(Minghui.org) درود استاد! درود، همتمرینکنندگان!
به مناسبت بیستمین فاهویی چین که توسط وبسایت مینگهویی میزبانی میشود، میخواهم تجربهام را در این خصوص با شما به اشتراک بگذارم که چگونه آزار و اذیتِ «آزادی به قید وثیقه» را با افکار درست انکار کردم. امیدوارم تجربهام بتواند سایر تمرینکنندگان را تشویق کند تا افکار درست خود را تقویت کنند، آزار و شکنجه را انکار کنند و سه کار را بهخوبی انجام دهند. فقط با انجام این کار میتوانیم شایسته نیکخواهی بیکران استاد باشیم.
مأموران پلیس تابستان گذشته ناگهان بهزور وارد خانه ما شدند، من و شوهرم را دستگیر و خانهمان را غارت کردند. آنها کتابهای فالون دافا، کامپیوترها و وسایل شخصی ما را توقیف کردند. در طی مدتی که در اداره پلیس حبس بودیم، از پاسخ دادن به سؤالات آنها و امضای هرگونه مدرکی خودداری کردم. پلیس از ما خواست ۱۰هزار یوان وثیقه بپردازیم و آزاد شدیم.
ناگهانیبودن اتفاقی که رخ داد مرا غافلگیر کرد. فکر میکردم که سه کار را با پشتکار انجام میدهم و هرگز روشنگری حقیقت بهصورت رو در رو را متوقف نکرده بودم. آرام و منطقی بودم و در میان همتمرینکنندگانم از شهرت خوبی برخوردار بودم. پس چرا نیروهای کهن مرا هدف قرار دادند؟ گیج شده بودم و نمیدانستم چگونه با این شرایط کنار بیایم. اما درخصوص یک چیز مطمئن بودم: باید در تزکیه شینشینگم مشکلی وجود داشته باشد.
اهمیت افشای آزار و شکنجه
روزی که دستگیر شدم، دخترم که او نیز تمرینکننده است، سر کار بود که خواهرم فوری به او توصیه کرد به خانه برنگردد. او فکر کرد: «این یک آزمایش است. بهعنوان یک مرید دافا، از محافظت استاد لی (بنیانگذار دافا) برخوردار هستم. از چهچیزی باید بترسم؟» دخترم به دیدن برخی تمرینکنندگان محلی رفت که از او خواستند فوراً موضوع مرا به وبسایت مینگهویی گزارش کند.
با درک این موضوع که شیطان وقتی افشا شود از بین میرود، وقتی به خانه برگشتم جزئیات پروندهام را یادداشت کردم. اطلاعاتی درباره مأموران پلیسی که در آزار و اذیت من درگیر بودند، ازجمله موقعیتهای خاص و شماره تلفن همراه آنها را درج کردم، و آن را بلافاصله به وبسایت مینگهویی فرستادم.
روز بعد پروندهام در مینگهویی منتشر شد. تمرینکنندگان خارج از چین بلافاصله با مأموران درگیر تماس گرفتند و از آنها خواستند از آزار و شکنجهام دست بردارند. این پاسخ پیشگیرانه درواقع متخلفان را از انجام کار اشتباه بازداشت و به آن مأموران پلیس این فرصت را داد تا به حقایق فالون دافا آگاه شوند.
بعداً یکی از مأموران به من گفت که تلاشهای تمرینکنندگان خارج از کشور نقش مهمی ایفا کرد. او گفت: «هر روز افرادی از خارج از کشور با ما تماس میگرفتند.» من که از این موضوع دلگرم شده بودم، به مأموران پلیس مراجعه کردم و خواستار بازگرداندن وسایل شخصیام شدم. هر بار تأکید میکردم که آنها با شرکت در آزار و شکنجه به خودشان آسیب میزنند. نگرش آنها نسبت به من، بهتدریج تغییر کرد. تغییرات آنها بدون شک نتیجه تلاشهای تمرینکنندگان خارج از کشور بود.
