(Minghui.org) از زمانی که خیلی جوان بودم نقاشی سنتی چینی را مطالعه میکردم. در پایان سال ۱۹۹۹، بهدلیل پایداری در تمرین فالون دافا، از محل کارم اخراج شدم. بعداً در یک اردوگاه کار اجباری بازداشت شدم، زیرا بهمنظور دادخواهی برای فالون دافا به پکن رفتم.
پس از اینکه از اردوگاه کار آزاد شدم، در یک برنامه آموزشی پیشرفته درخصوص نقاشی سنتی چینی که توسط سازمانی معتبر برگزار میشد، شرکت کردم و در آنجا مطالعه نظاممندتری درباره نقاشی چینی داشتم. از راهنمایی بسیاری از نقاشان مشهور چینی بهرهمند شدم و به پیشرفت چشمگیری دست یافتم.
بعد از فارغالتحصیلی، آتلیه خودم را افتتاح و شروع به آموزش طراحی و نقاشی به کودکان کردم. از حدود ده شاگرد در جلسه اول شروع کردم و با دویست یا سیصد شاگرد در هر جلسه، به نقطه اوج آن رسیدم.
در طول بیش از ۲۰ سال تدریس، به یادگیری، کشف و بهبود مهارتهای تدریسم ادامه و بهتدریج روش تدریس نظاممند و منحصربهفردی را توسعه دادهام. به موفقیتهای زیادی دست یافتم و مورد حسادت همسالانم و تحسین کارشناسان قرار گرفتم. همه اینها بهدلیل تمرین فالون دافا بوده است.
استاد لی (بنیانگذار دافا) در سال ۲۰۰۳ «آموزش فا هنگام گفتگو درباره خلق هنرهای زیبا» را منتشر کردند. آن را بارها خواندم و فهمیدم که هنر از موجودات خدایی به انسانها منتقل شده است، و فهمیدم چگونه هنر واقعی را تعریف میکنم. وقتی استاد درباره ون گوگ و پیکاسو صحبت کردند بسیار شوکه شدم. فهمیدم که ترتیب داده شده بود این دو نفر هنر سنتی را تخریب کنند. نقاشیهای انتزاعی آنها برای دیدن ناخوشایند بودند. اما امروزه دنیای هنر برای این دو احترام زیادی قائل است. اکثر نقاشان از ترس اینکه مورد حمله قرار بگیرند جرئت نمیکنند چیزی منفی درباره نقاشیهای آنها بگویند.
آموزش استاد چراغی راهنما بوده است که خرد مرا در حرفه تدریسم باز کرد.
حفاظت از شیوه آموزش، تحت وسوسه کسب سود
تحت حاکمیت رژیم حزب کمونیست چین (ح.ک.چ)، اخلاقیات کل جامعه بهسرعت رو به زوال بوده است. این بهوضوح در سیستم آموزشی مشهود است، جایی که پرداخت پول به معلمان کلاس برای توجه به فرزندانشان، پرداخت هزینه برای مدرک، و بازکردن کلاسهای بعد از مدرسه برای کسب درآمد اضافی، به امری عادی تبدیل شده است.
اکثر کلاسهای فوقبرنامه و کلاسهای آموزشِ هنر هدف تجاری قویای دارند. آموزش خالص و شرافتمندانه اصیل به موضوعی مربوط به گذشته تبدیل شده است. این کلاسها و مراکز آموزشی از انواعواقسام شیوهها برای کسب درآمد بیشتر استفاده میکنند. برای مثال، ارائه تخفیف سالانه، ثبتنام دو شاگرد، و ثبتنام سومی بهصورت رایگان، پاداشهایی برای معرفی شاگرد جدید و غیره.
حتی در سمینارهای تعلیمی و آموزشی، به معلمان و مدیریت مدرسه میآموزند که چگونه پول به دست آورند، و از چه ترفندهایی برای این کار استفاده کنند، بهجای اینکه به آنها آموزش دهند چطور کیفیت تدریس را بهبود بخشند. یک بار در دو سمینار در ووهان و شهر هانگژو شرکت کردم. به امید یادگیری چند روش جدید تدریس و مدیریت به آنجا رفتم. اما برگزارکنندگان فقط به مردم یاد دادند که چگونه پول دربیاورند. اکثر مردم فکر میکردند این امری طبیعی است و روش صحیح ارتقا، یعنی از طریق خوب عملکردن در شغلشان را فراموش کرده بودند.
