(Minghui.org) درود استاد بزرگوار! درود هم‌تمرین‌کنندگان!

من در بوئنوس آیرس زندگی می‌کنم و در سال ۲۰۱۳ تمرین فالون دافا را شروع کردم.

قصد ندارم تجربه‌ بزرگی را به اشتراک بگذارم یا درباره دستاوردهای بزرگی صحبت کنم. در‌عوض می‌خواهم درباره تجربه‌ای کوچک و ساده، پر از زمین‌خوردن‌ها و فراز‌ونشیب‌ها، مملو از وابستگی‌ها، عقاید و تصورات و ذهنیت بشری برایتان بگویم. وقتی این را می‌نویسم همچنان احساس می‌کنم از یک تزکیه‌کننده‌ واقعی بودن فاصله زیادی دارم.

دوستم اخیراً عبارت روی پوستری را برایم خواند که روی تیر چراغ برق نصب شده بود: «غبطه‌خوردن و حسادت را برای همیشه از بین ببرید.» او آن را دو بار با صدای بلند خواند.

شنیدن این عبارت مرا متعجب کرد، اما در آن زمان فکر نمی‌کردم به من ربطی داشته باشد. ما می‌دانیم که هیچ‌چیزی تصادفی نیست و استاد یک بخش کامل در جوآن فالون را به حسادت اختصاص داده‌اند. استاد به‌وضوح به ما می‌گویند: «...بنابراین مجبورید حسادت را از بین ببرید.» (سخنرانی هفتم، جوآن فالون)

همیشه به وابستگی به حسادت فکر می‌کردم. خودم را بررسی می‌کردم و درباره تمام وابستگی‌هایی که درنهایت بخشی از حسادت هستند فکر می‌کردم. اگر حسادت سرچشمه همه یا تقریباً همه وابستگی‌های بشری باشد، پس حسادت نمایانگر جنبه بشری ما است؛ «منی» که برای تزکیه خود‌مان باید آن را رها کنیم.

چند روز پس از خواندن آن پوستر، حسادت به شوهرم آشکار شد: تمام رنجشم، احساس بی‌عدالتی، تکبر، وابستگی به مُحِق بودن، برتری و سایر وابستگی‌هایم آشکار شدند. حتی افکاری که متعلق به من نبودند کم‌کم سر بر آوردند. نتوانستم آن‌ها را در لحظه‌ای که ظاهر ‌شدند شناسایی یا رد کنم. صداهایی به من می‌گفتند که نمی‌توانم به استاندارد برسم، پس چرا به تمرین ادامه دهم. خودم را متقاعد ‌کردم که باید مطالعه فا را کنار بگذارم و تمرینم را یک سرگرمی درنظر بگیرم. افکار منفی دیگری هم داشتم.

می‌خواستم همه‌چیز را رها کنم، ازجمله آمدن به این کنفرانس فا، اما نمی‌خواستم وابستگی‌هایم را رها کنم. شمارش معکوس برای کنفرانس شروع شد، سه هفته فرصت داشتم که به درونم نگاه کنم و به مسیر اصلی برگردم.

من در نبردی درونی بین جنبه بشری و بخش آگاهم زندگی می‌کنم. شاید آنقدرها هم که در ظاهر به‌نظر می‌رسد بد نباشد، زیرا آن را از جنبه بشری‌ام ارزیابی می‌کنم. فکر می‌کنم این نبرد درونی به من کمک کرده است تا برخی مسائل را عمیق‌تر ببینم و امیدوارم به ازبین ‌بردن تعداد بیشتری از وابستگی‌هایم کمک کند و شین‌شینگم را ارتقا دهد.

اهمیت مطالعه آموزه‌ها

درحال‌حاضر احساس می‌کنم که در میان طوفان ایستاده‌ام و درد بسیار زیادی دارم. هنوز نمی‌دانم چگونه می‌توانم از آن عبور کنم، بنابراین با ساده‌ترین و مهم‌ترین موضوع شروع کردم: مطالعه فا.

