(Minghui.org) وقتی 19ساله بودم، به آسمان پوشیده از ابر اشاره کردم و به خواهر بزرگم گفتم: «قلبم مانند این آسمان پر از ابر است و هیچ آفتابی وجود ندارد.» امروز 73ساله هستم، قلبم مملو از آفتاب است، و غرق نور بودا هستم که از مردم می‌خواهد از حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری پیروی کنند.

فالون دافا در سلامتی من، هم از نظر جسمی و هم از نظر ذهنی، نقش بسزایی داشته است. اخلاقیاتم روز‌به‌روز پاک‌تر و بهتر شده است. معنای واقعی زندگی را درک می‌کنم، یعنی بازگشت به خود اصلی و واقعی فرد. به‌عنوان یک تمرین‌کننده دافا، احساس می‌کنم زندگی خوب است.

در 73سالگی سالم‌تر از 37سالگی‌ام هستم

از بچگی مریض بودم. در 34سالگی سردردهای شدیدم شروع شد. یک بار دچار سردرد شدم، بالا آوردم و اسهال و احساس ضعف هم داشتم. نمی‌توانستم یک لیوان آب را در دستم نگه دارم و مفاصل پایم تغییر شکل داده بودند. به هیپرپلازی، کله‌سیستیت (التهاب کیسه صفرا)، هیپرپلازی دهانه رحم، نشانگان منییر و غیره نیز مبتلا بودم. در 30سالگی، با این بیماری‌ها عذاب می‌کشیدم و هیچ احساس نشاطی نداشتم. برای زندگی تقلا و با سختی‌ها دست‌وپنجه نرم می‌کردم و خانواده ام نیز رنج می‌کشیدند. یک بار یکی از آشنایان شوهرم از من پرسید: «تو آنقدرها پیر به‌نظر نمی‌رسی، اما شوهرت باید تو را بیرون ببرد و همراهی‌ات کند. چه بیماری جدی‌ای داری؟»

پس از اینکه در مارس1998 شروع به تمرین فالون دافا کردم، متوجه شدم که رهایی از بیماری چه حسی دارد. استاد مرا از عذاب بیماری‌ها رهایی بخشیدند.

استاد بیان کردند:

«شاگردان فالون دافای ما بعد از مدتی تزکیه، تغییر زیادی در ظاهرشان روی می‌دهد. پوست آن‌ها نرم و لطیف و روشن و گلگون می‌شود. مسن‌ترها چروک صورت‌شان کمتر می‌شود، حتی تا حدی که چروک بسیار کمی باقی می‌ماند. این پدیده‌ها عادی هستند. غلو نمی‌کنم، چراکه بسیاری از شاگردان قدیمی که اینجا حضور دارند این را تصدیق می‌کنند. به‌علاوه‌، خانم‌های مسن‌تر عادت ماهانه‌شان برمی‌گردد، زیرا تمرین تزکیۀ بدن و ذهن به عادت ماهانه نیاز دارد تا بدن را تزکیه کند.» (سخنرانی اول، جوآن فالون)

حالا همکاران، همسایه‌ها و مردمی که حقایق را برایشان روشن می‌کنم به من می‌گویند: «صورت گلگونی داری!» چند روز پیش با همسایه‌ای برخورد کردم و او گفت: «تو واقعاً مرتب جوان‌تر و جوان‌تر می‌شوی و صورتت گلگون است.»

چند سال پیش وقتی تازه به این خانه‌ام نقل‌مکان کرده بودم، به در خانه این همسایه رفتم تا حقیقت را برایش روشن کنم و تازه در آن زمان فهمیدم که او مسیحی است. او در جوابم گفت: «من مخالفتی با تمرین فالون دافا ندارم. شما تمرین خود را انجام دهید و من تمرین خودم را انجام می‌دهم.» 9 سال از زمانی که به ساختمان او نقل‌مکان کردم می‌گذرد. حالا که می‌بیند از سلامتی بهتری برخوردار هستم، از طرز نگاهش به خودم می‌توانم تحسین او برای دافا را حس کنم.

یک مسیحی در محله‌مان هست که بسیار مهربان است و ذهنیت منفی‌ای ندارد. او گفت: «من دیده‌ام که تمرین‌کنندگان فالون دافای شما چهره‌های گلگونی دارند، از وضعیت سلامت خوبی برخوردارند، نگرش خوبی دارند و با دیگران مهربان هستند. بنابراین می‌دانم که فالون دافا خوب است.»

