(Minghui.org) دوستم جوآن فالون، کتاب اصلی فالون دافا، را درآوریل1999 به من داد. باوجود اینکه  سرم شلوغ بود، یک ماه تمام وقت گذاشتم تا این کتاب را بخوانم. جوآن فالون قلبم را تحت تأثیر قرار داد. این کتاب بسیار خوبی است، زیرا به سؤالاتی که قبلاً در مورد آن فکر می‌کردم پاسخ داد. بنابراین رابطۀ من با دافا برقرار شد.

تصمیم گرفتم به مکان تمرین فالون دافا بروم تا تمرینات را صبح با هم‌تمرین‌کنندگان انجام دهم. وقتی تمرین دوم را انجام دادم، صحنه‌هایی در ذهنم پدیدار شد که تا پایان تمرین دوم از بین نرفت.

درست همانطور که استاد بیان کردند:

«پس از گذشت زمانی از تزکیه، پی می‌برند که داخل پیشانی‌شان به‌تدریج درخشان‌تر می‌شود و پس از این‌که درخشان شد به قرمز تبدیل می‌شود. در آن زمان شکفته خواهد شد، درست مثل غنچه‌ای که در یک لحظه گل‌برگ‌هایش را باز می‌کند، مثل آن‌چه در تلویزیون یا فیلم می‌بینید. چنان صحنه‌هایی ظاهر خواهند شد.» (سخنرانی دوم، جوآن فالون)

آن‌شب سخنرانی ویدیویی استاد لی (بنیانگذار دافا) را تماشا کردم. در همان ردیف اول نشستم و متوجه شدم که استاد کاغذی در دست دارند. هیچ نوشته‌ای روی آن ندیدم. در عوض نورهای آبی زیبایی را دیدم که روی دستشان و کاغذ می‌تابید. با دقت به سخنرانی گوش دادم. استاد در مورد چیزهای سطح بالا در کیهان صحبت می‌کردند که مردم عادی نمی‌توانند آنها را ببینند. با این حال همه اینها باعث شد حرف استاد را باور کنم.

به‌دست آوردن کتاب‌های مقدس واقعی

بعد از اینکه تصمیم گرفتم فالون دافا را تمرین‌کنم، توجه زیادی به درک فا کردم. سعی کردم معنای درونی فا را درک کنم. در ابتدا جوآن فالون را واقعاً سریع می‌خواندم، اما چیزی را که خوانده بودم به‌خاطر نمی‌آوردم. آنگاه آن را به‌آرامی خواندم و توانستم برخی از اصول فا را درک کنم.

اصول فا به برخی از سؤالاتم پاسخ داد. آموختم که بیماری‌ها و چیزهای ناگواری که در گذشته تجربه کردم ناشی از کارهای بدی بود که زندگی پس از زندگی مرتکب شدم. بنابراین کارما را ایجاد کردم. همچنین یاد گرفتم که چگونه باید بدهی‌های کارمایی را بازپرداخت کنم. متوجه شدم دافا چقدر ارزشمند است، اماآن فقط به این دلیل است که قلبم را در این تمرین تزکیه گذاشتم.

تزکیه محکم و استوار

می‌دانستم که باید فا را به‌خوبی مطالعه کنم زیرا فا راهنمای اساسی تزکیه من است. مطالعه فا با خواندن کتاب‌های معمولی متفاوت است. مطالعه فا، آگاه شدن، و اعتقاد به آن با هم مرتبط هستند. اعتقاد به فا اساس است. اینکه چقدر عمیقاً به فا اعتقاد دارم، نتیجه این است که چگونه آن را با تمرکز و توجه مطالعه می‌کنم، و چگونه از طریق تزکیه استوار، خود را ارتقاء می‌دهم. به‌تدریج، متوجه شدم که تزکیه، یعنی تزکیه کردن باور درست من به استاد و فالون دافا است. تنها زمانی که به دافا ایمان داشته باشم و کاملاً با الزامات دافا مطابقت داشته باشم، اصول فا و معانی درونی فا می‌توانند خودشان را به من نشان دهند و معجزات الهی می‌توانند آشکار شوند.

