(Minghui.org) خانواده‌ام بیش از 20 سال پیش تمرین فالون دافا را آغاز کردند و ما برکت یافته‌ایم. من به بیماری قلبی مادرزادی مبتلا بودم و شوک قلبی را تجربه کردم. شوهرم مشکلات معده و سیستم ایمنی ضعیفی داشت. دخترم سوء‌تغذیه داشت و ضعیف بود. پس از شروع تمرین دافا، سالم شده‌ایم و دیگر به هیچ دارویی نیاز نداشته‌ایم. می‌خواهم در مورد برخی از تجربیات شگفت‌انگیزمان به شما بگویم.

فواید مطالعۀ آموزه‌ها با دیگران

ما بعد از شروع تمرین در جلسات مطالعه گروهی فا شرکت نمی‌کردیم. دخترم هنوز کوچک بود، بنابراین در خانه کتاب‌های فالون دافا را می‌خواندیم. بعداً متوجه یک لایه سفیدرنگ روی مردمک چشم شوهرم شدم. روزهای زیادی گذشت، اما آن بهتر نشد. سپس پیشنهاد کردم که با سایر تمرین‌کنندگان مطالعه کنیم، و شوهرم موافقت کرد.

تمرین‌‌کنندگان به‌گرمی از ما استقبال کردند. مدت کوتاهی پس از شروع مطالعه‌مان، دفع مخاط از گلوی شوهرم شروع شد و او هر چند دقیقه یک بار آب دهانش را بیرون می‌ریخت. تمرین‌کننده‌ای برای او دستمال کاغذی و سطل زباله آورد. وقتی مطالعه را تمام کردیم سطل زباله پر شده بود.

بعد از اینکه به خانه برگشتیم، شوهرم گفت: «من فردا صبح برای انجام تمرینات به محل تمرین نمی‌روم. نمی‌خواهم مزاحم دیگران شوم.» گفتم: «تمرین‌کنندگان اهمیتی نمی‌دهند. آن‌ها می‌دانند که استاد لی (بنیانگذار دافا) درحال اصلاح بدنت هستند. تف کردن مخاط برای تو چیز خوبی است.»

روز بعد دوباره با گروه مطالعه کردیم. چند روز بعد دفع خلط شوهرم قطع و لایه سفیدرنگ روی چشمش ناپدید شد. متوجه شدم دلیل اینکه استاد از ما خواسته‌اند با گروه مطالعه کنیم این است که میدان انرژی‌اش می‌تواند تمام ناهنجاری‌ها را اصلاح کند و بدنمان را تنظیم کند.

استاد می‌دانند ما به چه فکر می‌کنیم

 پاییز دو سال پیش 10 کیسه برنج خریدیم و در آپارتمان خالی برادرم انبار کردیم. وزن هر کیسه 10 کیلو بود.

نوامبر گذشته، من و شوهرم از همسر برادرم خواستیم ما را به آپارتمانشان ببرد. به‌محض اینکه در را باز کرد، پروانه‌هایی را دیدیم که روی کیسه‌های برنج بال می‌زدند. یک کیسه را باز کردیم و آن پر از حشره بود. همه 10 کیسه پر از پروانه و حشرات بودند.

همه گفتیم: «چه تأسف‌انگیز!» همسر برادرم گفت: «فردا به آن‌ها رسیدگی می‌کنیم، چون الان خاک‌انداز و زیرانداز برزنتی نداریم. من وسایل را می‌آورم و برادرت یک الک برنج می‌آورد. تمام صبح طول می‌کشد تا چهارنفری برنج‌ها را تمیز کنیم.»

صبح روز بعد، پس از صبحانه، شوهرم گفت: «بیا از شر حشرات خلاص شویم.» نمی‌خواستم بروم، چون نمی‌خواستم حشرات را بکُشم، اما چاره‌ای نداشتم. فکر کردم: «استاد، نمی‌خواهم هیچ موجود زنده‌ای را بکُشم. چگونه می‌توانم حشرات را فراری دهم؟»

وقتی من و شوهرم به خانه برادرم رسیدیم، او و همسرش با خاک‌انداز و زیرانداز برزنتی آنجا منتظر بودند!