من درحین تدریس و اداره مدرسه، از استاندارد دافا پیروی کردم. شهریههای زیادی دریافت نکردم و از ابزارهای تجاری برای وسوسه کردن والدین استفاده نکردم. مدرسه را بهسادگی اداره و روی کیفیت تدریس کار کردم. درنتیجه شاگردان زیادی دارم. بسیاری از آنها سه تا پنج سال تحصیل کردند و برخی حتی بیشتر.
به این ترتیب رابطه بین شاگردان و معلمان هماهنگتر شد. شاگردان نیز درنتیجه پافشاری در یادگیری برای مدتی طولانی، به پیشرفت زیادی دست یافتند.
چون با کسب سودهای کلان وسوسه نمیشدم، میتوانستم روی تدریس تمرکز و کیفیت آن را تضمین کنم. در بین والدین شهرت بسیار خوبی داشتم. بسیاری از والدین، شاگردان را به آتلیه من ارجاع میدادند. تا حدی که اغلب والدین میگفتند چند نفر از خویشاوندان و دوستانشان آتلیه مرا به آنها معرفی کردهاند.
کیفیت تدریس من برای همه مشهود بود و در شهر کوچکمان شهرت بسیار خوبی دارم. برخی از شرکتهای بزرگ از من، برای تدریس به فرزندان مدیران ارشد دعوت و شهریههای بالایی را پیشنهاد کردند، اما پیشنهادشان را رد کردم، زیرا میخواستم دورههای هنری من به نفع کودکان بیشتری باشد و فقط به گروه کوچکی از خانوادههای پردرآمد محدود نشود. همیشه شهریههای نسبتاً کمی میگرفتم، زیرا بسیاری از خانوادههای کمدرآمد، برای سرمایهگذاری روی آموزش فرزندانشان تحت فشار بودند.
اغلب به شاگردانی که مشکلات مالی داشتند کمک میکردم. یکی از خانوادههای کمدرآمد سه فرزند داشت که نزد من نقاشی میآموختند و من فقط نیمی از شهریه را از آنها میگرفتم. هر سال در اوایل زمستان، والدین آنها چند کیسه نوری (جلبک دریایی خوراکی خشک) برایم میآوردند. آنها اصرار داشتند که بهترین نوری را برایم بخرند، حتی پس از رفتن پسر بزرگشان به دانشگاه که بار مالیشان سنگینتر شد. نمیتوانستم هدیه آنها را رد کنم، بنابراین پولی بهعنوان کمکهزینه، به پسرشان میدادم. حقیقت درباره دافا را هم برایشان توضیح دادم و به آنها گفتم که عبارات «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» را اغلب تکرار کنند. تمام خانواده ح.ک.چ و سازمانهای جوانان آن را ترک کردند. آنها از دافا حمایت کردند و میدانستند که تمرینکنندگان افراد خوبی هستند. دافا به آنها برکت داد. اکثر آنها در طول پاندمی ایمن بودند و کسانی که علائم خفیف را نشان دادند بهسرعت بهبود یافتند.
آثار دهها شاگرد از آتلیهام را برای یک نمایشگاه هنری کودکان در سطح ملی انتخاب کردند. این نمایشگاه قرار بود در پکن برگزار شود و من به شاگردان و والدینشان پیشنهاد دادم در مراسم افتتاحیه شرکت کنند. والدین این سفر را ازطریق آژانس مسافرتی ترتیب دادند. اما برگزارکنندگان نمایشگاه تصمیم گرفتند آن را به یک سرمایهگذاری سودآور تبدیل کنند، بنابراین کودکان اجازه حضور در مراسم افتتاحیه را نداشتند.
دیگر نیازی نبود والدین به پکن بروند، اما بیعانهشان برای سفر را از دست میدادند. من و همسرم تصمیم گرفتیم براساس استانداردهای تمرینکنندگان عمل و به دیگران فکر کنیم، بنابراین این ضرر بیش از ۱۰هزاریوآنی را پوشش دادیم. والدین بسیار قدردانی کردند.
یکی از شاگردانم در کودکی نقاشی را از من یاد گرفت و بعد از فارغالتحصیلی از کالج، برای سالها در تدریس شاگردان کمکم میکرد. او بعداً آتلیه خودش را برای تدریس افتتاح کرد. یک بار، درباره هرجومرج در صنعت آموزش و زوال اخلاقی با من صحبت کرد. او گفت که بهخاطر تأثیر مثبت من، همیشه به اصول پایبند بوده است و با جریان پیش نمیرود.
