(Minghui.org) درباره فروش بلیت‌های شن یون در شهرمان بسیار نگران بوده‌ام. در بیشتر شهرهای آمریکای شمالی و اروپا، بلیت‌‌ها به‌طور کامل فروش رفتند، اما شهر ما عقب مانده است. براساس مشاهداتم، فروش پایین بلیت‌ها ارتباط نزدیکی با وضعیت کلی تزکیه تمرین‌کنندگان محلی دارد. اگر همه با هم کار کنیم و مانند بدنی واحد پیشرفت کنیم نتایج بدون شک، تلاش‌های ما را منعکس خواهد کرد.

استاد بیان کردند:

«از بین تمام پروژه‌هایی که برای نجات مردم داریم، شن یون قدرتمندترین است.» (آموزش فای ارائه‌شده در واشنگتن دی‌سی ۲۰۱۸)

بنابراین باید تلاش کنیم که در نمایش‌های شن یون به‌خوبی عمل کنیم.

من در اولین برنامه تبلیغ شن یون، افتخار دیدار با استاد را داشتم، که همیشه به من یادآوری می‌کند در تبلیغ شن یون نهایت تلاشم را به کار بگیرم.

امسال فروش بلیت‌ها در شهر ما بهتر شد و احساس آرامش داشتم. اما استقبال از نمایش‌های شن یون در یکی از شهرهای ورمونت خوب نبود. بعداً مصاحبه‌‌ با تماشاگری را دیدم که در فلوریدا شن یون را دیده بود. او گفت حدود ده سال پیش درباره شن یون شنیده بود، اما زمانی که در ورمونت زندگی می‌کرد، نتوانست هیچ نمایشی پیدا کند. او سال گذشته به فلوریدا نقل‌مکان کرد و سرانجام توانست به آرزوی خود برسد. این مرا متعجب کرد، زیرا شن یون طی چند سال گذشته، در ورمونت اجرا داشته است. مشخص شد که تبلیغ شن یون در ورمونت کافی نبوده است. سپس شنیدم که یکی از نمایش‌ها در شهری نزدیک لغو شده بود که نگرانی‌های مرا بیشتر کرد.

نتایج این دو شهر ناکارایی واضحی را در تبلیغ شن یون نشان می‌داد که به باور من می‌توانست از آن جلوگیری شود. احساس درماندگی داشتم، زیرا از وضعیت کلی درک جامعی نداشتم و راهی برای کسب اطلاعات بیشتر نداشتم. فقط می‌توانستم به خود بگویم که تمام تلاشم را به کار گرفته‌ام، اما ناتوانی در ارائه هر گونه کمک، مرا افسرده و نسبت به هماهنگ‌کنندگان اصلی دلگیر کرده بود.

متوجه شدم روند تمرین و تزکیه‌ام دچار مشکل شده و نیاز به رسیدگی دارد. به درون نگاه کردم و چند وابستگی را یافتم: تمایل به اعتباربخشی به خودم، احساسات عاطفی نسبت به تمرین‌کنندگان، رنجش، نگاه به بیرون و غرور. اما ناامیدی از فروش پایین بلیت‌های شن یون، بار سنگینی بر دوشم بود و رها کردن وابستگی‌ها یا یافتن راه‌حل‌ها را دشوار می‌کرد.

بهبودی ازطریق تبادل تجربه با تمرین‌کنندگان محلی

به‌طور تصادفی، یکی از تمرین‌کنندگان به من گفت که گروه کوچکی از آن‌ها قصد دارند یک جلسه تبادل تجربه برگزار کنند، این را فرصتی دیدم که استاد برای کمک به رفع نگرانی‌ها و ناراحتی‌هایم فراهم کرده‌اند. بنابراین با اشتیاق به آن‌ها پیوستم.

همه [تجربه‌های] به‌اشتراک گذاشته‌شده در طول کنفرانس عمیقاً تأثیرگذار بود. بالاخره درباره سردرگمی‌ام صحبت کردم و سایر تمرین‌کنندگان از دیدگاه فا، درک‌هایی را ارائه دادند و به برخی از مسائل من اشاره کردند: اضطراب برای به‌انجام رساندن کارها؛ عدم مهربانی نسبت به سایر تمرین‌کنندگان؛ و تمایل به شکایت یا خوار شمردن دیگران به‌خاطر کاستی‌هایشان. هر تمرین‌کننده‌ای شاگرد استاد است و تحت مراقبت و نظم و ترتیب ایشان قرار دارد. ما باید یکدیگر را گرامی بداریم و با همدلی واقعی رفتار کنیم. تبادل تجربه صبورانه این تمرین‌کنندگان، قلبم را گشود و بلافاصله متوجه شدم مشکل کجاست.

