(Minghui.org) ویروس ح‌ک‌چ (حزب کمونیست چین) برای اولین بار در اوایل سال ۲۰۲۰ شیوع پیدا کرد و سپس مانند آتش‌سوزی در سراسر چین گسترش یافت.

در شمال شرقی چین زمستان سردی بود، اما تمرین‌کنندگان فالون دافا همچنان بیرون می‌رفتند تا حقیقت را به‌صورت رو در رو  برای مردم ارزشمند چین روشن کنند.

مقابله با کارمای بیماری

در اواخر سال ۲۰۱۹ دچار تب شدم. با وجود اینکه لباس‌های زمستانی می‌پوشیدم، بسیار سردم شده بود، همه جای بدنم درد می‌کرد و شب‌ها مدام سرفه می‌کردم. اما این موضوع باعث نشد که برای روشنگری حقیقت درباره دافا بیرون نروم.

سه روز قبل از سال نوی چینی ۲۰۲۰ در مقابل پرتره استاد ادای احترام کردم و از استاد خواستم که مرا تقویت کنند. ۱۰ سال است که کار نظافت راهروهای ساختمان آپارتمانمان قبل از سال نو چینی را انجام داده‌ام، اما این بار به‌دلیل کارمای بیماری‌ام آن را تمیز نکرده بودم.

این فرصتی برای اعتبار‌بخشیدن به فا بود، و به‌طرز شگفت‌انگیزی از تب بهبود یافتم. کل شش طبقه را کاملاً تمیز کردم و به‌شدت خیس عرق شده بودم. همسایه طبقه اول از تلاش من قدردانی و در ریختن آب کمکم کرد.

مأمور پلیس زن در طبقه دوم پس از مشاهده آن بسیار تحت تأثیر قرار گرفت: «من می‌خواهم از طرف همه ساکنان ساختمان از شما تشکر کنم.» تلاش یک تمرین‌کننده دافا مورد تقدیر و قدردانی او قرار گرفت، که باعث شد نگرش خود را درباره من تغییر دهد.

چند روز بعد از تب، علائم خستگی، ضربان قلب تند و ضعف پاها را داشتم. نمی‌خواستم غذا بخورم یا آشپزی کنم و فقط می‌خواستم دراز بکشم. علائم واقعاً شبیه علائمی بود که در زمان ابتلا به سرطان قبل از شروع تمرین دافا تجربه کرده بودم. همچنین صدایی را می‌شنیدم که می‌گفت: «خوب است که بمیری. باید بمیری.»

بلافاصله هشیار و متوجه شدم که نباید اینگونه رفتار کنم و نظم و ترتیب نیروهای کهن را بپذیرم. باید با پشتکار تزکیه کنم و به استاد  در اصلاح فا و نجات موجودات ذی‌شعور کمک کنم. تلاش کردم تا بلند شوم فا را مطالعه کنم، افکار درست فرستادم و به درون نگاه‌ کردم.

به خودم گفتم که هرگز توسط نیروهای کهن مورد بهره‌برداری قرار نخواهم گرفت، باید درست مانند یک تمرین‌کننده دافای واقعی رفتار کنم. خودم را مجبور به آشپزی و غذا خوردن کردم. اشتها نداشتم فقط غذا را در دهانم می‌گذاشتم و به زور می‌بلعیدم. ذهنم قوی بود. این وضعیت یک هفته ادامه داشت تا اینکه درنهایت در زمانی که به غذا نیاز داشتم به‌طور طبیعی احساس گرسنگی می‌کردم. خیلی لاغر شدم، به‌طوری که وقتی تمرین‌کننده دیگری مرا دید تعجب کرد.

سپری‌کردن آزمون

شهر من در فوریه۲۰۲۰ چندان تحت تأثیر پاندمی قرار نگرفت، اما هر مجتمعی همچنان موانعی ایجاد کرده و مجوزهایی برای کنترل دقیق ورود و خروج صادر می‌کرد. افراد در مجتمع از این ویروس بسیار ترسیده بودند. تمرین‌کننده‌ای که با من حقیقت  را روشن می‌کرد، به من گفت که دیگر بیرون نخواهد رفت، زیرا همسایه‌هایش شکایت داشتند که او مرتباً مجتمع را ترک می‌کرد. می‌دانستم که ترسیده است، بنابراین مجبورش نکردم. شروع کردم به تنهایی بیرون رفتن تا حقیقت را روشن کنم. گاهی اوقات هم می‌ترسیدم، اما برای از بین بردن آن فوراً افکار درست فرستادم.

قبل از اینکه هر روز بیرون بروم، افکار درست می‌فرستادم تا میدان بُعدی‌ام را پاک کنم. سپس از استاد می‌خواستم که مرا تقویت کنند. یکی از نگهبانان مدیریت املاک مرا دید و با عصبانیت گفت: «آیا متوجه نمی‌شوی که هر روز وقتی بیرون می‌روی می‌توانم تو را ببینم؟ باید نام خود را امضا کنی.» بار دیگر بر سر من فریاد زد: «امروز نمی‌توانی بیرون بروی چون دیروز بیرون رفتی. در آینده به تو اجازه ورود نمی‌دهیم حتی اگر نامت را امضا کنی.»

به خانه رفتم و نمی‌دانستم که چرا این اتفاق افتاد. به درونم نگاه کردم و دو دلیل احتمالی پیدا کردم. اول اینکه ممکن است برای روشنگری حقیقت در مجتمع به مقامات گزارش شده باشم. یک خودروی پلیس را دیدم که برای مدتی طولانی جلوی ساختمانم پارک کرده بود که می‌توانست مرا زیر نظر بگیرد.

