(Minghui.org) کسب‌وکار من در رابطه با بازسازی ساختمان و فروش مصالح ساختمانی است. به‌دلیل پاندمی کووید، اقتصاد چین درحال افول است و قیمت مواد خام افزایش یافته است. از تولیدکنندگان بالادستی گرفته تا توزیع‌کنندگان پایین‌دستی در مناطق مختلف، همه برای بقای کارشان با مشکل رو‌به‌رو هستند. رقابت در بازار شدت گرفته است و در نتیجه انواع محصولات خوب و بد با هم مخلوط شده‌اند. محصولات تقلبی همه‌جا هستند و کالاهای نامرغوب بازار را فراگرفته است.

در طول این مدت همیشه به خودم یادآوری کرده‌ام که تمرین‌کننده فالون دافا هستم، پس نباید با این جریان همراه شوم. باید در قبال مشتریانم مسئولیت‌پذیر باشم و اجناسی با کیفیت خوب به آن‌ها ارائه دهم.

پیروی از استانداردهای دافا در محل کار

یک بار مسئول خرید مغازه ما برای خرید اجناس به کارخانه‌ای رفت. او با من تماس گرفت و گفت: «این مدل موجود نیست. باید چه‌کار کنم؟» گفتم: «چند روز پیش که از رئیس کارخانه پرسیدم گفت هنوز موجود است.» به رئیس زنگ زدم و او گفت: «همین الآن بررسی کردم. واقعاً متأسفم، دیگر موجود نیست. متأسفم که باعث شدم وقتتان برای آمدن به اینجا تلف شود. می‌توانم کالای دیگری به شما بدهم که همان شکل و مدل را دارد، اما کیفیتش به‌خوبی آن یکی نیست. این کالا به‌طرز ماهرانه‌ای کپی شده، برای همین هیچ‌کسی متوجه نمی‌شود که محصولی تقلبی است. اکنون شرکت‌های دیگری نیز این کالا را خریداری می‌کنند. نه‌تنها فروش خوبی دارد، بلکه سودش نیز بسیار بالاست. این روزها چه کسی هنوز اجناس اصل می‌فروشد که فروششان سود چندانی هم ندارد؟» گفتم: «نه، نمی‌توانم محصولی را که مشتری‌ام قبلاً انتخاب کرده تغییر دهم. مردم درنهایت متوجه خواهند شد که محصولات بی‌کیفیت خریده‌اند.»

با خودم گفتم، این کار از نظر اصول اخلاقی در حوزه فروش کار شایسته‌ای‌ نیست و با استانداردهای فالون دافا حقیقت، نیکخواهی، بردباری مطابقت ندارد. رئیس گفت: «محصول جدیدی هست که فروش خوبی دارد. نسبت به آن‌هایی که قبلاً انتخاب کرده بودی باکیفیت‌تر است و قیمتشان هم یکی است. چرا به‌جایش این را نمی‌بری؟» منظورش این بود که چون راننده تا اینجا آمده، آمدنش بیهوده نباشد. گفتم: «این کار شدنی نیست.»

برای یک تزکیه‌کننده، هیچ موضوعی تصادفی نیست. همه آن‌ها فرصت‌هایی برای بهبود شین‌شینگ ما هستند. وقتی مشتریان به مغازه‌ام می‌آیند، صرف‌نظر از اینکه خریدشان چقدر بزرگ یا کوچک باشد، و اینکه اصلاً خرید کنند یا نه، به استانداردهای دافا پایبند هستم و با همه آن‌ها به‌خوبی رفتار می‌کنم.

یکی از مشتریان دو بارِ اولی که به مغازه ما آمد، مادرش را همراهش آورده بود. دفعه بعد خودش تنها آمد. او همیشه سؤالات زیادی داشت و من زمان زیادی را صرف پاسخگویی به او و ارائه توضیحات می‌کردم. او حتی ازطریق پیامک نیز سؤالاتش درباره بازسازی منزلش را از من می‌پرسید.