نداشتن مطالعه فا یکی از دلایلی است که چرا به این وضعیت رسیدم، زیرا فایی ندارم که بتوانم خودم را با آن ارزیابی کنم، به درون نگاه کنم و وابستگی‌هایم را از بین ببرم. اخیراً شرکت در مطالعه گروهی فا را از سر گرفته‌ام. گرچه هر روز با افکارم در جدال و چالش هستم، اما این راهی است که معتقدم باید طی کنم.

در سال‌های اخیر تغییرات مهمی در محیطم داشتم، به‌خصوص بعد از ازدواج و داشتن دو فرزند که با فاصله تقریباً یک سال و نیم متولد شدند. این وضعیت باعث شد اولویت‌هایم تغییر کند. دیگر آن‌طور که می‌خواهم وقت آزادم ندارم یا نمی‌توانم وقت آزادم را به میل خودم سازماندهی کنم، و دو کودکم در سنی هستند که نیاز به توجه زیادی دارند.

اگرچه می‌دانستم که باید محکم باشم و به مطالعه فا ادامه دهم، نمی‌توانستم استمرار آن را حفظ کنم، نمی‌توانستم خودم را با تغییرات وفق دهم، و می‌دانستم که درحال لغزش هستم. علاوه‌بر این، مدام اختلافاتی با شوهرم داشتم که ناشی از این بود که از او رنجش به دل داشتم و حس می‌کردم مورد بی‌انصافی قرار گرفته‌ام. وضعیت روحی‌ام مثل فردی عادی شده بود.

نمی‌توانستم درک کنم که اکنون این محیط تزکیه من است و باید از آن برای بهبود خودم استفاده کنم. وقتی با مشکلاتی مواجه می‌شدم نمی‌توانستم خودم را تزکیه کنم و از تعارضات به‌عنوان فرصت استفاده کنم. درعوض واقعیت جدیدم را رد می‌کردم. گرچه فا را می‌خواندم، اما هر بار مطالعه‌ام کمتر و کمتر می‌شد یا نمی‌توانستم تمرکز کنم. گاهی به‌خاطر شرایطم نمی‌خواستم مطالعه کنم.

به این ترتیب چرخه‌ای معیوب شکل گرفت. به همان اندازه که می‌خواستم سرپا بمانم، شرایط جدیدم مرا «غرق» می‌کرد. این وضعیت همچنین شروع به جدا کردن و دور کردن من از سه کاری کرد که ما مریدان دافا باید انجام دهیم، زیرا احساس می‌کردم لایق مطالعه فا نیستم. با تمام این افکار منفی که ذهنم را تحت فشار قرار می‌داد، احساس می‌کردم مغلوب شده‌ام.

طوری درباره موقعیتم فکر می‌کردم که انگار فردی عادی هستم. اختلاف و مشکلات را نمی‌خواستم. تمایلی نداشتم خودم، منیتم، را رها کنم. همچنان به‌جای اینکه به نجات مردم فکر کنم به افکار، تمایلات و احساساتم وابسته بودم. خودخواهی‌ام ایمانم را مدفون کرده بود.

می‌دانم که دو وابستگی با من مداخله می‌کردند: احساسات‌ و عدم بردباری.

درباره احساسات

همیشه فردی بسیار عاطفی بودم. نه‌تنها تحت ‌تأثیر تمایلات و احساساتم قرار می‌گیرم، بلکه بسیاری از موقعیت‌ها را براساس احساسات ارزیابی می‌کنم. در طی نوشتن این تجربه متوجه شدم که احساسات زمانی به وجود می‌آیند که افکار درستی نداشته باشم. وقتی حرفم، کردار و افکارم ضعیف باشد، درست، منطقی و خردمندانه نباشد، احساسات وجود دارد. و وقتی کسی در وضعیت درستی نباشد، نیروهای کهن می‌توانند از آن احساسات برای مداخله با ما استفاده کنند.

