(Minghui.org) من تمرین‌کننده قدیمی فالون دافا هستم که در سال 1994 تمرین را شروع کردم. طی بیش از 20 سال گذشته، هنگام گذر از آزمون‌ها و سختی‌ها، بارها لغزیده‌ام. به‌دلیل کیفیت ضعیف مادرزادی‌ام، فرصت‌های زیادی را برای تزکیه از دست دادم. فقط با حمایت نیک‌خواهانه استاد لی، بنیانگذار فالون دافا، توانستم تا امروز به تزکیه‌ام ادامه دهم.

در جامعه امروزی، اخلاقیات به‌سرعت رو به انحطاط است و مردم دست به هر کاری می‌زنند و برای شهرت و کسب منفعت مرتکب خطرات بزرگی می‌شوند. ذهن بسیاری از مردم به‌طور کامل درگیر کسب پول است.

در ژوئن2004، پس از مدت‌ها دوری به زادگاهم بازگشتم. با کمک یکی از هم‌تمرین‌کنندگان دافا، که مدیر یک شرکت معدن خصوصی بود، در آنجا شغلی پیدا کردم. مدتی بازرس کیفیت بودم. در آن زمان این شغل بسیار سودآوری بود که افراد زیادی به آن حسادت می‌کردند. بازرسان کیفیت عهده‌دار مسئولیت بازرسی وزن و درجه سنگ معدن زیرزمینی بودند. آن‌ها قدرت زیادی داشتند و بعد از مدیرِ بخش، بالاترین سمت را داشتند.

غلبه بر وسوسه گرفتن رشوه،‌ برای محقق ساختن عهد ماقبل‌تاریخی‌ام

به‌دلیل عملکرد و مدیریت ضعیف شرکت‌ها، دزدی و سرقت از معادن به یک امر عادی تبدیل شده بود. عده‌ای آشکارا برای منفعت مبارزه می‌کردند و همه از فساد آگاه بودند. حتی رئیس معدن هم برنامه بلندمدتی نداشت. هر بخش در معدن فقط نگران سود خودش بود. درمورد بازرسان کیفیت، تا زمانی‌ که با افراد مافوق رابطه داشتند و به آن‌ها رشوه می‌دادند، می‌توانستند رشوه بگیرند و دچار مشکل نشوند.

در آن زمان، هفت سال بود که دافا را تمرین می‌کردم و اصول فا در قلبم ریشه دوانده بود. می‌دانستم که باید تمام وابستگی‌ها به شهرت و نفع شخصی را از بین ببرم و تمام آزمون‌های خصوصیات اخلاقی‌ام را با موفقیت پشت سر بگذارم. تمرین‌کنندگان زیاد دیگری در بخش معدن ما بودند و همه ما می‌توانستیم از فساد اجتناب کنیم. سایر کارمندان نیز متوجه این موضوع می‌شدند. به‌عنوان تمرین‌کنندگان فالون دافا، همه ما می‌دانیم که باید نیک‌خواه باشیم و ضمن ملاحظه حال بقیه افراد، از تصویر و وجهۀ دافا محافظت کنیم.

در ابتدا، کار بازرس کیفیت برایم بسیار خسته‌کننده بود. مجبور بودم ساعت‌های طولانی در شیفت‌های چرخشی باشم، که پیروی از برنامه منظم مطالعه فا و انجام تمرین‌ها را برایم دشوار می‌کرد. مدتی بود که نمی‌توانستم با افکار درست به مسائل نگاه کنم. می‌خواستم استعفا بدهم و شغل راحت‌تری پیدا کنم. اما درنهایت به‌دلیل فشار ناشی از کسب درآمدی مناسب، تصمیم گرفتم کمی بیشتر در آنجا بمانم.

