(Minghui.org) درود استاد! درود هم‌تمرین‌کنندگان!

در پاییز 2021، خبر شگفت‌انگیزی را از ایالات متحده شنیدیم که مدت‌ها در انتظارش بودیم: شن یون در سال 2022 به اروپا بازخواهد گشت! لحظه‌ای که این ایمیل را دیدم، تک‌تک سلول‌های بدنم مملو از شادی شدند. زندگی فوراً به «حالت کاری شن یون» بازگشت. تزکیه‌ام نیز وارد مرحله جدیدی شد.

در اینجا مایلم تجربیات تزکیه‌ام را در این زمینه به اشتراک بگذارم ‌که چگونه در طول روند آماده‌شدن برای آمدنِ شن یون به کشورم، با راهنمایی دافا بر محنت‌ها غلبه کردم و از موانع گذشتم.

تا مارس 2020، کووید در سراسر جهان گسترش یافته بود. به‌دلیل قرنطینه‌های مربوط به پاندمی در بسیاری از کشورها، تور اروپایی شن یون لغو شد. در پاییز 2021 که دوباره شروع کردیم مقدمات تور شن یون را آماده کنیم، خیلی چیزها متفاوت بود: هزینه‌های اسناد و حمل‌ونقل همچنان درحال افزایش بود. بسیاری از سالن‌های تئاتر و شرکت‌های مربوطه هنوز در سراسر جهان باز نشده بودند و بیشتر کارمندانشان از خانه کار می‌کردند. به‌دلیل اٌفت عمومی و کلی کسب‌وکار، بسیاری از کارمندان فقط برای چند ساعت در روز کار می‌کردند، بنابراین چه در تعامل با سالن‌های تئاتر و چه در تعامل با آژانس‌های تبلیغاتی، اغلب امکان یافتن افراد مسئول وجود نداشت. وقتی سؤالی می‌پرسیدیم، اغلب روزها طول می‌کشید تا پاسخی دریافت کنیم.

وقتی نیک‌خواهی‌ام را رشد دادم محنت‌های بلندمدت ناپدید شدند

یکی از افرادی که پیدا کردنشان سخت بود، یکی از فروشندگان شرکت تبلیغاتی به نام «الف» بود. او ملایم و مؤدب و لحن صحبتش آرام بود و هرگز در کارش عجله نداشت، اما او همان فردی بود که بیشترین دردسرها را برایم ایجاد کرد. شرکت تبلیغاتی او نیمی از بازار تبلیغات خارجی آلمان را در دست داشت. وقتی قرار بود تبلیغاتی در فضای باز انجام دهیم، غیرممکن بود با این شرکت سروکار نداشته باشیم.

از سال 2017 که تماس با این شرکت تبلیغاتی را شروع کردم، چیزهای باورنکردنی زیادی را تجربه کردم. در ابتدا فکر می‌کردم یک شرکت تبلیغاتی به تماس مشتریانش جواب و مشتاقانه به سؤالاتشان پاسخ می‌دهد. اما در واقعیت، تماس با یک آژانس تبلیغاتی که کنترلی انحصاری بر این صنعت داشت کار آسانی نبود.

سال اولی که با این شرکت تماس گرفتم، به‌دفعات به شرکت زنگ زدم و ایمیل‌های زیادی فرستادم، اما هیچ‌کس پاسخی نداد. وقتی بالاخره پاسخ ایمیلی را دریافت کردم، دوره تبلیغات آن سال را از دست داده بودم. سال بعد، موفق شدیم با مدیر فروش شرکت و دو فروشنده، که یکی از آن‌ها فروشنده الف بود، دیداری داشته باشیم که ظاهراً افرادی بسیار فهمیده بودند. پس از این‌که حقایق را روشن کردیم، درباره قیمت مذاکره و شروع به همکاری کردیم. ما الف و خانواده‌اش را به شن یون دعوت کردیم.

با این حال، مسیر همکاری‌مان هموار و بدون مانع نبود. از هر 10 بار تماس با تلفن همراه فروشنده الف، او 9 بار پاسخ نمی‌داد. تلفن ثابت شرکت همیشه به منشی تلفنی خودکار متصل بود. وقتی برایش ایمیل می‌فرستادم هیچ‌وقت مطمئن نبودم چه زمانی پاسخ ایمیلم را دریافت خواهم کرد. گاهی روزهای زیادی انتظار می‌کشیدم.