استاد به ما آموختند:

«مریدان دافا، شما طی تزكیه كردن در دنیای انسان‌های عادی، بر اساس فا درکی روشن از یک مسئله‌ دارید، اینکه به "سود و زیان" انسان‌های معمولی وابسته نباشید. بنابراین وقتی امور مربوط به اعتباربخشی به فا به میان می‌آید، آنجا نیز نباید درمورد اینكه "ایده‌های مرا بشنوید" و یا اینكه باید با "روش من" انجام شود پافشاری كنید. به‌ این صورت نیست كه شما فقط می‌توانید با پافشاری کردن بر انجام کارها به روش خودتان، تقوای عظیم در عالم بدست بیاورید. اگر شما ایده‌ای مناسب دارید و آن‌ را آشكار كنید، این مسئول بودن شما در مقابل فا است و آن مهم نیست كه ایده‌ شما استفاده شود یا چگونه شیوه‌ عمل شما به‌كار گرفته شود. اگر از ایده‌ شخص دیگری همان هدف حاصل می‌شود و به ایده‌ خودتان وابسته نباشید، بلكه در عوض در ایده‌ او مشاركت كنید، پس خواه ایده‌ شما به عمل درآورده شود یا نه، خدایان همه خواهند دید: "ببین او به آن وابسته نیست و ‌می‌تواند این چنین صبور و گشاده‌فکر باشد." خدایان به چه توجه می‌كنند؟ آیا این چیزی نیست كه آن‌ها توجه می‌كنند؟ وقتی به مسائل خودتان وابسته باشید و روی آن‌ها پافشاری كنید، در یک بن‌بست فرو می‌روید و خدایانی كه از بالا می‌نگرند قادر به تحمل آن نیستند. هرچند اگر مکرراً اظهار كنید که "آن به‌خاطر دافا است" و اینكه "روش من خوب است و می‌توان به این یا آن هدف نائل شد" و شاید درست باشد، هنوز ما می‌خواهیم از این نوع وابستگی که بیش از حد شبیه مسائل انسان‌های عادی است اجتناب کنیم. اگر کسی واقعاً بتواند به‌ این صورت انجام دهد، همه‌ خدایان خواهند گفت که این شخص حقیقتاً قابل‌توجه است. به این شكل نیست كه خدایان می‌بینند كه ایده‌ تو كارگر شده و بعد سطح تو را بالا ببرند، بلكه آن‌ها سطح تو را فقط وقتی بالا می‌برند كه ببینند آگاهی تو در این زمینه، بالاتر رفته است. در فای راستین این یک اصل است. اگر فکر کنید که، "من چنین و چنان شایستگی زیادی را به‌دست آورده‌ام، پس این یا آن برای من اتفاق خواهد افتاد،" بله در مورد یک انسان معمولی آن به این شكل كارگر است، با توجه به برخی از مشخصات به‌خصوص‌ِ اصول فای کیهان یا در بعضی از موقعیت‌های به‌خصوص، امکان دارد که به این جنبه نیز توجه شود، اما رشد واقعی از رها كردن چیزها پیش خواهد آمد، نه از به‌دست آوردن آن‌ها.» (آموزش فا در کنفرانس ۲۰۰۲ فیلادلفیا، آمریکا)