نگاه به درون، فرستادن افکار درست، و مطالعه فا
شروع به نگاه کردن به درون کردم، گفتار و اعمالم را بررسی کردم. آیا شکافهایی در تزکیهام وجود داشت؟ از چیزی که کشف کردم مبهوت شدم. وابستگی عمیقی به رنجش، حسادت و رقابت داشتم. این وابستگیها معمولاً هنگام تعامل من با همتمرینکنندگان ظاهر نمیشدند، اما در خانه کاملاً در معرض دید قرار میگرفتند. بهخاطر بدخلقی شوهرم، اغلب در جمع احساس خجالت میکردم. پس رنجش داشتم و از او شکایت میکردم.
میدانستم که باید این وابستگیها را از بین ببرم، اما رهاکردن آنها چالشبرانگیز بود. نمیتوانستم شوهرم را ببخشم. فکر میکردم اگر فالون دافا را تمرین نمیکردم، سالها پیش از او طلاق میگرفتم. درحالحاضر فقط تحملش میکردم. گرچه ظاهراً نارضایتیام را نشان نمیدادم، اما در اعماق وجودم به دیده تحقیر به او نگاه میکردم. عادتهای بد او را تحقیر میکردم و احساس میکردم که واقعاً خودش را تزکیه نمیکند. از صحبت کردن با او اجتناب میکردم.
متوجه شدم که درواقع، خودم را تزکیه نکرده بودم، بنابراین فرصتهای زیادی را برای بهبود ویژگیهای اخلاقیام از دست میدادم. وقتی تمرینکنندگان به دیدنم آمدند، درباره وابستگیام صحبت کردم. همانطور که صمیمانه میخواستم خودم را بهبود بخشم، احساس کردم که سد یخی در قلبم آب میشود و احساس آرامش کردم. سایر تمرینکنندگان گفتند که تمایل واقعی من برای تغییر را احساس کردند. همه برایم خوشحال بودند.
در خانه، ما سه نفر صمیمانه با هم بحث و تبادلنظر کردیم. گفتم که این اتفاق تصادفی نبود. باید زمینههایی وجود داشته باشد که در آن کوتاهی کردهایم و باید پیشرفت کنیم. استاد ما هر سه نفر را کنار هم قرار دادند تا با هم تزکیه کنیم، اما ما بهجای تشکیل بدنی واحد، از یکدیگر ایراد میگرفتیم و یکدیگر را سرزنش میکردیم. ما بهخاطر شکافهایمان مورد آزار و اذیت قرار گرفتیم.
صمیمانه از شوهرم عذرخواهی کردم. دخترم هم متوجه شد که به من وابسته است و گفت به من وابستگی دارد. هر وقت بین من و پدرش اختلافی پیش میآمد او همیشه طرف من بود. هرچه بیشتر از منظر بشری درست و نادرست را ارزیابی میکرد، بیشتر پدرش را سرزنش میکرد. روزی خوابی دید: ما در آسمان پرواز میکردیم، هر کدام به یک بازوی پسری چسبیده بودیم و سعی میکردیم صعود کنیم. پسر بسیار سنگین بود و تلاش مشترک ما برای بلند شدنمان کافی نبود.
متوجه شدیم که استاد به ما اشاره میکنند که ما سه نفر بدنی واحد هستیم. ما باید بهجای تمرکز بر کاستیهای یکدیگر، در ارتقا با هم به یکدیگر کمک کنیم. تزکیه یعنی اصلاح خودمان و اصلاح کاستیهای خودمان.
درحالیکه شوهرم اشاره نکرد که چگونه به درون نگاه کرد، با آنچه من و دخترم به اشتراک گذاشتیم موافقت کرد.
ما به توافق رسیدیم که بهعنوان یک خانواده، روابطمان را که توسط استاد برنامهریزی شده است، گرامی بداریم. قول دادیم به هم یادآوری و کمک کنیم. اگر هریک از ما کمبودهایی را در دیگری مشاهده کرد، سریعاً به آنها اشاره کند. پس از آن، بدنی واحد را تشکیل دادیم و شوهرم شروع کرد با پشتکار تزکیه کند.
فهمیدم که ما خوب عمل نکردیم، زیرا روی مطالعه فا بهخوبی تمرکز نمیکردیم. استاد بارها بر اهمیت مطالعه فا تأکید کردند. بنابراین شروع کردیم از صمیم قلب فا را مطالعه کنیم.
دخترم بعد از کار، با ما جوآن فالون را میخواند. در طول روز، من و شوهرم فا را میخواندیم. همچنین فا را ازبر میکردیم. ازطریق مطالعه فشرده فا، واقعاً فا را در قلبمان جذب و شکوه و زیبایی فا را تجربه کردیم.