در ابتدا احساس ‌کردم که او بیش از حد پردردسر است، اما به خودم یادآوری کردم که تمرین‌کنندگان باید ازخودگذشتگی داشته باشند و به دیگران فکر کنند. همیشه با حوصله به سؤالاتش پاسخ می‌دادم. شاید به‌خاطر لحن صحبت و مهربانی‌ام به من اعتماد کرد. درنهایت تصمیم گرفت تمام وسایل موردنیاز برای بازسازی منزلش را از مغازه من خریداری کند. روزی وقتی درحال تعطیل کردن مغازه بودم، آمد و به من گفت: «می‌توانی ترتیب ارسال کالاهایی را که انتخاب کرده‌ام بدهی!»

روز بعد وقتی مغازه را برای شروع کسب‌وکار باز می‌کردم، دیدم پاکت قرمزی برایم فرستاده شده است. نمی‌دانستم برای چیست. آن را قبول نکردم و به کارم ادامه دادم. آن مشتری با مشاهده اینکه پاکت قرمز پول را قبول نکردم با من تماس گرفت و گفت: «خانه من در طبقه آخر است. دیروز باران ‌بارید و سقف چکه ‌کرد، برای همین باید کسی را پیدا کنم تا ابتدا آن را تعمیر کند. باید بازسازی‌ام را به تعویق بیندازم، پس لطفاً فعلاً اجناس را ارسال نکن. بارها به مغازه شما ‌آمدم و اذیتتان کردم و در آخر هم هیچ خریدی انجام ندادم. از این بابت خیلی متأسفم. لطفاً پاکت قرمز را بپذیرید.»

در ادامه تشکر کرد و گفت که من خیلی به زحمت افتاده‌ام. به او گفتم: «نیت مهربانانه شما را درک می‌کنم، اما پاکت قرمز را قبول نمی‌کنم. این شغل من است. در صورتی که اجناسی نیاز داشتید می‌توانید به من اطلاع دهید.»

قبل از شروع تمرین فالون دافا، وابستگی‌ام به سود و زیان بسیار شدید بود. قبلاً در چنین شرایطی از مشتری بابت هدر دادن وقتم گله و شکایت می‌کردم. اما اکنون استانداردهای دافا را رعایت می‌کنم تا فردی باشم که بدون هیچ شکایتی به دیگران فکر می‌کند.

برخی از مشتریان پس از اتمام بازسازی، اجناس باقی‌مانده را برمی‌گردانند و درخواست بازپرداخت پول بابت آن‌ها را دارند. من استانداردهای یک تزکیه‌کننده را رعایت می‌کنم و همه موارد را با جزئیات روی فرم می‌نویسم و عکسی برای مشتری ارسال می‌کنم که از این طریق رضایت مشتری جلب می‌شود.

یکی از مشتریان از من پرسید: «چرا پولی که پس دادی اینقدر کم است؟ این درست نیست!» سپس گفت: «به نظرم چون دارم اجناسی را پس می‌دهم پس بایستی مقداری پول نزد شما داشته باشم.» به او گفتم: «همیشه براساس قیمتی که اجناس را خریداری می‌کنید، به شما پول پرداخت می‌کنم.» بعداً به او کمک کردم کالاهایی را که خریده است به خاطر بیاورد و بعد متوجه شد که مبلغ پرداختی من درست است.

به او گفتم اصلی که در کسب‌وکار از آن استفاده می‌کنم این است: «...کارها را منصفانه انجام دهید و درست رفتار کنید.» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)

او خجالت‌زده خندید و تصورش از من حتی بهتر شد.

