(Minghui.org) در گذشته وضعیت سلامتی ضعیفی داشتم. وقتی 20ساله بودم، پرشکان تشخیص دادند که به بیماریهای زیادی ازجمله کمخونی آپلاستیک (گونهای از کمخونی که در آن مغز استخوان به اندازه کافی سلولهای جدید خونی تولید نمیکند)، آرتریت و لکوپنی (نوعی بیماری خونی) مبتلا هستم. تعداد گلبولهای سفید خون فردی عادی حدود 9هزار تا 12هزار سلول در میکرولیتر است، اما برای من فقط 1000 سلول در میکرولیتر بود. اغلب دچار خونریزی بینی و سرگیجه میشدم. بیشتر اوقات درحین رفتن به محل کار، از دوچرخهام به زمین میافتادم.
گرچه قدم 1.65 متر بود، فقط 40 کیلوگرم وزن داشتم و چهرهام در تمام طول سال رنگپریده بود. برای درمان بیماریهایم به تمام بیمارستانهای بزرگ شهرمان مراجعه کردم و داروهای چینی و غربی زیادی مصرف کردم. در کمال تعجب، حالم بهتر شد.
فکر میکردم این درمانها بیماریهایم را کاملاً معالجه کرده است. اما در 40سالگی، بیماریهایم دوباره عود کردند. علائم شدید بیماری بنیهام را ضعیف کرد و باعث شد بدن و صورتم بهشدت ورم کنند. از ترس اینکه مردم را بترسانم، هر وقت بیرون میرفتم، مجبور بودم صورتم را با ماسک بپوشانم. هر وقت در خانهمان مهمان داشتیم، از چشم آنها پنهان میشدم تا باعث ترس همکاران شوهرم یا آشنایانمان نشوم. هر وقت پسرم در مورد بوی تند دارویی که بهمحض ورودش به خانه با آن مواجه میشد، چیزی میگفت، در پاسخ فقط میتوانستم لبخند تلخی بزنم.
در اکتبر1995 شروع به تزکیه در فالون دافا کردم. پس از خواندن کتاب جوآن فالون، کتاب اصلی این روش، دلیل هستیمان را درک کردم و اینکه چرا انسانها در طول زندگیشان تا این حد رنج میکشند. پس از انجام تمرینات فالون دافا، بیماریام بهبود یافت و سلامتیام دوباره برگشت. شوهر و پسرم که شاهد بهبودی معجزهآسای من بودند، در سال 1996 به جمع تمرینکنندگان فالون دافا پیوستند.
من و مادرم اولین کسانی بودیم که در خانواده تمرین فالون دافا را شروع کردیم. مادرم به سیروز شدید کبد و سنگ کیسه صفرا مبتلا بود و دستکم یک یا دو بار در سال بستری میشد. او پس از تمرین دافا، فردی سالم و پرانرژی شد که میتوانست بدون خستگی راه برود. مادرم همچنین یک کلاس پیشدبستانی با بیش از 20 شاگرد برپا کرد. مادرم پس از اتمام درسهای معمول کلاس، به دانشآموزان مؤدب و دوستداشتنیاش یاد میداد که مدیتیشن انجام دهند و آموزههای فالون دافا را بخوانند.
خواهر بزرگترم از دافا بهرمند میشود
خانوادههایی که از یک تزکیهکننده فالون دافا حمایت میکنند نیز از برکات و فواید آن بهرمند میشوند و خواهر بزرگترم یکی از این نمونههاست. خواهرم و شوهرش پس از بازنشستگی در سال 1992، در بازار نزدیک محل سکونت مادرمان، یک کسبوکار مواد غذایی راهاندازی کردند.
خواهرم که شاهد بهبود وضعیت سلامت مادرمان بود، به دافا ایمان آورد. مادرمان سخنرانیهای شنیداری استاد فالون دافا را که در گوانگجو برگزار شده بود به خواهرم داد. شبها، خانواده خواهرم بعد از تعطیل کردن فروشگاهشان، دور هم جمع میشدند تا به آن گوش کنند.
