(Minghui.org) تمرین‌کنندگان فالون دافا از آلمان، منطقه آلمانی‌زبان در سوئیس و اتریش در 19نوامبر2023 برای یک کنفرانس تبادل تجربه تزکیه، در مولهایم در نوردراین-وستفالن گرد هم آمدند.

کنفرانس تبادل تجربه تزکیه فالون دافا آلمان 2023 در 19نوامبر برگزار شد

هجده تمرین‌کننده چینی و غربی مقالات تبادل تجربه تزکیه خود را خواندند. آن‌ها از سفرهای شخصی‌شان درمورد پیشرفت در تزکیه ازطریق اطلاع‌رسانی درمورد آزار و شکنجه، بررسی کاستی‌هایشان در برخورد با تعارض‌ها، و ازبین بردن افکار و وابستگی‌های بشری صحبت کردند.

هجده تمرین‌کننده مقالات تجربیات تزکیه خود را خواندند

پس از این کنفرانس، چند شرکت‌کننده گفتند که برجسته‌ترین بخش کنفرانس امسال این بود که تبادل تجربه‌ها بر پروژه‌ها یا وظایف انجام‌شده متمرکز نبود، بلکه تمرین‌کنندگان بر این نکته تأکید داشتند که چگونه با پیروی از آموزه‌ها، خود را تزکیه کردند و خصوصیات اخلاقی خود را بهبود بخشیدند.

ازبین بردن رنجش

خانم ژنگ از آلمان مسئول یک پروژه رسانه‌ای است. زمانی که تمرین‌کنندگان فراموش می‌کردند چراغ‌ها یا وسایل گرمایشی را خاموش کنند و به این ترتیب منابع را هدر می‌دادند، او عصبانی می‌شد. وی گفت: «می‌دانم که به‌عنوان یک تمرین‌کننده، نباید عصبانی شوم یا رنجش به دل بگیرم. به‌خصوص پس از اینکه استاد در مقالات اخیرشان، «از خطر دوری کنید» و «تزکیه در دافا جدی است»، گفتند که اگر رنجش را از بین نبریم و برای مدتی طولانی به چنین افکار منفی‌ای بچسبیم، خطرناک است. اما هر بار که این افکار به ذهنم می‌آمد، تنها چیزی که می‌توانستم به آن فکر کنم این بود که چقدر حق با من است، زیرا فکر می‌کردم معیارهای من برای قضاوت دیگران درست است.»

خانم ژنگ با الهام از مقاله‌ای در وب‌سایت مینگهویی و درحالی‌که به درون نگاه می‌کرد، فهمید وابستگی اساسی‌اش این است که احساس می‌کند آموزه‌های دافا با ارزش‌های انسانی‌ای که آموخته همسو است. او اظهار کرد: «در تمام مدت، این وابستگی اساسی را تشخیص نمی‌دادم، بنابراین مطمئناً نمی‌توانستم از شر آن خلاص شوم.» «وقتی افکارم را بررسی کردم، متوجه شدم که از روش‌های اداره کردن خودم به‌عنوان معیاری برای قضاوت درمورد بسیاری از افراد و چیزها استفاده می‌کنم. فکر می‌کردم حق دارم از دست کارمندانی که کارها را به‌روش درستی انجام نمی‌دهند یا سخت‌کوش نیستند عصبانی شوم. دلیلش این بود که در ذهنم، فکر می‌کردم ارزش‌هایم برای اداره خودم در جامعه بشری، درست است.»

وقتی ذهنش را روی ازبین بردن این وابستگی قرار داد، احساس کرد که استاد به او کمک کردند. «به‌وضوح احساس کردم که استاد یک چیز عظیم مادی را برداشتند. نارضایتی و رنجشی که نسبت به سایر تمرین‌کنندگان داشتم، چنان ضعیف شد که گویا فقط یک ماده سیاه ریز روی سطح بودند. آن‌ها دیگر احساساتم را کنترل نمی‌کنند.»

گام برداشتن در مسیری که استاد نظم و ترتیب داده‌اند

لوکاس از اسلواکی قبلاً تجارتی با آینده روشن داشت. حرفه‌اش خوب پیش می‌رفت و زندگی‌اش راحت بود. او تجارتش را رها کرد و به نیویورک رفت تا برای اپک تایمز کار کند.

قبل از رفتن به نیویورک، به‌طور دوستانه راهش را از شریک تجاری‌اش جدا نکرد. او گفت: «نگران بودم که تصور بدی درباره دافا در او ایجاد کنم. ترسم باعث شد که مردم فکر کنند دافا عجیب است.»