الف فروشنده‌ای باتجربه با سابقه کاری طولانی‌مدت بود. مرخصی سالانه زیادی نیز داشت. او که مادری خانواده‌محور بود، همیشه از تعطیلات عمومی‌اش استفاده می‌کرد و اغلب در تعطیلات مدرسه، مرخصی می‌گرفت.

شرکت تبلیغاتی‌ای که الف با آن همکاری می‌کرد، شرکتی بزرگ با ساختاری پیچیده بود. برای انجام یک کار نیاز بود چند روال کاری را پشت سر گذاشت. مشکلی در یکی از حلقه‌های زنجیر همه‌چیز را به تأخیر می‌انداخت. بنابراین همکاری ما با این شرکت پر از عوامل متغیر بود. ما برنامه‌ریزی می‌کردیم که در دوره‌ای مشخص تبلیغ کنیم، اما درنتیجه این پیچیدگی‌ها، بهترین دوره تبلیغ را از دست می‌دادیم، زیرا یکی از حلقه‌های زنجیر از کار افتاده بود. بعد از چند سال کار با هم، هر بار که با آن‌ها تماس می‌گرفتم کمی احساس نگرانی می‌کردم. گویا در یک ارکستر درام می‌زدم. هر بار چند نت از قلم می‌افتاد. برخی از تمرین‌کنندگان تیم ما حتی فکر می‌کردند که الف عمداً مشکل ایجاد می‌کند، و هر زمان که حرف این شرکت به میان می‌آمد، نگرانی‌های‌شان را بیان می‌کردند.

در سال 2022 درمجموع 48 اجرا در 9 سالن در 8 شهر آلمان ترتیب دادیم. اولین اجرا در شهر کلن برای اوایل ژانویه برنامه‌ریزی شده بود. از روز امضای قراردادِ اجارۀ سالن تئاترِ کلن تا روز اجرا، فقط دو ماه زمان داشتیم. شرکت‌های بزرگ قبل از کریسمس تبلیغات زیادی انجام می‌دهند و تعداد کمی از مکان‌های خوب برای تبلیغات باقی مانده بود. باید فوراً با الف تماس می‌گرفتیم تا درباره قیمت‌ها مذاکره کنیم و تبلیغاتی را ترتیب دهیم. با این حال، مثل همیشه، تماس با او روی دریافت پیام صوتی می‌رفت و پس از این‌که برایش پیام گذاشتم، بلافاصله جواب نداد. باید چه‌کار می‌کردم؟ نمی‌توانستم برای دیدنش به دفتر شرکت بروم. به‌دلیل پاندمی معمولاً از خانه کار می‌کرد. به‌غیر از بارها تماس تلفنی و ارسال ایمیل، نمی‌توانستم کاری انجام دهم و واقعاً نمی‌توانستم راهی برای تغییر وضعیت بیابم.

یک روز فکری به ذهنم خطور کرد: وقتی استاد فا را آموزش می‌دهند، اغلب به ما می‌گویند که نسبت به سایرین باملاحظه‌تر باشیم. استاد در «آموزش فا و پاسخ به پرسش‌ها در جینان» بیان کردند: «اما در انجام هر کاری، نیاز دارید که با دیگران با مهربانی رفتار کنید و بهترین تلاش خود را برای در نظر گرفتن دیگران انجام دهید. فقط این دافا را در انجام دادن هر کاری پیروی کنید.» (جوان فالون فاجی‌یه تشریح فای جوآن فالون)

بنابراین با خودم فکر کردم: آیا نباید نسبت به الف باملاحظه باشم؟ به‌محض این‌که این فکر به ذهنم خطور کرد، بلافاصله فکر دیگری ظاهر شد: «مشتریان باید در اولویت باشند. فروشندگان باید مشتریان خود را اولویت‌بندی کنند. ما هر سال کارهای بسیار زیادی به شرکتشان می‌دهیم. چرا باید نسبت به او باملاحظه باشیم؟ آیا او نباید نسبت به ما باملاحظه باشد؟» فکر دیگری می‌گفت: «بدون توجه به این‌که یک تزکیه‌کننده در چه محیطی است، همیشه باید از دافا پیروی کند و نسبت به سایرین باملاحظه باشد.»

