(Minghui.org) در سال 1999 تمرین فالون دافا را شروع کردم. صبح روز 28 اکتبر 2020، من و همکارم باید تابلوهای تبلیغاتی یک مغازه را برمی‌داشتیم. گچ‌کارانی که در مغازه کار می‌کردند، محوطه ساختمان‌سازی را با تخته‌های محافظ پوشانده بودند. یک ترانسفورماتور بین دو مغازه وجود داشت و میله سیمانی که آن را نگه می‌داشت بیرون از تخته‌های محافظ قرار داشت. وقتی وارد منطقه ساختمانی شدیم، به بالا نگاه نکردیم و ترانسفورماتور را ندیدیم، بنابراین اقدامات ایمنی را انجام ندادیم. بی‌‌احتیاطی کردیم.

از سه داربست لوله فولادی به ارتفاع بیش از 4.5 متر استفاده کردیم. داربست‌ها چرخ نداشتند و برای بلند کردن خیلی سنگین بودند، بنابراین مجبور شدیم آنها را بر روی زمین پوشیده شده از ماسه خیس بکشیم. در حال حرکت دادن آنها پایه‌ یکی از داربستها به ترمینال ورودی ترانسفورماتور ده هزار ولتی برخورد کرد. در آن لحظه، دستان همکارم روی داربست نبود، اما من آن را با دو دست گرفته بودم.

احساس کردم انفجاری در بدنم رخ داد و هر سلول بدنم به‌سرعت درحال ارتعاش است. انگار چند برابر بزرگتر شدم. وقتی متوجه شدم که دچار برق گرفتگی شده‌ام در قلبم فریاد زدم: «استاد لطفاً کمکم کنید! فالون دافا خوب است!» زیر داربست افتادم. فهمیدم پای راستم صدمه دیده، بعد از حال رفتم.

وقتی همکارم دید که صدمه دیده‌ام، فکر کرد پایم به پایه داربست برخورد کرده است. او برای کمک آمد و متوجه برق‌گرفتگی شد. بنابراین سریع دوشاخه برق مغازه را بیرون کشید. بعد دوباره به من نگاه کرد و دید که هنوز درحال شوک هستم، درنهایت متوجه فشار قوی شد. وقتی افتادم، داربست از کابل فشار قوی جدا نشده بود. کل این اتفاقات حدود 30 ثانیه طول کشید.

پس از قطع شدن برق، او مرا از زیر داربست بیرون کشید و فریاد زد: «فالون دافا خوب است!» افراد بیشتری آمدند و اطراف ما را گرفتند و من کم‌کم به هوش آمدم. صدای مردی را شنیدم که فریاد می‌زد: «صاحب مغازه کجاست؟ چرا او را به بیمارستان نمی‌برد؟» وقتی بیدار شدم چشمانم را باز کردم و ذهنم روشن بود. می‌توانستم دستانم را حرکت دهم و پاهایم را دراز کنم. گفتم: «خوبم. من فالون دافا را تمرین می‌کنم و توسط استاد دافا محافظت می‌شوم.» آن مرد دست نوه‌اش را گرفته بود و این طرف و آن طرف می‌رفت. دوباره فریاد زد: «مالک کیست؟ این مرد باید به بیمارستان برود. من دو نفر را دیده‌ام که در شعله‌های آتش سوخته‌اند. چه کسی می‌تواند از چنین شوک الکتریکی با ولتاژ بالا جان سالم به در ببرد؟» هنگام رفتن، زمزمه کرد: «فالون دافا واقعاً موثر است.»

به‌آرامی نشستم، سپس ایستادم و شن‌های روی سرم را تکان دادم. به‌سمت درختی رفتم و درکنار آن ایستادم. صاحب مهربان مغازه‌ای در آن طرف جاده یک صندلی برایم آورد تا بنشینم. به او گفتم که خوشبختانه یک تمرین‌کننده دافا هستم. اگر نبودم، زنده نمی‌ماندم. او دستانش را روی هم گذاشت و با صدای بلند گفت: «فالون دافا خوب است.» صاحب مغازه همسایه کلاهم را از روی زمین برداشت و به من داد. او گفت: «من جرقه‌های روی ترانسفورماتور را دیدم، ‌باورناپذیر است که حالت خوب است!» مردم حاضر در صحنه گفتند: «فالون دافا واقعاً معجزه است.»

بعداً مرد جوان مسئول محل ساخت و ساز رسید. درباره اتفاق پرسید و اصرار کرد که مرا به بیمارستان ببرد. گفتم: «فالون دافا را تمرین می‌کنم و حالم خوب است. کمرم کمی درد می کند.» او به خون پای راستم نگاه کرد، متوجه شدم در اثر عبور برق چندین سوراخ در دو طرف پای راستم بوجود آمده است. کفش چرمی‌‌ام هم سوراخ شده بود. او دوباره از من خواست که به بیمارستان بروم، اما من مؤدبانه رد کردم.

من و همکارم داربست‌هایی را که اجاره کرده بودیم، با سه‌چرخه برگرداندیم. صاحب آنها پرسید چرا به این زودی آنها را پس می‌دهی؟ به او گفتم چه اتفاقی افتاده است. او اصرار داشت که بابت آن پولی دریافت نکند. گفتم: «باید پول بدهیم. اما مهمتر از آن، به‌یاد داشته باشید که فالون دافا خوب است.» او شگفت‌زده شد.

بعد از حدود پنج کیلومتر راندن آهسته سه‌چرخه در مسیری پر دست‌انداز به خانه رسیدم. بدون کمک به طبقه بالا رفتم. پای راستم بوی سوختگی می‌داد، اما دردی احساس نمی‌کردم، سپس دوش گرفتم. بعد از آن مرد جوان مسئول کارگاه ساختمانی با من تماس گرفت. او اصرار داشت که به دیدن من بیاید، زیرا مدیر عامل شرکتش به او گفته بود. چون اهل شهر دیگری بودند، از مشکلات احتمالی آینده می‌ترسیدند.

