگان در هر گوشهای درحال فرستادن افکار درست بودند. همه مأموران پلیسی که در آن دستگیری مشارکت داشتند افسرده بهنظر میرسیدند.
هر روز آخرین اخبار را به وبسایت مینگهویی ارسال میکردم. افکار درست همتمرینکنندگان نیز مرا تحت تأثیر قرار میداد. آن تمرینکننده پس از 15 روز سالم به خانه بازگشت. توطئه مقامات بهمنظور پروندهسازی برای آن تمرینکننده، با شکست مواجه شد.
دستیابی بدون اینکه در طلب نتیجه باشم
استاد به من خرد و تواناییهای زیادی دادند. درحین اعتباربخشی به فا، درحال انجام مسئولیتهایم هستم. حتماً هر روز فا را مطالعه میکنم و از بر میخوانم. میدانم که بدون دافا نمیتوانم کاری انجام دهم.
تمرینکننده دیگری از من خواست مقالۀ تحلیلی بنویسم. بعد از درخواست او، یاد ماجرایی افتادم. از این ماجرا برای نشان دادن موضوع این مقاله استفاده کردم و سپس نکات صحبتها را یادداشت کردم. افکارم مثل چشمه جاری شد و مقاله را در نیم ساعت کامل کردم. آن تقریباً بدون هیچ تغییری در مینگهویی منتشر شد. چنین معجزاتی همه از برکات نیکخواهانه استاد است.
همین مسئله برای طراحی مطالب اطلاعرسانی نیز صدق میکند. استاد در هر مرحله، درخصوص الگوها و جلوههای چاپ به من خرد بخشیدند. گاهی دستگاه خراب میشد یا نمیدانستم چگونه برخی از مشکلات فنی را حل کنم. از یک کانال انجمن فنی بازدید میکردم تا ببینم آیا همتمرینکنندگان راهحلهایی دارند یا خیر. گاهی ناخواسته دکمهای را فشار میدادم و دستگاه به حالت عادی برمیگشت.
سخن پایانی
تمرینکنندگان پس از دریافت مطالب روشنگری حقیقت، بارها از ما تشکر میکردند. در پاسخ میگفتم: «ما فقط پشتیبان هستیم. شما کسانی هستید که در خط مقدم هستید.»
برخی از تمرینکنندگان به من میگفتند: «وضعیت تزکیهات واقعاً خوب است.» در پاسخ میگفتم: «شما فقط ظاهر را میبینید، اما هنوز وابستگیهایی دارم.» با نگاه به درون، میدانم که هنوز افکار بشری سرسخت و عقاید و تصورات بدی دارم. گاهی بد رفتار میکردم و گاهی نمیتوانستم شینشینگم را حفظ کنم. اگر نمیتوانستم خوب عمل کنم، سعی میکردم خودم را رشد دهم. اگر نتوانم آزمونی را با موفقیت پشت سر بگذارم، دفعه بعد سعی میکنم در آن قبول شوم.
میدانم تا زمانی که همیشه دافا را دنبال کنم، میتوانم با دنبال کردن استاد به تزکیه ادامه دهم. در این زمان محدود، قبل از اینکه استاد دنیای بشری را اصلاح کنند، به تزکیهام ادامه میدهم، وابستگیهای بشری را رها میکنم و با سایر تمرینکنندگان همکاری میکنم.
استاد، متشکرم! همتمرینکنندگان، متشکرم!
دیدگاههای ارائهشده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وبسایت دارای حق انحصاری کپیرایت برای وبسایت مینگهویی است. مینگهویی بهطور منظم و در مناسبتهای خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.