حتی با وجود اینکه به ازبین ‌بردن احساسات لایه‌به‌لایه ادامه می‌دادم، بازهم ظاهر می‌شدند. فای استاد بسیار واضح است: «اگر احساسات را قطع نکنید، نمی‌توانید تزکیه کنید.» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)

ازآنجاکه به احساسات چسبیده بودم، درک نادرستی درباره برخی موقعیت‌ها داشتم و فراموش می‌کردم که هر موجودی مسیر خودش را دارد و دست به انتخاب‌های خودش می‌زند. برای مثال، از خویشاوندانم مراقبت می‌کردم، درحالی‌که افرادی دیگر با شرایط بهتری برای انجام این کار وجود داشتند، به این فکر می‌کردم که این رابطه تقدیری یا بدهی‌ای است که از دوره زندگی دیگری به آن‌ها بدهکارم. آزادانه درباره زندگی خواهر و برادرم و تصمیماتی که باید بگیرند نظر می‌دادم یا خودم را متعهد به انجام وظایف خاصی می‌دانستم.

می‌دانم که فرد درقبال خانواده تعهدات و مسئولیت‌هایی دارد، اما در اینجا درباره موقعیت‌هایی صحبت می‌کنم که در آن‌ها مسائل را از منظر فا نمی‌بینیم.

شوهرم نیز فالون دافا را تمرین می‌کند. ممکن است کسی فکر کند که این کار را آسان‌تر می‌کند. اما در میان اختلافات و موقعیت‌های روزمره، همیشه به یاد ندارم که او هم‌تمرین‌کننده‌ام است. وقتی خواهان هماهنگی در زندگی مشترک و زندگی روزمره‌مان بودم و اینکه درگیری‌های کمتری وجود داشته باشند، سختی‌ها بیشتر می‌شدند. به‌نظر می‌رسید نیروهای کهن مسائل را تقویت می‌کردند تا بدتر یا حتی افراطی به‌نظر برسند.

احساساتی ‌بودن عامل دیگری بود که خودآگاه اصلی‌ام را تضعیف کرد. مرا از تفکیک و شناخت افکارم بازمی‌داشت. انتظار داشتم شوهرم به من کمک کند یا اینکه او را مقصر شکست‌ها و کاستی‌هایم می‌دانستم، اگرچه در ظاهر چنین چیزی را انکار می‌کردم. امیدوار بودم که او کمکم کند تا پیشرفت و مشکلاتم را حل کنم.

همچنین فکر می‌کردم که وابستگی عاطفی به فرزندانم ندارم، اما به خودم دروغ می‌گفتم. هر کاری مربوط به بزرگ کردن یا تربیت آن‌ها، قلبم را تکان می‌داد. حتی وقتی شوهرم برای آن‌ها محدودیت‌هایی تعیین می‌کرد، گریه می‌کردم. هرچه بیشتر سعی می‌کردم آن‌ها راضی نگه دارم، اوضاع بدتر می‌شد. آن‌ها بیشتر به من وابسته می‌شدند، اما خوشحال هم نبودند. گریه می‌کردند و فریاد می‌زدند و نمی‌توانستند بخوابند. به‌نظر می‌رسید بیش از حد به من وابسته هستند.

درباره بردباری

دومین چیزی که احساس می‌کنم درحال‌حاضر با من مداخله می‌کند، نداشتن بردباری است. در تزکیه‌ام واقعاً شکیبایی و استقامت را تزکیه نکردم، بنابراین اکنون کوهی شکل گرفته است.

استاد به ما آموختند: «در صبر و شکيبايی، فداکاری هست.» («کوتاهی‌ نداشتن»، نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)

برای سال‌های زیادی فداکاری کردن را نادیده می‌گرفتم. یا مواردی را انتخاب می‌کردم که آسان بودند، مثلاً وقتی مدیتیشن می‌کردم، یک بار آن را در وضعیت لوتوس (قرار دادن هر دو پا به‌حالت ضربدر) انجام دادم، و سپس هرگز آن را تکرار نکردم.

شاید چون در ظاهر مطیع یا مهربان به‌نظر می‌رسم، به‌نظر نمی‌رسد که درگیر محنت‌های بزرگی هستم که مرا ترغیب می‌کنند در تزکیه سریع باشم و عقب نمانم. قبلاً اینکه کاری انجام دهم یا نه، به خودم بستگی داشت. می‌توانستم برنامه کاری‌ام را مدیریت کنم و چون با خواهرم زندگی می‌کردم، آسایش خاصی داشتم. در ظاهر به‌نظر می‌رسید خیلی تلاش می‌کنم، اما تزکیه‌ام در سطح بسیار پایین و پر از خودخواهی بود.