یکی از مشتریان با من تماس گرفت و گفت: «اجناسی که از مغازه شما خریدم همه گران هستند. هنوز جرئت دارید بگویید قیمت‌هایتان از همه‌جا پایین‌تر است؟!» احساس کردم در حقم کمی بی‌انصافی شده است. احساس کردم او قدردان حسن‌نیتم نیست و حتی با من این‌گونه صحبت می‌کند. اما به یاد آوردم که به‌عنوان یک تزکیه‌کننده، وقتی با رفتاری ناعادلانه مواجه می‌شوم، باید بتوانم خودمحوری‌ام را از بین ببرم و ابتدا به دیگران فکر کنم. فقط در این صورت درحال طی کردن مسیری هستم که استاد برایم نظم و ترتیب داده‌اند. در ضمن پول درآوردن برای مردم آسان نیست. اگر آن‌ها چیزهای گران‌قیمت بخرند، قطعاً سبب احساس اضطراب زیادی برایشان خواهد شد.

با صبر و حوصله به او گفتم: «من کیفیت کالاهایم را تضمین می‌کنم و با کمترین قیمت به شما می‌فروشم.» سپس قیمت‌ خرید عمده همه آن‌ها را به او گفتم و اظهار کردم: «اگر نمی‌خواهید، بسته‌بندی را باز نکنید. فردا می‌توانید آن‌ها را برگردانید و من پولتان را پس می‌دهم.»

فردای آن روز پسرش به مغازه‌ام آمد و گفت: «دیروز مادرم همان نوع محصولات را از فروشگاه دیگری خریده بود، ولی فاکتور اجناس را اشتباه خوانده بود. قیمت‌های فروشگاه شما درواقع ارزان‌تر از مغازه‌های دیگر است، به همین دلیل اجناس را پس نمی‌دهیم.» امروزه همه مردم فکر می‌کنند که خریداران و فروشندگان منافع متفاوتی دارند، به همین دلیل صرف‌نظر از این که خریدشان را از کجا انجام می‌دهند، احساس امنیت نمی‌کنند. این خانم بازهم به مغازه‌ام آمد و وسایل بیشتری خرید. او لبخندی زد و گفت: «الآن هرچه بگویی باور می‌کنم!»

دو فروشنده برای تبلیغ محصولات شرکتشان به مغازه‌ام آمدند. فکر کردم: «اگر کالایی سفارش ندهم، آیا این موضوع بر روشنگری حقیقت برای آن‌ها تأثیر می‌گذارد؟ ابتدا باید حقیقت را برایشان روشن کنم.» پرسیدم: «حتما شنیده‌اید که میلیون‌ها چینی تاکنون از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و سازمان‌های جوانان آن خارج شده‌اند. آیا شما به پیشگامان جوان یا لیگ جوانان کمونیست پیوسته‌اید؟» آن‌ها گفتند که به هیچ‌کدام از سازمان‌های ح.ک.چ نپیوسته‌اند. سپس با تعجب به من نگاه کردند و دیگر حرفی نزدند. از مغازه خارج شدند و در شرف رفتن بودند.

متوجه شدم که به نگرانی درباره آنچه ممکن است اتفاق بیفتد، ناشکیبایی، حفظ وجهه و به‌دنبال نتیجه بودن وابستگی دارم و بلافاصله خودم را اصلاح کردم. در قلبم به استاد گفتم: «استاد، واقعاً می‌خواهم آن‌ها را نجات دهم!»

با دیدن اینکه قصد رفتن دارند، به‌دنبالشان رفتم و گفتم: «از پیش مقدر شده بود که همدیگر را ملاقات کنیم. این روزها بلایای زیادی در کمین است، واقعاً امیدوارم که بتوانید از آن‌ها جان سالم به در ببرید. اگر از سازمان‌های جوانانی که به آن‌ها ملحق شده‌اید دست نکشید، گرفتار خواهید شد، زیرا مشت‌هایتان را بالا بردید و به پرچم سرخ ح.ک.چ عهد بستید که زندگی‌تان را فدای حزب کنید.»

«ح.ک.چ روزی به‌خاطر جنایاتش پاسخگو خواهد بود و هر کسی که با آن مرتبط باشد، گرفتار خواهد شد. وقتی ح.ک.چ را ترک کنید و 9 کلمه خاص "فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است" را بگویید آسمان به شما برکت خواهد داد و در امان خواهید بود.» بعد درباره خوبی فالون دافا صحبت کردم. آن‌ها هردو با دیدن صداقت من، لبخند زدند و با خروج از ح.ک.چ موافقت کردند.