درنهایت «سمت تزکیه‌کننده» من پیروز شد. به خودم یادآوری کردم که قبل از هر چیز تزکیه‌کننده هستم و به‌عنوان یک تزکیه‌کننده نمی‌توانم طبق اصول مردم عادی رفتار کنم. اما من و آن فروشنده رابطه کاری داشتیم که طی آن بابت تبلیغات هزینه پرداخت می‌کردیم. باملاحظه بودن نسبت به او چه معنایی داشت؟ آیا به معنای درک وضعیت او و شکایت نکردن بود؟ اما این باید چگونه می‌بود؟ چون من فهمیده و بردبار هستم، آیا او سریع عمل می‌کند و قیمت مناسبی به ما می‌دهد و تبلیغات شن یون را رزرو می‌کند؟ معلوم است که نه! با این طرز فکر، افکارم گیر کرد.

در این زمان، جمله‌ای از جوآن فالون را به یاد آوردم. استاد بیان کردند: «رمزوراز آن‌ها برای کسانی که تفکر، دیدگاه یا قالب ذهنی‌شان در سطح فردی عادی قرار دارد، آشکار نمی‌شود.» (نخستین گفتگو، جوآن فالون)

فهمیدم به این دلیل در دام افکارم گیر افتاده‌ام که قلمرو مردم عادی مانعم می‌شود. دلیلش این بود که هنوز نمی‌توانستم از منظر یک تزکیه‌کننده فکر کنم. لحظه‌ای که متوجه این موضوع شدم، فکرم بلافاصله تغییر کرد. با خودم فکر کردم: «هر زندگی روی زمین برای فا آمده است، و الف نیز از این قاعده مستثنی نیست. او فرزندانش را به دیدن شن یون برد و پس از تماشای آن گفت که احساس بسیار خوبی دارد. او باید پس از نجات یافتن، مهربانی دافا را جبران کند، اما ممکن است نداند چگونه این کار را انجام دهد. به‌عنوان یک مرید دافا، می‌توانم کمکش کنم از این فرصت برای جبران رحمت دافا استفاده کند و به او در انجام مأموریتش کمک کنم. رابطه بین ما یک رابطه ساده بین فروشنده و مشتری نیست. او ابزار یا سکوی پرشی نیست که بتوانم از آن برای تکمیل مأموریتم استفاده کنم. همه ما توسط دافا نجات یافته‌ایم، اما من خوش‌اقبال هستم که مرید دافای دوره اصلاح فا هستم. می‌خواهم به او کمک کنم، راهنمایی‌اش کنم که کاری را که باید برای شن یون انجام دهد، به انجام برساند و به او در انجام مأموریتش یاری برسانم.»

این افکار مثل برق از ذهنم گذشت و در عرض چند ثانیه ناگهان فهمیدم باید چه‌کار کنم. گوشی را برداشتم و شماره موبایل الف را گرفتم. او جواب نداد و بعد از چند تماس به منشی تلفنی وصل شد.

بعد از مدتی تلفنم زنگ خورد و الف بود. تا آن زمان هرگز به این سرعت به من زنگ نزده بود. به‌نظر می‌رسید یک سمتش مهربانی مرا درک کرده است.

به خودم یادآوری کردم که باید این زندگی را با حالت ذهنی پاک هدایت کنم تا او بتواند مأموریت خود را به انجام برساند. نباید شکایت کنم، سرزنشش کنم، یا از وعده این‌که در آینده بازهم با شرکتش همکاری خواهیم داشت به‌عنوان ابزار چانه‌زنی برای تحت فشار قرار دادنش استفاده کنم. این فقط یک انتخاب در زمینه استراتژی مذاکره نبود، بلکه آنچه من به‌عنوان یک مرید دافا انتخاب می‌کردم، نشان دادن نیک‌خواهی ازطریق رفتارم بود. نیک‌خواهی واقعی به‌جای تلاش برای تقویت همکاری در آینده، بزرگ‌ترین قدرت را دارد و می‌تواند فولاد را ذوب کند.