اما وقتی وضعیتم تغییر کرد، توانایی ضعیفم برای فداکاری واقعی به‌منظور حرکت به جلو، آشکار شد. همچنین نمی‌خواستم فشار را تحمل کنم. تمایلم به فرار و اجتناب از دشواری، فقدان شکیبایی‌ام را آشکار کرد.

با آزمون‌هایی روبرو شدم و نتوانستم آن‌ها را پشت سر بگذارم یا تلاشی برای رشد و پیشرفت کنم. روزی با شوهرم دچار اختلافی شدم. گریه کردم، زیرا احساس می‌کردم از من خواسته شده که مانند هن شین باشم و بردباری‌ام را افزایش دهم. می‌خواستم امتحان را با موفقیت بگذرانم، حتی اگر به معنای خزیدن از میان پاهای کسی بود. عمیق‌ترین درد را در قلبم احساس می‌کردم: احساس می‌کردم که مرا مجبور می‌کنند منیتم را خرد کنم و از آن جدا شوم و فروتن باشم.

همچنین در سطح خودم فهمیدم که توانایی هضم تلخی مستلزم ازبین ‌بردن وابستگی به غرور، تکبر، برتری‌طلبی، صحبت‌کردن طوری که گویی حق با من است، و تزکیه فروتنی است.

در این جنبه از تزکیه بردباری، هنوز خیلی کوتاهی دارم و راه زیادی در پیش دارم.

بازیابی خوداگاه اصلی‌ام

حالت افسردگی و منفی‌نگری‌ام، طرز تفکر «نمی‌توانم»، خودآگاه اصلی‌ام را تضعیف می‌کرد. احساس می‌کردم ماده‌ای سیاه که کنترلم می‌کند مرا پوشانده است.

گرچه «بیماری» وجود نداشت، اما مانند چیزی بود که استاد توضیح می‌دهند:

«هفتاد درصد ذهنی و سی درصد جسمی است. معمولاً شخص ابتدا از نظر ذهنی فرو می‌ریزد و ذهن نمی‌تواند از پسِ آن برآید.» (سخنرانی اول، جوآن فالون)

این حالت در مواجهه با یک موقعیت یا تعارض ظاهر و عمیق‌تر می‌شد‌. خودم را در لحظه‌ای از ناامیدی کامل می‌دیدم که در آن می‌دانستم دو انتخاب دارم: مسیر فردی عادی را در پیش بگیرم یا فا را دنبال کنم.

به این نتیجه رسیدم که تنها راهی که می‌توانم خودآگاه اصلی‌ام را تقویت کنم، خواندن آموزه‌ها است. مطالعه فا کمکم کرد به درون نگاه و دوباره با خودم مانند یک تمرین‌کننده رفتار کنم. گرچه نگاه واقعی به درون به آسانی گفتن آن نیست، اما کمکم کرد که هشیار باشم و خودآگاه اصلی‌ام را تقویت کنم.

درحال مطالعه، انواع‌واقسام افکار و احساسات به ذهنم خطور می‌کرد: طرد شدن، نفرت، نوسانات خلقی از لحظه‌ای به لحظه دیگر. اما با ادامه مطالعه، این مواد منفی ضعیف شدند.

چیزی که کمک کرد این بود که هرگز از ارتباط با گروه تمرین‌کنندگان محلی دست نکشیدم. برای بهبود خودم از هر موقعیتی استفاده می‌کردم و به هر تبادل تجربه‌ای گوش می‌دادم.

توانستم در سطح عمیق‌تری درک کنم که تزکیه ازطریق اختلافات به چه معناست و چرا فا می‌گوید که ما در میان اختلافات، با عبور از موقعیت‌هایی که سخت و پیچیده به‌نظر می‌رسند، گونگ (انرژی تزکیه) را به دست می‌آوریم.

می‌دانیم که فالون دافا از ما می‌خواهد خود را در جامعه تزکیه کنیم و از اختلافات دوری نکنیم. خواندن جوآن فالون در گذر از میان مشکلات بسیار خوب است. متأسفانه وقتی فرصتی برایم بود که آزمایشی را پشت سر بگذارم، نتوانستم آن را با استاندارد فا ارزیابی کنم.

