(Minghui.org) همسرم فالون دافا را تمرین می‌کند. اگرچه خودم دافا را تمرین نمی‌کنم، اما از دافا بهره زیادی برده‌ام. پس از اینکه ح‌.ک.‌چ (حزب کمونیست چین) آزار و شکنجه فالون دافا را آغاز کرد، خانواده‌ام متحمل رنج شدند. پس از خواندن مقاله جدید استاد لی هنگجی «انسان چگونه پدید آمد»، درک بهتری از محنت‌هایمان پیدا کردم و رنجشی که به‌خاطر نحوه رفتار رژیم با ما در دل داشتم ناپدید شد.

ایستادن در طرف نیکی و عدالت

من کارگری عادی هستم، همسرم معلم است و خانواده خوشبختی داشتیم. هنگامی که ح‌.ک.‌چ آزار و اذیت سراسری را علیه دافا آغاز کرد، خانواده‌ام هدف آن قرار گرفتند. ازآنجاکه همسرم حاضر به دست کشیدن از عقایدش نشد، بارها به‌طور غیرقانونی بازداشت، محکوم و از محل کارش اخراج شد و مجبور شد طلاق بگیرد (ما بعداً دوباره ازدواج کردیم). خانه‌ام درنتیجه آزار و اذیت دچار فروپاشی شد و تقریباً در آستانه ویران‌شدن بود.

تحت فشار از هر طرف، با این جریان جلو رفتم، به شیطان در شرارتش کمک کردم و کارهای اشتباه زیادی انجام دادم. تصاویر استاد لی را از بین بردم، کتاب‌های فالون دافا را نابود کردم و به دافا و استاد لی تهمت زدم. در اینجا، از استاد لی عذرخواهی می‌کنم (یک «اظهاریه رسمی» در وب‌سایت مینگهویی منتشر و تمام سخنان و کارهای افتراآمیز قبلی‌ام علیه دافا را باطل اعلام کردم).

هر کاری کردم تا همسرم را از تمرین بازدارم و زندگی‌اش را سخت کردم. به‌خصوص پس از آزادی‌اش از زندان، به او اجازه ندادم کتاب‌های دافا را بخواند یا تمرین کند. همچنین او را از تماس با هم‌تمرین‌کنندگان منع کردم. اجازه نداشت بیرون برود و آزادی شخصی‌اش محدود شده بود. او احساس می‌کرد زندان بزرگ را با زندانی کوچک عوض کرده است.

بارها به او گفتم: «تو نمی‌توانی با ح‌.ک.‌چ بجنگی! آن خیلی قدرتمند است. ما مردمی عادی هستیم. بیا فقط زندگی خودمان را بسازیم! آیا می‌توانی واقعیت را تغییر دهی؟» او بدون اینکه تحت ‌تأثیر قرار گیرد می‌گفت: «فالون دافا فوق‌العاده است! می‌تواند بیماری‌ها را درمان کند. هیچ اشکالی ندارد که به حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری اعتقاد داشته باشیم! هیچ ایرادی ندارد که فرد خوبی باشیم!»

از نظر من، او خیلی سرسخت بود و از گوش‌دادن به توصیه‌های من امتناع می‌کرد. متحمل چنین ضررهای بزرگی شده بود، اما بازهم حاضر به رهاکردن این تمرین نمی‌شد. شغل خوبش از بین رفته بود، خانواده‌اش متلاشی شده بودند، بااین‌حال به تمرین دافا ادامه می‌داد. واقعاً برایم قابل‌درک نبود. هر روز با او با خشونت رفتار می‌کردم، عمداً او را شرمنده می‌کردم و مورد تمسخر قرار می‌دادم. گاهی کتکش می‌زدم و سرزنشش می‌كردم. هر کاری از دستم برمی‌آمد انجام می‌دادم تا مجبورش کنم تزکیه را کنار بگذارد. بعد از یک ماه که از زندان به خانه برگشت، آنقدر او را تحت فشار قرار کردم که خانه را ترک کرد.

او قبل از رفتن، نامه‌ای برایم نوشت که در آن خوبی و ارزشمندی فالون دافا را توضیح می‌داد و از من می‌خواست به دروغ‌های افتراآمیز رسانه‌های ح‌.ک.‌چ درباره فالون دافا گوش ندهم. با وجود اینکه با او بدرفتاری می‌کردم و همیشه شرمنده‌اش می‌کردم، اما او هرگز از دست من ناراحت نشد. همچنان به من اهمیت می‌داد و از من مراقبت می‌کرد. گفتار و کردار محبت‌آمیزش باعث شد درباره خودم فکر کنم. بعد از رفتنش احساس کردم گم شده‌ام.