وقتی برای انجام تمرینات به محل تمرین رفتم، استاد به پاکسازی بدنم کمک کردند. در عرض دو هفته پاک شدم و رها از بیماری شدم. تند راه می‌رفتم و وقتی دوچرخه‌سواری می‌کردم، احساس می‌کردم کسی مرا به جلو هل می‌دهد. از بیماری‌هایم، مانند شانه یخ زده، کمردرد و گرفتگی قفسه سینه بهبود یافتم. وقتی در صبح روز چهلم تمرین پنجم را انجام می‌دادم، بدنم شفاف شد و تا زمانی که تمرین را تمام کردم همینطور ماند. دافا و تمرین‌ها باعث شد احساس انرژی و سبکی کنم.

استاد بیان کردند:

«روشن‌بینی [یا آگاهی] قبل از دیدن ظاهر می‌شود. ذهن‌تان را تزکیه کنید و کارمای‌تان را ازبین ببرید. زمانی که سرشت اولیه‌تان ظاهر شود قادر به دیدن خواهید بود.»  («چرا شخص قادر به دیدن نیست»، نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)

پس از شروع به تمرین فالون دافا، دیگر کتاب‌های مردم عادی را نمی‌خواندم، تلویزیون تماشا نمی‌کردم، ورق بازی نمی‌کردم و الکل نمی‌نوشیدم. غیبت نمی‌کردم یا با سایر تمرین‌کنندگان درگیری نداشتم. می‌دانستم که مسائلی که باعث جدایی تمرین‌کنندگان می‌شود، ترفندهایی است که از طرف نیروهای کهن راه‌اندازی شده‌اند. با بردباری و نیک‌خواهی توانستم آن را حل کنم.

اما تزکیه شین‌شینگ برایم کار ساده‌ای نبود. من رقابت‌جو و مغرور بودم. آن عمیقاً در من ریشه دوانده بود. صرف نظر از اینکه چه پیشنهادهایی به من داده می‌شد، به ندرت آنها را می‌پذیرفتم، آنها را عقب می زدم و دلایل متعددی را مطرح می‌کردم. من عادت بدی را شکل داده بودم که هیچ گونه سرزنش که مرا از ارتقاء در تزکیه بازمی‌داشت نمی‌پذیرفتم.

بعد از اینکه کارهای خانه را انجام می‌دادم، تمام وقت آزادم را صرف مطالعه فا می‌کردم. دختر کوچکترم از این موضوع خوشحال نبود. او از من ایراد می‌گرفت و می‌گفت که این کار و آن کار را خوب انجام ندادم. احساس می‌کردم به من ظلم شده و بلافاصله با او دعوا می‌کردم. این درگیری‌ها مدام اتفاق می‌افتاد و من مدام او را به گریه می‌انداختم. آنگاه، او عصبانی‌تر و پرسروصداتر می‌شد. صدایم بلندتر از او می‌شد. کاملاً فراموش می‌کردم که یک تزکیه‌کننده هستم.

این درگیری دوباره امسال اتفاق افتاد. متوجه شدم که دلیل اینکه دخترم به مدت طولانی با من مشاجره می‌کرد این بود که استاد از دخترم استفاده می‌کردند تا به من کمک کنند رنجشم را از بین ببرم و انتقادپذیر شوم و توقع جبران کارهایی که کردم را نداشته باشم. به درون نگاه کردم و آرام شدم. از صمیم قلب از استاد عذرخواهی کردم و از عنایت ایشان تشکر کردم. فوراً خود را اصلاح کردم و آن را عملی کردم. دخترم بعدازظهر با من تماس گرفت و از من خواست که زودتر به دنبالش بروم. خیلی وقت بود که با من به این آرامی صحبت نکرده بود.

اعتباربخشی به فا و نجات موجودات ذی‌شعور

جیانگ زمین، رئیس سابق حزب کمونیست چین (ح‌ک‌چ) از روی حسادت، از قدرت خود استفاده کرد و خود را بالاتر از قانون اساسی قرار داد و آزار و شکنجه بی‌سابقه‌ای را علیه فالون دافا و تمرین‌کنندگان آن آغاز کرد. آنها از فریب و اتهامات واهی برای مسموم کردن مردم جهان استفاده کردند. در قلبم گفتم: «باید به مردم حقیقت را بفهمانم.»