چند سال پیش من و شوهرم به زادگاه‌مان برگشتیم. در آنجا با خانواده خواهرشوهرم به یک مکان دیدنی در بالای کوهی رفتیم. داماد خواهرشوهرم به من اشاره کرد و گفت: «ما جوان‌ها حتی وقتی نفس‌نفس می‌زدیم و سعی می‌کردیم تندتر راه برویم، نمی‌توانستیم با شما همراهی کنیم.»

چند روز پیش با همسایه سابقم برخورد کردیم. او گفت: «اوه، شما دو نفر به این خوبی هستید و صورت‌هایتان گلگون است. شوهر من حالا در خانه سالمندان زندگی می‌کند.» گفتم: «می‌دانی که فالون دافا را تمرین می‌کنم. در تمرین ما: "با تمرین یک نفر، کل خانواده نفع می‌برند." (آموزش فا در کنفرانس فا در استرالیا)»

شوهرم شاهد این موضوع بوده است. در محیط وحشتناکی که حزب کمونیست چین (ح.‌ک.‌چ) شرور فالون گونگ (که فالون دافا نیز نامیده می‌شود) را مورد آزار و شکنجه قرار می‌دهد، او هرگز حرفی علیه تمرین من نزده، و در سکوت از من در انجام کارهایی که یک تمرین‌کننده دافا باید انجام دهد حمایت کرده است. او همچنین مورد محافظت دافا بوده است. بنابراین درحالی‌که نزدیک به 80 سال دارد، از سلامتی کاملی برخوردار است.

حل‌وفصل روابط بد کارمایی

بسیاری از اعضای خانواده‌ام در جریان جنبش‌های سیاسی قبلی که توسط ح.‌ک.‌چ راه‌اندازی شد مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. در جریان انقلاب فرهنگی، پدرم توسط اوباشی که ح.‌ک.‌چ فاسد تحریکشان کرده بود، با میله و تخته‌های چوبی تا سرحد مرگ مورد ضرب‌وشتم قرار گرفت. من به‌خاطر آن مورد تبعیض و تحقیر قرار گرفتم و فرصتی برای رفتن به مدرسه یا یافتن شغل نداشتم.

خواهر بزرگم خارج از شهر کار می‌کند و شوهرش یکی از مقامات حزب است. هر بار که مرا می‌دید، تئوری‌های ح.ک.چ را به من «آموزش می‌داد.» عصبانی می‌شدم و به او می‌گفتم: «ما در مسیرهای متفاوتی هستیم.» بعداً دیگر با خواهر بزرگم تماس نگرفتم. بدون توجه به اینکه در چه مناسبتی همدیگر را می‌دیدیم، نام خانوادگی او را به‌اضافه "یک مقام خاص" صدا می‌زدم که برایش شرم‌آور بود.

از پسرعمویم که همسر اولش را ترک کرده بود خوشم نمی‌آمد. در جلسه شورای خانواده پس از اعاده حیثیت پدرم، پسرعمویم درخواست کرد که همسر جدیدش را عضو شورا کند. من بلافاصله اعتراض کردم و گفتم: «اگر او به ما بپیوندد، من می‌روم.» پسرعمویم بسیار شرمنده شد، و من از آن زمان آن‌ها را نادیده می‌گرفتم.

پس از شروع تمرین دافا، به بسیاری از کارهای اشتباه گذشته‌ام فکر کردم، که نه‌تنها کارما به وجود آورد، بلکه روابط کارمایی بدی را با دیگران ایجاد کرد. با مطالعه فا متوجه شدم که رفتارم در گذشته خودخواهانه بود. خشمم را خالی می‌کردم تا به رضایت لحظه‌ای برسم، اما دیگران را آزار می‌دادم. متوجه شدم که باید احساساتم را رها کنم، خودخواهی را کار بگذارم، با مسائل با نیک‌خواهی روبرو شوم، تمام روابط بد کارمایی‌ای را که ایجاد کرده‌ام حل‌وفصل کنم، حقیقت را در مورد دافا به آن‌ها بگویم، وجدانشان را بیدار و کمکشان کنم که درستی و عدالت را درک کنند.

پس از رسیدن به این درک، تصمیم گرفتم اشتباهاتم را اصلاح کنم. هدایایی خریدم و به زادگاهم برگشتم تا از آن افراد دیدن کنم. وقتی با دیگران با حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری رفتار کردم، قدرتش واقعاً عالی بود. آن‌ها تحت تأثیر قرار گرفتند، به‌خصوص همسر پسرعمویم. او متوجه شد که من فقط چند سال از او کوچک‌تر هستم، اما بسیار جوان‌تر و پرانرژی به‌نظر می‌رسیدم. وی گفت که من بسیار خوشرو و مهربان هستم و به من بسیار غبطه می‌خورد.