قدرت نیکخواهی

شوهرم فرد مهربانی است. اما فریب ح.ک.چ و الحاد آن را خورده بود و حقایق مربوط به دافا را درک نمی‌کرد. در این دوره زندگی او بخشی از خانواده یک تمرین‌کننده است. او به امید نجات به زمین آمده است. عمیقاً احساس می‌کنم که مسئولیت‌هایم عظیم است. هر وقت شروع به روشنگری حقیقت درباره آزار و شکنجه می‌کردم، به حرف‌هایم گوش نمی‌داد. حتی فریاد می‌زد: «این‌ها ربطی به من ندارد!»

استاد به من خرد بخشیدند. بنابراین این مطالب را برایش روی کاغذی نوشتم تا بخواند: «من کارم را در مغازه بر‌اساس معیارهای حقیقت، نیکخواهی، بردباری انجام می‌دهم. استاد لی (بنیانگذار فالون دافا) به ما می‌گویند که افرادی خوب و حتی افراد بهتری باشیم. برای همین، چه خرید کالا باشد، چه فروش کالا و غیره، سختگیرانه به آن استانداردها پایبند هستم. وظیفه‌شناس و کوشا هستم. همیشه نسبت به دیگران باملاحظه هستم و از کالاهای نامرغوب برای افزایش درآمدم استفاده نمی‌کنم. مردم را فریب نمی‌دهم یا پولی بیشتر از قیمت واقعی دریافت نمی‌کنم. کیفیت کالاهایم واقعاً با قیمت آن‌ها منطبق است. به همین دلیل است که کسب‌وکارم بهتر و بهتر شده است.»

«واقعاً این شعارهایت را درک نمی‌کنم که "باور داشتن به هر چیزی بیهوده است" و "اگر به خودت اهمیت ندهی، آسمان و زمین تو را نابود خواهند کرد." آیا این را می‌گویی که تا حد امکان دروغ گفتن و تقلب کردن چیز خوبی است؟ یا اینکه اگر ازطریق اغفال کردن و آسیب رساندن به دیگران منافعی برای خود کسب کنیم، خودخواهی است؟ نتایج این عملکرد چه خواهد بود؟»

«آیا می‌دانستی که تقوا ارزشمندترین چیزی است که انسان دارد؟ ثروت مردم و موقعیت آن‌ها در زندگی همه از تقوا ناشی می‌شود. اگر تمام تقوایشان را از دست بدهند، این رقت‌انگیزترین و ترسناک‌ترین چیز است. اجازه نده دروغ‌های ح.ک.چ و شعار کمونیستی جنگیدن با آسمان و مردم تو را فریب دهد.»

نامه را به او دادم، اما تمایل نداشت آن را بخواند. حتی آن را روی زمین انداخت. عصبانی نشدم. فقط آن را بالای میز تلویزیون گذاشتم و فکر کردم حتماً آن را خواهد خواند. بعد از چند روز از او پرسیدم: «آن را خواندی؟» به من بی‌توجهی کرد. فکر کردم نامه‌ای به این خوبی را باید برایش بخوانم، اما او از اتاق بیرون رفت. دنبالش رفتم و نامه را برایش خواندم.

چند روز بعد مشتری‌ای به مغازه آمد و پرسید: «آیا مغازه شما برای فروش کالا پورسانت دریافت می‌کند؟» شوهرم با قاطعیت پاسخ داد: «ما در این مغازه پورسانت دریافت نمی‌کنیم. هر کس اجناس ما را بخرد، کمترین قیمت را می‌پردازد.» او در گذشته با شیوه داد‌وستد من موافق نبود و حتی می‌گفت بدون دریافت پورسانت نمی‌توانم کالایی بفروشم. حالا نظرش به‌شدت تغییر کرده است. متعجب شدم! فکر کردم حتماً نامه را خوانده است. او دیگر از آن شعارها پیروی نمی‌کند.