او بعد از یک سال با تشویق من و فرزندانم به خانه برگشت. نگرش من نیز نسبت به او بسیار تغییر کرده بود. دیگر او را از خواندن آموزه‌ها یا انجام تمرین‌ها منع نمی‌کردم. او به من نشان داد که چگونه می‌توانم وارد اینترنت شوم، و مرا به تماشای ویدئوهای مثبت، خواندن حقیقت و گوش‌دادن به داستان‌های فرهنگ سنتی تشویق کرد. افقِ دیدم گشوده و ذهنم بسیار گسترده شد و جهان‌بینی‌ام تغییر کرد. در گذشته فردی بزدل و ترسو بودم. مثل خیلی‌ها سرم به زندگی خودم بود و به مسائل دیگر توجه نمی‌کردم.

از زمانی که به حقیقت دافا پی بردم، بسیاری از افکار منفی‌ام از بین رفتند. ناگهان متوجه شدم که ح‌.ک.‌چ چقدر شرور است. می‌خواستم طرف نیکی و عدالت باشم. درحالی‌که قبلاً فرد بزدل و ترسویی بودم، حالا قوی‌تر شده‌ام، انرژی مثبت دارم، خوب و بد را تشخیص می‌دهم و جرئت می‌کنم برای حقیقت ایستادگی کنم. از استاد لی سپاسگزارم که به تعداد بسیار زیادی از افراد خوب آموزش دادند که هم توانایی و هم درستکاری داشته باشند، و از تمرین‌کنندگان دافا برای بیان حقایق و انتشار اطلاعات با ازخودگذشتگی سپاسگزارم. از مزایای دافا بهره‌مند شده‌ام. متوجه شدم که فالون دافا برای کشور، جامعه و خانواده مفید است.

اکنون احساس خوشبختی می‌کنم که شوهر یک تمرین‌کننده هستم. همسرم اغلب به فایل‌های صوتی سخنرانی‌های استاد در گوانگجو گوش می‌دهد، و من نیز به تجربیات تزکیه منتشرشده در وب‌سایت مینگهویی، مقالات تبادل تجربه، آهنگ‌های ساخته‌شده توسط تمرین‌کنندگان، و داستان‌های تاریخی خوب و بد گوش می‌دهم. همچنین هر روز برنامه‌های تلویزیون ان‌تی‌دی را تماشا می‌کنم و در شبکه دینامیک مقاله می‌خوانم. همه این‌ها ذهن مرا وسعت بخشید، از سردرگمی بیدارم کرد و پوسته الحاد و تکامل را در هم شکست. طرز فکرم به‌طرز چشمگیری متحول شد و نگاهم به زندگی تغییر کرد.

زمانی که همسرم در زندان بود، اغلب مشروب می‌خوردم تا نگرانی‌هایم را فراموش کنم. برنامه منظمی برای وعده‌های غذایی نداشتم که باعث مشکل معده‌ام شده بود. نمی‌توانستم غذای سرد، گرم، تند یا ترش بخورم. قبلاً کوفته تره‌فرنگی را دوست داشتم، اما خوردن آن معده‌ام را می‌سوزاند. خوردن برنج نیز باعث معده‌دردم می‌شد. داروهای زیادی مصرف و از داروهای خانگی هم استفاده می‌کردم، اما هیچ‌کدام مؤثر نبودند. الآن وضعیت معده‌ام خوب است و می‌توانم هر چیزی بخورم.

بیماری‌هایم ناخودآگاه بهبود یافته است، فتق دیسک کمر، سنگ کلیه، مشکلات معده، ترومبوز وریدی، بی‌خوابی، فشار خون بالا و سایر مشکلاتم همگی بهبود یافته‌اند. در گذشته از سرماخوردگی و ورزش‌کردن اجتناب می‌کردم و اغلب کمردرد و پادرد داشتم. پس از آگاهی از حقیقت دافا، این مشکلات از بین رفتند. اکنون احساس می‌کنم بسیار سالم و پرانرژی هستم. خواهرانم می‌گویند جوان به‌نظر می‌رسم. برخی از همکارانم اظهار کردند: «حالا خیلی بهتر به‌نظر می‌رسی.»

