(Minghui.org) من بهمدت 24 سال فالون دافا را تمرین کردهام و همیشه احساس کردهام که استاد نیکخواهانه از من محافظت و مراقبت میکنند. به همین دلیل است که تا اینجا پیش آمدهام و توانستهام در مسیری که استاد برایم نظم و ترتیب دادند، پیش بروم. وقتی لغزیدم، استاد به من کمک کردند برخیزم. وقتی راهم را گم کردم، استاد مسیر را به من نشان دادند. استاد نیکخواه در تمام طول این مسیر از من محافظت کردهاند، به من انگیزه بخشیدهاند و مرا تشویق کردهاند. من خوشبختترین موجود دنیا هستم.
بهبودی بیماری معدهام
بیش از 10 سال مشکل شدید معده داشتم. به همه بیمارستانهای بزرگ رفتم و داروهای چینی، غربی و سنتی را هم امتحان کردم، اما هیچیک فایدهای نداشتند. بهشدت زجر میکشیدم و خانوادهام بهشدت نگرانم بودند. ازآنجاکه چند سالی بود داروی چینی مصرف کرده بودم، همسایگانم با بوی تلخ و نامطبوع جوشاندۀ گیاهان چینی آشنا بودند.
پس از اینکه در سال 1997 تمرین تزکیه فالون دافا را شروع کردم، از اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری پیروی کردم و بیماری معدهام بهبود یافت. از آن زمان در وضعیت سلامتی خوبی هستم. 70سالگی را گذراندهام، اما خیلی سریع راه میروم. تمام کارهای خانه را هم انجام میدهم. همه اعضای خانوادهام از فالون دافا و بنیانگذار آن، استاد لی هنگجی، سپاسگزارند. همه کسانی که مرا میشناسند با مشاهدۀ من قدرت فالون دافا را درک کردهاند.
شرکتم در سال 2008 یک کارت بازپرداخت هزینههای پزشکی با محدودیت 30هزار یوآن به من پیشنهاد داد. وقتی پسرم آن را به خانه آورد و در مورد آن به من گفت، به او گفتم که من سالم هستم، زیرا دافا را تمرین میکنم و دیگر به آن نیاز ندارم. از او خواستم آن را پس بدهد تا به شخص دیگری بدهند.
من به نیکخواهی استاد و فوریت نجات موجودات ذیشعور آگاه شدم، بنابراین شروع کردم حقایق را بهصورت رو در رو برای مردم روشن کنم. پس از انتشار نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست، از فرصت خرید مواد غذایی استفاده کردم تا با مردم صحبت کنم، مطالب روشنگری حقیقت را پخش کنم و به مردم بگویم که چگونه از مزایای دافا بهرهمند شدهام. این برای کمک به مردم بود تا بفهمند دافا چقدر عالی است، از خطر رهایی یابند و آینده خوبی داشته باشند.
کسانی که با آنها ملاقات کردم با من رابطه تقدیری داشتند. برخوردهای ما توسط استاد نظم و ترتیب داده شده بود. هیچ فرصتی برای روشنگری حقیقت درباره دافا را از دست ندادم. به فروشگاهها و غرفههای فروشندگان میرفتم تا مردم را در مورد قدرت و ارزشمندی دافا آگاه کنم. یکی دو بار با صاحبان برخی از فروشگاهها یا فروشندگان صحبت کردم و آنها نمیخواستند از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) خارج شوند. بنابراین برای بار سوم یا تا زمانی که آنها موافقت میکردند به آنجا میرفتم. در تعطیلات و آخر هفتهها، برای روشنگری حقایق به مکانهای دور میرفتم.
