(Minghui.org) من تمرینکننده فالون دافا و ۹۰ساله هستم. تحصیلات کمی دارم و فقط میتوانم از کلمات ساده استفاده کنم تا به مردم بفهمانم استاد چقدر بزرگ و نیکخواه هستند و فالون دافا چقدر معجزهآساست.
قبلاً به بیماریهایی مبتلا بودم و در راهرفتن مشکل داشتم. پس از تمرین فالون دافا، بیماریهایم ناپدید شدند. از استاد بابت نجاتم بسیار سپاسگزارم. اطرافیانم شاهد تغییراتم بودهاند. بسیاری از آنها شروع به یادگیری فالون دافا کردهاند.
پس از اینکه حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) در ژوئیه1999، آزار و شکنجه فالون دافا را آغاز کرد، بهرغم فشارهایی که وجود داشت، برای اعتباربخشی به فا پیشقدم شدم. به توزیع هفتهنامه مینگهویی و سایر مطالب روشنگری حقیقت کمک کردم. هر چقدر هم که سخت بوده است، هرگز در توزیع آنها وقفه ایجاد نکردم. همچنین در تولید مطالب روشنگری حقیقت مشارکت دارم.
بهلطف قدرتبخشی از جانب استاد، قادر به انجام همه این وظایف هستم. از سنم برای اعتباربخشی به فا استفاده میکنم. وقتی به مراکز خرید، بازارها یا مکانهای دیگر میروم، به مردم میگویم که فالون دافا را تمرین میکنم. به آنها میگویم که در وضعیت سلامتی خوبی هستم و ذهنی روشن دارم، هرچند که 90 سال دارم. مردم شگفتزده میشوند. سپس حقیقت را برایشان روشن میکنم تا آنها را نجات دهم.
میدانم که تمرینکنندگان دافا مأموریتهایی دارند. ما باید سه کار را بهخوبی انجام دهیم، با پشتکار تزکیه کنیم و تا خانه اصلیمان از استاد پیروی کنیم.
برخاستن دوباره و شتاب در تزکیه
دونگ شون، تمرینکننده فالون دافا در استان شاندونگ، چین
من بسیار خوشحالم که میتوانم برای بزرگداشت روز جهانی فالون دافا در فعالیتهایی شرکت کنم.
من تمرینکنندهای مسن هستم، اما شاگردی جدید هستم. چرا این را میگویم؟ من فا را قبل از شروع آزار و شکنجه کسب کردم. احساس کردم که فالون دافا بسیار عالیست و فا را با پشتکار مطالعه کردم و برای شرکت در فعالیتهای گروهی فالون دافا وقت گذاشتم. بسیار متأسفم که بعداً تمرین فالون دافا را کنار گذاشتم.
پس از شروع آزار و شکنجه در سال 1999، یکی از مدیران شهر در طول جلسه اعضای ح.ک.چ، فالون دافا و استاد را بهشدت بدنام جلوه داد. او پس از جلسه، با من متکبرانه صحبت کرد. از دست او عصبانی شدم و رفتارش را تحمل نکردم. او میخواست مرا دستگیر کند، اما مدیر واحد کاریام از من محافظت کرد و به او اجازه نداد. یک سال بعد به من گفتند که شخصی از طرف من یک تعهدنامه نوشته است تا بگوید من تمرین فالون دافا را رها کردهام و آن شخص براثر سرطان مرده است. تا آن زمان نمیدانستم که تعهدنامهای به نام من وجود دارد. هیچچیز تصادفی نیست، حتماً استاد از دهان آن شخص استفاده کردند تا به من اطلاع دهند.
موفق شدم یک نسخه از جوآن فالون را در خانه نگه دارم. پلیس تمام کتابهای دافای دیگرم را برد. در طی 19 سال پس از بازنشستگی از سال 2002 تا 2023، چهار بار به خانه دیگری نقلمکان کردم و جوآن فالون را از دست دادم. احساس میکردم قلبم به خاطر آن شکسته است. دوباره فردی عادی شدم. نه فا را مطالعه میکردم و نه تمرینات را انجام میدادم. ایمان من به فالون دافا و استاد ضعیف شده بود.