دلیل اینکه من توانستم مسیر درست را در آموزش حفظ کنم این بود که فالون دافا را تمرین میکردم. بسیاری از نخبگان از تمام طبقات جامعه فالون دافا را تمرین میکردند. همه آنها خودشان را با اصول دافا مورد ارزیابی قرار میدادند. من یکی از میلیونها مرید دافا هستم.
استاد بیان کردند:
«... در این دنیای آشفته، دافا راهحل است
به سقوط جامعه پایان میدهد.»
(روشنکردن جهانی»، هنگ یین دو)
ما بهعنوان مریدان دافا، ویژگیهای اخلاقی خود را تزکیه میکنیم و از خودمان میخواهیم که براساس استانداردهای بالا زندگی کنیم. ما بهطور ناخودآگاه تأثیر زیادی در جامعه داشتهایم.
پایبندی به روشهای سنتی آموزش و عدم پیروی از روند معمول
این شوخی در محافل هنری دست به دست میچرخد: «از فاصله دور شبیه دیوانه است. از نگاهی نزدیکتر، مانند یک ولگرد بهنظر میرسد؛ اما با بررسی دقیق، معلوم میشود که شاگرد مدرسه هنر است.»
ممکن است برخی فکر کنند که این شوخی اغراقآمیز بوده است. اما پس از دیدن نقاشیهای زشت در نمایشگاههای مختلف هنری، در موزههای هنری امروزی، چنین فکری نمیکنند.
تحت حاکمیت ح.ک.چ، صنعت هنر دچار هرجومرج شده است. بسیاری از مردم ازطریق روابط و رشوه مدیر شدند. بیشتر نمایشگاههای هنری ح.ک.چ را تجلیل میکنند تعداد زیادی آثار منحرف وجود داشت.
این هرجومرج بر آموزش هنر کودکان نیز تأثیر زیادی گذاشت. ح.ک.چ دائماً مسابقاتی با محتوای سیاسی برای شستشوی مغزی جوانان برگزار کرد. بسیاری از بهاصطلاح کارشناسان، تحت عنوان نوآوری و خلاقیت، آموزش هنر کودکان را به انحراف کشاندند. همیشه میگفتند: «نقاشیهای کودکانه که بدون محدودیت و جسارت نقاشی میشوند، آثار استادان واقعی هستند و نقاشان واقعی از کودکان یاد میگیرند.» نظرات آنها آموزش هنر کودکان را منحرف کرد. درنتیجه بسیاری از آثار هنری کودکان خطخطی، زشت و عجیب و حتی پر از مسائل مستهجن و خشونت شد.
قبل از مطالعه آموزش فای استاد در مقاله گفتگو درباره خلق هنرهای زیبا، من نیز گیج و سردرگم بودم. نمیتوانستم بگویم زیبایی واقعی و مسیر درست برای تدریس چیست.
پس از مطالعه آموزههای استاد متوجه شدم که کودکان معصومیت ذاتی خود را حفظ میکنند، زیرا جامعه هنوز آنها را آلوده نکرده است. اما نقاشیهای کودکان ناپخته و کودکانه است. نقاشیهای ناپخته در فرآیند یادگیری را نمیتوان آثار خوبی دانست. اگر بچهها بدون محدودیت نقاشی کنند، کار زیبایی نیست.
سخنان استاد به من جهت روشنی در آموزش نقاشی به کودکان داد. با استفاده از خرد ارائهشده توسط فا، توانستم نحوه نقاشی را به روشی واضح و قابلدرک تجزیهوتحلیل کنم تا شاگردان بتوانند با علاقه وافر یاد بگیرند. اغلب احساس میکنم جریانی ثابت از روشهای آموزشی مناسب از ذهنم جاری میشود.
در تدریسم، بر آموزش مهارتهای پایه به شاگردان تمرکز میکنم. در یادگیری مهارتهای اولیه نقاشی چینی، کپیکردن مهمترین روش است. شاگردانم میتوانند تکنیکهای نقاشی، روشهای مدلسازی و ایدههای ترکیببندی هنرمندان مشهور را بیاموزند.