الف وضعیت پیچیده شرکت و مشکلاتش را برایم توضیح داد. گفت از تأخیرهایی که شرکتشان برای ما ایجاد کرده به‌خوبی آگاه است. در این زمان افکارم کاملاً روشن شد و می‌دانستم چه بگویم و چه نگویم. به او گفتم که می‌دانم شرکت‌های بزرگ روش‌های خاص خود را برای انجام کارها دارند، و همچنین مشکلات او را درک کردم. گفتم: «گذشته‌ها گذشته است.» کاری که باید انجام می‌دادیم این بود که تصمیم بگیریم چگونه به جلو پیش برویم و آن را در سریع‌ترین زمان ممکن انجام دهیم. او متوجه شد که من سعی ندارم سرزنشش کنم یا بگویم حق با چه‌کسی است یا چه‌کسی اشتباه می‌کند؛ فقط می‌خواستم کارها را به‌خوبی انجام دهم. مشکلات به‌سرعت برطرف شدند. او به‌جای تلاش برای توضیح مشکلاتش، به‌سرعت به یافتن راه‌حل روی آورد.

پس از آن روز، الف تغییر کرد. در طول چند ماه بعد، هر وقت تماس می‌گرفتم، به‌سرعت پاسخ می‌داد. همچنین پیش‌قدم شد خودش با زیرمجموعه‌های مختلف شرکت تماس بگیرد، بدون این‌که من او را تحت فشار قرار دهم. وقتی در محل کار درخواست مرخصی کرد، از قبل مرا در جریان گذاشت. احساس می‌کردم او صمیمانه با ما همکاری می‌کند و می‌خواهد به شن یون کمک کند.

قبل از این‌که خودم آن را تجربه کنم، نمی‌توانستم تصور کنم مخمصه‌ای که چهار سال گرفتارش بودم، از این طریق حل‌وفصل شود.

فرصت‌های جدید و غیرمنتظره تزکیه

پس از شیوع پاندمی در سال 2020، فکر می‌کردم آن بیش از یک سال طول نخواهد کشید. با این حال، پس از کاهش مختصر محدودیت‌ها در تابستان 2021، به‌محض فرا رسیدن پاییز، آلمان دوباره شروع به تشدید اقدامات پیشگیری در خصوص پاندمی کرد و محدودیت‌های بیشتر و بیشتری را اضافه کرد. نوامبر و دسامبر معمولاً دوره اوج خرید بلیت قبل از کریسمس بود. ما منتظر یک انفجار خرید در فروش بلیت بودیم، چراکه مخاطبان بیش از یک سال قرنطینه را تجربه کرده بودند. اما اخبار بدی به گوش می‌رسید؛ تعداد افراد مبتلا به‌سرعت درحال افزایش بود. در اواسط دسامبر، فقط سه هفته قبل از اجرا در کلن، اولین ایستگاه تور در آلمان، فدراسیون فرمانداران 16 ایالت فدرال آلمان تصمیم گرفت تعداد تماشاگران را برای اجراهای بزرگ محدود کند. سالن تئاتر در کلن دارای بیشترین ظرفیت، 1500 نفر بود. اما با توجه به محدودیت‌های جدید، تعداد صندلی‌ها به فقط ۷۵۰ نفر محدود شد.

طی چند ماه بعد، وضعیت بهبود نیافت. ظاهراً ۱۶ ایالت فدرال برای این‌که چه کسی موضع محکم‌تری درباره پیشگیری از پاندمی داشته باشد، رقابت می‌کردند و هیچ‌کس حاضر به کاهش محدودیت‌ها نبود. در حالی که سایر کشورهای اروپایی محدودیت‌های خود را یکی‌یکی کاهش می‌دادند، محدودیت‌های پیشگیری از پاندمی آلمان بدون تغییر باقی ماند. در مواجهه با وضعیت دشوار فروش بلیت، تحت فشار عظیمی بودم و نمی‌دانستم چگونه از موانع عبور کنم.