در این دوره، ازطریق مطالعه عمیق فا و تبادل تجربه با سایر تمرین‌کنندگان متوجه شدم که هنوز فا را براساس فا درک نکرده‌ام. استاد به ما گفته‌اند که پشت هر چیزی دلیلی وجود دارد. در منطقه‌ای که من مسئول رسیدگی به امور آن بودم بیش از 100 کارگر بودند، و برخی از گروه‌ها شامل افرادی می‌شد که مرتباً در رفت‌وآمد بودند. من به‌عنوان بازرس کیفیت، هر روز با کارگران تعامل داشتم، و این یک محیط عالی بود تا به فا اعتبار ببخشم و درباره حقیقت آزار و شکنجه به آن‌ها بگویم. وقتی فهمیدم این چیزی است که استاد برایم نظم و ترتیب داده‌اند، بسیار هیجان‌زده شدم و قول دادم که به‌خوبی عمل کنم و مسیری را که استاد نظم و ترتیب داده‌اند، دنبال کنم.

تعداد زیادی هفته‌نامه مینگهویی تهیه و بین کارگران توزیع کردم. ابتدا حقیقت را برای سرپرستان گروه روشن کردم، زیرا هر روز با آن‌ها در ارتباط بودم. آن‌ها به من احترام می‌گذاشتند، زیرا من همیشه مایل به کمک بودم، بنابراین صحبت با آن‌ها درمورد دافا سخت نبود. اکثر آن‌ها با خروج از حزب کمونیست چین (ح.‌ک.‌چ) و سازمان‌های وابسته به آن موافقت کردند. حتی برخی پیشقدم شدند و نام کارگران گروه‌‌شان را به من دادند و از من خواستند که به آن‌ها کمک کنم از ح.ک.چ خارج شوند. به سرپرست‌ها گفتم که خروج از ح.ک.چ موضوع بسیار مهمی است و هر کارگر باید شخصاً با آن موافقت کند.

ازآنجاکه کارها با رهبران گروه بدون مشکل پیش می‌رفت، هنگام صحبت با کارگران زیرزمینی، کمتر حواسم بود و با عجله صحبت می‌کردم. صرفاً وضعیت فعلی آزار و شکنجه را توضیح می‌دادم و به آن‌ها توصیه می‌کردم از ح.ک.چ خارج شوند. اما ازآنجا‌که کارگران هنوز حقایق مربوط به دافا را نمی‌دانستند، نگرانی‌های خاصی داشتند، بنابراین افراد زیادی با کناره‌گیری موافقت نکردند.

سپس فکر ‌کردم که مهارت‌های ارتباطی‌ام بسیار خوب است و مدت زیادی است که دافا را تمرین ‌کرده‌ام. پس چرا نمی‌توانم مانند سایر تمرین‌کنندگان به تعداد زیادی از افراد کمک کنم که کناره‌گیری کنند؟ بعد از چند روز تأمل متوجه شدم که اولاً احساس می‌کنم بسیار توانا هستم و محیط مناسبی دارم. اما به‌دقت آمادۀ این کار نمی‌شدم. دوم اینکه لحنم خیلی تند بود و ذهنیت نیک‌خواهانه‌ای نداشتم. سوم، منیتم مانع می‌شد و فشار روانی بر افراد وارد می‌کرد و باعث ناراحتی آن‌ها می‌شد.

پس از تشخیص این مشکلات، رویکردم را تغییر دادم و ابتدا با تواضع با افراد صحبت کردم، از آن‌ها راهنمایی خواستم و در حد توانم به آن‌ها کمک کردم. درحالی‌که با آن‌ها درمورد کار صحبت می‌کردم، نمونه‌هایی از آزار و شکنجه تمرین‌کنندگان فالون دافا توسط ح.ک.چ را فاش می‌کردم.

