(Minghui.org) در طول سالهایی که حقایق درباره آزار و شکنجه را برای مردم روشن کردهام، شاهد بسیاری از معجزات دافا بودهام. میدانم که نجات مردم وظیفهای مقدس است.
باران شدید متوقف شد
یک روز باید به جایی در فاصله چنددهکیلومتری میرفتم تا قراردادی کاری را امضا کنم. قصد داشتم با موتورسیکلتم بروم و مطالب روشنگری حقیقت را در شهر و روستاها در مسیرم توزیع کنم.
کتابچهها و دیویدیهای زیادی تهیه کردم. درست قبل از اینکه از خانه بیرون بروم، ابرهای تیرهای ظاهر شدند که خبر از بارش باران میدادند.
مقالهای را که در وبسایت مینگهویی خوانده بودم به یاد آوردم. در آن مقاله تمرینکنندهای میگفت استاد هنگام آموزش فالون دافا در چین، باران شدید را به تعویق انداختند. به آسمان نگاه کردم و فکر درستی فرستادم: «باران، من برای نجات مردم بیرون میروم. لطفاً صبر کن و اجازه بده این کار را انجام دهم!»
وقتی بیرون رفتم، ابرها غلیظتر و تیرهتر شدند و رعدوبرق شروع شد. روستاییان داخل خانههای خود پنهان شدند. مطالب روشنگری حقیقت را در سرپناههای هر خانه قرار دادم. خبری از بارش باران نبود.
دو ساعت طول کشید تا همه مطالب را توزیع کنم. بهمحض ورود به ساختمانی که قرار بود در آنجا آن مشتری را ملاقات کنم، باران شروع به باریدن کرد.
بعد از امضای قرارداد، باران قطع شد و بدون مشکل به خانه برگشتم. بهمحض رسیدن به خانه، باران شدیددوباره شروع شد.
بوران نبارید
یک بار که به شهر دیگری سفر کرده بودم، در خانه تمرینکنندهای توقفی کردم. او مقدار زیادی مطلب اطلاعرسانی دافا در منزلش داشت و از من پرسید که آیا میتوانم در توزیعشان به او کمک کنم.
با اینکه بعد از این سفر طولانی خیلی خسته شده بودم، افکار درستی فرستادم، کیسهای پر از آن مطالب برداشتم و به بیرون رفتم. چند ساعت پیادهروی کردم و مطالب را روی ماشینهایی که در کنار جاده پارک شده بودند گذاشتم.
در وقت شام، پیشبینی هواشناسی گفت که در طول شب برف و باران سنگینی خواهد بارید و تا روز بعد ادامه خواهد داشت. نگران بودم مطالبی که روی ماشینها گذاشته بودم خراب شوند.
از استاد کمک خواستم: «لطفاً اجازه ندهید که برف و باران به مطالب آسیب برساند. مردم باید آنها را ببینند، حقیقت را درک کنند و بهخاطر آیندهشان تصمیم درستی بگیرند!»
برف و بارانی که قرار بود کل استان را در برگیرد نبارید.
استاد آسمان را به من نشان دادند
یک روز در شهر دیگری بودم و در نصب دیشهای ماهواره برای دریافت برنامههای تلویزیون انتیدی کمک میکردم. بعد از آن، روی پروژه دیگری کار کردم. آن شب برای مطالعه فا به خانه تمرینکنندهای رفتم. او گفت که در خانهاش مطالب زیادی وجود دارد، زیرا تمرینکنندهای که معمولاً آنها را توزیع میکرد دستگیر شده بود. نگهداری مطالب برای مدت طولانی در آنجا بیخطر نبود، بنابراین از من پرسید که آیا میتوانم کمکش کنم. قبول کردم و دو کیسه سنگین مطالب را برداشتم.
در راه برگشت درحالیکه سوار اتوبوس بودم درباره وضعیت خودم فکر میکردم. در آن زمان برای جلوگیری از مورد آزار و شکنجه قرارگرفتن بهدست ح.ک.چ، با بستگانم زندگی میکردم. بستگانم از دافا حمایت میکنند، اما دافا را تمرین نمیکنند. اگر دو کیسه بزرگ از آن مطالب را به خانه آنها میبردم، نگران میشدند.
تصمیم گرفتم فوراً مطالب را توزیع کنم. دیگر دیر شده بود و بعد از آن روز طولانی، بسیار خسته شده بودم. روی نیمکت ایستگاه اتوبوس نشستم، افکار درست فرستادم و فا را مطالعه کردم. سپس احساس شادابی کردم. کیسههای سنگین را برداشتم و بهسمت منطقه آپارتمانی کنار ایستگاه اتوبوس حرکت کردم.
توزیع همه مطالب را تا صبح روز بعد به پایان رساندم. خیلی خسته شده بودم ولی قلبم مملو از شادی بود.
آن شب خواب دیدم استاد مرا به آسمان بردند. در بالای رصدخانهای ایستاده بودم، کیهان پهناور در مقابل من بود. استاد به صفحه نمایشی غولپیکر اشاره کردند. آن صفحه جهانی را که من از آن آمده بودم نشان میداد. آن در طی اصلاح فا در حال بازسازی بود. بهطرزی باورنکردنی زیبا بهنظر میرسید!
از رحمت استاد بسیار سپاسگزارم!
دیدگاههای ارائهشده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وبسایت دارای حق انحصاری کپیرایت برای وبسایت مینگهویی است. مینگهویی بهطور منظم و در مناسبتهای خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه قدرت الهی فالون دافا