«استاد بارها و بارها به من کمک کرده‌اند»

دخترم باعث نگرانی ما نمی‌شود و بسیار مؤدب و معقول است. او نه‌تنها دروغ نمی‌گوید و از الفاظ زشت استفاده نمی‌کند، بلکه حاضرجوابی هم نمی‌کند. هر مشکلی پیش بیاید، قبل از اینکه نظرش را بیان کند، ابتدا به نظر ما گوش می‌دهد.

وقتی کوچک‌تر بود تمرین فالون دافا را شروع کرد و اکنون نوجوان است. یک روز از او ‌پرسیدم: «امروز به نُه کلمه طلایی فکر کرده‌ای؟» او گفت: «هر روز به آن‌ها فکر می‌کنم.»

دخترم در امتحانات تقلب نمی‌کند. او به من گفت: «مامان، امروز در امتحانات قلبم خیلی آرام بود. احساس می‌کردم ذهنم خالی است و به‌نظر می‌رسید سروصدای اطرافم قطع شده است. معلم کنارم ایستاد و مدت زیادی مرا تماشا کرد، اما من متوجه نشدم.» وقتی نتایج امتحانات اعلام شد، او با خوشحالی به من گفت: «استاد به من کمک می‌کنند. سپاسگزارم استاد!»

آن روز مادرم که او هم‌ تمرین‌کننده دافا است به خانه‌ام آمد. به او گفتم: «این بار دخترم به‌دلیل کمک استاد، در امتحاناتش نتایج خوبی کسب کرده است.» دخترم حرفم را تصحیح کرد و گفت: «نه فقط این یک بار، بلکه استاد بارها و بارها به من کمک کرده‌اند!» گفتم: «بله، وقتی به نتایج امتحانات وابسته نباشی و همه کارها را با جان و دل انجام می‌دهی، همان‌طور که استاد بیان کردند: "به‌طور طبیعی به‌دست آوردن بدون در طلب بودن" (سخنرانی در سیدنی)، استاد این‌گونه تو را تشویق و کمکت می‌کنند.»

گاهی فا را با هم مطالعه و قبل از خواب هنگ یین را از بر می‌کنیم. به دخترم یادآوری می‌کنم که باید از استانداردهای دافا پیروی کند. هر وقت مشکلی پیش می‌آید، باید به فکر دیگران باشد. او بسیار عاقل است و همه در مدرسه او را دوست دارند. او با صبر و حوصله سؤالات را برای همکلاسی‌هایش توضیح می‌دهد و هرگز به این فکر نمی‌کند که ممکن است وقت خودش تلف شود و انجام تکالیفش به تأخیر بیفتد. وقتی همکلاسی‌اش بیمار شد و احساس سرما کرد، ژاکت خودش را به همکلاسی‌اش داد. در رابطه با پیروی او از استانداردهای دافا، برای بهبود شین‌شینگش، می‌توانم ماجراهای کوچک‌ بسیار بیشتری نیز بگویم.

دو سال پیش، در مورد مخاطرات برخی برنامه‌های خاص در تلفن‌های همراه به او گفتم. او برنامه‌های بازی‌ و کیوکیو و ... را پاک کرد و موبایلش را به من داد. مشکلات بسیاری نظیر ضعف در تکمیل تکالیف، عدم تمرکز کافی در مدرسه، افت نتایج تحصیلی و کمبود وقت برای مطالعه فا، از بازی با تلفن همراه ناشی شده بود و این کار بسیاری از مشکلات را برایش حل کرد.

تمرین‌کننده دافا شدن در دوره اصلاح فا بزرگ‌ترین افتخار من است. استاد، بابت مراقبت و راهنمایی‌ام در مسیر تزکیه‌ سپاسگزارم. باید فا را بیشتر مطالعه کنم و کوشاتر باشم تا بتوانم استاد را تا خانه دنبال کنم.

دیدگاههای ارائهشده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وبسایت دارای حق انحصاری کپیرایت برای وبسایت مینگهویی است. مینگهویی بهطور منظم و در مناسبتهای خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.