یک بار یکی از مدیران بازار به خواهرم گفت که باید به مرکز بهداشت بازار مراجعه کند و آزمایش خون بدهد تا بتواند گواهی سلامت بگیرد. وقتی پرستار سعی کرد نمونه خون بگیرد، سوزن بهجای سوراخ کردن پوست خواهرم، خم شد. سپس سوزن جدیدی برداشت، اما سوزن از وسط نصف شد. پرستار که شوکه شده بود، دوباره با سوزن دیگری سعی کرد و موفق شد پوست خواهرم را سوراخ کند. پرستار پس از گرفتن خون خواهرم و انتقال آن به یک ویال شیشهای نمونهبرداری، برگشت تا نمونه را برای آزمایش آماده و ارسال کند. بهطور غیرمنتظرهای خون خواهرم از ته شیشه شروع به نشت کرد تا اینکه همه خون روی زمین ریخت. پرستار که ماتومبهوت شده بود، ته ویال شیشهای را بررسی کرد، اما هیچ شکافی پیدا نکرد. درنهایت گفت: «میتوانی بروی.»
خواهرم وقتی به مغازهاش برگشت، همچنان از این اتفاق متحیر بود. او بلافاصله ماجرا را به مادرمان گفت و او پاسخ داد: «متوجه نیستی؟ این تجلی قدرت دافا است. گرچه بهتازگی گوش دادن به سخنرانیهای استاد را شروع کردهای، اما استاد پیشاپیش تو را تحت محافظتشان قرار دادهاند. تو رابطه تقدیری قدرتمندی با دافا داری. خون یک تزکیهکننده دافا نمیتواند به این سادگی گرفته شود!»
در حادثهای دیگر، قسمت انبار کالاهایشان ناگهان آتش گرفت. خواهرم بسیار ترسید و سعی کرد با دستان خالی آتش را خاموش کند. خواهرم پس از خاموش شدن آتش متوجه شد که دستهایش پر از تاول شده است. اما هیچ دردی نداشت و به کار در فروشگاه ادامه داد. آن شب، طبق معمول به سخنرانیهای استاد گوش داد. تاولهای روی دستانش تا صبح روز بعد ناپدید شدند و پوستش طبیعی بهنظر میرسید، انگار هیچ اتفاقی نیفتاده بود! او بعداً این رخداد را برایم تعریف کرد و گفت: «شگفتانگیز است! دافا واقعاً معجزهآسا است!»
دو فرزند خواهرم نیز به دافا باور دارند. یک بار همکلاسی خواهرزادهام تماس گرفت و به او گفت که قصد دارد عضو حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) شود. خواهرزادهام بلافاصله پاسخ داد: «همه ح.ک.چ را ترک میکنند تا امنیتشان را تضمین کنند. چرا بهجای ترک آن میخواهی به ح.ک.چ بپیوندی؟ من هرگز عضو آن حزب نمیشوم.»
کسبوکار خواهرم بهسرعت رشد کرد تا اینکه توانست رستورانی افتتاح کند. ازآنجاکه با مشتریانش منصفانه رفتار میکرد، مشتریان زیادی جذب رستورانش شدند. خواهرم به حمایت از تلاشها برای روشنگری حقایق مربوط به دافا ادامه میدهد. در فروشگاهش هنگام پرداخت پول به مشتریان، از اسکناسهایی استفاده میکند که روی آنها حقایقی درباره فالون دافا نوشته شده است.
اشتغال در اردوگاه کار اجباری قبل از بازنشستگی: برادر بزرگم به تمرینکنندگان کمک میکند
برادر بزرگم قبل از بازنشستگی، افسر ارتش بود. او برای کار به اردوگاه کار اجباری واقع در شهر ما منتقل شد. پس از اینکه ح.ک.چ آزار و شکنجه فالون دافا را آغاز کرد، بسیاری از تمرینکنندگان دافا در اردوگاه کار اجباریِ محل کار او زندانی شدند. مادرم به برادرم توصیه کرد که به تمرینکنندگان دافا آسیبی نرساند، زیرا آنها افراد خوبی هستند که از اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری پیروی میکنند. برادرم پاسخ داد: «میدانم. شما و خواهرم فالون گونگ (فالون دافا) را تمرین میکنید، برای همین میدانم که تمرینکنندگان فالون گونگ افراد خوبی هستند.»