می‌دانستم که باید با پذیرش اینکه آزمایش‌ها، اختلافات و مشکلات بخشی از مسیر تزکیه ما هستند، شروع کنم. ما باید آن‌ها را بپذیریم و از آن‌ها استفاده کنیم، زیرا آن‌ها می‌آیند تا بتوانیم خودمان را براساس فا بهبود بخشیم.

همچنین باید هشیار باشیم، زیرا نیروهای کهن نقاط ضعف ما را می‌دانند و منتظر هر فرصتی هستند تا از آن‌ها سوءاستفاده کنند و عنوان تمرین‌کننده را از ما بگیرند. وقتی به این موضوع فکر می‌کنم قلبم به درد می‌آید، اما درعین‌حال آن‌ها را می‌پذیرفتم و قاطعانه ردشان نمی‌کردم.

می‌خواهم درباره مهم‌ترین درکم در این خصوص به شما بگویم که چگونه بر آن حالت و همه چیزهایی که مرا کنترل و سعی می‌کردند مرا در خود فرو برند، غلبه کردم. پاسخ را نیز در فا یافتم.

برای تغییر وضعیتم باید کاری بیشتر از این انجام می‌دادم که صرفاً به درون نگاه کنم و منتظر بمانم تا بتوانم خودم را ارتقا دهم و وابستگی‌ها و عقاید و تصوراتم را پیدا کنم. مجبور بودم کاری بیشتر از این انجام دهم که صرفاً فکر کنم که فا در مرحله‌ای به من کمک می‌کند؛ باید در فا جذب ‌و از آن حالت منفعل بودن خارج ‌می‌شدم.

باید فعال و هشیار می‌شدم، مسئولیت خودم و افکارم را برعهده می‌گرفتم تا آنچه را که می‌خواست با من مداخله کند با قدرت رد کنم. باید محکم و پایدار باشم تا اینکه فا به من اجازه دهد سپری تخریب‌ناپذیر ایجاد کنم تا آن مواد منفی نتوانند وارد میدان بُعدی‌ام شوند.

امیدوارم تجربه‌ام بتواند به کسانی که مدتی است در وضعیت منفی یا افسردگی بوده‌اند و هنوز نتوانسته‌اند از آن بیرون بیایند کمک کند.

ذره‌ای از دافا

در تمام این سال‌ها از زمانی که تمرین فالون دافا را شروع کردم، شادی و موهبت حاصل از این را احساس کرده‌ام که بخشی از بدن واحد تمرین‌کنندگان باشم و خودمان را آن‌طور که استاد از ما می‌خواهند تزکیه می‌کنیم.

استاد به ما آموختند:

«رفتار بلندمرتبه‌ای که مريدان در اين محيط‌ها بنيان نهاده‌اند- شامل هر رفتار و گفتاری- می‌تواند باعث شود که مردم عيوب خود را تشخيص دهند و نقاط ضعفشان را شناسايی کنند؛ می‌تواند قلبشان را متحول کند، رفتارشان را بهبود بخشد و آن‌ها را قادر سازد که سريع‌تر پيشرفت کنند.» («محیط»، نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)

این محیط به ما انگیزه می‌دهد تا براساس فا پیشرفت کنیم و خودمان را بهبود بخشیم، ما را وادار می‌کند کوشاتر باشیم. هر بار که به تجربیاتی که هم‌تمرین‌کنندگانم از صمیم قلب به اشتراک می‌گذارند گوش می‌دهم، بسیار بهره می‌برم. آن‌ها قلبم را تحت ‌تأثیر قرار می‌دهد.

پذیرش انتقاد آسان نیست، اما اشتباه دیگران را به آنها گفتن نیز آسان نیست. برای اینکه بتوانیم اشتباهاتشان را بگوییم باید خودخواهی و وابستگی به ازدست‌دادن آبرو را کنار بگذاریم. برای کسی که درک یا انتقادی می‌شنود، فرصتی عالی است تا به درونش نگاه کند و آنچه را که دیگران می‌بینند بپذیرد تا به جلو پیش برود.