ما به طبقه بالا به واحد خالی رفتیم و برزنت را پهن کردیم. یک کاسه آب بیرون آوردم و شوهرم کیسه برنج را باز کرد. او برنج را روی برزنت ریخت، اما هیچ حشره‌ای وجود نداشت. کیسه دیگری را باز کرد و برنج را بیرون ریخت، اما دیگر هیچ حشره‌ای وجود نداشت.

هر کیسه‌ای را که باز کرد هیچ حشره‌ای ندیدیم. گیج شده بودم، چون کیسه‌ها محکم بسته شده بودند. صبح آن روز فکرم را به همسر برادرم گفتم. او پاسخ داد: «استاد شما شگفت‌انگیز است! باید دوباره کتاب‌های دافا را بخوانم!»

همسر برادرم مدت کوتاهی قبل از آزار و شکنجه فالون دافا این تمرین را یاد گرفت و بلافاصله پس از شروع آزار و شکنجه، آن را رها کرد. اما پس از این اتفاق، دوباره شروع به تمرین کرد.

«فالون دافا خوب است! حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است!»

دخترعمویم به سرطان کبد مبتلا شد و پس از جراحی شیمی‌درمانی را شروع کرد. به او گفتم عبارات «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است!» را با جدیت تکرار کند.

او پس از شنیدن پیشنهادم شیمی‌درمانی را کنار گذاشت. دو هفته بعد، وقتی پزشک او را معاینه کرد، گفت همه‌چیز عادی است. این اتفاق مربوط به هشت سال پیش است. از آن زمان تاکنون دخترعمویم هر روز این عبارات را تکرار می‌کند و حالش خوب است.

یکی از همکلاسی‌های سابقم با من تماس گرفت و گفت به‌دلیل بیماری قلبی در بیمارستان بستری شده است. پزشک قرار بود روز بعد در قلبش استنت بگذارد. او را متقاعد کردم که این کار را انجام ندهد، زیرا بعد از جراحی باید هر روز دارو مصرف کند.

به او پیشنهاد کردم که عبارات «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است!» را تکرار کند و او موافقت کرد. ظهر روز بعد با من تماس گرفت و گفت حالش خوب است و نیازی به جراحی نیست. او همان روز مرخص شد و تماس گرفت تا از من تشکر کند. به او گفتم از استاد لی تشکر کند.

برادرزاده‌ام پس از دیدن بهبود وضعیت سلامت خانواده‌ام، نظر مثبتی درباره دافا دارد. ما به او پیشنهاد کردیم که برای ایمن ماندن عبارات: «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است!» را تکرار کند.

چند سال پیش خودروی برادرزاده‌ام با کامیونی برخورد کرد. خودروی او غرق در خون و خودش بی‌هوش شده بود. همه حاضران در صحنه، ازجمله پلیس فکر می‌کردند او مرده است.

آمبولانس او را به بیمارستان رساند و پزشکان متوجه شدند که او هنوز زنده است. صورتش زخمی شده بود اما دستش فقط خراشیده شده بود. او دو هفته بعد از بیمارستان مرخص شد. وقتی برای رسیدگی به پرونده به اداره پلیس رفت، مأمور پلیس شوکه شد و گفت: «باورنکردنی است! خودرویت نابود شد، اما خودت هنوز زنده‌ای! من به‌ندرت مواردی این‌چنینی دیده‌ام.»

برادرزاده‌ام به من گفت: «عمه! جانم را نجات دادی. به من یک نشان ‌یادبود فالون دافا دادی و من آن را در روز حادثه در جیبم داشتم. از استادتان متشکرم. فالون دافا خوب است! حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است!»

خانواده من ماجراهای شگفت‌انگیزی بسیار زیادی دارد درباره اینکه فالون دافا چگونه کمکشان کرده است. لطفاً اگر مورد نامناسبی وجود دارد، مرا اصلاح کنید.

دیدگاه‌های ارائه‌شده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. مینگهویی به‌طور منظم و در مناسبت‌های خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.