(Minghui.org) (یادداشت سردبیر: هدف تزکیه در دافا دستیابی به روشن‌بینی و تحقق هدف اساسی زندگی فرد در این دنیاست. هر تزکیه‌کننده‌ای انگیزه‌های خود را برای انجام این تمرین دارد. شاید برخی متقاعد شده باشند که این تمرین معنای واقعی زندگی را در خود دارد، درحالی‌که برخی دیگر پس از دیدن مزایایی که تمرین‌کنندگان ازطریق این تمرین به دست آوردند، شروع به تمرین دافا کردند. اما پس از مدتی، برخی نتوانستند مزایایی را که به دست آورده‌اند درک کنند، و برخی به‌دلیل تمرین تزکیه حتی فرصت‌ها درخصوص شهرت، ثروت و عواطف بشری را در میان مردم عادی از دست می‌دهند. در این شرایط، آیا به تزکیه ادامه خواهند داد؟ آیا این برایتان سؤال خواهد بود که چه‌چیزی شما را به‌سوی ادامه تزکیه سوق می‌دهد؟ آیا همچنان به دافا باور خواهید داشت و تا چه حدی باور خواهید داشت؟ درنهایت به این بستگی دارد که آیا شخص می‌تواند حقیقتاً خود را یک تزکیه‌کننده بداند و آیا حقیقتاً می‌تواند درک کند: «... منظور از هستی يک مريد دافا را («مسیرتان را مستقیم بپیمایید»، نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر 3)

* * *

این مقاله ممکن است با مقالات معمول که هم‌تمرین‌کنندگان به‌صورت آنلاین می‌خوانند متفاوت باشد، اما من احساس می‌کنم وضعیت شخصی من ممکن است نمایانگر آن چیزی باشد که سایر تمرین‌کنندگان نیز شاید با آن مواجه شوند، بنابراین می‌خواهم آن را به اشتراک بگذارم.

ازدست دادن ایمان

بیش از 20 سال پیش، زمانی که دانش‌آموز راهنمایی بودم، برای اولین بار درباره فالون گونگ شنیدم. آزار و شکنجه هنوز شروع نشده بود، و برخی از اعضای خانواده‌ام فالون گونگ را تمرین می‌کردند. من نیز از روی علاقه آن‌ها را دنبال می‌کردم، اما چند سال بعد، زمانی که آزار و شکنجه به‌دست حزب کمونیست چین (ح‌.ک.‌چ) در بدترین حالت خود بود، تمرین دافا را به‌طور جدی شروع کردم.

چرا فردی وارد تمرین تزکیه دافا می‌شود؟ مهم است که انگیزه اولیه یک تمرین‌کننده برای انجام این کار شناسایی شود. در مدت کوتاهی که تب تند چی‌گونگ چین را فراگرفت، بسیاری از کسانی که شروع به تزکیه کردند بیماری‌هایی داشتند. البته، برخی از مریدان دافای سالم و جوان نیز بودند که صرفاً به‌دلیل اعتقاد به خوبیِ دافا تزکیه را شروع کردند.

درحالی‌که سعی می‌کردم انگیزه‌های واقعی‌ام را برای تزکیه‌ کردن شناسایی کنم، هرگونه تلاش برای درمان بیماری‌ها را رد می‌کردم. در آن زمان، در اوایل 20سالگی و در سلامت کامل بودم و مفهوم مرگ برایم دور از ذهن به نظر می‌رسید.

اما درحین تزکیه، با یک موقعیت «آزاردهنده» مواجه شدم. لکه‌های سفید بزرگی روی بخش داخلی هر دو رانم ظاهر شد که به‌طور تحمل‌ناپذیری می‌خاریدند. هنگام خاراندنشان، پوسته‌های سفید می‌ریخت و چرک بدبو از پوست خراشیده بیرون می‌آمد. خاراندن این ناحیه نزد دیگران نیز بسیار بدمنظر و نامناسب بود.