یک روز با ویدئویی درباره آزمایش ویژوال کلیف مواجه شدم. در این آزمایش یک نوزادِ زیر یک سال را روی میزی قرار داده بودند و یک شیشه سکوریت شفاف در وسط میز نصب شده بود. زیر شیشه مثل صخره به‌نظر می‌رسید و دریای آتشی روی صخره دیده می‌شد. نوزاد به لبه صخره بصری رفت، به پایین نگاه کرد، خطر را دید، با تردید سرش را بالا گرفت، دوباره نگاه کرد و مادر خندانش را دید که آن طرف میز ایستاده بود. او لبخند بزرگ و چشمان تشویق‌گر مادرش را دید. سپس بدون معطلی به‌سمت مادرش خزید. نوزادی که ابتدا از جلو رفتن می‌ترسید، حالا به‌راحتی از صخره بصری عبور می‌کرد.

با خودم فکر کردم استاد سعی می‌کنند مرا روشن کنند. استاد مطمئناً می‌دانند که قلب من ناپایدار است، بنابراین با استفاده از این ویدئو به من یادآوری می‌کنند که گرفتاری‌های دنیا همگی توهم هستند و می‌گویند که باید فقط جسورانه به جلو پیش بروم و نترسم. چهره خندان استاد در ذهنم ظاهر شد و آنچه در «پیام استاد به کنفرانس فای اروپایی برگزارشده در وین» بیان کردند: «استاد همۀ شما را تماشا می‌کند و همیشه منتظر خبرهای خوب از جانب شما است.» («پیام استاد به کنفرانس فای اروپایی برگزارشده در وین» از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر 3)

به خودم گفتم باید ذهنم را باثبات کنم و این‌که همه سختی‌ها توهم هستند. فقط باید به‌سمت استاد حرکت کنم.

در آغاز روند آماده‌سازی، از پاییز 2021 تا پایان تور شن یون در آلمان در اوایل ژوئن 2022، طی این 9 ماه مشکلات بی‌شماری را تجربه کردیم. یک روز، ممکن بود یک ایالت فدرالِ مشخص ناگهان بگوید که قصد دارد تعداد تماشاگران را محدود ‌کند که باعث می‌شد تماشاگران نه‌تنها دیگر بلیت نخرند، بلکه بخواهند وجه پرداختی‌شان بابت بلیت را بازپس بگیرند. یک روز دیگر، یک سالن تئاتر ممکن بود بگوید مشکل فنی پیش آمده است. روز بعد، توزیع کنندگان چاپ می‌گفتند که نمی‌توانند مطالبمان را به‌موقع ارسال کنند.

بدترین اتفاقی که افتاد چند روز قبل از یکی از اجراها بود؛ شرکتی که یخ خشک را برایمان تهیه می‌کرد، ناگهان گفت: «متأسفیم، نمی‌توانیم یخ خشک را به‌موقع به سالن برسانیم. در آلمان با کمبود یخ خشک مواجهیم. باید از جای دیگری تهیه‌اش کنید.» یک بار به شوخی به هم‌تمرین‌کنندگان گفتم که در طول 9 ماه گذشته، ظاهراً در تمام روز درحال باز کردن جعبه‌های کور بودم، هر بار که یکی را باز می‌کردم، به‌ندرت با یک شگفتی روبرو می‌شدم، فقط شوک بود.

برای مدتی، هر وقت تلفن زنگ می‌خورد می‌ترسیدم، آیا خبر خوبی است یا خبری بد؟ بعد از عادت کردن، هر بار که خبر بدی می‌شنیدم، با خودم فکر می‌کردم: «همه‌چیز توهم است. هر مشکلی راه‌حلی دارد. اگر طرح الف جواب نداد، پس به سراغ طرح ب برو. اگر طرح ب جواب نداد، به سراغ طرح جیم برو. تا زمانی که تسلیم نشوی، همیشه می‌توانی راهی بیابی.» من و سایر تمرین‌کنندگان مدام یکدیگر را تشویق می‌کردیم، و هر بار درنهایت بر مشکلات غلبه می‌کردیم و از خطرها جان سالم به در می‌بردیم.