روز پرداخت در پایان ماه، برای همه لحظه شادی بود. سرپرستان گروه از صدها تا هزاران یوآن مخفیانه به من رشوه می‌دادند. از پذیرش هر پولی فوراً امتناع می‌کردم یا آن را پس می‌دادم و توضیح می‌دادم: «به‌عنوان یک تزکیه‌کننده دافا، هرگز رشوه نمی‌پذیرم. اما مطمئن باشید که همچنان تمام تلاشم را برای حل هر مشکلی که وجود دارد به‌موقع انجام خواهم داد.» برای سرپرست‌ها و کارگران باورپذیر نبود که من از قبول پول امتناع می‌کردم، بنابراین مرا به شام دعوت می‌کردند یا سعی می‌کردند هدایایی به من بدهند که آن‌ها را یکی پس از دیگری رد می‌کردم. به‌عنوان یک تمرین‌کننده فالون دافا، اصول فا را درمورد ازدست ‌دادن و به‌دست ‌آوردن درک می‌کردم و می‌دانستم که مطلقاً نمی‌توانم رشوه بگیرم. به آن‌ها گفتم: «همیشه مقدار واقعی و کیفیت واقعی سنگ معدن را به‌دقت ثبت خواهم کرد.»

کل منطقه معدن ازطریق کلام و از فردی به فرد دیگر متوجه شد که تمرین‌کنندگان دافا هدیه یا رشوه نمی‌پذیرند. همه کارگران واقعاً شخصیت اخلاقی بالای تمرین‌کنندگان را تحسین می‌کردند. سپس به آن‌ها گفتم که چگونه ح.ک.چ «حادثه خودسوزی تیان‌آنمن» را صحنه‌سازی کرد، تمرین‌کنندگان دافا را با استفاده از ابزارهای مختلف مورد آزار و اذیت قرار داد، و اینکه چگونه اعمال خوب پاداش و اعمال بد مجازات دریافت خواهند کرد. توضیح دادم که فقط با خروج از سازمان‌های ح.ک.چ می‌توانند در امان بمانند و آینده خوبی داشته باشند.

کارگران متوجه شدند که من پول و هدایای آن‌ها را قبول نمی‌کنم و به همین دلیل احساس کردند که صادق و قابل‌اعتماد هستم. بسیاری از افراد با خروج از ح.ک.چ موافقت کردند و حتی برخی به من مراجعه کردند تا کمکشان کنم از ح.ک.چ خارج شوند. بسیاری نیز از دوستان خوب من شدند. همه آن‌ها موافق بودند که فالون دافا خوب است.

ازآنجا‌که در کارم باملاحظه و مسئولیت‌پذیر بودم، مدیریت از من خواست که کل عملیات را مدیریت کنم. در آن زمان بسیاری از افراد از غذای کافه‌تریا شکایت داشتند. سرآشپز تحت فشار زیادی قرار داشت و استعفا داد، بنابراین از یک تمرین‌کننده خانم که آشپز فوق‌العاده‌ای بود دعوت کردم که سرآشپز شود. او کافه‌تریا را به‌خوبی اداره می‌کرد. با هزینه 6 یوآن برای هر نفر در روز، غذا خوشمزه بود و او حتی هر چند روز یک بار با دنده‌ها خورشت درست می‌کرد. همه از غذا راضی بودند. همه می‌گفتند که تمرین‌کنندگان صادق و قابل‌اعتماد هستند، همیشه به دیگران فکر می‌کنند و هرگز به چیزی که به آن‌ها تعلق ندارد، دست نمی‌زنند. تمام تبلیغات و دروغ‌های منتشرشده توسط رسانه‌های ح.ک.چ بی‌اثر شد.

بسیاری از افراد پس از اطلاع از حقیقت پذیرفتند که از ح.ک.چ خارج شوند. برخی اغلب از ما کتابچه‌های مینگهویی را ‌خواستند و ‌گفتند: «آنچه در آن‌ها نوشته شده درست است. تمرین‌کنندگان فالون دافا بسیار مهربان هستند. اما لطفاً مراقب امنیت خود باشید.» مدیر بخش معدن نیز بسیار خوشحال بود که دیگر مجبور به پرداخت رشوه نیست. او صمیمانه از ما تشکر کرد و با صدای بلند گفت: «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است!»