دانستن حقیقت نعمت است! من شاهد جادوی فالون دافا بودم. فالون دافا خانواده‌ام را روشن کرده است. خانه ما که زمانی متلاشی شده بود به هماهنگی و گرمای سابق خود بازگشته است. اکنون هر روز برنامه‌های تلویزیونی ان‌تی‌دی را تماشا می‌کنم، که بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی‌ام شده است. دیگر اخبار دولتی چین را تماشا نمی‌کنم، زیرا می‌دانم که همه جعلی هستند و مردم را فریب می‌دهند.

در ۲۰ژانویه۲۰۲۳، استاد مقاله «انسان چگونه پدید آمد» را منتشر کردند که اسرار آسمانی جهان را برای همه مردم فاش کرد. آن را دو بار خواندم و یک بار آن را رونویسی کردم که باعث شد خیلی از اصول را بفهمم. به درک بهتری درباره محنت‌هایمان رسیدم و دیگر رنجش و کینه‌ای به دل ندارم.

برگرداندن پول

اگرچه تمرین نمی‌کنم، اما با دافا بسیار موافقم، و با راهنمایی اصول دافا، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری، به شخص خوبی تبدیل شده‌ام. در محل کار، بی‌سروصدا کارم را به‌خوبی انجام می‌دهم و برای منافع رقابت نمی‌کنم؛ هر کاری که دیگران نمی‌خواهند انجامش دهند، پیش‌قدم می‌شوم و انجامش می‌دهم. همسرم اغلب به من می‌گفت که نیکی و پلیدی پاداش و عقوبت دارد و من می‌دانم چگونه با مسائل رفتار کنم.

یک روز صبح، در مسیرم به محل کار بیش از ۴۰۰ یوآن پیدا کردم. کسی در اطراف نبود. کمی در قلبم درگیر بودم، آن را نگه دارم یا تحویل دهم؟ یاد آموزه استاد درباره «بدون ازدست‌دادن، چیزی به‌دست نمی‌آید» (جوآن فالون) افتادم، بنابراین پول را به سرپرست محل کارم تحویل دادم. بعداً صاحبش را که همکارم بود پیدا کردند. اگر همان فرد قبلی بودم، بدون تردید آن را به جیب می‌زدم.

بار دیگر کیف پول کارگری از شهر دیگری را پیدا کردم. حاوی بیش از ۱۰۰۰ یوآن، کارت‌های بانکی، کارت شناسایی و غیره بود. صاحبش را پیدا کردم و آن را پس دادم. خیلی نگران بود. وقتی آن را به او پس دادم، بسیار قدردانی کرد و برای تشکر از من میوه خرید. خوشحال شدم که کار خوبی کردم. به همسرم گفتم و او هم از من به‌خاطر انجام این کار خوب تعریف کرد.

گاهی حریص می‌شوم. یک روز در اواخر پاییز پارسال به همسرم گفتم: «الآن وقت سویا است. می‌خواهم به مزرعه بروم و مقداری بچینم.» همسرم گفت: «اگر سویا می‌خواهی، مقداری از بازار بخر. نمی‌توانی سویا را از مزرعه کسی بچینی. اگر چیزی مال تو نیست، نمی‌توانی به آن دست بزنی، در غیر این صورت تقوایت را از دست می‌دهی.» گفتم: «فقط کمی می‌چینم. به هیچ‌کسی آسیبی نمی‌رساند.» همسرم گفت: «این درست نیست. با انجام این کار تقوای خود را با چیزهای دیگران عوض می‌کنی و تقوا چیز بسیار گرانبهایی است.» متوجه شدم حق با اوست، بنابراین آن فکر را رها کردم.

آموزه‌های دافا مرا به‌طور نامحسوس تغییر داده است. همچنین خودم را ملزم می‌کنم که فردی صادق و مهربان باشم.

حل اختلاف با مهربانی

مهربانی، صبوری و بردباری که همسرم ازطریق فالون دافا تزکیه کرد باعث شد که همیشه در هنگام وقوع اتفاقات به دیگران فکر کند و این تغییرش مرا نیز تحت تأثیر قرار داد. مثلاً همسایه‌های طبقه بالای ما زن و شوهر هستند، خانم شغلی ندارد و کمی فراموشکار است. چند بار فراموش کرد شیر آب را ببندد و این کارش روی آپارتمان ما در طبقه پایین تأثیر گذاشت. کف خانه آن‌ها را آب گرفته بود و از سقف خانه‌ام آب می‌چکید، چون کیفیت ساختمان آن‌طور که لازم بود خوب نبود.

