(Minghui.org) استاد محترم و همتمرینکنندگان:
در تبادل تجربه دوقسمتیام، ابتدا مایلم تجربیاتم از مشارکت در فروش بلیت شن یون و روند تزکیهام را با شما در میان بگذارم. در بخش دوم، از این میگویم که چگونه یکی از اعضای حرفهای اپک تایمز آلمانی شدم که به استخدام تماموقتم منتهی شد.
قسمت 1: همکاری در زمینه فروش بلیت شن یون
هنگام همکاری در فروش بلیتهای شن یون، در توزیع سهمیه بلیت ازطریق سیستمهای فروش مختلف مشارکت داشتم. وقتی پاندمی در سال 2020 شروع شد و مجبور شدیم بسیاری از اجراها را به تعویق بیندازیم، ابن موضوع به یک چالش بزرگ تبدیل شد.
در طول ماهها، فرازونشیبهای زیادی داشتیم تا اینکه درنهایت شن یون توانست دوباره در سال 2022 اجرا داشته باشد. در این بین، فرصتهای تزکیه زیادی وجود داشتند که خود را نشان میدادند. برای نمونه، درخصوص فروش بلیت، ابتدا باید وضعیت جاری را درک میکردیم و برای مطلعسازی مشتریان طرحی میریختیم. هنگام ایجاد این طرح، باید بهسرعت کار میکردیم و بسیار انعطافپذیر میبودیم.
طی این روند، وابستگیام به راحتطلبی بهطور خاصی آشکار شد، زیرا باید شبها تا دیروقت کار میکردیم، یعنی زمانی که شخصاً ترجیح میدادم استراحت کنم. حفظ خونسردیام نیز اغلب با تغییر برنامهها به چالش کشیده میشد. با این حال، توانستم نیازم به چسبیدن به یک برنامه خاص را کنار بگذارم. افکار زیر کمک زیادی به من کردند: «در شن یون، بسیاری از موجودات ذیشعور نجات مییابند. باید بهترین راهحل ممکن را پیدا کنیم، صادقانه عمل کنیم و هیچ موجود ذیشعوری را از خود دور نکنیم. گرچه ما فقط معرفیکننده و بخشی از گروه اجرای شن یون هستیم، اما باید استانداردهای بسیار بالایی را برای خود در نظر بگیریم تا به وجهه شن یون آسیب نرسانیم.»
حتی در پاییز 2021 که وضعیت به یک برنامه عادی برگشت و توانستیم فروش بلیت را از سر بگیریم، تغییراتی لحظهآخری اتفاق میافتاد. برای نمونه، برخی از سالنهای تئاتر نقشه صندلی به سبک صفحه شطرنج را میخواستند، یا سهمیه صندلی بهطور ناگهانی کاهش مییافت، بنابراین باید مشتریان را دوباره برای اجرایی دیگر رزرو میکردیم. علاوه بر این، تکنولوژی پروژکتور تغییر کرد، به همین دلیل ناگهان منطقهای برای قرار دان پروژکتور مسدود میشد، اما ما فروش بلیت را برای منطقهای که پروژکتور قدیمی مسدودش کرده بود شروع میکردیم. بسیاری از وضعیتهای دیگر نیاز به اقدام سریع داشتند و باید برنامهای اصلاح یا تدوین میشد. ایمیلهایی ارسال میکردیم و همکاران خط تلفن با مشتریان تماس میگرفتند تا اطمینان حاصل شود هر فردی که باید از تغییرات مطلع شود، در جریان قرار گرفته است.
گاهی از سایر تمرینکنندگان رنجش به دل میگرفتم که تغییرات را دیر به اطلاع من میرساندند و احساس میکردم برنامهریزیشان ضعیف است. در چنین مواقعی متوجه میشدم که بیش از حد به برنامهها وابسته هستم و وقتی چیزی برخلاف آنچه برنامهریزی کردهام پیش میرود، ناراحت میشوم.