در پرتو آموزش‌های استاد، به‌طور جدی به وضعیت تزکیه‌ام فکر کردم و متوجه شدم که با ذهنیتی سختگیرانه بزرگ شده‌ام، به‌طوری ‌که در ذهنم همه‌چیز یا سیاه بود یا سفید. حتی در مواجهه با حقیقت نیز از موضع خود کوتاه نمی‌آمدم و حاضر نبودم کار اشتباهی انجام دهدم، حتی اگر این پافشاری به ضرر شخصی‌ام تمام می‌شد. گرچه در طول سال‌ها معتدل‌تر شده‌ام، هنوز کاملاً تغییر نکرده‌ام. این ذهنیت سرسختانه، مرا از بخشش آسان دیگران به‌دلیل اشتباهاتشان بازمی‌داشت و مرا تنگ‌نظر کرده بود. وقتی چیزهایی ظاهراً با باورهایم همخوانی داشتند، به‌شدت به آن‌ها می‌چسبیدم. اگر باور داشتم که کسی اشتباه می‌کند، ذهنیت ثابتی درباره‌اش شکل می‌دادم و از آن زاویه به او نگاه می‌کردم، که این باعث می‌شد بخشیدن اشتباهاتش برایم سخت شود. متوجه شدم وقت آن است که تغییری ایجاد کنم.

ازدست ‌رفتن فرصت برای نجات همکارم

یکی از همکاران سابقم، که سال‌ها با او کار می‌کردم، عادات بد زیادی داشت. یک‌ بار سر میزم آمد، کیفم را جست‌وجو کرد و دفتر یادداشت مرا ورق زد؛ چیزی که به‌طور اتفاقی شاهدش بودم. با شوخی به او خاطرنشان کردم که این کار را نکند و مسئله را رها کردم. اما گرچه به او همچنان احترام می‌گذاشتم، در قلبم نسبت به او احساسات منفی داشتم و از نقص‌های اخلاقی‌اش بدم می‌آمد. او اغلب برایم دردسر ایجاد می‌کرد.

دو هفته قبل از ترک شرکت، ناگهان به اشتباهم پی بردم. او فقط قربانی تأثیرات جامعه بود و من هیچ مهربانی‌ای نسبت به او نشان نداده بودم. درعوض از او بدم می‌آمد و حقیقت دافا را با او در میان نگذاشته بودم که این واقعاً بی‌رحمانه بود. به‌عنوان موجودی که به نجات نیاز داشت، حتماً سمت آگاهش احساس ناامیدی کرده بود؛ تعجبی نداشت که همیشه برایم دردسر ایجاد می‌کرد.

پس از آنکه به اشتباهم پی بردم، نگرش او نسبت به من به‌طرز چشمگیری تغییر کرد. از آن پس، به‌گرمی با من رفتار می‌کرد و اغلب با خوشرویی سلام می‌کرد. متأسفانه، قبل از اینکه شرکت را ترک کنم، فرصتی نیافتم که حقیقت دافا را با او در میان بگذارم، و این موضوع حس عمیق پشیمانی را برایم به جای گذاشت.

آشکار شدن وابستگی‌ها ازطریق تبادل تجربه

اخیراً، با یکی از تمرین‌کنندگان که بسیار از من مسن‌تر بود، دچار اختلاف شدم. او به من اهمیت می‌داد و درکش از مطالعه فا را با من به اشتراک می‌گذاشت، به امید اینکه از او یاد بگیرم و سریع‌تر پیشرفت کنم. اما من معتقد بودم که هر کسی مسیر خود را دارد و نباید صرفاً از کسی پیروی کنم، بلکه باید خودم براساس فا به روشن‌بینی برسم. با اینکه او به‌شدت اصرار و پافشاری می‌کرد، از پذیرش نظراتش خودداری می‌کردم.

به‌طور کلی، به‌دلیل سنش، در موارد دیگر به او احترام می‌گذاشتم، اما این موضوع متفاوت بود، این مسئله‌ای اصولی بود. می‌خواستم او دیدگاهم را درک کند و چند بار با او بحث کردم. هر دو ما احساس می‌کردیم دیگری اشتباه می‌کند و هیچ‌کدام حاضر به عقب‌نشینی نبودیم.

سپس به وابستگی خودم پی بردم و کم‌کم رفتار آرام‌تری با او داشتم. هر وقت احساس می‌کردم که دوباره می‌خواهم نظر خودم را ثابت کنم، خودم را کنترل و از متهم کردن کنایه‌آمیز او خودداری می‌کردم، حتی اگر همچنان معتقد بودم او اشتباه می‌کند. درنتیجه، او نیز به‌تدریج تغییر کرد، روندی که به زمان نیاز داشت. یاد گرفتم که نسبت به دیگران بردبارتر باشم.