از شاگردانم خواستم که از آثار راستین و ظریف آن نقاشان باستانی که شخصیت و معرفت بالایی داشتند، کپی کنند. میدانستم که آثار این نقاشان برای کودکان مناسب است. برای مثال، برای نقاشی منظره، برخی از نقاشیهای سلسلههای مینگ و چینگ را بهعنوان مدل انتخاب کردم. برای نقاشی قلممو، از آثار سلسله سونگ، دوره اوج نقاشی چینی، استفاده کردم. برای نقاشی پرندگان و گلها، از قطعات باستانی مربوط به فرم و روح بهعنوان مدل استفاده کردم.
پس از مطالعه سخنرانیهای استاد درباره هنر، اهمیت دقت را نیز درک کردم. بنابراین دقت شاگردان در نقاشی را نیز مورد توجه قرار دادم.
بسیاری از متخصصان از تدریس من تمجید کردهاند، ازجمله افرادی در کالجهای هنر، انجمنهای هنری، آکادمیهای نقاشی، و سایر مؤسسات حرفهای که هنر سنتی را حمایت میکنند. یک بار نمایشگاهی از کارهای شاگردم در آتلیه برگزار کردم. رئیس یک انجمن هنری گفت: «نمایشگاههای زیادی از هنر کودکان دیدهام، اما هرگز نمایشگاهی به این سطح بالایی ندیدهام.»
یک کارشناس آموزش هنر کودکان گفت که آتلیه من به کودکان آموزش میدهد زندگی را در قالب نقاشی سنتی بیان کنند و نقش خوبی در ارتقای ذائقه فرهنگی آنها داشته است.
آموزش منطقی شاگردان با مهربانی
با شاگردان با مهربانی رفتار و با آنها بهطور صریح و آشکار ارتباط برقرار میکنم. سعی میکنم از منظر آنها فکر کنم و با توجه به خصوصیات و شخصیتشان آنها را راهنمایی کنم. برخی از شاگردان هنگام سؤالکردن، مرا «مامان» صدا میزنند، اما بعد از آن از خجالت سرخ میشوند.
شاگردی بود که سالها در آتلیه من درس میخواند. او استعداد زیادی در نقاشی داشت، اما بسیار شیطنت میکرد. متوجه شدم که پدرش چند هفته برای بردن او نمیآید. معلوم شد که پدرش پس از سکته در بیمارستان بستری شد. از آن به بعد فقط نیمی از شهریه را از او گرفتم. علاوهبر این، از او خواستم که مراقب مادرش باشد و هرچه میتواند برای خانواده انجام دهد. بنابراین بسیار فهمیدهتر شد.
وقتی در دبیرستان بود، مادرش از من پرسید که آیا باید هنر بخواند یا رشته دیگری. با توجه به اینکه عملکرد تحصیلی شاگرد خوب بود و آموزش هنر برای خانواده او بسیار گران میشد، به شاگرد پیشنهاد کردم هنر را بهعنوان تخصصش و معماری را بهعنوان رشته اصلی خود انتخاب کند تا بتواند از آموختههای خود بهطور کامل استفاده کند.
از فرهنگ سنتی هم به او چیزهایی یاد دادم. حقیقت درباره دافا را به خانواده گفتم و همچنین چند ماجرا درخصوص اینکه چگونه فالون دافا از نظر ذهنی و جسمی به مردم بهره میرساند. مادرش از کمک، راهنمایی و آموزش من بسیار سپاسگزار بود.
به شاگردانم یاد دادم که چگونه رفتار کنند و افراد خوبی باشند و آنها را تشویق کردم. با نیکخواهی به کاستیهای آنها اشاره کردم تا بدانند چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است.
یک روز پسری خانههای زیبای زیادی کشید. سپس گروهی از هواپیماهای جنگنده را ترسیم کرد که همهجا را بمباران میکردند. وقتی از او پرسیدم که چرا بمبها را نقاشی میکند، گفت که چین باید جنگی را آغاز کند تا با فلان کشورها بجنگد و شهرهای آنها را از بین ببرد. میدانستم که این بهدلیل شستشوی مغزی ازسوی ح.ک.چ است که از سنین پایین به بچهها نفرت و جدال را آموزش میدهد. گفتم: «به این شهر زیبا نگاه کن. چگونه جرئت کنیم آن را بمباران کنیم؟ اگر شهرهای دیگران را بمباران کنیم، آنها حتماً شهر ما را بمباران خواهند کرد، پس آیا ما هم در خطر نیستیم؟ رابطه بین کشورها مانند رابطه بین مردم است و ما باید با یکدیگر دوست باشیم.» شاگرد هواپیماهای جنگنده و بمبها را از نقاشی خود حذف کرد. وقتی مادربزرگش برای بردنش آمد، با خوشحالی نقاشی اصلاحشدهاش را بالا گرفت و به او نشان داد و گفت که من به او عشق و صلح را یاد دادم.