وقتی در نیویورک بود، ازطریق نگاه به درون، تأثیر افکار منفی‌اش را تشخیص داد. او اظهار کرد: «کاملاً اشتباه کرده بودم. همه این چیزهای منفی فقط در ذهن من وجود داشت. انگار صبح بلند شدم و داخل قفسی پر از افکار منفی رفتم. سپس برای کمک به اطراف نگاه کردم.»

وقتی لوکاس فهمید چرا چنین چیزی رخ داد، با شریک تجاری سابقش تماس گرفت. او گفت: «متوجه شدم که تصمیمم برای آمدن به نیویورک، چه تأثیر وحشتناکی روی او گذاشته است. با او ارتباط برقرار کردم و این بار سخت تلاش کردم که ترس و در طلب موفقیت بودن را رها کنم. فقط می‌خواستم حقیقت را به او بگویم و شرایط را با مهربانی توضیح دهم. متعاقباً نگرش او تغییر کرد. او جوآن فالون را خواند و فکر کرد که این کتاب عالی است. حتی یک نمایش برای فیلمی ترتیب داد که آزار و شکنجه را افشا می‌کرد.»

لوکاس چند سال بعد، برای حمایت از یک پروژه رسانه‌ای در اروپا، تصمیم گرفت برای اپک تایمز در برلین کار کند. او به مشکلات زیادی برخورد کرد. نمی‌توانست آلمانی صحبت کند، ماشینش خراب شد و نمی‌توانست آپارتمان مناسبی در برلین پیدا کند. وقتی همسرش برای معاینه بارداری رفت، پزشک گفت ممکن است نوزاد مبتلا به سندرم دان باشد، مرده به دنیا بیاید یا دچار ناتوانی‌های جدی شود.

پس از درمیان گذاشتن درک‌هایش با همسرش، آن‌ها فکر کردند که این نظم و ترتیب نیروهای کهن است. «تصمیم گرفتیم به استاد و نظم و ترتیب ایشان ایمان داشته باشیم.»

لوکاس گفت: «این در ظاهر ساده به نظر می‌آید، اما درواقع قلبم را تحت تأثیر قرار داد. این موقعیت بسیاری از وابستگی‌هایم را آشکار کرد. مردم فکر می‌کنند که می‌توانند سرنوشت خود را کنترل و برایش برنامه‌ریزی کنند. اما اگر خداوند نظم و ترتیبی دهند که فرد رنج بکشد، هیچ کاری نمی‌توان انجام داد. تنها چیزی که می‌توانستم انجام دهم این بود که از این محنت، برای بهبود تزکیه‌ام استفاده کنم.»

وقتی از صمیم قلب به استاد ایمان آورد و به انجام سه کار ادامه داد، همه‌چیز به‌طور معجزه‌آسایی حل‌وفصل شد. «سه هفته قبل از اینکه اسلواکی را ترک کنیم ماشین تعمیر شد و تعمیرش فقط یک‌پنجم از زمانی که گفته شده بود برای تعمیر نیاز است طول کشید. بدون تلاش زیاد، خانه خوبی در برلین نزدیک به دفتر پیدا کردیم. محیط اطراف نیز برای همسر و دخترم عالی بود. از پزشک هم تماسی داشتیم که می‌گفت پس از معاینات بیشتر متوجه شده که حال کودکمان خوب است.» این تجربه ایمان او را به استاد و دافا تقویت کرد.

غلبه بر محنت‌ها در خانه

کالینا از اتریش درباره مشکلات زیادی گفت که در خانه، درحین کار برای اپک تایمز در آلمان، با آن مواجه شده بود. شوهرش تمرین فالون دافا را کنار گذاشت و بیشتر اوقات فراغتش را صرف مصرف مواد مخدر و بازی‌های رایانه‌ای می‌کرد. کالینا درخواست طلاق کرد.

بعداً متوجه شد که گرچه شوهرش او را ترک کرد، اما زندگی‌اش آنطور که تصور می‌کرد بی‌نقص نشد. پس از نگاه گسترده به درون، متوجه شد که می‌خواهد زندگی مشترکش شاد باشد و شوهرش به او در تزکیه کمک و از تزکیه‌اش حمایت کند. او می‌خواست زندگی‌اش را به دست کسی بسپارد که بتواند به او اعتماد کند.

سپس از شوهرش عذرخواهی کرد و درخواست طلاق را پس گرفت. شوهرش او را نبخشید و اصرار به طلاق داشت. همان‌طور که کالینا به درون نگاه می‌کرد، شوهرش به‌تدریج تغییر کرد و به خانه بازگشت.