در طول سال‌ها، تمرین‌کنندگانی را دیده‌ام که آزمایش‌های سختی را پشت سر گذاشته‌اند و به‌طور خستگی‌ناپذیری تلاش می‌کنند وابستگی‌هایشان را از بین ببرند. در بحرانی‌ترین لحظات، می‌توانید توانایی و قدرت دافا را مشاهده کنید. اغلب در طول جلسات تبادل تجربه، نیک‌خواهی استاد را احساس می‌کنم. استاد ما را رها نمی‌کنند و بارها و بارها به ما فرصت می‌دهند تا وابستگی‌هایمان را ببینیم و شین‌شینگمان را ارتقا دهیم.

همچنین فهمیدم که چگونه می‌توانیم وضعیت‌های ایجادشده براثر سوءتفاهم یا افراط را اصلاح کنیم. به همین دلیل است که مطالعه و مشارکت در تبادل تجربه با بدن بزرگ تمرین‌کنندگان مهم است.

اصطکاک‌های شین‌شینگی، انتقادها و تعارضات اجتناب‌ناپذیر هستند و حتی برای ما نظم و ترتیب داده می‌شوند تا خودمان را ارتقا دهیم. وقتی قلبی گشاده داریم و در فا جذب می‌شویم، می‌توانیم این‌ها را به‌عنوان بخشی از مسیر حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری درک کنیم.

استاد در سخنرانی‌شان در سال ۲۰۰۶ در این خصوص صحبت کردند.

«این بدین دلیل است که در مسیر تزکیه‌تان هیچ‌چیزی تصادفی نیست. بنابراین، وقتی در بحث داغی می‌افتید و آن چیزهایی را در شما تحریک می‌کند، یا درخصوص چیزی درگیر تضادی می‌شوید که علایق حیاتی شما را نگران می‌کند، شاید عوامل پشت آن توسط استاد آنجا گذاشته شد.» (آموزش فا در منهتن)

درحالی‌که به تجارب سایر تمرین‌کنندگان گوش می‌دهم، بینش جدیدی به دست می‌آورم. بسیاری از اوقات با روندی که یک تمرین‌کننده طی می‌کند همذات‌پنداری می‌کنم. اینکه می‌توانم وابستگی‌ها را ببینم یا درک‌ها از فا را به خاطر بسپارم برایم مفید بوده است. برای مثال، یک بار که احساس می‌کردم توسط افکار بسیار زیادی مسدود شده‌ام، تمرین‌کننده‌ای نحوه تلاشش را در این زمینه به اشتراک گذاشت که چگونه گفتار و اعمالش را با فا ارزیابی کرد و افکاری را که متعلق به او نبود رد کرد. همچنین همه ما وقتی تجاربی درباره روشنگری حقیقت یا سخت‌کوشی را می‌شنویم، دلگرم می‌شویم. متوجه شدم که فراموش می‌کردم بروشورها را با خود ببرم و آماده باشم که درباره فالون دافا به مردم بگویم. باید با هر موقعیتی مانند یک فرصت ازپیش تعیین‌شده رفتار کنم.

یک بار تمرین‌کننده‌ای اشاره کرد که من پیام‌های زیادی درباره موضوعات مربوط به مردم عادی برایش ارسال می‌کنم، و بهتر است از آن زمانم برای مطالعه فا استفاده کنم. فکر می‌کردم حرفش درست نیست. قلبم تکان خورد. حتی درباره آن تمرین‌کننده افکاری منفی پیدا کردم؛ فکر می‌کردم که او خیلی کوشا نیست، اما به وابستگی‌های من اشاره می‌کند.

درعین‌حال می‌دانستم که باید به حرفش گوش دهم. حتی اگر درست نبود، حتماً چیزی وجود ‌داشت که باید به آن توجه می‌کردم.