پسر دیگری بود که خوشبیان و باهوش بود. سر کلاس بیتوجه بود و به گوشیاش نگاه میکرد. بارها با او صحبت کردم، اما فایدهای نداشت. فکر کردم: «آموزش به چنین کودکی سخت است. از او دست میکشم زیرا نمیتوانم او را تغییر دهم.»
یک روز، درحالیکه به مقالات تبادل تجربه همتمرینکنندگان در رادیو مینگهویی گوش میدادم، صبر و مهربانی بسیاری از تمرینکنندگان در آموزش شاگردانشان مرا تحت تأثیر قرار داد. شکاف بین خودم و همتمرینکنندگان را دیدم. تصمیم گرفتم ویژگیهای اخلاقیام را بهبود بخشم و صبورتر باشم.
به آن شاگرد گفتم: «متوجه شدم که بسیار باهوش هستی و دوست دارم گفتگوی خوبی با تو داشته باشم.»
وقتی این را گفتم، پسر کوچک با بیادبی پاسخ داد: «اگر چیزی برای گفتن داری، بگو!» فرهنگ سنتی احترامگذاشتن به معلمان دیگر وجود ندارد و بسیاری از شاگردان به معلمان خود احترام نمیگذارند.
با مهربانی به او گفتم: «نمیتوانی با معلمت اینطور صحبت کنی. چگونه معلم میتواند به تو خوب آموزش دهد، اگر حتی برایش احترام قائل نباشی؟ اگر یاد نگیری که به دیگران احترام بگذاری، در آینده برایت سخت خواهد بود که مورد احترام دیگران قرار بگیری.» او فهمید که اشتباه میکند و چیزی نگفت. صمیمانه ادامه دادم: «میدانم خیلی باهوشی و میخواهم به تو خوب یاد بدهم. اگر بتوانی در کلاس توجه بیشتری داشته باشی، در آینده در نقاشی بسیار خوب خواهی بود. آیا اعتمادبهنفس داری؟» سرش را تکان داد. گفتم: «تلفن همراهت را در طول کلاس کنار بگذار تا وقتت برای درسخواندن را تلف نکنی.»
او موافقت کرد و نگرانیام درباره خودش را احساس کرد. از آن به بعد، دست از حرفزدن برداشت و بدون اینکه در کلاس به گوشیاش نگاه کند، خیلی جدی شروع به کشیدن نقاشی کرد. مهارت نقاشیاش خیلی سریع بهبود یافت.
استاد بیان کردند:
«اغلب میگويم اگر همه آنچه كه شخص بخواهد، خير و سعادت ديگران باشد و اگر اين بدون كوچکترين انگيزه شخصی يا درک و فهم شخصی باشد، هرچه كه او بگويد شنونده را به گريه خواهد انداخت.» («خوشفکری»، نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)
قویاً معتقدم که اگر با شفقتی که در دافا تزکیه میکنم با آنها رفتار کنم، همه شاگردانم میتوانند در جهت بهترشدن تغییر کنند.
فا خردم را باز کرد
حوزه آموزش هنر کودکان نیز به محلی تبدیل شد که مردم در آن بهدنبال علایق شخصیشان میروند. افراد زیادی برای بهدستآوردن پول بیشتر، با انواع پروژههای پولساز آمدهاند.
همانطور که قبلاً به آن اشاره کردم، مسابقات مختلف، طرحهای پولساز هستند و مضامینی دارند که حزب را تجلیل میکنند. برخی از افراد مسابقاتی را برگزار میکنند و از کودکان میخواهند برای شرکت در آن، هزینهای پرداخت کنند. به شاگردان با توجه به مبلغی که به برگزارکنندگان پرداخته بودند جوایزی اهدا میشد.