به او گفتم: «دلیلش این است که فالون دافا را تمرین می‌کنم. شما هم می‌توانید آن را یاد بگیرید.» او بلافاصله گفت: «آیا می‌توانم آن را یاد بگیرم؟» در پاسخ گفتم: «بله. دفعه بعد که بیایم، جوآن فالون، کتاب اصلی فالون دافا، را برایتان می‌آورم.» او به من گفت که پس از اینکه جوآن فالون به دستش رسید، کلماتی را که نمی‌دانست با استفاده از فرهنگ لغت دانش‌آموزان دبستانی یاد گرفت، و شوهرش نیز به او یاد داد که کلمات را تشخیص دهد. او آهسته، اما با جدیت مطالعه می‌کرد. متأسفانه شوهرش (پسرعموی من) از آزار و شکنجه می‌ترسید و او را از یادگیری بیشتر بازداشت.

خواهر بزرگ‌تر من توسط تبلیغات ح.‌ک.‌چ شستشوی مغزی داده شده بود و در ابتدا درک نادرستی درباره فالون دافا داشت. وقتی به خانه‌اش رفتم، ناراضی به‌نظر می‌رسید. وقتی حقایق را برایش روشن کردم، از من روی برگرداند. بعداً دید که من تمام روابط بد کارمایی گذشته‌ام را حل‌وفصل کرده‌ام. درنهایت به من گفت: «تندخویی‌ات از بین رفته و سلامتی‌ات را دوباره به دست آوردی. این تمرین واقعاً خوب است.»

مقداری مطالب روشنگری حقیقت برایش بردم و او آن‌ها را پذیرفت. خواهرم پس از خواندن آن‌ها افکارش را با من در میان گذاشت. از او خواستم که آن‌ها را به فرزندانش نیز بدهد و بعد از اینکه فرزندانش هم مطالب را خواندند، آن‌ها را به دستگیره در همسایه‌شان آویزان کند تا افراد بیشتری از حقیقت آگاه شوند، و او این کار را کرد. مخصوصاً کتاب به‌یاد آوردن لطف استاد را خواند و به من گفت: «این کتاب را باید بین افراد بیشتری توزیع کنید، خیلی تأثیرگذار است.» پسر، عروس، دختر و داماد او همگی شکایت سال 2015 من از جیانگ (رئیس سابق ح.‌ک.‌چ که آزار و اذیت فالون گونگ را راه‌اندازی کرد) را امضا کردند. اکنون خانواده‌اش واقعاً خوب و سلامت هستند.

با شوهرم خوب رفتار کردم

من کوچک‌ترین دختر خانواده‌ام هستم. پدرم خارج از شهر کار می‌کرد و چهار خواهر بزرگ‌ترم در مدارس خارج از شهر درس می‌خواندند و در جاهای دیگر کار می‌کردند. مادرم از من مراقبت می‌کرد، او نمی‌خواست من هیچ کاری انجام دهم و هرچه را که می‌خواستم به من می‌داد. پدرم یک بار به من گفت: «مادرت لوست کرده، در آینده رنج می‌کشی.» منظورش را متوجه نمی‌شدم، چرا نمی‌خواست دخترش در رفاه باشد.

وقتی ازدواج کردم، تمام فکرم این بود که شوهرم باید مانند مادرم با من رفتار کند، اما همه‌چیز آن‌طور که انتظار داشتم پیش نرفت. آزاردهنده‌تر این بود که وقتی عصبانی بودم، شوهرم نمی‌دانست عصبانیتم از کجا آمده است و اغلب گیج می‌شد. او غذا را آماده می‌کرد و از من می‌خواست آن را بخورم، من در همان لحظه اول سرد برخورد و سرزنشش می‌کردم. وقتی حالم خوب بود، او به شوخی «همیشه حق‌به‌جانب» صدایم می‌کرد. زندگی مشترک ما برای سال‌ها سخت بود و هر دو نفر واقعاً خیلی رنج کشیدیم.

پس از تمرین دافا، مدام به خودم یادآوری می‌کردم: «او اولین کسی است که هر روز با او برخورد می‌کنم، او کسی است که هر روز بیشتر از هر کسی با او در تماس هستم، خانه جایی است که نمی‌توان افکار و اعمال واقعی را پنهان کرد، بنابراین بیشتر وابستگی‌های من در مسائل بی‌اهمیت خانواده منعکس می‌شود. باید خودم را به‌خوبی تزکیه کنم و از رفتار خوب با اطرافیانم شروع کنم.»