شروع به توزیع مطالب روشنگری حقیقت و نصب بنرها و پوسترهای چسبان کردیم. از ابزارهای مختلفی برای روشن کردن حقیقت و اعتبار بخشیدن به فا استفاده کردیم.گاهی تمام شب را صرف این کار می‌کردیم اما اصلاً احساس خستگی نمی‌کردیم. متوجه شدم که در طول تشدید آزار و شکنجه، اگر فا را خوب مطالعه نکنیم، اصول فا را درک نکنیم، و به طور واقعی تزکیه نکنیم، نمی‌توانیم به فا اعتبار بخشیم یا به نتایج خوبی برسیم، زیرا این فا است که موجودات ذی‌شعور را نجات می‌دهد.

ما از طریق مطالعه فا ارتقاء می‌یابیم و به تدریج ایمان راسخ به فا خواهیم داشت. هنگامی که درک خود را از فا بهبود دهیم، می‌دانیم که چگونه خود را تزکیه و بهبود بخشیم و اعتقاد درست ما به فا و استاد تقویت خواهد شد. به دلیل اعتقادمان، بر اساس اصول فا رفتار خواهیم کرد. همانطور که به تدریج به اصول فا آگاه می‌شویم، اعتقاد ما محکم‌تر می‌شود و می‌دانیم که فا چقدر ارزشمند است. تنها زمانی که فا را عمیقاً درک کنیم، می‌توانیم ایمان راسخ داشته و هیچ شکی نداشته باشیم.

وقتی فا را مطالعه می‌کنم، سطحم را بالا می‌برم. به‌نظر من «آگاهی» بسیار مهم است. فقط زمانی که 100 درصد به استاد و فا ایمان داشته باشیم و در مسیری که استاد برای ما نظم و ترتیب دادند قدم برداریم، مورد آزار و شکنجه قرار نخواهیم گرفت.

افکار درست برای عبور ما هستند

دلیل اینکه یک تمرین‌کننده دافای اصلاح فا شدم، کمک به استاد در اصلاح فا و نجات موجودات ذی‌شعور بود. من با استاد قراردادی امضاء کردم تا برای نجات موجودات ذی‌شعور به این دنیا نزول کنم.

استاد بیان کردند: «در حال حاضر مریدان دافا تنها و یگانه امید نجات موجودات ذی‌شعور هستند.» («افکار درست»، نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر3 )

فوریت مأموریتم را درک کردم. هر روز زمانی را صرف روشن کردن حقیقت می‌کردم، گرچه، زمانم تنگ است. حتی در حین راه رفتن به این فکر می‌کردم که چگونه می‌توانم حقیقت را به طرق مختلف بهتر روشن کنم تا موجودات ذی‌شعور بتوانند حقیقت را بهتر بپذیرند.

توزیع مطالب روشنگری حقیقت

وقتی برای توزیع مطالب روشنگری حقیقت به جایی می رفتم، در دلم به استاد گفتم: «استاد، لطفاً به من نیرو دهید و یک پوشش محافظ دور من قرار دهید. لطفاً اجازه دهید مردم بروند داخل بخوابند یا تلویزیون تماشا کنند. اگر آنها به خانه نیامده‌اند، اجازه ندهید در این زمان بیایند. اگر می‌خواهند بیرون بروند، اجازه ندهید بیرون بروند. لطفاً بگذارید مردم اینجا حقیقت را در مورد دافا بیاموزند، دیگر فریب دروغ ها را نخورند و آینده خوبی را برای خود انتخاب کنند.» سپس استاد به من کمک کردند تا این آرزو محقق شود. من یک کیسه بزرگ از مطالب روشنگری حقیقت را توزیع کردم و حتی یک نفر هم ندیدم. سلامت به خانه برگشتم.