ارتباط مجدد با دافا
کمرم درحین کار در سال 2022، بهشدت آسیب دید. نمیتوانستم سمت چپ بدنم را حرکت دهم. پاها و رانهایم بیحس شدند و نمیتوانستم بایستم. صورتم افتاده بود. مجبور بودم تمام روز در رختخواب عذاب بکشم. پزشک گفت که نیاز به جراحی دارم، اما خطراتی وجود دارد. فکر کردم که ممکن است بعد از جراحی کاملاً فلج شوم و تصمیم گرفتم این کار را انجام ندهم. سراغ درمانهای مختلف رفتم. میتوانستم بایستم، اما هنوز بهسختی میتوانستم راه بروم. احساس میکردم کارم تمام شده است.
وقتی ناامید شده بودم، یک تمرینکننده در منطقه مسکونیام به دیدنم آمد. از اینکه استاد نجاتم دادند خیلی خوشحال بودم، اما از خودم هم شرمنده بودم که دیگر تزکیه نمیکردم. آن لحظه دوست داشتم گریه کنم. او مرا مورد انتقاد یا سرزنش قرار نداد. به من و همسرم کمک کرد از ح.ک.چ و سازمانهای وابسته به آن خارج شویم. او به من گفت که چگونه اظهاریهای بنویسم و آن را در وبسایت مینگهویی منتشر کنم. احساس آرامش و انرژی کردم. او بعداً کل مجموعه کتابهای دافا، سخنرانیهای استاد و موسیقی تمرین را برای من فرستاد. حرکات تمرینی مرا اصلاح کرد. هر چند روز یک بار برای من هفتهنامه مینگهویی میفرستاد. با کمک این تمرینکننده، بهتدریج در دافا جذب شدم. شینشینگم بهتدریج بهبود یافت.
استاد مرا تقویت کردند تا بتوانم حقیقت را روشن کنم
استاد مقالات جدیدی را در سال 2023 منتشر کردند. متوجه شدم که تمرینکنندگان دافا مأموریت ویژهای دارند، و آن روشنگری حقیقت برای مردم و نجات آنهاست. باید خودم را خوب تزکیه کنم و تمام بدنم را هماهنگ کنم. باید موجوداتی را که توسط ح.ک.چ مسموم شدهاند نجات دهم.
من درونگرا بودم و زیاد صحبت نمیکردم. ترس داشتم و میترسیدم وجههام را از دست بدهم. بهلطف کمک و تشویق تمرینکنندگان، اولین قدم خود را برای روشنگری حقیقت برداشتم. برای روشنگری حقیقت به بازاری رفتم. بعضی به حرفهایم گوش نمیکردند و سریع دور میشدند. برخی بهدلیل سنم از من میخواستند در خانه بمانم. بعضیها پشت سرم بدگویی میکردند.
با نگرانی کنار جاده ایستادم. دیدم یک نفر جلوی من راه میرود و مرتب سرش را برمیگرداند. از او پرسیدم که چهکار میکند؟ گفت که سهچرخهاش را گم کرده است. از او خواستم که نگران نباشد و اینکه کمکش میکنم دنبال سهچرخهاش بگردد. به نظر میرسید که اهل شهر ما نیست و با شهر آشنا نیست. او بسیار مضطرب بود و بهشدت عرق میریخت. از او پرسیدم که سهچرخهاش را کجا گذاشته است. گفت درست همان جایی که ما بودیم. فکر کردم باید فراموش کرده باشد که آن را کجا گذاشته است. ده متری او را هدایت کردم و سهچرخهای را دیدیم. گفت که همان سهچرخهاش است. چشمانش برق زد و بارها از من تشکر کرد.
از این فرصت استفاده کردم و حقیقت را برایش روشن و به او کمک کردم از ح.ک.چ خارج شود. از او خواستم که هر وقت فرصت داشت، عبارات فالون دافا خوب است و حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است را تکرار کند. به او گفتم که این کار میتواند او را در شرایط سخت یا در هنگام فجایع ایمن نگه دارد. او در محل فریاد زد: «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است.»
متوجه شدم که استاد این کار را برای من نظم و ترتیب دادهاند. اتفاقات زیادی از این دست برایم رخ داده است. استاد همیشه با من هستند و از من محافظت و مراقبت میکنند.
(مقاله ارسالی منتخب بهمناسبت بزرگداشت روز جهانی فالون دافا در وبسایت مینگهویی)
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.