من بهعنوان یک تمرینکننده دافا، همهچیز را با فا میسنجیم. هرگز در اداره مدرسه و شرکت در مسابقات، سود را در اولویت قرار نمیدهم. تصمیم گرفتم که فقط در مسابقات راستین شرکت کنم، نه مسابقات آمیخته با شستشوی مغزی سیاسی و منافع تجاری. ما شاگردان خود را راهنمایی میکنیم که آن چیزهای منحرف را نقاشی نکنند.
مسیر ما بسیار باریک است، اما نکته خارقالعاده این است که آثار ما که به اصول راستین و سنت پایبند هستند، اغلب در مسابقات مطرح در سطح استانی و کشوری جوایزی کسب میکنند. در مسابقات منطقهای و کشوری نیز مقام اول گروهی را کسب کردهایم.
برخی مسابقات بهدلیل آثار ما، بهتدریج معیارهای داوری را متعادل کردند. آنها از طبقهبندی آثار بدشکل و بهاصطلاح بدیع بهعنوان آثار خوب بهسمتی گرایش پیدا کردند که اکنون آثار سنتی را بهعنوان آثار خوب درنظر میگیرند. این تغییر را با تجزیهوتحلیل نمونه کارهای مسابقات قبلی دیدم.
یک بار آثار آتلیه ما در مسابقهای بود که توسط یک مقام هنری کشور حمایت میشد. در کشور به مقام اول دست یافتیم و نزدیک به ۲۰ مدال طلا کسب کردیم و یکدهم مدالهای طلای مسابقات را به خود اختصاص دادیم.
آثار کودکان قلب داوران را تحت تأثیر قرار داد و دبیرکل و دبیر کمیته برگزاری مسابقات از پکن پرواز و به شهر کوچک ما سفر کردند تا با افراد در آتلیه ما درباره آموزش هنر به کودکان مصاحبه کنند.
دبیر کمیته به من گفت: «داوران اساتیدی از بسیاری از دانشکدههای هنری و کارشناسان در زمینه آموزش هنر کودکان بودند. زمانی که آثار را بررسی کردیم، اساتید و کارشناسان ابتدا آثار شهرهای بزرگ را بررسی کردند و کیفیت آنها را متوسط عنوان کردند. یکی از داوران کار شاگردان شما را دید و فکر کرد که عالی است و هیجانزده آن را به سایر داوران توصیه کرد، درنتیجه همه داوران موافق بودند که آتلیه شما بسیار خوب آموزش داده است و کار شاگردان شما متمایز و با کیفیت بسیار بالاست.»
استاد بیان کردند: «... بازگشت به سنت، شما را در مسیر آسمان قرار میدهد ...» («آفرینشی نو»، هنگ یین پنج)
سخن پایانی
همه این دستاوردها به این دلیل امکانپذیر شد که دافا را تمرین کردم و مسیر سنتی و راستین آموزش کودکان را مطابق با آموزههای استاد دنبال کردم. دستاوردهای من نشان داد که مریدان دافا مظهر برتری در کار خود هستند، زیرا دافا را تمرین میکنند و خود را براساس استانداردهای بالا نگه میدارند.
ازآنجاکه از الزامات دافا پیروی میکنم و از استانداردهای بالا در تدریس استفاده میکنم، بسیاری از والدین حقیقت درباره دافا را درک، ح.ک.چ و سازمانهای وابسته به آن را ترک و از دافا و شاگردان دافا حمایت کردند.
آموزههای استاد به من کمک کرد آتلیه خود را در سالهای اولیه راهاندازی کنم. بعداً آموزههای استاد درباره موسیقی و رقص را مطالعه کردم، ویدئوهای اجراهای شن یون را تماشا کردم و طرحها و لباسهای باوقار، برازنده و زیبای اجراکنندگان را دیدم. بهنظر میرسید پسزمینه اتوماتیک از آسمان میآید، که بهطور غیرقابلمقایسه برتر و جادویی است.
استاد، شما بسیار بزرگ هستید، نهتنها برای هدایت تزکیه و نجات موجودات ذیشعور، بلکه هنر جدیدی را برای بشریت به ارمغان آوردهاید!
استاد بزرگ و نیکخواه، سپاسگزارم!
(مقاله منتخب ارسالی به وبسایت مینگهویی، به مناسبت بیستوچهارمین روز جهانی فالون دافا)
کلیۀ مطالب منتشرشده در این وبسایت دارای حق انحصاری کپیرایت برای وبسایت مینگهویی است. مینگهویی بهطور منظم و در مناسبتهای خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.