مادرم یک بار فهرستی از مقامات شرور را به برادرم نشان داد که بهدلیل آزار و اذیت تمرینکنندگان فالون دافا تحت تعقیب دادگاه بینالمللی هستند. چند تن از این مقامات در اردوگاه کار برادرم مستقر بودند. برادرم پس از بررسی فهرست، با نگرانی از مادرمان پرسید: «مادر، نام من در این فهرست نیست، درست است؟ من نمیتوانم مثل آنها شرور باشم.»
بعد از اینکه مادرمان به برادرم اطمینان خاطر داد، او ماجرایی را که اخیراً رخ داده بود برای مادرمان تعریف کرد. چند روز قبل، یکی از همکاران نظامیاش به دیدارش رفته و به برادرم گفته بود که مادرش تمرینکننده فالون گونگ است. شخصی مادرش را به پلیس گزارش داده و مقامات او را در اردوگاه کار محل اشتغال برادرم بازداشت کرده بودند. او از برادرم کمک خواست تا مادرش را آزاد کند. او گفت: «یک خانم مسن چهکار بدی میتواند انجام دهد؟ او فقط بهخاطر انجام تمرینات دافا که برای سلامتیاش خوب است، دستگیر شده است. آیا این عادلانه است؟» برادرم پذیرفت که تمام تلاشش را بکند و درنهایت موفق شد مادر دوستش را آزاد کند. مادرم از شنیدن این موضوع بسیار خوشحال شد و به او گفت: «تو تقوای بزرگی جمع کردی، این مهربانی پاداش خواهد داشت!»
در ششمین روز از سال نو قمری 2003، من و مادرم در خانه برادر بزرگترم بودیم و او برای انجام برخی کارها با اتومبیلش بیرون رفته بود. آن روز صبح هوا بسیار سرد بود و برف سنگینی میبارید. من و مادرم درحال انجام مدیتیشن نشسته بودیم که ناگهان برادرم با عجله وارد خانه شد و گفت: «اوه، ازآنجاکه شما تمرینات را در خانه انجام میدادید، من محافظت دریافت کردم! هنوز از ترس عرق میریزم!»
وقتی مادرم از او پرسید چه اتفاقی افتاده است، برادرم گفت: «در بزرگراه بودم و به شهر برمیگشتم که برفپاککن اتومبیل از کار افتاد. وسط بزرگراه بودم و هیچ جای امنی برای توقف و تعمیر آنها وجود نداشت، چون هر اتومبیلی که پشت سرم بود ممکن بود با اتومبیل پارکشدهام تصادف کند. خیلی زود شیشه جلو با لایه نازکی از یخ پوشیده شد و دیدن جاده را دشوار کرد. درست وقتی به این فکر میکردم که باید چهکار کنم، به یاد آوردم که مادرم فالون دافا را تمرین میکند. او میتواند از من محافظت کند! پس از طی مسافتی، اتومبیل را متوقف کردم، با استفاده از یک پارچه، برف و یخ جمعشده روی شیشه جلو را با عجله پاک کردم، سپس بهسرعت سوار اتومبیل شدم و به راه افتادم. در طول مسیر طولانی رانندگی تا خانه، این روند را چند بار دیگر تکرار کردم و با وجود خطر، توانستم با خیال راحت به خانه برگردم.»