آن‌ها به برلین نقل‌مکان کردند، اما شوهرش از نظر احساسی ناپایدار بود. مدام شکایت می‌کرد که کالینا بدون صحبت با او درباره چیزها، تصمیم گرفت نقل‌مکان کند؛ می‌گفت برلین را دوست ندارد. همچنین به کار کالینا در اپک تایمز اعتراض می‌کرد. ازطریق اندیشیدن مداوم کالینا درباره خودش، شوهرش نیز تغییر کرد. حالا رابطه‌شان هماهنگ است و شوهرش به او گفت که عاشق برلین است. او از مخالفت با کار کالینا در اپک تایمز نیز دست کشید.

جلوگیری از خطر، ازطریق افکار و اعمال درست

بسیاری از تمرین‌کنندگان در طول تزکیه خود با چیزهای خارق‌العاده‌ای مواجه شدند. ترزیا از اتریش تجربه‌ای را که هنگام تهیه غذا برای شن یون داشت به اشتراک گذاشت. او گفت وقتی یک ماهی‌تابه به‌شدت داغ نزدیک بود به زمین بیفتد، «بدون فکر، دستانم را دراز کردم تا آن را بگیرم و یک نقطه امن برای گذاشتن تابه پیدا کردم. سُس داغ روی دستانم پاشید. ذهنم خالی بود. فقط به این فکر می‌کردم که به اجراگران شن یون خدمت کنم و نگذارم غذا روی زمین بیفتد. دستکش فر به دست نداشتم. حتی فکر سوخته شدن به ذهنم نرسید. درنهایت حالم خوب بود. این به من یادآوری کرد که افکارمان چقدر مهم هستند.»

هوبرت، تمرین‌کننده‌ای در آلمان و تمام خانواده‌اش فالون دافا را تمرین می‌کنند. در اوایل اکتبر سال جاری، همسرش ایدث ناگهان تماسی از پزشک داشت که به او می‌گفت هوبرت دچار یک سکته مغزی شدید شده است. به او گفته شد که سمت راست بدن هوبرت ممکن است برای همیشه فلج شود. هوبرت نیاز به عمل جراحی فوری مغز داشت، اما آن بسیار خطرناک بود.

ادیث بلافاصله فهمید که باید افکار درستی داشته باشد. وی گفت: «البته نگران بودم. همچنین از جدیت وضعیت آگاه بودم. می‌دانستم که نیروهای کهن می‌خواهند جان هوبرت را بگیرند. تصمیم گرفتم نظم و ترتیب نیروهای کهن را رد کنم. در این مرحله مهم اصلاح فا، نمی‌توانم اجازه دهم یک مرید دافا ما را ترک کند.»

وقتی ادیث به‌سرعت به بیمارستان رفت، متوجه شد که هوبرت در سکوت و بدون وقفه عبارات «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» را تکرار می‌کند. وقتی پزشک سعی داشت ازطریق سونوگرافی نقطه‌ای در سر هوبرت را به ادیث نشان دهد، معجزه‌ای رخ داد. پزشک ناگهان گفت: «این چیست؟ خونی که می‌خواهد از رگ بسته عبور کند از کجا می‌آید؟» او همکارش را صدا زد تا نگاهی بیندازد، اما همکارش نیز نتوانست توضیح دهد که خون از کجا می‌آید. آن‌ها دریافتند که مغز راست هوبرت در تلاش است خون جدیدی را به مغز چپ او برساند که با یک لخته مسدود شده بود.

هوبرت در بیمارستان، به فایل‌های صوتی سخنرانی‌های استاد گوش داد و تمرین‌کنندگان برای کمک به او، افکار درست فرستادند. اوضاع برعکس شد و به‌سمت بهتر شدن پیش رفت. او نیازی به جراحی نداشت و به بخش عادی بیمارستان منتقل شد.

هوبرت نیز به درون نگاه کرد و وابستگی‌هایی مانند شهوت و اختلافات با اعضای خانواده را پیدا کرد.

او در تبادل تجربه‌اش نوشت: «وقتی بسیاری از تمرین‌کنندگان برای حمایت از من، افکار درست می‌فرستادند، به‌وضوح انرژی قدرتمندی را احساس می‌کردم. آن مرا تقویت می‌کرد، به‌خصوص در زمان سخت اولیه. این ایمان مرا به استاد و دافا افزایش داد.»

این کنفرانس از ساعت 9 صبح آغاز و در ساعت 5:30 عصر همان روز به پایان رسید.