سایر تمرینکنندگان راه مرا دنبال میکردند. آنها میخواستند تعداد بیشتری از موجودات ذیشعور حقیقت مربوط به فالون دافا را بشنوند. وقتی با افرادی برخورد میکردیم که با ما دعوا یا به ما فحاشی میکردند یا میخواستند ما را به پلیس گزارش دهند، تحت تأثیر قرار نمیگرفتیم. نمیخواستیم هیچ فرصتی برای نجاتشان را از دست بدهیم. بهصورت جداگانه با آنها صحبت میکردیم تا اینکه حقیقت را درک کردند.
بزرگترین شادی من این است که موجودات ذیشعور نجات یابند
در طول پاندمی، هرگز از بیرون رفتن بهمنظور روشنگری حقایق برای مردم، حتی برای یک روز دست نکشیدم. برچسبهایی حاوی یادداشتهایی در مورد نحوه درامان ماندن از پاندمی را نصب و نسخههای ویژهای از مطالب دافا را توزیع میکردم. حتی در جشنهای سال نو چینی، از صحبت با مردم دست نمیکشیدم. در یک روز میتوانستم حداکثر به ۱۴ نفر و حداقل به چند نفر کمک کنم از ح.ک.چ خارج شوند.
رویکردم این بود که فقط پس از اینکه فرد حقیقت را درک، و با خروج از حزب موافقت میکرد، مطالب اطلاعرسانی را به او میدادم. همچنین میگفتم: «بهطور خلاصه درباره فالون دافا با شما صحبت کردهام. اطلاعات دقیقتر را میتوانید در این مطالب اطلاعرسانی بیابید.» سپس از آنها میخواستم به خانه بروند و آن را بررسی کنند. آنها علاقهمند بودند مطالب را ببرند. اکثر آنها حتی از من تشکر میکردند.
یک بار خانوادهای در خیابان ما جشنی گرفته بودند. به کسانی که میآمدند میگفتم: «برای درک دقیق حقیقت درباره فالون دافا، لطفاً این بروشور اطلاعرسانی را به خانه ببرید و بخوانید.» همه در آنجا مشتاق بودند نسخهای از آن را دریافت کنند. بعد از اینکه تمام مطالبی را که با خودم داشتم به آنها دادم، از من خواستند که مطالب بیشتری برایشان ببرم. ظهر، وقتی به گروه مطالعه فا رفتم و به این موضوع اشاره کردم، برخی از تمرینکنندگان نگران امنیت من شدند. اما نجات موجودات ذیشعور را در اولویت قرار دادم، بنابراین برای برداشتن مطالب بیشتر به خانه رفتم.
آنها از من برای مطالب تشکر کردند. گفتم که اگر قرار است از کسی تشکر کنید، لطفاً از استاد دافا تشکر کنید، زیرا ایشان از ما خواستند که مردم را نجات دهیم. آنها سپس گفتند: «استاد دافا، متشکرم!» برایم بسیار شادیبخش بود که میدیدم افرادی با رابطه تقدیری حقیقت را درک میکنند و توسط دافا نجات مییابند!
بسیاری از سالمندان اغلب بیرون موزه جمع میشدند. آنها تمام صبح را همانجا دور هم مینشستند. مرتباً به آنجا میرفتم تا حقایق را روشن کنم، مطالب اطلاعرسانی دافا را در اختیار آنها قرار دهم و آنها را تشویق کنم از ح.ک.چ خارج شوند. یک روز که مطالب را ارائه کردم بیشتر آنها افراد بازنشسته بودند. همچنین به آنها کمک کردم از ح.ک.چ خارج شوند. بسیاری از آنها بعد از آن، از من تشکر کردند.