گاهی که برای توزیع مطالب روشنگری حقیقت بیرون می‌رفتم، باران می‌بارید. در دلم به استاد می‌گفتم: «استاد لطفاً کمک کنید باران متوقف شود تا توزیع مطالب روشنگری حقیقت را تمام کنم. باران به‌طور معجزه‌آسایی قطع می‌شد. بعد از اینکه به خانه برمی‌گشتم باران شروع به باریدن می‌کرد. عده‌ای از مردم در تابستان برای خنک کردن خود بیرون می‌ماندند. هنگامی که می‌خواستیم به منطقه آنها برسیم، استاد به ما کمک کردند تا آنها را ترغیب کنیم که به خانه‌هایشان بروند تا بتوانیم مطالب روشنگری حقیقت را به‌آرامی توزیع کنیم. استاد درست در کنار ما هستند و از ما محافظت می‌کنند.

با روشن کردن حقیقت برای مردم، افکار درستم قوی‌تر شد. یک روز من و یک تمرین‌کننده در شهر دیگری بروشور پخش می‌کردیم. دو خانه را در انتهای خیابان دیدم. وقتی بروشورهایی را در این دو خانه گذاشتم و می‌خواستم بروم، شخصی را دیدم که بروشور را در دست داشت و به اطراف نگاه می‌کرد. او مرا دید و فکر کرد که من کسی بودم که بروشور را توزیع کردم. دوید تا مرا تعقیب کند. سرعتم را کاهش دادم و افکار درست فرستادم و از استاد خواهش کردم که به من نیرو دهند و از او بخواهند که به خانه‌اش بازگردد، تا اجازه ندهند شیطان این شخص را برای ارتکاب جنایت علیه دافا و تمرین‌کنندگان کنترل کند، و به او اجازه دهند حقیقت را بداند و نجات یابد. وقتی به عقب نگاه کردم، این شخص ناپدید شده بود. بقیه بروشورها را پخش کردم و سالم به خانه برگشتم. استاد از من محافظت کردند.

هر روز با موقعیت‌های مختلفی مواجه می‌شدم. در یک مورد، پلیس متوجه شد که مطالب روشنگری حقیقت در منطقه‌ای توزیع می‌شود. آنها با ماشین پلیس به دنبال ما بودند. ماشین کنار ما ایستاد. ما هیچ توجهی به آن نکردیم. ما راه می‌رفتیم و افکار درست می‌فرستادیم. ماشین با آژیر روشن برگشت. آنها نمی‌دانستند چه کسی مطالب روشنگری حقیقت را توزیع می‌کند. تا زمانی که همه بروشورها را توزیع نکردیم، به خانه نرفتیم. استاد همیشه از ما محافظت می‌کنند. تا زمانی که افکار درست قوی داریم، همیشه سالم به‌خانه برمی‌گردیم.

در این سال‌ها بسیاری از وابستگی ها را رها کردم. ترس بزرگترین مانع بود. ترس ما را از انجام مأموریت و سوگندمان باز می‌داشت. از فا این حقایق را دریافتم که نجات موجودات ذی‌شعور عادلانه‌ترین کار در جهان است. ذهنیت‌های خودنمایی و از خود راضی بودن را نیز رها کردم.

بازداشت در بازداشتگاه

به دلیل نداشتن افکار درست در بازداشتگاهی حبس شدم. در قلبم به استاد گفتم: «این جایی نیست که مریدان دافا در آن بمانند. اگر اینجا افرادی هستند که نجاتشان بدهم، آنها را نجات می‌دهم و سپس می روم. من اشتباه نکردم که مطالب روشنگری حقیقت را توزیع کردم و موجودات ذی‌شعور را نجات دادم. در برابر شیطان تعظیم نمی‌کنم.»

به‌درون نگاه کردم و وابستگی‌هایم را پیدا کردم، مانند خودنمایی، از خود راضی بودن و ذهنیت انجام کارها. خودم را اصلاح کردم تا از فا پیروی کنم و افکار درست فرستادم، فا را خواندم و حقیقت را دائماً روشن کردم. حقیقت را برای همه افراد روشن کردم و آنها را تشویق کردم که از ح‌ک‌چ و سازمان‌های جوانان آن خارج شوند. در مسیری که شیطان ترتیب داده بود قدم نگذاشتم و مقررات بازداشتگاه را از حفظ نخواندم.