اداره موقعیتهای پیشبینینشده
سپس متوجه شدم که همهچیز نظم و ترتیب داده شده است و درنهایت وقتی همهچیز متفاوت از آنچه من ترجیح میدادم پیش میرفت، تأثیری به همان اندازه خوب یا بهتر به دست میآمد و بنابراین باید یک قدم به عقب برمیداشتم. این واقعیت که از تغییرات دیر مطلع میشدم، به این مسئله نیز اشاره داشت که خودم را خیلی مهم درنظر میگرفتم و فکر میکردم باید از همهچیز مطلع شوم. سپس متوجه شدم که رنجش به دل گرفتن فایدهای ندارد، زیرا کار باید به هر صورت انجام شود. از خودم پرسیدم که آیا اکنون باید این وظیفه را به انجام برسانم، در حالی که رنجش به دل گرفتهام و احتمالاً مرتکب اشتباهاتی شوم، یا قلبی نیکخواه را حفظ کنم و صرفاً به فکر نجات موجودات ذیشعور باشم.
فقط پس از پایان فصل شن یون 2022 بود که متوجه شدم تمرینکنندگان همیشه در کار خود به بهترین شکل عمل میکنند و نمیتوان از وظایف کوتاهمدت اجتناب کرد. درواقع در شرایطی قرار گرفتم که برعکس بود و تمام تلاشم را به کار گرفتم و متهم به برنامهریزی بد شدم.
با استفاده از زمان آزادم در تعطیلات، توانستم در بسیاری از شهرهایی که شن یون در آنجا اجرا داشت، در تغییر دکور و چیدمان سِن و در گیشه کمک کنم. مخصوصاً در زمان چیدمان سِن با بازه زمانی کوتاهش، متوجه شدم که باید سریع و با دقت کار کنم و فقط کاری را که به من گفته شده است انجام دهم. در آن لحظه من فقط یک ابزار بودم. اما در فوسن همهچیز به گونهای دیگر رقم خورد.
در ابتدا فرض بر این بود که چیدمان سِن بسیار آسان خواهد بود، زیرا میتوانستیم از مقدار زیادی مواد و مصالح که در سالن تئاتر نگهداری میشد استفاده کنیم. بنابراین نیاز به استخدام هیچ شرکتی نبود. متأسفانه اطلاعات تغییر کرد، به همین دلیل ناگهان باید کارهای زیادی انجام و برخی از اقلام باید اجاره میشد. به من گفته شد که رابط بین شن یون و سالن تئاتر خواهم بود و باید مسئولیت وسایل اجارهشده را بپذیرم، زیرا هیچ مدیر پروژهای از یک شرکت بیرونی وجود نداشت و تمرینکنندهای که معمولاً مسئول این کار بود در دسترس نبود.
حلوفصل موارد پیشبینینشده
ابتدا شوکه و سپس دچار تردید شدم که آیا میتوانم این وظیفه را مدیریت کنم یا خیر. از این گذشته، قبلاً فقط یک ابزار بودم، در برنامهریزی شرکت نداشتم و دیدگاهی کلی به من داده نشده بود. چگونه میتوانستم آن وظیفه را بر عهده بگیرم؟ سپس تمرینکنندهای با من تماس گرفت و تشویقم کرد و با هم این وظیفه را به اجزای مختلفش تقسیم کردیم.پس از درک اجزا، مطمئن شدم که نتیجه خواهد داد و از استاد خواستم که کمک کنند کار را بهخوبی انجام دهم. همچنین فکر کردم که آن حالا به این شکل نظم و ترتیب داده شده است و کاری که انجامش غیرممکن باشد به من داده نخواهد شد. از این گذشته، در طول ساخت سِن در چند سالن تئاتر قبلی، دانش جدیدی کسب کرده بودم که اکنون میتوانستم از آنها بهخوبی استفاده کنم. یک روز قبل از چیدمان، نگاهی به سالن تئاتر انداختم و تمام مراحلی را که باید انجام میشد در ذهنم برنامهریزی کردم. در این بین، متوجه شدم که یکی از کارمندان آن سالن تئاتر دقیقاً مراقب اجزایی است که من هنوز از آنها آگاه نبودم. بعد از اینکه همهچیز در طول چیدمان خوب پیش رفت، اعتمادم به نظم و ترتیبات استاد بیشتر شد و فکر کردم که واقعاً وظیفه غیرممکنی به من داده نشده است.