فقط یک پیرمرد که شبیه یک کارمند اداری بهنظر میرسید و برخی از مطالب را گرفته بود، گفت که مرا به پلیس گزارش میدهد. به او گفتم: «میدانم کارمند اداری بازنشسته هستید. در زندگیتان چیزهای زیادی را پشت سر گذاشتهاید، و این آسان نبوده است. بدون سلامتی، خوشبختی واقعی را درک نخواهید کرد.» همچنین در این مورد صحبت کردم که چگونه ح.ک.چ در بسیاری از جنبشهای سیاسیاش مردم خود را مورد آزار و شکنجه قرار داده است. گفتم: «ح.ک.چ تمرینکنندگانی را که مهربانی را تمرین میکنند مورد آزار و شکنجه قرار میدهد و تا آنجا پیش رفته است که اعضای بدنشان را درحالیکه هنوز زندهاند برداشته است. برای ح.ک.چ ارتکاب این همه اعمال بد، نهتنها مردم، بلکه خدایان را نیز عصبانی کرده است. آسمان آن را نمیبخشد و آن را از بین میبرد، که اکنون اراده آسمان است. مردم با خروج از ح.ک.چ و سازمانهای جوانان آن میتوانند امنیت خود را تضمین کنند و جان خود را نجات دهند.» او سرش را تکان داد و موافقت کرد که حزب را ترک کند. همچنین نسخهای از مطالب اطلاعرسانی را گرفت تا در خانه مطالعه کند.
حدود 20 سال، در هر شرایط آب و هوایی، مطالب دافا را هر روز در خیابانها و کوچهها توزیع کردهام. بهدنبال افرادی بودهام که با من رابطه تقدیری دارند تا نجاتشان دهم.
به بیش از 10هزار نفر کمک کردهام از ح.ک.چ خارج شوند. اما هنوز تا انجام کامل مأموریت و وظایفی که دافا به من داده است فاصله دارم. برای تحقق عهدم به انجام سه کار ادامه خواهم داد. استاد همیشه در کنار من هستند. بدون حمایت ایشان، بهسختی میتوانستم کاری انجام دهم. همهچیز توسط استاد انجام میشود. کمک به نجات موجودات ذیشعور بزرگترین لذت من است.
کمک به مأموران پلیس که مهربان باشند
در تابستان 2015 در یک سوپرمارکت حقایق را توضیح میدادم و شخصی که حقیقت را نمیدانست گزارش مرا داد. پلیس آمد و مرا به داخل خودرو خود کشاند و به اداره پلیس برد. سپس مرا به خانهام بردند تا آنجا را غارت کنند. مأموران گفتند که شخصی مرا بهدلیل تبلیغ فالون گونگ و پخش بروشور گزارش داده که بهگفته آنها خلاف قانون بود. آنها درنهایت بهزور وارد اتاق خوابم شدند تا کتابهای فالون دافا (فالون گونگ) مرا توقیف کنند.
به آنها گفتم: «این کتابهای دافا از زندگی من باارزشتر هستند. من بیش از 10 سال مشکل معده داشتم. داروهای چینی، غربی و سنتی مصرف کردم، اما بهبود نیافتم. لاغر شده بودم و با درد زندگی میکردم. این کتابها بودند که مرا نجات دادند. به همین دلیل است که امروز حالم خیلی خوب است.»
به روشی آرام به روشنگری حقایق برای آنها ادامه دادم و گفتم: «تمرینکنندگان فالون گونگ که با آزار و شکنجه روبرو هستند، بهرغم خطر دستگیری و محکومیت غیرقانونی، و حتی ازدست دادن جان خود، همچنان بر اعتقاد خود پابرجا ماندهاند و بهدنبال این هستند که به همه بگویند فالون گونگ یک فای راستین است. آزار و شکنجه فالون گونگ خلاف مقررات و قانون اساسی است. این غیراخلاقی است و خلاف اصول آسمانی است. دست از آزار و شکنجه آن بردارید و با تمرینکنندگان فالون گونگ با مهربانی رفتار کنید. امیدوارم مهربانی را انتخاب کنید و از شأن قانون و حقوق و منافع شهروندان مهربان محافظت کنید، زیرا این تنها کار درست است.» هرچه پرسیدند پاسخ و با حوصله توضیح دادم. با ادامه گفتگوی ما، فضا بسیار آرامتر شد. بعد از اینکه حقیقت را فهمیدند رفتند و به من آسیبی نزدند. واقعاً خوشحال شدم که مهربانی را انتخاب کردند.
