(Minghui.org) من تمرین‌کننده فالون دافا هستم که در سال ۱۹۹۷ تمرین را شروع کردم. تقریباً ۱۰ سال است که در ایالات متحده زندگی کرده‌ام. موارد زیر چند نمونه از روشگری حقیقت برای مردم در یک سوپرمارکت چینی است.

هموطنانِ وانگ ژائوجون از سازمان‌های کمونیستی خارج شدند

در یک سوپرمارکت چینی با دو خانم ملاقات کردم که کلم‌ها را نگاه می‌کردند. وقتی از خانم مسن‌تر پرسیدم کلم را چگونه می‌پزد، گفت که می‌خواهد آن را ترشی کند. به او گفتم که من معمولاً کلم ناپا را ترشی می‌کنم. خانم جوان‌تر از من پرسید که آیا اهل شمال شرقی چین هستم؟ به او گفتم بله و از او پرسیدم اهل کجاست؟ او گفت: «استان هوبی.»

به او گفتم که وانگ ژائوجون نیز اهل هوبی است. او پرسید: «از کجا درمورد وانگ ژائوجون می‌دانی؟» به او گفتم که رقص شن یون را دیده‌ام که نشان می‌داد چگونه در تاریخ، ژائوجون برای حفظ صلح در مرزها در طول سال‌ها چنین نقش حیاتی‌ای را ایفا کرد.

به آن‌ها درباره خروج از سازمان‌های کمونیستی برای در امان ماندن‌شان گفتم. خانم جوان‌تر گفت که قبلاً عضو حزب کمونیست چین (ح‌.ک‌.چ) بوده، اما از حزب خارج شده است. مادرش (خانم مسن) گفت که او به لیگ جوانان و پیشگامان جوان پیوسته است و با خروج از آن‌ها موافقت کرد. به او کمک کردم یک نام مستعار برای خروج از این سازمان‌ها انتخاب کند و به آن‌ها یک بروشور گنجینگ‌وُرلد دادم. دختر گفت که وقتی در چین بود در یکی از شعبه‌های ح‌.ک‌.چ از حزب خارج شد. به او گفتم که باید ازطریق مرکز خدمات جهانی برای خروج از حزب کمونیست چین خارج شود. او موافقت کرد و نام مستعار خود را انتخاب کرد.

یک خانم چینی هر سال به شن‌یون می‌رود

یک روز متوجه یک فروشنده جدید لباس در سوپرمارکت شدم و شروع به گپ زدن با او کردم. به او درباره اهمیت خروج از همه سازمان‌های کمونیستی گفتم، و اینکه چگونه ح‌.ک‌.چ فرهنگ سنتی را از بین برده و فالون گونگ را مورد آزار و شکنجه قرار داده است. او گفت که با دخترش به ایالات متحده مهاجرت کرده است، زیرا ح‌.ک‌.چ بسیار وحشتناک است. او به من گفت که از تمام سازمان‌های کمونیستی در وب‌سایت اپک تایمز خارج شده است و هر سال به دیدن شن یون می‌رود.

به‌اشتراک‌گذاری تقویم‌های مینگهویی

یکی از هم‌تمرین‌کنندگان در سال نو چینی یک دسته تقویم مینگهویی خرید و بیش از ده عدد از آن‌ها را به من داد. آن‌ها را به سوپرمارکت چینی بردم و در آنجا با یک زوج مسن که دختر کوچکی همراهشان بود آشنا شدم. شروع به گفتگو با آن‌ها کردم. مرد گفت که اهل استان هنان هستند و برای نگهداری از نوه‌شان آمده‌اند. یک تقویم به آن‌ها دادم که روی جلد آن عروسک‌های خوش‌یمن چاپ شده بود. او آن را دوست داشت و نوه‌اش هم همینطور. به آن‌ها گفتم که از سازمان‌های کمونیستی خارج شوند تا در امان بمانند. این زوج با خروج از حزب موافقت کردند.

سوپرمارکت را ترک کردم و در راه رستورانی در آن نزدیکی بودم تا از آنجا غذا بخرم و به خانه بروم که سه دانشجوی چینی را دیدم. به آن‌ها درباره فالون دافا و خروج از سازمان‌های کمونیستی گفتم. یکی از آ‌ن‌ها فرار کرد، یکی گفت که اهل چین نیست، و سومی تصمیم گرفت از تمام سازمان‌های کمونیستی که به آن ملحق شده بود، خارج شود.

به یک کافه در آن نزدیکی رفتم و یک تقویم به خانم جوانی دادم. اتفاقاً اهل چین بود. پس از شنیدن توضیحاتم درمورد اهمیت خروج از سازمان‌های کمونیستی، او نیز تصمیم گرفت از حزب خارج شود.

استاد مرا در تزکیه‌ام راهنمایی می‌کنند و کسانی را که روابط تقدیری با من دارند به‌سمتم روانه می‌کنند. خوشحالم که به آن‌ها کمک می‌کنم تا برای در امان ماندن‌شان از سازمان‌های کمونیستی خارج شوند.