من و شوهرم زمان فرستادن افکار درست را نیز بیشتر کردیم. ابتدا، چهار بار در روز، هر بار پانزده دقیقه افکار درست میفرستادیم. سپس، هر ساعت بیش از نیم ساعت، افکار درست میفرستادیم. عصر که دخترم به خانه میآمد، با هم افکار درست میفرستادیم.
در ابتدا قلب ما پایدار نبود و به فکر پروندهمان بودیم. کاملاً مضطرب بودیم و فشار زیادی را احساس میکردیم.
در ذهنم به پلیس گفتم: «دافا به شما زندگی بخشیده است، و شما به زمین آمدید تا در دافا جذب شوید. اما توسط شیطان کنترل شدهاید تا در آزار و شکنجه مریدان دافا شرکت کنید، بهطوری که آیندهای برای شما و موجودات شما وجود ندارد. لطفاً فوراً آزار و شکنجه را متوقف کنید و با مریدان دافا بهخوبی رفتار کنید، تا بتوانید آینده روشنی را برای خود و موجوداتتان انتخاب کنید.» هرازگاهی از این طریق با آنها ارتباط برقرار میکردم. بهتدریج قلبم آرام شد و کمتر احساس ترس کردم. احساس کردم که آزار و شکنجه از ما دور است و تصمیم گرفتم حقایق را برای پلیس روشن کنم.
وقتی یک مأمور پلیس به خانهام آمد تا از من و شوهرم عکس بگیرد، ما حقایق دافا را به او گفتیم. او گفت که ما انسانهای خوبی هستیم و فقط بهخاطر فشار مافوقهایش درگیر آزار و اذیت شده است. او دیگر عکس ما را نخواست. بعداً با همسرش ملاقات کردم و درباره آزار و شکنجه توضیح دادم. او گفت که شوهرش خانواده ما را بهخاطر مهربانیمان تحسین میکند. این مأمور پلیس به همسرش گفت که ما افراد تحصیلکردهای هستیم و خانهمان منظم و تمیز است. این زوج هردو موافقت کردند که حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و سازمانهای جوانان آن را ترک کنند.
نوشتن نامههای روشنگری حقیقت
استاد بیان کردند:
«هرجا مشکلی وجود دارد، آنجا جایی است که باید حقیقت را روشن کنید و مردم را نجات دهید. وقتی با مشکلات مواجه میشوید آن را دور نزنید و مسیر انحرافی را برنگزینید.» («آموزش فا در کنفرانس فای واشنگتن دیسی۲۰۰۲، آموزش فا در کنفرانس جلد دوم)
معتقدم که یک نامه روشنگری حقیقت میتواند حاوی اطلاعات زیادی باشد، بنابراین تصمیم گرفتیم برای شخصی که پرونده ما را بررسی میکند، یک نامه روشنگری حقیقت بنویسیم. دخترم نامهای به معاون مسئول پرونده ما نوشت: «سخنانی صمیمانه به عمو».
دخترم نوشت: «سلام عمو! بهرغم شرایط نه چندان دوستانهای که تحت آن با والدین من ملاقات کردید، این واقعیت که شما به خانه ما قدم گذاشتید بسیار مهم بود! به همین دلیل است که میخواهم برخی از افکار صمیمانهام را با شما در میان بگذارم. آیا میدانید چرا ما فالون دافا را تمرین میکنیم؟ بهخوبی به یاد دارم، زمانی که کوچک بودم، پدر و مادرم اغلب با هم دعوا میکردند. پدرم بدخلق بود و وقتی عصبانی میشد ترسناک بود. او مادرم را مورد آزار و اذیت لفظی قرار میداد و بعد از آن مادرم بیصدا گریه میکرد. چون کوچک بودم، نمیدانستم چگونه حال مادرم را بهتر کنم. تنها کاری که می توانستم بکنم این بود که یک دستمال به او بدهم تا اشکهایش را پاک کند. هر بار که گریه مادرم را میدیدم، انگار داشتم خفه میشدم و غم تحملناپذیری را احساس میکردم. یک بار پس از مشاجره شدید والدینم، مادرم چمدانهایش را بست و آماده خروج از خانه شد. آنقدر مضطرب بودم که روی زمین زانو زدم و گریه کردم و به مادرم التماس کردم که نرود. به پدر و مادرم التماس کردم که طلاق نگیرند.»