دبیر جدید کمیته امور سیاسی و حقوقی در منطقه ما در پایان سال 2015، بهمحض گرفتن سِمتش به مأموران پلیس در هر شهرستان و شهر دستور داد تمرینکنندگانی را که علیه رهبر سابق ح.ک.چ، جیانگ زمین، شکایت کرده بودند، دستگیر کنند. یک روز اتومبیلی جلوی خانهام پارک کرد. چند مأمور پلیس بیرون آمدند و داخل شدند و قصد دستگیری مرا داشتند. آنها از من پرسیدند که آیا علیه رهبر ح.ک.چ شکایت کردهام؟ نیکخواهیام ظاهر شد و متوجه شدم که نمیخواهم آن مأموران پلیس علیه دافا مرتکب جرم شوند. بنابراین آرام شدم، لبخند زدم و گفتم: «من شکایتی علیه جیانگ و همچنین علیه مأموران پلیس محلی که در آزار و شکنجه فالون گونگ شرکت داشتند، ارائه کردم. اما مأموران پلیس محلی را مسئول کیفری درنظر نگرفتم، زیرا هنوز میخواستم به آنها فرصت توبه بدهم.»
«همه در چین باید از جیانگ شکایت کنند. مملکت به چه جایی رسیده است؟» سپس شروع به فهرست کردن جنایات جیانگ کردم و گفتم تعدادشان بیش از آن است که بتوان شمرد. آزار و شکنجه فالون گونگ یک فاجعه بوده است، بهویژه برای مردم. افراد در سیستمهای پلیس، دادستانی و قضایی بهمنظور ارتقاء رتبه، به دستگیری، بازداشت، اذیت و آزار و شکنجه تمرینکنندگان فالون گونگ کمک کردهاند. آنها از دستور جیانگ برای ارتکاب به این جنایات پیروی کردند که منجر به عواقب بدی برای خودشان شد. اصل آسمانی «خوبی پاداش دریافت میکند و بدی با عقوبت مواجه میشود» منجر به مجازات دههاهزار نفر از آنها شده است: برخی جان خود را از دست دادند. برخی زندانی شدند. برخی بهشدت بیمار شدند. و برخی نیز اعضای خانوادهشان بهطور منفی تحت تأثیر قرار گرفتند. میدانم که کار شما وظیفه شماست، اما نحوه اجرای آن هنوز به وجدان شما بستگی دارد. رفتار مهربانانه با دافا و تمرینکنندگان آن واقعاً محافظت از خودتان است. خدایان بالا از مردم مهربان محافظت خواهند کرد.»
آنها در سکوت به من گوش میدادند. هر از گاهی سعی میکردم از آنها تأییدیه بگیرم که آیا حرفهایم را درک کردهاند. آنها میگفتند بله. کمکم آرام شدند و لبخند زدند. کمی بعد به هم نگاه کردند و یکی از آنها گفت: «باید برویم.» آنها با لبخند از خانهام بیرون رفتند و آنجا را ترک کردند.
مشاهده آنها از زمانی که بهزور وارد خانهام شدند تا تلاششان برای دستگیریام، و درنهایت دور شدنشان درحالیکه لبخند بر لب داشتند، گویای خیلی چیزها بود. این اتفاق نشاندهنده تقوای عظیم و وقار فالون دافا، و نیکخواهی بیحدوحصر استاد است که برای ازبین بردن این آزار و شکنجه شریرانه متجلی شد. این تجربه باعث شد به تقدس و شگفتانگیز بودن چیزی که استاد بیان کردهاند عمیقتر پی ببرم:
«رحمت میتواند زمین و آسمان را هماهنگ کند، بهار را بیاوردافکار درست میتواند مردم دنیا را نجات دهد» («فا جهان را اصلاح میکند، هنگ یین 2)
مجموعه روشنگری حقیقت