دلیل دیگر این بود که من واقعاً اول به دیگران فکر نمی‌کردم و فقط به کارهایی که باید انجام می‌دادم فکر می‌کردم. وظیفه نگهبانان امنیتی آسان نبود و این مسئولیت آنها بود که کنترل کنند چه کسانی به مجتمع وارد و از آن خارج می‌شوند. همچنین این فرصتی برای من بود تا شین‌شینگم را بهبود بخشم. حتی وقتی برای انجام درست‌ترین کارها بیرون می‌روم، نباید به آنها سخت بگیرم. نیاز داشتم که طرز فکرم را تغییر دهم و نباید به آنها اجازه بدهم که نادانسته علیه دافا مرتکب جنایت شوند.

صبح روز بعد ساعت ۶ بیرون رفتم. سه نفر دم در اصلی بودند، ازجمله یکی که سر من داد زده بود. به سراغ شخص دیگری رفتم و مؤدبانه پرسیدم: «می‌توانم از شما چیزی بپرسم؟ نمی‌فهمم که چرا اجازه ندادی بیرون بروم. اگر کار اشتباهی انجام دادم می‌توانم آن را اصلاح کنم.»

لبخندی زد و گفت: اشکالی ندارد. تو می‌توانی هر روز بیرون بروی.» سپس اضافه کرد: «تو می‌توانی یک روز در میان طبق قوانین بیرون بروی.»

شخصی که قبلاً بر سر من فریاد زده بود، اظهار داشت: «ما هم مشکلات خودمان را داریم. افراد مافوق ما گفتند که ما در اجرای قوانین به اندازه کافی سخت‌گیر نبوده‌ایم.»

بعداً متوجه شدم که هر روز دو شیفت نگهبانی وجود دارد، بنابراین یک روز صبح و روز بعد بعدازظهر شروع به بیرون رفتن کردم، بنابراین به نظرشان می‌ رسید که من یک روز در میان بیرون می‌روم. هر بار که بیرون می‌رفتم با لبخند به آنها سلام می‌کردم. حتی فردی که قبلاً بر سر من فریاد می‌زد کاملاً نگرش خود را تغییر داد و وقتی اجازه می‌داد بیرون بروم رفتار دوستانه‌ای داشت.

درستی همان‌طور که استاد بیان کردند:

«...[اگر] افکار مریدان به اندازه کافی درست باشد
استاد نیروی آسمانی را برمی‌گرداند»
(«پیوند استاد و مرید»، هنگ یین جلد دوم)

توزیع مطالب روشنگری حقیقت در طی جشنواره فانوس

روز ۸فوریه۲۰۲۰، جشنواره فانوس بود. شهر من در آن روز شروع به قرنطینه‌کردن مجتمع کرد. من و تمرین‌کننده‌ای مسن معمولاً در آن روز مطالب را توزیع می‌کردیم، اما ازآنجاکه مجتمع در قرنطینه بود و تمرین‌کننده مزبور نمی‌توانست سریع راه برود، تصمیم گرفتم به تنهایی بیرون بروم.

موفق شدم یک مجتمع بدون نگهبان پیدا کنم و به سرعت وارد شدم. از استاد خواستم کمکم کنند. درحالی‌که عبارت «فالون دافا خوب است» را می‌خواندم، مطالب روشنگری حقیقت را روی دستگیره‌های در منازل هر طبقه ‌گذاشتم. بعد از اینکه کارم تمام شد، صدای ترقه‌هایی را شنیدم که در حیاط بلند شد. می‌دانستم که این سمت آگاه مردم بود که برایم جشن می‌گرفتند و به من تبریک می‌گفتند. بعد از رسیدن به خانه کاملاً خیس عرق بودم، اما شادی در قلبم واقعاً وصف‌نشدنی بود.

روشنگری حقیقت با نیک‌خواهی

در طول پاندمی، برای روشنگری حقیقت بدون توجه به هرگونه ناراحتی جسمی بیرون رفتم. طی چند روزی که نمی‌توانستم مجتمع را ترک کنم، در منطقه پوسترهای روشنگری حقیقت را منتشر و حقیقت را روشن می‌کردم. همچنین شروع به مطالعه دو سخنرانی از جوآن فالون و خواندن فا در هر روز کردم. وضعیت تزکیه‌ام بسیار خوب است و احساس نیک‌خواهی قوی دارم. واقعاً می‌ترسم که اگر حقیقت را به‌خوبی روشن نکنم، مردم فرصت درک حقیقت را از دست بدهند.

با مردی صحبت کردم که زمزمه کرد بچه یکی از همسایه‌ها به تازگی از ووهان برگشته و وضعیت غم‌انگیز آنجا را به او گفته است. آن بچه‌ از ترس اینکه دیگران او را ببینند در خانه پنهان شد. آن مرد موافقت کرد که ح‌ک‌چ و سازمان‌های جوانان آن را ترک کند و بسیار سپاسگزار بود که حقیقت را درباره دافا به او گفتم. همچنین افرادی بودند که ح‌ک‌چ را ترک نکرده یا حقیقت را درک نمی‌کردند، اما من فکر می‌کردم که شاید منتظر تمرین‌کنندگان دیگری هستند تا آنها را نجات دهند و نمی‌خواستم هیچ فرصتی را برای نجات از دست بدهند. برای همه موجودات ذی‌شعور شفقت بسیاری دارم و آرزو می‌کنم همه آنها نجات یابند.

از آنجایی که پاندمی هنوز ادامه دارد، سرعت نجات موجودات ذی‌شعور ضروری‌تر می‌شود. باید با پشتکار بیشتری تزکیه کنم تا به استاد در اصلاح فا و انجام مأموریتم کمک کنم.

دیدگاه‌های ارائه‌شده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. مینگهویی به‌طور منظم و در مناسبت‌های خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.