دخترم گفت پس از اینکه من و پدرش شروع به تمرین فالون دافا کردیم، خانوادهمان هماهنگ شد. همه ما سرشار از لذت ناشی از تمرین فالون دافا شدیم. اما آزار و اذیت توسط ح.ک.چ همهچیز را در هم شکست. من به سه سال زندان محکوم شدم. در آن زمان دخترم نوجوان بود و باید دردهای زیادی را تحمل میکرد. در جریان محاکمه غیرقانونی من در زمستان سرد، دخترم بیرون دادگاه، تنها بود و گریه میکرد.
دخترم نوشت: «در این سه سال مادرم را ندیدم، بهعنوان یک دختر نوجوان، هر روز دلم برایش تنگ میشد. مدام نگرانش بودم. هزار و نود و پنج روز بدون عشق مادرم، هر روز را میشمردم، در حسرت روزی که مادرم به خانه بیاید. باور دارم که شما احساسات مرا درک میکنید. در بازداشتگاه مادرم را تحت خوراندن اجباری قرار دادند. اما هر چقدر هم که رنج میکشید، با همه مهربانانه رفتار میکرد. یک بار معاون به او سیلی زد، اما از او متنفر نبود. فردای آن روز، آن فرد او را تهدید به ضربوشتم مجدد کرد و مادرم با خونسردی گفت که حتماً پس از کتکزدن او احساس بدی داشته است. او پس از شنیدن این سخن، لحظهای ماتومبهوت شد و آنجا را ترک کرد. او دیگر مادرم را کتک نزد. به نظر شما فرد خوبی مثل مادر من باید مورد آزار و اذیت قرار بگیرد؟ درواقع همه تمرینکنندگان فالون دافا، افراد خوبی هستند. مادرم همیشه الگوی من بوده است. دلیل اینکه او اینگونه است این است که از آموزههای استاد لی هنگجی پیروی میکند.»
دخترم نظرش را درباره پلیس بیان کرد: «بیست سال پیش از کسانی که مادرم را آزار میدادند متنفر بودم. اما استاد به ما گفتند که تزکیهکنندگان دشمنی ندارند. آزار و شکنجه شدیدی که من و والدینم در طول این سالها، بهخاطر فرد خوبی بودن متحمل شدهایم، و همچنین فشار کاریای که شما و سایر مأموران پلیس امروز با آن روبهرو هستید، همگی ناشی از ح.ک.چ است. شما هم قربانی هستید.»
دخترم در پایان گفت: «صمیمانه امیدوارم که بتوانید وثیقه برای آزادی پدر و مادرم را بردارید و اجازه ندهید افراد خوبی مانند پدر و مادرم دوباره رنج بکشند! در حد توان خود، میتوانید از افراد خوب محافظت کنید و برای خود و خانوادهتان تقوا جمع کنید.»
بعد از اینکه دخترم نامه را نوشت، آن را برای همتمرینکنندگان خواندم. گفتند که بسیار تأثیرگذار است. نامه را به مسئول پرونده تحویل دادم. وقتی وارد دفترش شدم، به انبوهی از نامهها روی میزش اشاره کرد: «اینها نامههایی هستند که گروه شما مخصوصاً برای من فرستادهاند.» گفتم: «دخترم هم نامه نوشت. آیا دوست داری آن را بخوانی؟» آن را خواند و لبخند زد.
پس از خواندن نامه، گفت: «خودت کاری انجام بده. اگر این کار را بکنی، من ۱۰هزار یوان را پس از یک سال به تو برمیگردانم. در غیر این صورت تو را به زندان خواهم فرستاد.»
این من و شوهرم بودیم که مورد آزار و اذیت قرار گرفتیم؛ فهمیدم که نباید فقط به نامه صمیمانه دخترم تکیه کنم. به پلیس نامه نوشتم و مزایای تمرین فالون دافا و آزار و اذیتی را که متحمل شدم شرح دادم.