ظاهراً هر بار نزدیک بود به دردسر بیفتیم، اما احساس می‌کردیم روی سنجاق و سوزن نشسته‌ایم. هر روز که چشمانم را باز می‌کردم انبوهی از سختی‌ها پیش رویم بود و هر روز عذاب می‌کشیدم. برای مدتی فکر نمی‌کردم که دوباره لبخند به لبم بیاید.

یکی از موقعیت‌هایی که مرا به‌شدت مضطرب کرد، بازسازی محل استقرار ارکستر در یکی از سالن‌های تئاتر بود. این تئاتر در اصل یک محل برای استقرار ارکستر داشت، اما ۱۵ سال بود که از آن استفاد نشده بود. به‌منظور بهبود بیشتر اجرا، بارها به سالن تئاتر پیشنهاد دادیم که امیدواریم این محل ارکستر را باز و آن را مطابق با الزامات شن یون بازسازی کنند. صاحبان اصلی این سالن تئاتر فکر می‌کردند که این سالن سودی برایشان ندارد، بنابراین هرگز موافقت نکردند.

در سال 2021، آن سالن تئاتر توسط شخصی خریداری شد و ما درنهایت امیدوار شدیم. مدیرکل تازه‌منصوب‌شده درخواستمان را رد نکرد، اما فکر کرد تا قبل از اجراها، زمان کافی برای بازسازی محل ارکستر وجود ندارد. به‌طور غیرمنتظره‌ای، سه هفته قبل از اجرای شن یون، همه‌چیز ناگهان تغییر کرد. مدیر تئاتر با من تماس گرفت و گفت که بازسازی می‌تواند فوراً شروع شود، اما مشکلی وجود دارد: در طول 15 سال گذشته بارها سِن تئاتر بازسازی شده و چند لایه ریل فولادی و تخته روی آن نصب شده است. تکنسین‌هایی که سال‌ها در این سالن تئاتر کار کرده‌اند دیگر پیکربندی اصلی محل ارکستر را به یاد نمی‌آورند. از آنجا که مدیریت فعلی به‌تازگی مسئولیت را بر عهده گرفته بود، طرح اولیه محل ارکستر پیدا نمی‌شد. آن‌ها نمی‌توانستند اندازه دقیق محل ارکستر را به ما بدهند. تنها تضمین این بود که محل رهاشده ارکستر را باز کنیم و سعی کنیم آن را به حالت اولیه بازگردانیم.

پروژه نوسازی آغاز شد. تمرین‌کنندگان از بخش تولید شن یون و بخش فنی محلی ما مدام با بخش فنی تئاتر در تماس بودند، مکرراً داده‌های مختلف را بررسی می‌کردند، و همه این‌ها طی توری فشرده، یکی پس از دیگری بود. از آنجا که همراه شرکت از شهری به شهر دیگر می‌رفتم، هیچ‌کس نمی‌توانست بر پیشرفت کار در محل نظارت داشته باشد.

کمتر از سه هفته تا اجرا مانده بود و در این بین تعطیلات عید پاک را نیز داشتیم. کارگران ساختمانی در روزهای تعطیل کار نمی‌کردند. آیا پروژه به‌موقع به پایان می‌رسید؟ آیا الزامات اجرای شن یون برآورده می‌شد؟

قلبم به‌شدت می‌تپید و مضطرب بودم. هر روز صبح به‌محض بیدار شدن، اولین فکرم این بود: «وضعیت محل ارکستر چطور است؟» حتی وقتی تمرینات را انجام دادم، نمی‌توانستم به آن فکر نکنم. وقتی فا را مطالعه می‌کردم، نمی‌توانستم تمرکز کنم. وضعیت محل ارکستر به مداخله‌ای تبدیل شد که عذابم می‌داد. سپس متوجه شدم که محل ارکستر مداخله نیست، بلکه قلب من است که از مشکلات و سختی‌ها می‌ترسد، مداخله واقعی این بود.