در فرانکفورت، درحین چیدمان سِن، یک روز قبل از نمایش، متوجه شدم که فقط شش ردیف در محوطه پارکت بین صندلیها و محل استقرار ارکستر نصب شده است. اما ما برای هشت ردیف بلیت فروخته بودیم. قلبم همزمان دو کار انجام میداد: آنقدر تند میتپید که میخواست از قفسه سینهام بیرون بزند و در عین حال در ناامیدی فرو رفته بود. سعی کردم آرامشم را حفظ کنم و بهسختی میتوانستم آنچه را که میبینم باور کنم. با مدیر صحنه صحبت کردم و او تأیید کرد که بهدلیل محل استقرار ارکستر، درواقع فقط امکان قرار دادن شش ردیف بهجای هشت ردیف در محوطه پارکت وجود دارد. سپس خودم را سرزنش کردم: «چطور ممکن است چنین اشتباهی رخ دهد، چگونه نمیدانستی؟»
اما از آنجا که من واقعاً درگیر کارهای هماهنگی با سالن تئاتر و کار روی نقشه سالن نبودم، درواقع بهدنبال سرزنش دیگران بودم و متوجه شدم که چگونه درحال رنجش به دل گرفتن از دیگران هستم. بلافاصله هشیار شدم، آن را از بین بردم و با خودم گفتم: «حالا باید آرام باشی. فقط زمانی میتوان راهحلی پیدا کرد که آرام باشی. ذهنت را خالی کن. اکنون این اتفاق افتاده است و حالا باید بهترین استفاده را از آن ببری.» کمی بعد دوباره آرام شدم و شروع کردم به فکر کردن. با این رویکرد، متوجه شدم که این بازهم نظم و ترتیب استاد است که من (تنها کسی که نقش دوگانه فروش بلیط و چیدمان سِن را بر عهده داشتم) درست اینجا هستم و بنابراین از این وضعیت، یک روز قبل و نه فقط چند ساعت قبل از شروع نمایش، مطلع شدهام.
هماهنگکننده اصلی، تیم فروش بلیت، مدیر تولید شن یون و افرادی که وظیفه اداره صندلیهای تئاتر را برعهده داشتند، گرد هم آمدند و ما در این باره بحث کردیم که چگونه میتوان وضعیت را به بهترین شکل خنثی کرد. با هم چند ایده را بررسی کردیم و در صبح روز نمایش تصمیم گرفتیم ردیفها را کمی فشردهتر کنیم تا بهجای شش ردیف، هفت ردیف قرار گیرد. علاوه بر این، تمام ردیفها دوباره برچسبگذاری شدند. درنتیجه بخش فروشِ بلیت برای رزرو بلیتها برنامهریزی کرد، همکاران خط تلفن با مشتریان تماس گرفتند تا از بروز هرگونه مشکلی جلوگیری شود، بارکد مشتریان در صورت لزوم اصلاح شد و بلیتهای جدید، در صورت لزوم با جبران خسارت، در محل به آنها تحویل داده شد. باورکردنی نبود که میدیدیم چگونه همگی مانند بدنی واحد گرد هم آمدیم و توانستیم چنین مشکلی را طی زمان کوتاهی بهخوبی حل کنیم. اکثریت قریببهاتفاق مشتریان راضی بودند و نمایش توانست بهموقع شروع شود.
با نگاه به گذشته، میدانم که همهچیز نظم و ترتیب داده میشود. من فقط دندهای کوچک در یک مکانیسم عظیم هستم و باید صرفاً کاری را که قرار است انجام دهم به انجام برسانم تا مکانیزم به کار خود ادامه دهد. نباید به خودم اجازه دهم که با وابستگیها مورد مداخله قرار گیرم و ناگهان سریعتر یا در جهت مخالف بچرخم، بلکه باید همه چیزهای بشری را کنار بگذارم. همه چالشها قابلحل هستند.
قسمت 2: کار تماموقت در اپک تایمز آلمانی
فعالیت داوطلبانه خود در اپک تایمز آلمانی را بهعنوان برنامهنویس در ماه مه 2021 آغاز کردم. این کار را در کنار شغل تماموقتم انجام میدادم که در آن نیز برنامهنویس هستم. در طول ماهها، گهگاه از من میپرسیدند که آیا میخواهم ساعتهای بیشتری برای اپک تایمز کار کنم و بنابراین شغل عادیام را رها کنم یا یک سِمَت نیمهوقت را در شغل عادیام بپذیرم. همیشه پیشنهاد کار تماموقت را نادیده میگرفتم به این دلیل که نمیتوانستم تصور کنم با تفاوت زیاد حقوقی زندگی کنم. در آن زمان، ذخیره مرخصی زیادی در شغل عادیام داشتم، بنابراین جمعههای زیادی را مرخصی میگرفتم تا بتوانم برای اپک تایمز کار کنم. در عین حال همیشه این دیدگاه را داشتم که پس از اتمام مرخصیهایم، بهصورت پارهوقت به سر کار عادیام میروم و فقط چهار روز در هفته کار میکنم.