از آزار و شکنجه وحشیانهای که در زندان متحمل شدم به آنها گفتم. نگهبانان زندان مرا به در آهنی آویزان کردند و کتک زدند و چند روز به من دستبند زدند. در طول زمستان، 24 ساعت در روز در یک سلول کوچک و سرد و بدون رختخواب به من دستبند میزدند. نمیتوانستم دراز بکشم یا بخوابم و درد شدیدی داشتم. بعد از اینکه یک ماه شکنجه شدم، نمیتوانستم درست راه بروم. بعداً دوباره در یک سلول کوچک محبوس شدم، لباس زیرم را از تنم درآوردند، فقط شلوارک پوشیده بودم و یک پیراهن نخی که دکمههایش را برداشته بودند. متعاقباً مرا آویزان کردند و به تختی دستبند زدند یا هجده روز مجبورم کردند بایستم. یک بار هم دو شبانهروز آویزانم کردند و به من دستبند زدند. زمانی که رانها و ساقهای پایم ورم کرده بود که با تب همراه بود و نزدیک بود هشیاریام را از دست بدهم، رهایم کردند.
هدف اصلی من افشای اعمال شیطانی ح.ک.چ، با تأکید ویژه بر نقش مأموران پلیس در دستگیری تمرینکنندگان بود که منجر به مرگ غمانگیز بسیاری از تمرینکنندگان شد.
در نامهام، از آنها خواستم که از آزار و اذیت تمرینکنندگان دست بردارند. این مأموران را درخصوص پیروی از دستورات غیرقانونی برای آزار و اذیت افراد خوب زیر سؤال بردم. هشدار دادم که برای آزار و شکنجه تمرینکنندگان مورد سودجویی قرار نگیرند، زیرا درنهایت سرزنش خواهند شد. تأکید کردم که اگر ح.ک.چ امروز فالون گونگ را مورد آزار و اذیت قرار دهد، فردا ممکن است نوبت آنها یا شخص دیگری باشد.
نامهام را به دست مأموران پلیس رساندم، اما متوجه شدم که مأمور اصلی آن را به شخص دیگری داده است. من که ناامید نشده بودم به خانه برگشتم، نامه دیگری به مأمور جدید نوشتم و شخصاً آن را تحویل دادم. پاسخ رئیس جدید مثبت بود.
نامههای روشنگری حقیقت ازسوی همتمرینکنندگان در شهرهای مختلف مفید بود. تمرینکنندگان از شهرهای دیگر نامههایی را برای مأموران درگیر پست کردند. محتوای این نامهها از وبسایت مینگهویی تهیه شده بود که طیفی از موضوعات را پوشش میداد. برخی از نامهها تأکید میکردند که آزار و اذیت تمرینکنندگان دافا خلاف قانون است. دیگران به وجدان اخلاقی افراد درگیر متوسل میشدند. همچنین مقالاتی وجود داشت که بر پاداش رفتار مهربانانه با تمرینکنندگان دافا و مواجهه افراد درگیر در آزار و شکنجه با مجازات، تأکید میکردند. هدف کلی منصرفکردن آنها از ادامه آزار و شکنجه بود.
مأمور پرونده تعدادی از نامهها را به من نشان داد. با خواندن آنها از اعماق قلبم دلگرم شدم.
هنگام ملاقات با پلیس، همتمرینکنندگان محلی و نیز آنهایی که از مناطق دیگر بودند، با فرستادن افکار درست از من حمایت میکردند. بهلطف کمک آنها هر بار سالم به خانه برمیگشتم.
ارائه درخواست رد وثیقه و مختومه شدن پرونده
سیستم حقوقی ح.ک.چ غیرقانونی عمل میکند. آنها بهعنوان کارکنان اجرای قانون، از نقاط کوری که تمرینکنندگان در رابطه با قانون دارند سوءاستفاده و از هر شکاف قانونی برای آزار و اذیت ما استفاده میکنند. افشای دروغهای ح.ک.چ از منظر قانونی ضروری بود و کارکنان اجرای قانون را آگاه میکرد که قانونشکنان واقعی خودشان هستند و در آینده باید پاسخگو باشند.
وقتی میخواستم برای برداشتن وثیقه و مختومهشدن پرونده درخواست کنم، برخی از همتمرینکنندگان نگران بودند که انجام این کار ممکن است منجر به اعمال تلافیجویانه شدیدتری شود. من هم ترسیده بودم. در مواجهه با مداخله ترس، وضعیت را با دافا ارزیابی کردم. فهمیدم که روشنگری حقیقت برای این گروه خاص مهم است و باید آن را بهخوبی انجام دهم.