درست وقتی مضطرب‌تر شده بودم، تمرین‌کننده‌ای شعری از هنگ یین 6 را که به‌تازگی منتشر شده بود برایم فرستاد: (هنوز هیچ ترجمه رسمی انگلیسی ازهنگ یین 6وجود ندارد. این فقط یک ترجمه تقریبی است.):

«مشکلات در نجات دیگران و نجات خود»
«تزکیه برای مریدان دافا دشوار نیست.
مشکلات از تفکر بشری نشأت می‌گیرد.
فردی برتر می‌تواند مشکلات را با لبخندی حل کند،
افراد معمولی نمی‌توانند در محنت آرام بمانند،
فردی حقیر نمی‌تواند قلب بشری نامتناهی را رها کند.
گسترش دافا در جهان موضوعی عادی نیست.
بازگشت به خانه مقدسمان با نجات دیگران و خود؛ چند نفر می‌توانند به این دست یابند و چند نفر فقط صحبت‌های پوچ می‌کنند؟» (هنگ یین 6)

وقتی توصیف استاد را درباره فردی برتر، فردی معمولی و فردی حقیر خواندم، شکاف عظیمی را در تزکیه‌ام دیدم. وقتی با مشکلات روبرو می‌شدم، دیگر حتی نمی‌توانستم لبخند بزنم. چگونه می‌توانستم درباره «حل مشکلات با لبخند» صحبت کنم. با قضاوت از وضعیت کنونی‌ام، قلمرو فردی برتر دور از دسترسم به‌نظر می‌رسید. عبارت «افراد معمولی نمی‌توانند در محنت آرام بمانند» مرا توصیف می‌کرد.

به خودم نگاه کردم: مابین فردی متوسط و فردی حقیر بودم.

می‌دانستم که، گرچه به‌عنوان هماهنگ‌کننده پروژه، کارهای زیادی انجام داده‌ بودم، اما اگر قلمرو من مطابق الزامات دافا نمی‌بود، همه آن‌ها ‌چیزی نبود جز صحبت‌هایی پوچ.

نمی‌دانستم چگونه به حالت «فردی برتر می‌تواند مشکلات را با لبخندی حل کند» برسم، اما می‌دانستم که حالت «آرام نبودن» اشتباه است. آرام نبودم، چون از مشکلات می‌ترسیدم و احساس مسئولیت نداشتم. وقتی شین‌شینگم مطابق استانداردها نبود، در مواجهه با مشکلات، خرد کافی نداشتم و نمی‌توانستم راه‌حل‌های مناسب ارائه دهم.

پس از شروع پروژه بازسازی محل ارکستر، تمرین‌کنندگان بخش تولید شن یون همیشه وقتی با بخش فنی تئاتر تماس می‌گرفتند، ایمیل‌هایی به من ارسال می‌کردند. وقتی ایمیلی دریافت می‌کردم، اغلب فقط آن را باز می‌کردم اما با دقت آن را نمی‌خواندم. دلیل ظاهری‌اش این بود که فنی بود و من متوجه نمی‌شدم. احساس می‌کردم مسائل فنی هیچ ربطی به من ندارند، حتی اگرچه اطلاع از آنچه آن‌ها درباره‌اش بحث می‌کردند خوب بود. در واقع، احساس مبهمی داشتم که بازسازی محل ارکستر ممکن است خوب پیش نرود، زیرا پس از تغییر مالکیت سالن تئاتر، تیم جدید به‌تازگی کار را به دست گرفته بود و کارمندان همگی به‌طور موقت منصوب شده بودند. پس از چند بار برخورد با آن‌ها، به‌نظر می‌رسید خیلی خوب با یکدیگر ارتباط برقرار نمی‌کنند. مدیر اجرایی تئاتر فردی تازه‌کار با شخصیتی قوی بود. او اغلب در زمانی که اطلاعات ناقص بود بر تصمیم‌گیری اصرار داشت. شخص مسئول، مدیر کل، در شهر دیگری زندگی می‌کرد و هرگز در محل نبود. به همین دلیل همیشه نگران بودم و احساس درماندگی می‌کردم.

با آگاهی از این‌که از مشکلات می‌ترسم، مصمم شدم بر آن غلبه کنم. شعر «مشکلات در نجات دیگران و نجات خود» را از بر کردم و هر وقت زمان داشتم آن را در سکوت از بر می‌خواندم.