حتی گرچه این اصل فا را درک کردم، پیروی واقعی از آن چندان آسان نبود. برای مثال، یخی به عمق یک متر در یک روز منجمد نمی‌شود. نمی‌توانستم برخی از وابستگی‌ها را بیابم، و برخی دیگر به عادت تبدیل شده بودند، و کلمات سرزنش‌کننده و گلایه‌آمیز به‌طور تصادفی از دهانم بیرون می‌آمدند. در روند تزکیه‌ام، درد دلخراش و کشمکش درونی زیادی را تجربه کردم، اما تا زمانی که واقعاً تزکیه کنم، استاد نیک‌خواه کمکم می‌کنند تا از شر چیزهای بد در خودم خلاص شوم.

کم‌کم نگرشم عوض شد و اگر کار اشتباهی می‌کردم از شوهرم عذرخواهی می‌کردم. هر روز صبح او دیرتر از من بیدار می‌شد. برای شستشو و صبحانه برایش آب گرم آماده می‌کردم و هر روز این کار را انجام می‌دادم، همان کاری که مادرم در کودکی برای من انجام می‌داد. طی یکی دو سال اخیر دندان‌های او شروع به لق شدن کردند، و هنگام خرید مواد غذایی، توجه به نیازهای او بالاترین اولویت من شدند و سعی داشتم غذای باقیمانده را بخورم. اگر فالون دافا را تمرین نمی‌کردم، نمی‌توانستم این‌طور عمل کنم. وقتی در کتاب به‌یاد آوردن لطف استاد خواندم که استاد نودل و سوپ باقیمانده تمرین‌کنندگان را می‌خوردند، تحت تأثیر قرار گرفتم.

پارسال خواهرزاده‌ام یک لحاف پرِ غاز به من داد. به شوهرم گفتم: «این برای تو.» دو سال بعد، ناگهان متوجه شدم که در هوای سرد حالم خوب است. در گذشته در زمستان‌ها، هر شب وقتی به تختم می‌رفتم از تشک برقی برای گرم کردن پاهایم استفاده می‌کردم، اما در دو سال گذشته از آن استفاده نکرده‌ام. درحین انجام تمرینات حتی در دمای زیر صفر هم احساس سرما نمی‌کنم.

یک روز فکری به ذهنم خطور کرد: ازخودگذشتگی- لحاف پر غاز. ناگهان فهمیدم که استاد مهربان دیدند در این موضوع، اول دیگران را درنظر گرفتم و ترسم از سرما را از بین بردند. این باعث شد بفهمم و تجربه کنم که یک تغییر کوچک در ذهنم رشدی در شین‌شینگم است و درعین‌حال بدنم به بدنی الهی تبدیل می‌شود. شگفتی تزکیه در هر چیز کوچکی نهفته است.

هنگام مطالعه فا، اغلب فکر می‌کردم: «استاد، ای کاش زودتر در فالون دافا تزکیه می‌کردم.» پس از مطالعه سخنرانی‌های استاد در مکان‌های مختلف، واقعاً شروع به تغییر عقاید و تصورات بشری‌ام کردم و متوجه شدم که ازدواج توسط موجودات خدایی نظم و ترتیب داده شده است و زنان باید ملایم و باتقوا باشند. یاد گرفتم خودم را جای دیگران بگذارم، به دیگران فکر کنم و کم‌کم رفتارم را اصلاح کردم. با الهام از اصول حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری، با تغییر خودم، زندگی خانوادگی‌ام را هماهنگ‌تر کردم.

واقعاً دوست دارم تعداد بیشتری از افرادی که فالون دافا را درک نکرده‌اند، فرصتی برای خواندن کتاب اصلی فالون دافا، جوآن فالون، پیدا کنند. این کتابی است که زندگی صدهامیلیون انسان را تغییر داده است، چیزی که میلیون‌ها سال منتظرش بوده‌ایم و منبع شادی واقعی در زندگی است.

کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. بازنشر غیرتجاری این مطالب باید با ذکر منبع باشد. (مانند: «همان‌طور که وب‌سایت مینگهویی گزارش کرده است، ...») و لینکی به مقالۀ اصلی ارائه شود. در صورت استفاده تجاری، برای دریافت مجوز با بخش تحریریۀ ما تماس بگیرید.