یک روز ظهر، لباس‌هایش را در ماشین لباسشویی گذاشت و در آن سروصدا چرت زد. فراموش کرده بود که شلنگ تخلیه آب را بیرون بگذارد و دستگاه تمام آن‌ها را روی کف خانه تخلیه کرد. وقتی از سقف ما آب چکه کرد، همسرم با عجله لگنی را زیر نشتی گذاشت. به طبقه بالا رفتم تا در خانه‌شان را بزنم. قبل از اینکه در را باز کند مدت زیادی در زدم. کمی با عصبانیت گفتم: «آب از طبقه پایین چکه می‌کند، چه خبر است؟»

وقتی وارد آپارتمانش شدم، دیدم که کف خانه را آب گرفته است. سریع آن‌ها را پاک کرد. می‌خواستم با شوهرش صحبت کنم، اما او سر کار بود. همسرم بارها گفت که این کار را انجام ندهم: «به شوهرش نگو، چون تازه ازدواج کرده‌اند و می‌ترسم به‌خاطر این موضوع دعوا کنند.» متوجه شدم که همسرم به نکته‌ای اشاره می‌کند، اینکه وقتی اتفاقی می‌افتد باید به فکر دیگران باشیم.

روزی دیگر هنگام ظهر، سقف آشپزخانه دوباره شروع به چکیدن کرد. همه‌چیز در کابینت و دیوارها خیس بودند. سریع به طبقه بالا رفتم تا در واحدشان را بزنم. مرد در خانه نبود و زن دوباره چرت می‌زد. وقتی آب به‌طور موقت قطع شده بود، او شیر آب را باز کرده بود و به‌طور تصادفی آن را باز گذاشته بود. سینک پر ‌شده و سرریز کرده بود. وقتی در باز شد، آب را روی کف خانه‌اش دید. آنقدر عصبانی بودم که نمی‌توانستم چیزی بگویم.

بیشتر وسایل داخل کمدم خیس شده بود. وقتی شوهرش به خانه برگشت، به خانه‌ام آمد و دید که خانه‌ام پر از وسایل خیس است و دیوارهای آشپزخانه خیس شده‌اند. او خجالت کشید. از او خواستم نشتی سقف اتاق خواب کوچک را ببیند و او گفت: «از خانه من نشتی نداشت.» گفتم: «آخرین باری که خانه نبودی، همسرت درحال شستشو بود و وقتی ماشین لباسشویی تخلیه شد به طبقه پایین سرازیر شد. همسرم می‌ترسید تو و همسرت با هم دعوا کنید، بنابراین اجازه نداد به تو بگویم.» همسرم با عجله گفت: «عمدی نیست، بروید خانه و دعوا نکنید.»

او تحت تأثیر مهربانی همسرم قرار گرفت. دو روز بعد یک کیسه خیار خشک آورد و گفت که در مزرعه خودش پرورش داده است. همسرم گفت که خانواده من قبلاً مقداری آورده‌اند، اما از لطف او تشکر کرد.

چند نشتی در خانه‌ام توسط همسایه‌ طبقه بالا ایجاد شد و من بسیار عصبانی بودم. همچنین از آن‌ها خواستم دیوارها را رنگ‌آمیزی کنند، اما با ترغیب مهربانانه همسرم مسئله حل‌وفصل شد. او مدام به من یادآوری می‌کرد که از ایجاد اختلاف بین همسایه‌ها اجتناب کنم. الآن ما دو خانواده خیلی خوب با هم کنار می‌آییم. من خودم دیوارها را دوباره رنگ کردم.

ایمن‌ماندن من در طول یک تصادف خطرناک اتومبیل

روزی در نوامبر۲۰۲۲، جاده یخبندان و بسیار لغزنده بود. ساعت پنج صبح کوله‌پشتی‌ام را برداشتم و برای کار بیرون رفتم. در نیمه‌راه در یک پیچ کوچک، به‌دلیل لغزنده‌بودن جاده، اتومبیل ناگهان در سراشیبی لیز خورد. اتومبیل در یک گودال عمیق غلت زد. شیشه‌اش شکسته شده و اتومبیل آسیب زیادی دیده بود.

من وسط صندلی عقب نشسته بودم که اطرافش را ابزار احاطه کرده بود. وقتی ماشین واژگون شد، همکارم در سمت چپ و یکی از سمت راست و همچنین ابزارها روی من فرود آمدند. در خاک پوشیده شده بودم. چیزی حس نمی‌کردم، دنده دو همکارم شکسته بود.