به نگهبان گفتم: «من فراتر از آنچه شما از زندانیان عادی می‌خواهید انجام دهند، رفته‌ام. لازم نیست زندانیان عادی را ملزم کنید "دیگران را کتک نزنند یا به آنها فحش ندهند."» ما تمرین‌کنندگان این کار را انجام می‌دهیم، طبق اصول دافا، استاد گفتند: «شما تمرین‌کنندگان، حتی وقتی مورد حمله قرار می‌گیرید تلافی نمی‌کنید.» (سخنرانی نهم، جوآن فالون)

نگهبان ساکت شد. به لطف دلسوزی و نیرو بخشیدن استاد، با عزت به خانه برگشتم. وقتی ما کارها را به روشی آبرومندانه انجام دهیم، مردم می‌توانند معجزه و زیبایی فالون دافا را ببینند.

برداشتن تابلوهای بزرگ تبلیغاتی که موجودات ذی‌شعور را فریب می‌دهد

در سال جدید، شیطان از تمام راه‌های ممکن برای جلوگیری از نجات موجودات ذی‌شعور استفاده کرد. آنها به استاد تهمت زدند، فالون دافا را بدنام و ذهن مردم را مسموم کردند. آنها مطالب مضر را روی تابلوهای بزرگ اعلانات چسباندند. هر زمان که آن مطالب را می‌دیدم، بلافاصله آنها را می‌کندم و دور می‌انداختم.

برای مثال، یک روز پوستر بزرگی را دیدم که در یک راهروی طولانی به استاد و فالون دافا تهمت می‌زد. دوربین‌های زیادی آنجا بود. در کنار پوستر یک نگهبان وظیفه نیز  قرار داشت. با دخترم صحبت کردم که چگونه آن را از جایش بردارم. می‌دانستم امروز باید آن را ازبین ببرم. فا را مطالعه کردم و آنگاه تا نیمه شب افکار درست فرستادم. در ساعت 3:00 صبح صدایی مرا از خواب بیدار کرد: «زمان بلند شدن است.» افکار درست فرستادم. آرام بودم در دلم به استاد گفتم: «باید آن پوستر را ازبین ببرم. استاد لطفاً به من نیرو دهید و اطرافم را پوشش دهید.» همچنین از موجودات الهی راستین و محافظت‌کننده فا و سربازان آسمانی خواستم که به پاکسازی میدان‌های بُعدی کمک کنند. با تمام دوربین‌های نظارتی ارتباط برقرار کردم. به آنها گفتم: «شما اینجا هستید تا دزدها را زیرنظر بگیرید. شما نباید با تمرین‌کنندگان دافا که موجودات ذی‌شعور را نجات می‌دهند، کاری انجام دهید.» از آنها خواستم که «فالون دافا خوب است» و «حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» را با من بخوانند. برایشان آینده خوبی آرزو کردم.

پوستر را با چاقو بریدم و دیدم پشت آن فوم چسبیده است. نتوانستم آن را از بالا به پایین برش دهم. قطعه قطعه کردم و داخل کیسه گذاشتم. در آن زمان باد شدید شد به‌طوری که نگهبان نشنید من چه کار می‌کنم. به لطف محافظت استاد، کار را در عرض 20 دقیقه به‌پایان رساندم.

پس از رسیدن به خانه، تمرین مراقبه را انجام دادم و افکار درست فرستادم. فکری فرستادم تا با افرادی که پوستر را نصب کرده‌اند ارتباط برقرار کنم. به آنها گفتم: «از این به بعد، لطفاً چنین کارهای مضری انجام ندهید. شما هم به خود و هم به دیگران آسیب می‌رسانید.» به شیطان در بُعد دیگر گفتم: «من یک مرید دافا هستم که از فا محافظت می‌کنم. از امروز، ما تمرین‌کنندگان دافا مسئولیت این مکان و بُعدهای مربوط به آن را بر عهده خواهیم گرفت. ما به هیچ شیطانی اجازه نمی‌دهیم مردم را مسموم کند یا مردم را برای ارتکاب جنایت علیه دافا تحت کنترل قرار دهد.» شش ماه بعد به آنجا رفتم و هیچ پوستر اشتباهی در آنجا ندیدم.