نگاه‌ به درون کمک کرد وابستگی به شهرت را از بین ‌ببرم، برای آنچه یک شخص یا تمرین‌کننده به من می‌گوید ارزش قائل شوم و به آن گوش دهم. ‌توانستم ببینم که حتی گرچه آنچه او به من می‌گوید درست به‌نظر نمی‌رسد، اما در زمان‌های دیگر یا در ارتباط با افراد دیگر درست است. توانایی گوش دادن به حرف دیگران، به من کمک می‌کند در مواجهه با ناملایمات و مشکلات قوی‌تر باشم، بدون اینکه به شهرتم، و ازدست‌دادن آبرویم فکر کنم یا عصبانی شوم؛ آن همچنین منجر به این می‌شود که بلافاصله از دیدگاه خودم فکر نکنم و صرفاً درباره احساس خودم فکر نکنم، و درنتیجه کمتر خودخواه باشم.

یکی دیگر از جنبه‌های بسیار مهم، مشارکت در پروژه‌ها است. ازجمله فعالیت‌های حضوری، مکان‌های تمرین یا پروژه‌های رسانه‌ای و غیره، که علاوه‌بر اینکه محیطی پاک و خالص هستند، برای تزکیه نیز از اهمیت بالایی برخوردارند.

استاد به ما فرصت‌هایی می‌دهند که در پروژه‌ها شرکت کنیم تا بتوانیم در تزکیه پیش برویم و در فا جذب شویم. با بودن در کنار دیگران، هماهنگی را یاد می‌گیریم و وابستگی‌هایمان و چیزهایی که نیاز به بهبود دارند آشکار می‌شوند. برای هماهنگی و مشارکت در یک پروژه، باید منیت را رها کنیم و فروتنی را توسعه دهیم. در این روند حسادت، تکبر و غرور را از بین می‌بریم. می‌توانیم یاد بگیریم که کل را ببینیم و روی دیدگاهی شخصی تمرکز نکنیم. به ما قدرت می‌بخشد، ما را به جلو می‌راند و ما را کوشا می‌سازد.

متوجه شده‌ام که در پروژه‌ها یا فعالیت‌های خاصی نمی‌توانم کاری را که فکر می‌کنم بلد هستم انجام دهم. همچنین متوجه شده‌ام که وقتی برخی از تمرین‌کنندگان همه‌ کارها را درست و دقیق انجام می‌دهند، ناگهان یک کار کاملاً جدید به آن‌ها محول می‌شود. فکر می‌کنم برای این است که ما را در تزکیه رو به جلو نگه دارد.

نظم و ترتیبات استاد همیشه بهترین هستند. وقتی بخواهیم کارها را با ذهنیت بشری انجام دهیم، هیچ‌چیز جریان نمی‌یابد. وقتی تصمیم می‌گیریم از نظم و ترتیبات استاد پیروی کنیم، همه‌چیز خوب پیش می‌رود.

استاد بیان کردند:

«فقط وقتی همۀ چنین وابستگی‌هایی را رها کنید و با ذهنی آرام و ساکن تزکیه کنید می‌توانید به موفقیت نائل شوید.» («در دائو بدون تزکیه دائو»، جوآن فالون جلد ۲)

استاد به ما کمک می‌کنند وابستگی‌هایی را که برای مدتی طولانی با خود حمل کرده‌ایم از بین ببریم. نیک‌خواهی عظیم استاد را احساس می‌کنم و این فرصت را ارزشمند می‌دانم.

نوشتن این تجربه مانند یک نبرد بود. چند بار می‌خواستم تسلیم شوم، بنابراین می‌خواهم از تمرین‌کنندگانی که مرا تشویق کردند تا به نوشتنش ادامه دهم تشکر کنم.

امیدوارم بتوانم از این طوفان عبور کنم و در مسیری که استاد برایم نظم و ترتیب داده‌اند به پیش بروم. این درک من در سطح کنونی‌ام است. لطفاً به آنچه که فکر می‌کنید لازم است اشاره کنید.

سپاسگزارم، استاد. متشکرم هم‌تمرین‌کنندگان.

کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. بازنشر غیرتجاری این مطالب باید با ذکر منبع باشد. (مانند: «همان‌طور که وب‌سایت مینگهویی گزارش کرده است، ...») و لینکی به مقالۀ اصلی ارائه شود. در صورت استفاده تجاری،برای دریافت مجوز با بخش تحریریۀ ما تماس بگیرید.