برادرم با خوشحالی مادرم را در آغوش گرفت. «مادر، این عالی است. میدانستم که از من محافظت میکنی!» مادرم حرفش را تصحیح کرد و گفت: «من کسی نیستم که از تو محافظت کنم. استاد فالون دافا از تو محافظت کردند، چون تو به خوبیِ دافا باور داری و تمرینکنندگان دافا را نجات دادهای. علاوهبر این، تو فرزند یک تمرینکننده دافا هستی. "با تمرین تزکیه یک نفر، کل خانواده نفع میبرند..." (آموزش فا در کنفرانس استرالیا) باید از استاد تشکر کنی!» برادرم با عجله تکرار کرد: «سپاسگزارم استاد! سپاسگزارم استاد!»
برادر کوچکم شاهد تأثیرات مثبت فالون دافا است
ازآنجاکه که مادرم با برادر کوچکم زندگی میکرد، برادرم از نزدیک شاهد تأثیرات مثبت فالون دافا بر سلامتی او بود.
قبلاز اینکه ح.ک.چ در سال 1999 آزار و شکنجه فالون گونگ را آغاز کند، مادرم در خانه برادرم، جلسات مطالعه گروهی فا ترتیب میداد. هر روز ساعت 6 عصر پنج یا شش تمرینکننده در اتاق مادرم، فا را با هم مطالعه میکردند. برادرم بهگرمی از این تمرینکنندگان استقبال میکرد و میگفت: «بروید و مطالعه کنید. بچهها را برای بازی به اتاق دیگری میفرستم تا مزاحم مطالعه فای شما نشوند.» اگر تمرینکنندگان نمیآمدند، برادر کوچکم از مادرم میپرسید که چرا امروز مطالعه فا برگزار نشده است.
حتی پس از اینکه ح.ک.چ آزار و شکنجه فالون گونگ را آغاز کرد و همتمرینکنندگان دیگر نتوانستند برای مطالعه فا به آنجا بروند، برادر کوچکم همچنان از این تمرین حمایت میکرد. او میگفت: «خانه ما اکنون خیلی خالی است. چرا جیانگ زمین اینقدر بد است؟ تمرین فالون گونگ چه اِشکالی دارد؟ همه آنها انسانهای خوبی هستند!»
برادر کوچکم اغلب درحین پیادهروی با سایر تمرینکنندگان دافا برخورد میکرد. هر وقت آنان در مورد مزایای خروج از ح.ک.چ به برادرم میگفتند، او پاسخ میداد: «این را میدانم. مادر و خواهرم هر دو تمرینکننده فالون گونگ هستند. من خیلی وقت پیش با کمک آنها حزب را ترک کردم. دیگر عضو حزب نیستم.»
در بیستوهفتمین روز از دوازدهمین ماه قمری سال 2022، خانواده ما تولد خواهر بزرگترم را در رستورانش جشن گرفتند. خواهرم آرزو کرد که بتواند بهتر تزکیه کند. پس از فوت شمعهای کیک، برادر کوچکم فریاد زد: «فالون دافا خوب است!» همه به علامت تأیید کف زدند. خواهرشوهرم با موبایلش از جشن فیلم گرفت. هنگامی که ویدئو را برایمان پخش کرد، صدای برادرم که فریاد میزد: «فالون دافا خوب است!» بهگونهای بلند و واضح شنیده میشد. برادرم غافلگیر شده بود و گفت: «نمیدانستم صدایم آنقدر بلند است.» به او گفتم: «این کلام تو دنیای دهجهته را تکان داد. این نشانه حمایت استاد است!»
خانواده من شدیداً به خوبی فالون دافا اعتقاد دارند! همه از ح.ک.چ خارج شدهاند و آیندهای روشن را برای خود تضمین کردهاند. علاوهبر این، آنها دادخواستهایی برای شکایت از جیانگ زمین بهدلیل آزار و شکنجه فالون دافا و تمرینکنندگان آن ارائه کردهاند. اعضای خانوادهام نیز مشتاقانه منتظر روزی هستند که هنرهای نمایشی شن یون بتواند اجراهای خود را در چین روی صحنه ببرد.
کلیۀ مطالب منتشرشده در این وبسایت دارای حق انحصاری کپیرایت برای وبسایت مینگهویی است. مینگهویی بهطور منظم و در مناسبتهای خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه مزایای سلامتی