به‌عنوان یک تمرین‌کننده، سعی می‌کردم آن را نادیده بگیرم، اگرچه والدینم اغلب مرا در این وضعیت می‌دیدند و سرزنشم می‌کردند. سه سال در یک چشم به‌هم زدن گذشت، اما بدون توجه به اینکه وضعیت تزکیه‌ام چقدر خوب یا بد بود، این مشکل همچنان پابرجا بود. کم‌کم اعتمادبه‌نفسم را از دست دادم و نمی‌دانستم که: «آیا این تمرین واقعی است؟ فالون گونگ قرار است توانایی‌های معجزه‌آسایی در درمان بیماری‌ها داشته باشد. بیماری‌های بسیاری از مردم درمان شده است، پس چرا این مشکل من ادامه دارد؟»

وضعیت لاعلاج «بیماری» من باعث شد به فالون دافا شک کنم. اما اعتقاد راسخم به خواص درمانی چی‌گونگ باقی ماند. به‌تدریج فالون دافا را مانند سایر تمرینات چی‌گونگ در نظر گرفتم. بعدها، زمانی که خیلی کار روی سرم ریخته بود تمرینات را کنار گذاشتم. یک روز که خارش بی‌امان و تحمل‌ناپذیر شد، به بزرگ‌ترین بیمارستان مرکز استانمان رفتم. یک پزشک دارویی را برای یک دوره دوهفته‌ای تجویز کرد که به‌طور کامل بیماری‌ام را درمان کرد. پس از آن، اساساً از ایمانم به دافا دست برداشتم و تمرین دافا را کنار گذاشتم.

تکه‌ای از خلوص در دوران سخت

به‌رغم اینکه چند سال تمرین تزکیه را کنار گذاشتم، تجربه اولیه‌ام باعث شده بود که باور داشته باشم دافا همچنان تنها راه بازگشت مردم در این زمان بحرانی است. من نیز مانند بسیاری از افراد دیگر که تحصیلات یا پشتوانه اجتماعی ندارند، در شهرهای بزرگ به‌دنبال کار می‌گشتم و زندگی‌ای نامطمئن و پر از دشواری‌ را سپری می‌کردم. هر زمان که احساس غم و تلخکامی یا خستگی می‌کردم یا احساس می‌کردم مورد بی‌انصافی قرار گرفته‌ام، اغلب به اصول دافا فکر می‌کردم. هر زمان که با دیگران تعامل داشتم، معمولاً به آموزه‌های اخلاقی دافا بازمی‌گشتم. عمیقاً از ته قلبم معتقد بودم که فالون گونگ هر نوع سازمانی هم که باشد، این تمرین برای خصوصیات اخلاقی فرد مفید است.

برای ساختن یک زندگی بهتر، به‌شدت کار می‌کردم و درنهایت به‌دلیل استعدادهایم در زمینه حرفه‌ای‌ام، مورد تقدیر رؤسا و همسالانم قرار گرفتم و به رسمیت شناخته شدم. اما ساعت‌های طولانی کار پشت میز در طول سال‌ها باعث شد که به آرتروز شدید گردن و شانه‌ یخ‌زده دچار شوم. در شدیدترین حملات، به‌سختی می‌توانستم دست‌هایم را بالای شانه‌هایم ببرم. اعصاب ستون فقراتم به‌قدری تحت فشار بود که هر حمله باعث می‌شد روزهای زیادی با سرگیجه و حالت تهوع، در بستر اسیر شوم.

در طول این دوره، اگرچه ایده شروع دوبارۀ تمرین دافا به ذهنم خطور کرد، اما این فکر که این تمرین می‌تواند بدن فرد را تقویت و بیماری‌های جزئی را درمان کند، اما در مواجهه با بیماری‌های مزمن نمی‌تواند کمکی کند، مانع تمرینم می‌شد. اما یک روز درحالی‌که در دفترم به‌تنهایی کار می‌کردم، درد تحمل‌ناپذیری را در شانه‌ام تجربه و درنهایت فکر کردم: «چه اهمیتی دارد! شاید این تمرین بتواند به بهبود وضعیتم کمک کند. در هر صورت، این یک تمرین فیزیکی هم هست که می‌تواند به کشش عضلات و استخوان‌هایم کمک کند.» در تمرین دوم، در حالت نگه داشتن چرخ قانون، حدود 15 دقیقه این کار را انجام دادم تا اینکه به‌شدت عرق کردم.