کم‌کم قلبم آرام‌تر شد و دیگر ناخودآگاه از موضوع بازسازی محل ارکستر اجتناب نمی‌کردم. همه ایمیل‌های بخش فناوری درباره تغییرات را پیدا کردم و آن‌ها را با دقت خواندم. یکی از موارد اختلاف در عکسی که اخیراً توسط تئاتر ارسال شده بود مشخص بود: آن نشان می‌داد که محل ارکستر باز است و کف و نرده‌ها آماده است، اما 24 ریل فولادی مانند داربست از سِن به‌سمت بالای محل ارکستر بیرون زده بود. آن‌ها در زمانی که سِن تئاتربازسازی شده بود نصب شده و هنوز اره نشده بودند. به تاریخ نگاه کردم. به‌زودی تعطیلات عید پاک شروع می‌شد و پس از پایان تعطیلات، شن یون در این سالن اجرا داشت. آیا ممکن بود که سالن بخواهد آن 24 ریل را به حال خود رها کند؟ چه‌کاری از دستم برمی‌آمد؟

آیا باید دنبال مدیرکل باشم؟ او در محل نبود و ابتدا باید با بخش فنی تئاتر چک می‌کرد. اگر تکنسین می‌گفت زمان کافی ندارند، فرصتی برای تغییر تصمیمش نداشتم. فکر کردم در این مورد، قدرت تصمیم‌گیری واقعی مدیرکل نیست، بلکه تکنسین مسئول نوسازی محل ارکستر است. از مدیرکل شماره تلفن تکنسین را پرسیدم. وقتی تماس گرفتم و پرسیدم، او واقعاً گفت که تعطیلات عید پاک در راه است و فرصتی برای بریدن آن 24 ریل وجود ندارد. پروژه واقعاً با مشکل روبرو بود، اما او گفت که هیچ‌کس در تعطیلات کار نمی‌کند. با خودم فکر کردم: «مهم نیست مردم چه می‌گویند، آنچه واقعاً اهمیت دارد این است که استاد چه می‌خواهند.» از او خواستم فوراً با شرکت ساخت‌وساز تماس بگیرد و توضیح دهد که شن یون یک اجرای سطح بالا و در سطح جهانی است و این‌که تکمیل محل ارکستر واقعاً نمی‌تواند به خطر بیفتد.

او با اصرار من قبول کرد که زنگ بزند. گوشی رو گذاشتم و شروع کردم به فرستادن افکار درست. بعد از مدتی او تماس گرفت، اما صدایش را نمی‌شنیدم. او درواقع هفت بار زنگ زد، اما هیچ‌یک از آن دفعات نتوانستم صدایش را بشنوم. به‌وضوح مداخله‌ای وجود داشت. سپس هم‌تمرین کننده‌ای را دیدم که در همان نزدیکی ایستاده بود، بنابراین از او خواستم از گوشی‌اش با تکنسین تئاتر تماس بگیرد و در نهایت موفق شدم. او گفت که آن انجام خواهد شد، که شرکت ساخت‌وساز قول داده است که 24 ریل فولادی را اره کند و اطمینان داده است که شبِ قبل از اجرای شن یون، کار به پایان خواهد رسید.

پس از عید پاک، چیزی که به شن یون خوش‌آمد گفت یک محل ارکستر کامل و مناسب بود. نفس راحتی کشیدم. این تجربه بار دیگر تأیید کرد که استاد همیشه در کنار ما هستند. تا زمانی که به استاد و فا ایمان داشته باشیم و برای تزکیه خودمان از دافا پیروی کنیم، می‌توانیم بر هر مشکلی غلبه کنیم.

استاد، از مراقبت شما در طول این مسیر سپاسگزارم. هم‌تمرین‌کنندگان، متشکرم که مرا در تمام این مسیر همراهی کردید.

اگر مطلب نامناسبی گفته‌ام، لطفاً اصلاحش کنید.

(ارائه‌شده در کنفرانس فای اروپا 2022)

دیدگاه‌های ارائه‌شده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. مینگهویی به‌طور منظم و در مناسبت‌های خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.