مسئولیت پذیری در برابر افراد در بخش‌های حقوقی

در 15 آوریل2021 برای توزیع مطالب روشنگری حقیقت به یک منطقه دورافتاده رانندگی کردیم. گزارش ما را به پلیس دادند. ما را به کلانتری آوردند و سپس به اداره پلیس منتقل کردند. سه مأمور مراقب ما بودند. متوجه شدم که قرار شده است که آنها حقیقت را درباره دافا بیاموزند، و من باید به آنها کمک کنم تا حقیقت را بیاموزند و اجازه ندهم که علیه دافا و تمرین‌کنندگان دافا مرتکب جنایت شوند.

از آنها پرسیدم که آیا درباره فالون دافا اطلاعی دارند. آنها گفتند که چیز زیادی نمی‌دانند و هیچ یک از مطالب روشنگری حقیقت را نخوانده‌اند. تمرین‌کنندگان هنوز از این منطقه بازدید نکرده بودند. شروع کردم به گفتن اصول اولیه فالون دافا، خودسوزی صحنه‌سازی شده میدان تیآن‌آن‌ من، دروغ‌های مربوط به فالون دافا، دادخواهی صلح‌آمیز 10000 تمرین‌کننده در پکن در 25 آوریل، و موارد دیگر. همچنین به آنها گفتم که خروج از ح‌ک‌چ مهم است. دو نفر از آنها موافقت کردند که از سازمان‌های ح‌ک‌چ خارج شوند. آنها سؤالاتی پرسیدند که ما را متحیر کرده بود که من یک به یک پاسخ دادم. آنها با دقت به حرف‌های من گوش دادند و حرفم را پذیرفتند.

روز بعد رؤسای اداره پلیس سرکار آمدند. درخواست کردم که به خانه برویم. در عوض می‌خواستند ما را به‌مدت 14 روز به بازداشتگاه بفرستند.

در دلم به استاد گفتم: «قصورهایی داریم. اما ما به شیطان اجازه نمی‌دهیم که پلیس و سایر افراد را برای ارتکاب جنایت علیه دافا و مریدان دافا تحت کنترل قرار دهد. در راهی که شیطان ترتیب داده است قدم نخواهم گذاشت و آن را به طور کامل نفی می‌کنم. اجازه نخواهم داد که شر از شکاف‌های ما برای آزار و شکنجه تمرین کنندگان و نابود کردن موجودات ذی‌شعور سوء‌استفاده کند. ما فقط در راهی قدم برمی‌داریم که استاد برای ما نظم و ترتیب داده‌اند.»

زمانی که به مرکز جداسازی رسیدیم، به‌درون نگاه کردم. می‌دانستم که کمتر فا را مطالعه کرده‌ام. از آنجایی که کارها را به آرامی انجام می‌دادم، از خود راضی بودن و ذهنیت خودنمایی نیز در من رشد کرد.

وقتی به بازداشتگاه رسیدم، افکار درست فرستادم و فا را از حفظ خواندم. برایم واضح بود که باید چه کار کنم. من آمده‌ام تا موجودات ذی‌شعور را هر جا که هستند نجات دهم. افراد اینجا از دور و نزدیک آمده بودند و می‌خواستند نجات یابند. حقیقت را برای هر تازه‌واردی روشن کردم و آنها را تشویق کردم که از سازمان های ح‌ک‌چ خارج شوند.

روز چهاردهم به بازداشتگاه دیگری منتقل شدم. نبرد بین درستی و پلیدی آشکار شد. نگهبان به ما گفت که مقررات را رعایت کنیم. به او گفتم که ما تمرین‌کنندگان تحت مراقبت استادمان هستیم. او گفت افراد اینجا محکوم خواهند شد. در قلبم جواب دادم: «حرف آخر را تو نمی‌زنی. استاد ما حرف آخر را می‌زنند.»

آنگاه ما را از نظر سالم بودن معاینه کردند. پزشک گفت فشار خونم بالا است و باید دارو بخورم. من از مصرف دارو خودداری کردم. آنها از این موضوع راضی نبودند، اما مرا مجبور به مصرف هیچ دارویی نکردند.