انجام تمرینات را شروع کردم، اما این بار با هدف بهبود وضعیت سلامتی‌ام. به‌تازگی کسب‌وکار جدیدم را شروع کرده بودم و به این فکر می‌کردم: «اگر وضعیت سلامتی‌ام بد باشد، چگونه می‌توانم از روند طاقت‌فرسای شروع یک تجارت از صفر عبور کنم؟ باید تمرین کنم!» مقالات تبادل تجربه که به‌صورت آنلاین می‌خواندم، بیشتر توضیح می‌دادند که چگونه تمرین‌کنندگانِ به‌شدت بیمار پس از خواندن تنها چند بخش از فا یا پس از یادگیری تمرین‌ها، به‌سرعت درمان شدند. من به این باور قطعی رسیدم که هیچ مشکلی در بدنم وجود ندارد. وضعیت هر کس متفاوت است و مدت زمان لازم برای ازبین رفتن کارما نیز متفاوت است.

به‌رغم انجام تمرین برای مدتی، بهبود کمی در آرتروز گردنم داشتم. درد طاقت‌فرسا مرا از ورود کامل به حالت سکون در مدیتیشن بازمی‌داشت. اما در گذشته، می‌توانستم عمیقاً در وضعیت سکون باشم و احساس کنم که درون پوسته تخم‌مرغ نشسته‌ام، و حتی اگر بیش از یک ساعت و نیم مدیتیشن می‌کردم، پاهایم درد نمی‌گرفت.

شروع به جستجوی درون کردم. آیا به اندازه کافی با جدیت تزکیه نمی‌کردم؟ شروع کردم به فکر کردن به راه‌هایی برای مطالعه بهتر فا، مانند دست‌نویسی آموزه‌ها برای تقویت تمرکز و حذف افکار منحرف‌کننده. اما به‌رغم صرف زمان و تلاش در این زمینه، شانه‌ها و گردنم بیشتر درد می‌کرد. ظاهراً این روش به اندازه‌ای که برخی از مقالات تبادل ‌تجربه توضیح داده‌اند مؤثر نبود.

اعتمادم متزلزل شد، اما به‌سرعت افکار پیچیده‌ام را متوقف کردم و با سخنان استاد به خودم یادآوری کردم: «... به‌خاطر اینکه آن‌ها را به‌راحتی به دست آوردید به‌آسانی از دست ندهید.» (سخنرانی ششم، جوآن فالون)

این افسوس در اعماق قلبم مانده بود که حتی پس از تمرین فالون گونگ درمان نشدم. اما مطمئن بودم که در اصل، بدنم در وضعیت خوبی باقی مانده است، زیرا سال‌ها بود که هیچ بیماری‌ای نداشتم.

وقتی کارم تشدید می‌شد، اغلب درد در مهره‌های گردنم شعله‌ور می‌شد. خون‌رسانی ضعیف به مغزم، بیشتر اوقات باعث سرگیجه،‌ و انجام تمرینات باعث کمی تسکین می‌شد. برای کنار آمدن با علائمم، به ماساژهای سنتی و توی نا (نوعی شیاتسو) روی آوردم که اثرات مفیدی داشت. اگرچه به تزکیه دافا ادامه دادم، اما میزانی که این تمرین را ارزشمند می‌دانستم رو به نزول رفت.

به هم‌تمرین‌کنندگانی که درحین تزکیه، معجزاتی را تجربه کرده بودند، مثلاً بیماری‌هایشان فقط با انجام تمرین‌ها یا دیدن و شنیدن چیزهایی از بُعدهای دیگر بهبود یافته بود حسادت می‌کردم. ظاهراً تقدیر این تمرین‌کنندگان این بود که سرنوشت خاصی در این زندگی داشته باشند. وقتی نوبت به ترویج و اعتباربخشی به فا می‌رسید، گاهی فکر می‌کردم: «ازآنجاکه بیماری آن شخص با تمرین دافا درمان شد، آیا او نباید عامل بهبودی‌ را تصدیق کند؟ آیا او وظیفه ندارد که این معجزه را به دیگران بگوید؟»

اگر خانواده و محیط کار یک فرد به‌دلیل تزکیه بهبود یابد، آیا این طبیعی نیست که از اقبال خوب خود به دیگران بگوییم؟ پس چرا تمرین‌کنندگانی هستند که هنوز نمی‌توانند برای اعتباربخشی به فا گامی بردارند؟»

من ازجمله افرادی هستم که نمی‌توانم برای اعتباربخشی به فا بیرون بروم، زیرا «بیماری‌های» من با وجود تمرین دافا شفا نمی‌یابند. اما به‌غیر از این بیماری‌ها، باید اذعان کنم که بدنم از جهات دیگر در وضعیت خوبی است. به بیماری‌هایی مانند آنفولانزای فصلی دچار نمی‌شوم. علاوه‌بر این، امروزه با توجه به شیوع این‌همه بیماری در سراسر کشور، چه کسی علاقه‌ای به حفظ سلامتی ندارد؟ در گذشته، مختصراً به‌ خوبیِ دافا برای برخی از بستگانم اشاره می‌کردم، و پس از اینکه موضوع را از این زاویه دیدم، شروع به برنامه‌ریزی‌هایی کردم تا خوبی دافا را به‌طور نظام‌مندتر در میان بستگانم روشن کنم. اما در این مرحله، با محنت بزرگ‌تری مواجه شدم.