تصادف بسیار شدیدی بود، اما من فقط یک خراش کوچک برداشتم! بلافاصله از استاد برای محافظتشان تشکر کردم. یکی از همکاران که می‌دانست فالون دافا خوب است، گفت: «این تصادفی شدید بود، اما هیچ‌کسی فوت نکرد. استاد فالون دافا، بابت نجات جانمان سپاسگزارم! فالون دافا خوب است!»

تکرار نُه کلمه جادویی در سکوت، یک نعمت است

پس از سه سال قرنطینه کووید، ح‌.ک.‌چ ادعا کرد که آلودگی‌ها در چین «کاملاً پاکسازی» شده است. در زمستان سخت اوایل سال ۲۰۲۳، زمانی که مصونیت در پایین‌ترین حد خود بود، قرنطینه به‌طور ناگهانی برداشته شد و آلودگی سراسر چین را فراگرفت. همسرم واکسینه نشد و آزمایش اسید نوکلئیک نداد. او کاملاً معتقد است که تمرین‌کنندگان ایمنی قوی‌ای دارند و نیازی به واکسینه یا آزمایش ندارند. من نیز درخصوص این موضوع از او حمایت می‌کنم، بنابراین تماس‌های آزاردهنده برای واکسیناسیون اجباری و اسید نوکلئیک را مسدود کردم. ما هر دو در سلامت هستیم و حتی هیچ دارویی در خانه نداریم.

اما در ژانویه۲۰۲۳، بیشتر افراد واحد ما علائم کووید داشتند، ازجمله من. ابتدا تب، ضعف، تعریق، درد خفیف و سپس سرفه داشتم. به همسرم توصیه کردم از من دوری کند، اما او گفت: «من نمی‌ترسم. تمرین‌کننده هستم و ایمنی قوی‌ای دارم.» ما هیچ دارویی در خانه نداشتیم و در فروشگاه‌ها چیزی برای خرید وجود نداشت. بنابراین به‌سادگی از یک حوله مرطوب برای کاهش تب استفاده کردم. همسرم از من خواست که در سکوت این نه کلمه را تکرار کنم: «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» و من این کار را انجام دادم. شاید خالص نبودم، بنابراین گرچه تب بالا نمی‌رفت، اما پایین هم نمی‌آمد. در تمام بدنم احساس ناراحتی می‌کردم.

صبح همسرم به من گفت که باید این کلمات را خالصانه تکرار کنم تا تأثیرگذار باشد. در قلبم تکرارشان کردم: «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است.» ظهر تبم فروکش کرد. وقتی احساس گرسنگی کردم از جایم بلند شدم.

همسرم ریواس یخ‌زده و گلابی تازه خرید و برایم آب‌پز کرد. تحت مراقبت خردمندانه او، به‌سرعت به حالت عادی برگشتم.

فکر می‌کنم که نه کلمه «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» تفاوت ایجاد کرد. صمیمانه از استاد متشکر بودم!

دو نفر از بستگان به‌دلیل علائم شدید فوت کردند، یکی هشتادساله بود. یکی فقط سی سال داشت. بسیاری از کودکان جان خود را از دست دادند و درد بی‌پایانی را برای والدین و خانواده‌ها به جا گذاشتند. این خانواده‌ها اکنون بدون فرزند هستند، که این مسئله نیز ناشی از سیاست «تنظیم خانواده» توسط ح‌.ک.‌چ است.

در مواجهه با خون، اشک و ضربه شدید ناشی از کووید، بستگانم از خواب بیدار نشده‌اند‌ و هنوز ح‌.ک.‌چ را ستایش می‌کنند. واقعاً احساس اندوه می‌کنم. چگونه می‌توان بین حق و باطل، نیکی و پلیدی تمایز قائل نشد؟! خوشحالم که از آن دام خارج شدم و دیگر فریب دروغ‌های ح‌.ک.‌چ را نمی‌خورم. از استاد و تمرین‌کنندگان فالون دافا که در دفاع از حقیقت صحبت می‌کنند متشکرم. خوش‌اقبال هستم که همسری دارم که فالون دافا را تمرین می‌کند. واقعاً از نظر جسمی و روحی بهره بردم و برکت یافتم. استاد فالون دافا، متشکرم!

به مناسبت بیست‌وچهارمین روز جهانی فالون دافا، خانواده ما از استاد تشکر می‌کنند که رحمت و نجات را به ما ارزانی داشتند! استاد، تولدتان مبارک!

(مقاله منتخب ارسالی به وب‌سایت مینگهویی، به مناسبت بیست‌وچهارمین روز جهانی فالون دافا)

کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. مینگهویی به‌طور منظم و در مناسبت‌های خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.