در آن زمان، عمیقاً به درونم نگاه نمیکردم تا ببینم چرا نمیخواهم وابستگی به پول را کنار بگذارم، و آیا وابستگیهای دیگری نیز دارم یا خیر. فقط میتوانستم به بهانههای زیادی فکر کنم که چرا به پول نیاز دارم، و اینکه کار پارهوقت چیزی است که در این زمان میتوانم مدیریتش کنم.
سپس مدیریت از من پرسید که آیا میخواهم یک سال بعد، در ماه مه 2022، رئیس بخش فناوری اطلاعات باشم. بخش فناوری اطلاعات ضعیف بود و به کسی نیاز داشت که مصرانه مسئولیت را بپذیرد تا اپک تایمز بتواند رشد کند. بلافاصله ضربان قلبم تند شد، بدنم داغ شد و وابستگیهایی مانند اشتیاق به تصدیق شدن، احساس مهم بودن، یا فکر به اینکه قدرت داشتن عالی است، ظاهر شد. از سوی دیگر، قدردان اعتمادی بودم که به من شده بود و فرصت کسب تقوا را نیز میدیدم. در طول این گفتگو، بهسرعت سعی کردم افکار بد را از خود دور کنم. بعد به آنها یکییکی نگاه کردم و با افکار درست و قوی روشن کردم که نمیخواهم آنها در روند تصمیمگیریام نقشی داشته باشند.
حدود دو هفته درباره آن فکر کردم و طی آن مدت متوجه شدم که این موقعیت چه مسئولیت بزرگی دارد و آیا واقعاً میتوانم آن را بهصورت پارهوقت انجام دهم. در آن زمان، بخش فناوری اطلاعات هنوز بسیار کوچک بود. بنابراین نشستم و با دقت فکر کردم: «چه کس دیگری میتواند این کار را انجام دهد؟ در حال حاضر هیچکس دیگری نمیتواند این کار را انجام دهد. آیا نیازی به وجود این شغل را میبینی؟ آیا میخواهی اپک تایمز رشد کند؟» سپس این شک در ذهنم ظاهر شد: «آیا میتوانی الزامات این سِمت را برآورده کنی؟»
درنهایت متوجه شدم که استاد این مسیر را برایم نظم و ترتیب دادهاند. من در طول تحصیلاتم و کار متعاقبش توانستم دانش گستردهای در زمینه فناوری اطلاعات کسب کنم و چند سالی است که از نظر فنی تیمی را مدیریت کردهام که اکنون ده عضو دارد. علاوه بر دانش فنی، چند مهارت دیگر را نیز بهدست آوردهام که برای این شغل مفید است. مهارتها را استاد بخشیدهاند و نباید مغرور شد؛ در گذشته طی روندی دردناک به این نکته آگاه شدم. در این راستا از استاد تشکر کردم و با اطمینان توانستم به مدیریت بگویم که این شغل را میپذیرم. با این حال، ابراز نگرانی کردم که ممکن است انجام آن بهصورت پارهوقت دشوار باشد، و اینکه به 32 ساعت کار در شغل عادیام در هفته نیز ادامه خواهم داد.
در هفتههای بعد، برخی از کارمندان گاهی از من میپرسیدند که آیا میخواهم بهصورت تماموقت کار کنم. بنابراین عمیقتر به درون نگاه کردم. متوجه شدم که پول عامل بزرگی است. با این حال، در کنار آن متوجه راحتی و امنیتی نیز بودم که یک مقام رسمی بودن در باقی عمرم، در شغل مردم عادی، برایم به همراه داشت. همچنین برایم دشوار بود که بهسادگی با مرحله قبلی زندگی خود «خداحافظی» کنم. رها کردن همکاران و پروژهای که رویش کار میکردم نیز ناراحتم میکرد. از شغلم لذت میبردم و همکارانم خوب بودند. آن واقعاً محیطی عالی بود که میتوانستم درآمد خوبی کسب کنم که برای من بهعنوان فردی مجرد زیاد هم بود. همچنین به من احساس مهم بودن و اعتبار میداد، از این نظر که کاربران خوشحال بودند. مورد تحسین همکاران و رؤسایم بودم و کارم برای دولت آلمان، برای آلمان نیز خوب بود.