هر فرصتی را ارزشمند بدانید، درست مثل گرامی داشتن چشمان یا قلبتان

اخیراً اغلب به این سخنان استاد فکر می‌کنم:

«وقتی تحمل آن سخت است، سعی کنید آن را تحمل کنید. وقتی به نظر می‌رسد غیرممکن است و گفته‌اند که غیرممکن است، آن را امتحان کنید و ببینید آیا ممکن است.» (سخنرانی نهم، جوآن فالون)

قبلاً این سخنان را به معنای واقعی کلمه درک می‌کردم، اما اکنون، با توجه به تجربیاتم، معنای آن کاملاً متفاوت به نظر می‌رسد.

سخت‌ترین محنت کدام است؟ تحمل درد جسمی در طول مدیتیشن؟ مشکلات بین افراد؟ این‌ها مشکلات قابل‌مشاهده و محسوسی هستند. نوع دیگری از سختی وجود دارد، سختی‌ای که نه دیده می‌شود و نه لمس می‌شود، اما مانند کوهی نامرئی بر روی شما سنگینی می‌کند. شما نمی‌توانید آن را ببینید، اگرچه محکم شما را در چنگال خود گرفته است. من هرگز با چشم سومم چیزی ندیده‌ام و درمان هیچ بیماری مزمنی را با تمرین دافا تجربه نکرده‌ام. در این مقطع، توانایی باور یا عدم باورم به دافا سؤالی اجتناب‌ناپذیر باقی می‌ماند.

تمرین‌کنندگانِ به‌شدت بیماری که پس از انجام تمرین به‌سرعت بهبود یافته‌اید، نمی‌دانید چقدر خوش‌شانس هستید. به نظر من دیگر نباید به باورتان شک کنید. دافا شما را از آستانه مرگ بازگرداند، و شما حتی خودتان آن را تجربه کرده‌اید!

در مواجهه با محنت‌های بیشتر، همگام با کارمای خود پیش بروید

همانطور که «کارمای بیماری» من بدون هیچ بهبودی ادامه داشت، اعتماد‌به‌نفسم کاهش یافت و دیگر فکر نمی‌کردم که می‌توانم مطابق این سخنان استاد عمل کنم:

«وقتی تحمل آن سخت است، می‌توانی آن را تحمل کنی. وقتی انجام آن غیرممکن است، می‌توانی آن را انجام دهی.» (سخنرانی نهم، جوآن فالون)

برای کسانی که ادعا می‌کردند پس از انجام تمرین‌ها یا تکرار عبارات «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است»، درمان شده‌اند، نمی‌توانستم به این موضوع فکر نکنم که آیا معجزات رخ‌داده برای آن‌ها تصادفی بوده یا به‌دلیل تشخیص اشتباه بوده است. هنوز معتقد بودم که چی‌گونگ می‌تواند بیماری‌ها را درمان کند، بنابراین به‌تدریج دوباره به ذهنیت درنظر گرفتن دافا مانند سایر تمرین‌های چی‌گونگ برگشتم.

همیشه می‌خواستم دافا را به‌عنوان مهم‌ترین چیز در زندگی‌ام قرار دهم. برای انجام این کار سخت تلاش کرده‌ام، اما متوجه شده‌ام دستیابی به آن ازطریق تلاش‌های بیرونی دشوار است.

یک سال پیش، پس از خواندن آموزه‌های استاد درمورد تعداد مرگ‌‌ومیر ناشی از پاندمی کووید19 در چین، فقدان درکم اساساً همان مقدار کم از ایمانم را که باقی مانده بود، از بین برد. از مطالعه فا امتناع می‌کردم، اما در انجام تمرینات مصر بودم. در این دوره، بسیاری از عادات مردم عادی را پیدا کردم و کارهای زیادی انجام می‌دادم که آموزه‌های دافا را نقض می‌کرد.