بعد از اینکه مرد جوان از زخم‌ها عکس گرفت و برای شرکتش فرستاد، مدیرعامل تماس گرفت و دوباره تأکید کرد که باید به بیمارستان بروم. او گفت که زخم ناشی از برق گرفتگی با سوختگی معمولی متفاوت است. آنها از داخل می‌سوزند و به‌سختی بهبود می‌یابند، بنابراین به‌خاطر احتمال عفونت رها کردن آن بدون درمان بسیار خطرناک است.

او برای اعتقاد من احترام زیادی قائل بود، اما نگران بود که اگر اتفاقی برای من بیفتد خانواده‌ام در آینده او را به دردسر بیندازند. او پرسید که آیا فرزندانم حاضر هستند رضایت بدهند؟

گفتم: «هرگز از شما اخاذی نمی‌کنم، زیرا من حقیقت، نیکخواهی، بردباری را تمرین می‌کنم.» مدیرعامل بالاخره موافقت کرد.

مرد جوان می‌خواست از طریق وی‌چت مقداری پول به من بدهد. گفتم: «من پول شما را قبول نمی‌کنم، بنابراین لازم نیست بفرستید. امروز هر دو طرف خیلی خوش شانس بودند. از آنجا که من فالون دافا را تمرین می‌کنم و توسط استاد دافا محافظت می‌شوم، از یک فاجعه جلوگیری شد. هر دوی ما باید از دافا سپاسگزار باشیم.» او تأیید کرد و بارها و بارها از من تشکر کرد.

بعد از ناهار، تعدادی از اقوام و دوستانم به دیدنم آمدند، بنابراین تا ساعت 4 بعدازظهر نتوانستم در رختخواب استراحت کنم. دخترم حدود ساعت 6 بعدازظهر برای خوردن شام صدایم کرد. نتوانستم بایستم و لبه تخت نشستم. به‌شدت عرق کرده بودم و بعد بیهوش شدم. همسر و دخترم برای نجاتم نام استاد را فریاد زدند و من چند دقیقه بعد از خواب بیدار شدم.

در روزهای بعد بسیاری از اقوام و دوستان به دیدنم آمدند. دوستان پزشکم درباره جدی بودن زخم‌ها با من صحبت کردند. آنها گفتند که یک عفونت می‌تواند زندگی شخص را تهدید کند، یا می‌تواند منجر به از کار افتادن دائمی پایم شود. اقوام همه خیلی نگران بودند.

باحوصله برایشان توضیح دادم: «سال‌هاست که تزکیه می‌کنم و شرایطم را به‌خوبی می‌دانم. درباره زندگی خودم بی‌مسئولیت نیستم درمورد آن فکر کنید، اگر توانستم در برابر شوک الکتریکی ده هزار ولتی به‌دلیل تزکیه در دافا مقاومت کنم، چگونه می‌توانم دچار عفونت شوم؟ به یاد دارید که بیماری‌های قبلی‌ام بدون درمان پزشکی درمان شدند؟ فای بودا یک علم ماوراء‌طبیعی است و شما می‌توانید منتظر خبرهای خوب از طرف من باشید. خیلی زود به‌حالت عادی بازخواهم گشت.»

درواقع هیچ‌کس نمی‌دانست که دردناک‌ترین قسمت بدنم پایم نبود بلکه کمرم بود. بدون قدرت در ناحیه کمر، حتی نمی‌توانید بایستید یا قدمی بردارید. درحالی‌که روی تخت دراز کشیده بودم نمی‌توانستم حرکت کنم. وقتی درد داشتم، احساس می‌کردم کسی چاقویی را در بدنم می‌چرخاند. هر حرکتی منجر به دردی طاقت‌فرسا می‌شد. هر حرکتی که انجام می‌دادم با کمک استاد بود. می‌دانستم که استاد همیشه در کنارم هستند. قویاً معتقدم که تزکیه‌کنندگان از بیماری رنج نمی‌برند. فقط مسئله از بین رفتن کارما وجود دارد.

بنابراین، خودم را بیمار در نظر نگرفتم و به خانواده برای مراقبت متکی نبودم. از روز اول اصرار داشتم که هر روز تمرینات را انجام دهم. بعد از اتمام تمرینات لباسم خیس عرق می‌شد. نکته عجیب این بود که هنگام انجام آنها احساس خوبی داشتم. مخصوصاً وقتی تمرین دوم را انجام می‌دادم، کمرم واقعاً احساس خوبی داشت. استاد کمکم کردند تا بدنم را پاک کنم و من قادر به بیان تشکر با کلمات نیستم. بنابراین اصرار داشتم که تمرینات را دو بار در روز انجام دهم. بعد از یک هفته از این اتفاق، کمردردم برطرف شد. اما زخم‌های پایم، حتی به آنها فکر نمی‌کردم. فقط دوش می‌گرفتم و طبق معمول راه می‌رفتم. تنها کاری که انجام می‌دادم این بود که محل زخم را با گاز بپوشانم تا بتوانم راحت‌تر کفش‌هایم را بپوشم و دربیاورم. هیچ دارویی استفاده نکردم و زخم‌ها درعرض یک ماه کاملاً بهبود یافتند.

هر فردی که واقعاً دافا را تزکیه می‌کند، می‌تواند یک کتاب کامل درباره تجربیات خود بنویسد. فالون دافا واقعاً خارق‌العاده است و معجزات بسیاری را نشان داده است.

دیدگاه‌های ارائه‌شده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. مینگهویی به‌طور منظم و در مناسبت‌های خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.