الگویی برای برنامه پیدا کردم، آن را براساس شرایطم تهیه کردم و از یک تمرینکننده متخصص کمک گرفتم. پس از نهاییکردن پیشنویس، آن را با سایر تمرینکنندگان به اشتراک گذاشتم. گفتند که منطقی و قدرتمند است. با تشویق آنها یک نسخه را به مأمور پرونده تحویل دادم. یکی دیگر را ازطریق پست برای رئیس فرستادم، زیرا نمیتوانستم شخصاً او را ملاقات کنم.
آنچه را که باید گفته شود، انجام دادم، و تمام کمکی را که تمرینکنندگان میتوانستند ارائه کنند، دریافت کردم. گام بعدی فرستادن افکار درست برای انکار آزار و شکنجه، رها کردن وابستگیهایم و سپردن همه چیز به نظم و ترتیبات استاد بود. به روشنگری حقیقت ادامه دادم.
پس از آزادی به قید وثیقه، اگرچه نتوانستم بهطور کامل بر ترسم غلبه کنم، میدانستم که نباید از روشنگری حقیقت دست بردارم، زیرا نجات مردم مأموریت من است.
یک هفته بعد بیرون رفتن را از سر گرفتم تا حقیقت را به صورت رو در رو به مردم بگویم. در طول سالی که به قید وثیقه آزاد شدم، علاوهبر بیرون رفتن و صحبت رو در رو با مردم درباره فالون دافا، در استفاده از تلفن همراه و ابزارهای دیگر برای روشنگری حقیقت، مصر بودم.
با نزدیک شدن به مهلت وثیقه، قلبم گاهی میلرزید. به استاد گفتم: «استاد، شما مسئول همهچیز هستید.»
روز آخر، خواب دیدم که سفر تزکیهام درحال اتمام است و همه در میدانی جمع شدهاند. دو غیرتمرینکننده بهدنبالم آمدند و یکی از همتمرینکنندگان گفت که ما این دو مأمور پلیس را که مسئول پروندهمان بودند نجات دادیم.
ما منتظر بودیم تا وثیقه برداشته شود، اما اتفاقی نیفتاد. مأموری به بستگانم گفت که ما با هم همکاری نداریم و از ما خواستند به اداره پلیس برویم.
با درک اینکه آزار و اذیت تحمیلی باید پایان یابد، احساس کردم از موضوع جدا شدهام.ما نیازی نداشتیم که کسی به ما بگوید که «آزادی به قید وثیقه» ما لغو شده است. بنابراین به اداره پلیس نرفتیم. من همچنان هر روز بیرون میرفتم تا حقیقت را روشن کنم و مسئولیتم را انجام دهم. چند ماه بعد، بهاصطلاح وثیقه رسماً پایان یافت و ما با موفقیت آزار و شکنجه ح.ک.چ را رد کردیم.
سخن پایانی
طبق گزارشهای موجود در وبسایت مینگهویی، بسیاری از تمرینکنندگان همچنان تحت «آزادی به قید وثیقه» قرار دارند. میدانم که آنها ممکن است اضطراب و نگرانی را تجربه کنند. درحالیکه ممکن است نتوانیم تمام وابستگیهای خود را فوراً از بین ببریم، باید در ایمان خود محکم باشیم. به یاد داشته باشیم، ما مرید دافا هستیم و تحت هدایت استاد هستیم. پیروی از آموزههای استاد، کلید انکار آزار و شکنجه شیطانی و عبور از آن بدون مانع است.
همیشه به یاد داشته باشیم که نجات مردم مأموریت ماست. با روشنگری حقیقت برای مأموران پلیس که مستقیماً در آزار و شکنجه نقش دارند، شروع کنیم و با نیکخواهی به آنها نزدیک شویم. این واقعیت که ما نجات افراد، بهویژه کسانی که مستقیماً در آزار و شکنجه ما دخالت دارند، را در اولویت قرار میدهیم، تقوای مریدان دافا را نشان میدهد. با چنین خلوصی، چه کسی جرئت دارد به ما آسیب برساند؟ آزار و شکنجه شیطانی بهطور طبیعی از بین خواهد رفت.
سپاسگزارم، استاد! متشکرم، همتمرینکنندگان!
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.