در پایان سال، هر شخص پاداشی را دریافت کرد که سزاوارش بود و همه برای جشن سال نو چینی به خانه رفتند. بسیار خوشحال بودم که اکثر کارگران حقیقت فالون دافا را درک و از ح.ک.چ کناره‌گیری کردند؛ آن به این معنی بود که در طول هرگونه فاجعه ایمن خواهند ماند.

نظم و ترتیب‌های عالی استاد برای من به‌منظور نجات مردم

بعد از سال نو، به معدن گفته شد که عملیات را متوقف کند و چند ماه خالی باشد. پس از اول ماه مه، ناگهان اخطار اضطراری دریافت کردیم مبنی بر اینکه هر بخش معدن باید فوراً گروه‌های معدن را سازماندهی کند و گزارش کار دهد.

فردای آن روز، معدن که مدت‌ها ساکت بود، پر از جمعیت شد. به ما ابلاغ شده بود که تولید در برخی معادن را متوقف و فقط روی معادن باکیفیت تمرکز کنیم. من و فردی دیگر مسئول بازرسی و پذیرش سنگ معدن از معادن مرغوب در سه بخش معدن بودیم. به‌شدت سرمان شلوغ بود، اما خوشحال بودم که می‌توانم با کارگرانی که بسیاری از آن‌ها تازه‌کار بودند درباره فالون دافا صحبت کنم. به هریک از آن‌ها درمورد وضعیت فعلی آزار و شکنجه، علت بلایای طبیعی و انسانی، و همچنین «سنگی با حروف مخفی» گفتم که در گوئیژو کشف شده و عبارت «ح.ک.چ نابود خواهد شد» رویش نقش بسته است. سپس آن‌ها را تشویق کردم که از ح.ک.چ خارج شوند.

معمولاً تا ظهر گرم بود و بیشتر افراد استراحت می‌کردند. اما با توجه به جابجایی بالای گروه‌ها می‌دانستم که شانس زیادی برای صحبت با تعدادی از کارگران جدید ندارم. ازاین‌رو به‌دنبال یافتن فرصت‌هایی برای ارتباط با آن‌ها بودم. از ماه مه تا پایان سال، در پنج بخش مختلف معدن کار و با هم‌تمرین‌کنندگان همکاری کردم تا با همه افراد در آن بخش‌ها درباره دافا صحبت کنم. محیط برای روشنگری حقیقت واقعاً خوب شد.

بعداً به بخش دیگری منتقل شدم و مسئول قیمت‌گذاری و بازرسی کیفیتی بخش‌‌های زیرزمینی شدم. پس از چند روز مطالعه فا و انجام تمرینات و همچنین کمک همکارانم، به تکنیک‌های اولیه مهندسی که موردنیاز بود تسلط یافتم.

در محیط کار جدید می‌دانستم که باید به اعتباربخشی به فا و روشنگری حقیقت برای همه حفار‌های سنگ زیرزمینی، باربرها، معدن‌چیان، تکنسین‌های بخش و مدیران شرکت ادامه دهم. طی آن دو سال از تک‌تک معادن زیرزمینی در 9 بخش گذشتم و با افراد زیادی آشنا شدم. صمیمانه زیبایی فالون دافا را به اکثر آن‌ها منتقل کردم. آن‌ها فهمیدند که دافا یک تمرین صالح از مدرسه بوداست و به مردم می‌آموزد که مهربان و نیک‌خواه باشند. واقعاً برایشان خیلی خوشحال و شاهد بودم که دافا چقدر معجزه‌آسا است. متوجه شدم که فقط زمانی می‌توانیم چنین تجربیاتی داشته باشیم که وابستگی‌هایمان را رها و بر کمک به استاد برای نجات مردم تمرکز کنیم.

درواقع آزار و شکنجه در منطقه ما از شدید‌ترین آزار و شکنجه‌ها در کل کشور بود. اما ازآنجا‌که بسیاری از تمرین‌کنندگان دافا در اینجا هستند که همگی نقش خود را برای نجات مردم ایفا می‌کنند، اکثر سرپرستان شرکت می‌دانستند که فالون دافا خوب است و تمرین‌کنندگان فقط به سود دیگران فکر می‌کنند.