آنگاه نگهبانی به من گفت: «تو هنوز چیزی نخوردی. من از این دختر می‌خواهم که یک کاسه نودل فوری برای شما بیاورد.» همان لحظه هشیار شدم و تصمیم گرفتم رشته را نخورم. وقتی کاسه رشته را برایم سرو کردند، به دختر گفتم: «ببخشید من هرگز رشته فرنگی فوری نمی‌خورم. شما دختران آنها را بخورید.» دخترها رشته فرنگی را تمام کردند. آنها از من خواستند که سوپ را بخورم. من مخالفت نمودم. نگهبان آمد و وقتی دید من چیزی نخوردم عصبانی شد. او چیزهای بدی به من گفت. فهمیدم حتماً چیزی در غذا ریخته‌اند. خوب کردم آن را نخوردم.

مرا در 30 آوریل به این بازداشتگاه آوردند. نگهبانان هفته بعد تعطیل رسمی داشتند. می‌دانستم که باید افراد اینجا از جمله نگهبانان را نجات دهم. بنابراین فکر کردم که باید با آنها کنار بیایم. از دفتر یک قلم و کاغذ قرض گرفتم و برای نگهبانان نامه نوشتم. از آنها عذرخواهی کردم که رشته را نخوردم. بسیاری از زندانیان نامه را خواندند. آنها به‌تدریج با من صحبت کردند.

حقیقت را درباره فالون دافا به آنها گفتم. آنها در ابتدا جرئت گوش دادن نداشتند. بنابراین خیلی افکار درست فرستادم. تمام وقتم را صرف خواندن فا، فرستادن افکار درست و روشن کردن حقیقت کردم. در دلم به استاد گفتم: «استاد اینجا جای من نیست. قبل از تولد شما باید به خانه بروم. باید بیرون بروم تا موجودات ذی‌شعور را نجات دهم. قطعاً راهی را که شیطان ترتیب داده است، طی نخواهم کرد. شیطان آن را بیهوده ترتیب داده است. من در برابر موجودات ذی‌شعور مسئول خواهم بود و به مردم اجازه نمی‌دهم علیه دافا و تمرین‌کنندگان مرتکب جنایت شوند.»

به اهریمن هم گفتم: «باید مرا بدون قید و شرط آزاد کنی. اگر یک روز دیگر مرا بازداشت کنی، یک روز دیگر مرتکب جنایت می‌شوی و نجات موجودات ذی‌شعور مرا به تأخیر می‌اندازی. تو هرگز نمی‌توانی آن را جبران کنی.»

نگهبانان تا دوشنبه، 10 مه به‌سرکار باز نگشتند. به‌لطف حفاظت استاد، عصر روز 11 مه آزاد شدم. رئیس کلانتری و دو منشی دیگر مرا به خانه بردند. وقتی تازه بازداشت شده بودم، رئیس از من خواست که بیشتر درباره فالون دافا به او بگویم. او فقط کمی به من گوش داده بود. در این سفر طولانی حقیقت را به تفصیل برایشان روشن کردم و به سؤالاتشان پاسخ دادم. به نظر می‌رسید از گوش دادن به من لذت می‌برند.

اعضای خانواده‌ام مرا سرزنش می‌کردند که برایشان دردسر ایجاد کردم. آنها متوجه شدند که من ماشینم را به خانه نیاوردم. در قلبم به استاد گفتم: «ماشین من ابزار فا است که برای نجات موجودات ذی‌شعور استفاده می‌کنم. من همچنین از آن برای بردن فرزندانم به مدرسه استفاده می‌کنم. ماشین من باید به من بازگردانده شود. اجازه نمی‌دهم که شیطان بین من و آنها جدایی ایجاد کند. استاد حرف آخر را می‌زنند.»

ماشینم در 24 مه به من بازگردانده شد. تجربه من این بود که تا زمانی که افکار درست قوی داشته باشم همه چیز حل می‌شود.

من فا را به دست آوردم و در حین نجات موجودات ذی شعور، خودم را تزکیه کردم. استاد به من کمک کردند تا از عهده آن برآیم. می‌دانم که بازپرداخت آنچه استاد به من داده‌اند دشوار خواهد بود. من فقط می‌توانم در تزکیه قلبی محکم و تزلزل‌ناپذیر داشته باشم، بنابراین استاد را ناامید نمی‌کنم.

دیدگاه‌های ارائه‌شده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. مینگهویی به‌طور منظم و در مناسبت‌های خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.