گرچه از این وابستگیها آگاه بودم، هنوز نمیخواستم رهایشان کنم و ترجیح میدادم راه آسان را انتخاب کنم.
مدتی بعد، الزام رفتن به اپک تایمز در برلین مطرح شد، بنابراین برای 9 روز در ژوئن به آنجا رفتم. مجبور نبودم مرخصی بگیرم زیرا در شغل عادیام از خانه دورکاری میکردم و «دفترم» را به برلین بردم. آن 9 روز آغاز تغییر افکارم بود.
بهسرعت احساس کردم که این میدان بسیار قوی است. برخلاف دفترم در خانه که در آن عمدتاً تنها هستم، اکنون در دفتری بودم که در آن تمرینکنندگان زیادی دور و برم بودند. کمی قبل از آن، آشپزی استخدام شد تا ناهار و شامهای بسیار خوشمزه و رایگان بهصورت دستهجمعی صرف شود. علاوه بر این، صبحها قبل از شروع به کار، جوآن فالون را بهصورت گروهی مطالعه میکردیم و عصرها، بعد از اینکه اکثر افراد کارشان را به پایان میرساندند، سخنرانیهای جدیدتر استاد را میخواندیم. علاوه بر این، چهار تمرین اول را با هم انجام میدادیم. بهسرعت فهمیدم که باید قدر این محیط خوب را بدانم. انگیزه بیشتری برای کار پیدا کردم و نسبت به همیشه توانایی بیشتری داشتم. همچنین مشتاقانه منتظر پایان دادن به شغل عادیام بودم تا بتوانم کار برای اپک تایمز را شروع کنم. ناگهان متوجه شدم که کار عادیام دیگر برایم آنقدر مهم نیست.
پس از آن 9 روز، قویاً تصمیم گرفتم که بیشتر به برلین بروم تا برای اپک تایمز بهتر کار کنم. افکار درست قویام اثر گذاشت و حتی مواردی پیش آمد که مجبور شدم برای شغل عادیام به برلین بروم و واقعاً میتوانستم روزهای آخر هفته را که قبل و بعد از رفتنم به برلین بود به آن اضافه کنم.
علاوه بر این، پس از 9 روز اقامت در برلین، دوباره نشستم و خواستم عمیقتر به درونم نگاه کنم. در پایان فهمیدم که همه نگرانیهایم قابلحل است؛ آنها احساساتی بیش نبودند. تنها سؤال باقیمانده این بود که آیا میخواهم همچنان به سَمت بشریام بچسبم، یا خودم را جدا کنم و مسیر تزکیهکنندهای را دنبال کنم که میتواند کار دافا را بهصورت تماموقت انجام دهد و به استاد کمک کند که موجودات ذیشعور را نجات دهند و در عین حال جهان خودم را کامل میکنم. درخصوص امنیت شغل و زندگی یک سِمَت رسمی، متوجه شدم که این فقط از منظر انسانی امنیت تلقی میشود. پیروی از استاد بسیار امنتر است، زیرا ایشان از ما مراقبت میکنند و باید به ایشان اعتماد داشته باشم.
وقتی میخواهم اعتراف کنم که دو ماه پیش نمیخواستم جنبه بشریام را رها کنم و به مدیریت گفتم که تماموقت کار نمیکنم، اما ساعت کاریام را به ۲۶ ساعت در هفته کاهش میدهم تا بتوانم در طول هفته در غروبها چند ساعت بیشتر برای اپک تایمز کار کنم احساس شرمندگی میکنم. بهدلیل چیزهایی که قبلاً یاد گرفته بودم، بیان این موضوع برایم مانند یک اعتراف بود.
جرئت نداشتم درباره افکارم و تصمیم برای اولویت دادنِ جنبه بشری به تزکیه، به کسی بگویم زیرا شرمنده بودم.