زمانی مدیرکل شرکت به من اطلاع داد که طی چند روز آینده، مأموران پلیس برای انجام بازرسی می‌آیند و اینکه می‌خواهد تمرین‌کنندگان دافا طی آن مدت در خانه بمانند. پس از آن متوجه شدیم که یکی از صاحبان معدن به مقدار درآمد سایر صاحبان حسادت می‌کرد و به پلیس گزارش داد که تعدادی تمرین‌کننده فالون دافا در شرکت هستند. پلیس فقط به‌صورت تشریفاتی آمد. بعداً شنیدم مالکی که گزارش ما را داده بود برای افتتاح معادن به مکان دیگری رفت و درنهایت پول زیادی از دست داد.

ازطریق صحبت با تمرین‌کننده‌ای دیگر متوجه شدم که در آن شرکت دیگر، هیچ تمرین‌کننده دافایی نیست. سپس هم‌تمرین‌کننده‌ای کمکم کرد تا در آن شرکت، شغلی به‌عنوان مدیر بازرسی پیدا کنم. می‌دانستم که این نظم و ترتیب استاد است و بسیار خوشحال بودم، زیرا به این معنی بود که با افراد جدیدی آشنا می‌شوم.

کارگران بیشتری را استخدام کردم، ازجمله برخی از تمرین‌کنندگان فالون دافا، تا شرکت به‌خوبی کار کند و افراد دارای رابطه تقدیری با دافا را نجات دهیم. برخی از آن‌ها هیچ‌گونه تجربه کار در معدن نداشتند، اما به هر کدام تا زمانی که توانستند مستقل کار کنند، آموزش دادم.

به‌لطف تلاش‌های همه، بروشورهای فالون دافا خیلی زود در تمام بخش‌های معدن زیرزمینی و نیز در بخش تدارکات شرکت توزیع شد. مدیرکل شرکت نیز به خوبیِ فالون دافا و اینکه تمرین‌کنندگان واقعاً افراد خوبی هستند، پی برد و تصمیم گرفت از ح.ک.چ کناره‌گیری کند.

دو سال بعد برای انجام کارهای بازرسی به دفتر مرکزی منتقل شدم. به‌وضوح می‌دانستم که استاد آرزوی من برای کمک به نجات افراد بیشتری را برآورده کرده‌اند.

طی چند سال گذشته، گرچه برای کمک به نجات مردم سخت کار کرده‌ام، در تزکیه شین‌شینگم خوب عمل نکرده‌ام. هنوز رنجش و ذهنیت خودنمایی دارم. وقتی اختلافی وجود داشت، تمایل داشتم دیگران را سرزنش کنم و فرصت‌های زیادی را برای پیشرفت هدر دادم. این بزرگ‌ترین حسرت من طی این سال‌ها بوده است.

بالاخره فهمیدم چیزهایی که یک فرد با آن‌ها روبرو می‌شود، چه خوب و چه بد، همه ناشی از کارمای زندگی‌های قبلی او هستند. عمر شخص در مقایسه با تاریخ پنج‌هزارساله چین فقط یک چشم به هم زدن است. تمام رؤیاها و آرزوهایی که برای شهرت و ثروت داریم ناپدید خواهند ‌شد. فقط با همگون شدن با دافا و کمک به استاد لی در اصلاح فای جهان می‌توانیم واقعاً به وضعیت عاری از خودخواهی دست یابیم و وارد کیهان جدید ابدی شویم.

کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. بازنشر غیرتجاری این مطالب باید با ذکر منبع باشد. (مانند: «همان‌طور که وب‌سایت مینگهویی گزارش کرده است، ...») و لینکی به مقالۀ اصلی ارائه شود. در صورت استفاده تجاری، برای دریافت مجوز با بخش تحریریۀ ما تماس بگیرید.