اگر فردی تزکیه را کنار بگذارد، دوباره به فردی عادی تبدیل می‌شود. کارمایی که ابتدا توسط استاد از بین برده شده بود به شما بازگردانده می‌شود. مدتی بعد دچار وزوز گوش شدم. علائم خفیف شروع شد، سپس شدت گرفت، از یک گوش به گوش دیگر سرایت کرد و خواب مرا به‌طور جدی مختل کرد. در طول هشت ماه اول، 90 درصد از زمان خوابم را هر شب بیدار بودم و تازه ماه نهم علائمم شروع به بهبود کرد. درنتیجه شنوایی گوش چپم کاهش یافت. علاوه‌بر این، درد عصب ستون فقراتم در ناحیه گردن که بهبود زیادی یافته بود، ناگهان به درد ستون فقرات در قفسه سینه‌ام منتقل شد و باعث شد گلویم سفت شود و بر توانایی‌ام برای تنفس تأثیر بگذارد. تنگی نفس باعث می‌شد هر شب بارها از خواب بیدار شوم و خواب بدم را بدتر می‌کرد. این شرایط آنقدر مرا شکنجه می‌کرد که به خودکشی فکر می‌کردم.

پس از اینکه ناخودآگاه به فکر شروع مجدد این تمرین افتادم، تصمیم گرفتم خود را تزکیه‌کننده‌ای واقعی بدانم و تمام تلاشم را برای برآورده کردن الزامات دافا به کار بگیرم. در سال گذشته، دو بار متن جوآن فالون را ازبر کردم. اگرچه وزوز گوشم بدون تغییر باقی ‌مانده، کیفیت خوابم تا حدودی بهبود یافته است.

یک بار به شوخی از همسرم پرسیدم: «اگر پس از دو ساعت انجام مجدانه تمرینات، و مطالعه فا به‌مدت یک تا دو ساعت، آن هم هر روز، وضعیت بیماری‌ات به‌رغم تمام تلاش‌هایت ثابت باقی بماند، آیا به تزکیه ادامه می‌دهی؟» همسرم فقط ناامیدامه لبخند زد، که نشان می‌داد درک نمی‌کند پشت تلاش‌های مداوم من برای تمرین دافا چیست و نشان می‌داد که او تسلیم می‌شد و راه‌های دیگری را جستجو می‌کرد. ما رابطه نزدیکی داریم، و زمانی تقریباً او را متقاعد کرده بودم که فالون گونگ را تمرین کند.

گاهی اوقات نمی‌دانم که چه برکاتی از تمرین فالون گونگ دریافت کردم. بدون توجه به اینکه چقدر بد تزکیه کرده‌ام، بازهم حالم از فردی عادی بهتر است. دوستان و اقوامم که دافا را تمرین نمی‌کنند سیگار می‌کشند، مشروب می‌نوشند، ورق‌بازی می‌کنند و تا دیروقت بیدار می‌مانند، اما در سلامتی معقول و خوبی هستند. من از تمام این عادات بد پرهیز می‌کنم، هر روز صبح زود از خواب بیدار می‌شوم، یا هنگام غروب وقت می‌گذارم تا تمرینات را انجام دهم، اما درنهایت به این وضعیت رسیده‌ام. چگونه می‌توانم مردم را متقاعد کنم که «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» و چگونه می‌توانم به فا اعتبار ببخشم؟

با وجود همه این‌ها، از بدبین بودن امتناع می‌کنم. بستگانم که هنوز دافا را تزکیه می‌کنند، بیش از 20 سال است که هیچ دارویی مصرف نکرده‌اند. علاوه‌بر این، زندگی یک فرد عادی بیش از حد بی‌معنی است. پس از یک دوره تفکر عمیق، تمایلم را برای بازگشت به خانه واقعی‌ام و تزکیه دافا تأیید کردم. معتقدم که تزکیه خوب است و هیچ‌چیز اشتباهی در این مسیر وجود ندارد.

بدون توجه به تجلی هر محنت یا تعداد دفعاتی که روحم را زیر سؤال برده‌ام، به همان نتیجه برمی‌گردم: هنوز هم می‌خواهم یک مرید واقعی دافا باشم!

(مقاله ارسالی منتخب برای بزرگداشت روز جهانی فالون دافا در وب‌سایت مینگهویی)