با گذشت هفتهها، متوجه شدم که بیشتر و بیشتر از شغل عادیام جدا میشوم. این موضوع برایم اهمیت کمتر و کمتری پیدا کرد و تصمیم گرفتم برای اپک تایمز کار کنم. در اوقات فراغتم هم دیگر به شغل مردم عادیام فکر نمیکردمو به اپک تایمز فکر میکردم. احساس مسئولیت و وابستگی من به اپک تایمز بهطور مداوم بیشتر میشد.
در ماه اوت، من و سه تن از کارکنان دعوتنامه اپک تایمز انگلیسی را پذیرفتیم و با هواپیما به شهر نیویورک رفتیم تا از آنها آموزشهایی بگیریم. بهمحض ورود، بلافاصله این تصور را داشتم که این دفتر مانند یک حباب آرامش در میان هرجومرج منهتن است. احساس میکردم وارد دنیای دیگری شدهام. میدان بسیار قوی بود. تمرینکنندگان کوشا هستند و از صبح تا شب کار میکنند. بهسرعت توانستم شکاف بین خودم و آنها را ببینم، و اینکه آنها میتوانند با وجود فشار و حجم کاری سنگین، آرام بمانند. حتی وقتی وسط کارشان به آنها مراجعه میکردم تا بپرسم آیا میتوانند به من آموزش دهند، آرامش خود را حفظ میکردند، سپس یا فوراً به من وقتی میدادند یا زمانی را برای کمی دیرتر پیشنهاد میدادند. من در این زمینه، هنوز باید خودم را رشد دهم.
البته درباره موقعیت تماموقت نیز سؤالاتی وجود داشت.
دو روز پس از پرواز برگشت، جلسهای با حضور تقریباً همه کارمندان اپک تایمز برگزار شد. یک آخر هفته را با هم در اطراف برلین در دهکدهای تفریحی گذراندیم تا بتوانیم بدنی واحد شویم، سطحمان را ارتقا بخشیم و پروژه را به پیش ببریم. طی آن مدت توانستیم از فرصتی که برای ارائه آموختههایمان و برنامههای جدید بهدست آورده بودیم بهخوبی استفاده کنیم.
روز آخر متوجه شدم که نظم و ترتیب استاد چه عالی بود. گویا سوار بر موج بزرگی شدیم، از آمریکا برگشتیم و همه کارکنان اپک تایمز آلمان را سوار کردیم و همراه خودمان بردیم. این تصور را دارم که اکنون همه با هم روی موج هستیم و افکار درست و قوی خود را یکی میکنیم تا به رشدمان ادامه و تعداد بیشتری از موجودات ذیشعور را نجات دهیم.
در راه بازگشت در مترو، به موسیقی شن یون گوش دادم و به ندای درونم گوش دادم. درحین این کار، دیدم که چگونه هر ذرهای از ماده در من میخواهد مرا به یک سمت بکشاند. آنها به جریان بزرگتری پیوستند که فقط یک هدف دارد: تماموقت! این صحنه بهقدری مرا تحت تأثیر قرار داد که اشکهایم جاری شد. مشکل من خودش حل شده بود. نمیتوانستم به ندای استاد پاسخ ندهم و در درون با غرور و صدای بلند اعلام نکنم: بله، تماموقت برای اپک تایمز کار میکنم تا به استاد کمک کنم موجودات ذیشعور را نجات دهند و جهان خودم را کامل کنم!
کلام آخر
حالا میدانم که درحال «خداحافظی» با زندگی قبلیام و جدا شدن از آن نیستم. در عوض، این بخشی از نظم و ترتیبی است که به من آموخت چگونه وظایفم در اپک تایمز را بهخوبی درک کنم و انجامشان دهم. میخواهم به استاد و نظم و ترتیباتشان بیشتر اعتماد کنم، بنابراین مطمئن هستم که تیم کوچک فناوری اطلاعات ما رشد خواهد کرد و ما میتوانیم مأموریت خود را به انجام برسانیم.
استاد، متشکرم!
(مقاله تبادل تجربه ارائهشده در کنفرانس فای اروپا 2022)
دیدگاههای ارائهشده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وبسایت دارای حق انحصاری کپیرایت برای وبسایت مینگهویی است. مینگهویی بهطور منظم و در مناسبتهای خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.