(Minghui.org) من به‌مدت ۲۴ سال در دافا تزکیه کرده‌ام. مایل هستم برخی از تجربیاتم، به‌ویژه چگونگی تزکیه شین‌شینگم را با سایر تمرین‌کنندگان به اشتراک بگذارم.

وقتی شوهرم نزد همه تحقیرم کرد ناراحت نشدم

شوهرم رئیس کمیته حزب کمونیست چین (‌ح.ک.چ) در یک شرکت دولتی بود. او همیشه برای غذا و صرف الکل و قمار بیرون از خانه بود. پسرم به‌شوخی می‌گفت: «مامان، شما کسی را دوست داری که هیچ وقت در خانه نیست!» پسرم صحبت‌های شوهرم را تکرار می‌کرد: «من از آب یک دریاچه بیشتر الکل نوشیده‌ام!» می‌توان تصور کرد که وضعیت زندگی یک زن با داشتن چنین شوهر مستی، چگونه است.

شوهرم عضو اداره ۶۱۰ بود و اغلب بدون هیچ دلیلی مرا تحقیر می‌کرد. او با استفاده از قدرتش در ‌ح.ک.چ، به انحراف اخلاقی خود ادامه می‌داد. یک بار در مهمانی تولدش، بدون هیچ خجالتی «معشوقه‌‌اش» را آورد و او را در آغوش گرفت و مشروب نوشید. او پس از مراسم کوتاه خوش‌آمدگویی ابتدای مهمانی‌اش، مرا ترک و برای معاشقه با معشوقه‌اش رفت.

در این شرایط، هر چقدر منطقی رفتار می‌کردم و وضعیت کلی را درنظر می‌گرفتم، اگر چیزی خلاف میلش می‌گفتم، به میز می‌کوبید، فحشم می‌داد و نزد همه تحقیرم می‌کرد. مدت‌ها بود که به این شوهر و کارهایش، عادت کرده بودم. رفتار او را به‌عنوان تحقیر تعبیر نمی‌کردم، بلکه نشانی از پستی و زشتی یکی از اعضای ‌ح.ک.چ می‌دیدم. کسی که او واقعاً تحقیرش می‌کرد، ‌ح.ک.چ بود. این واقعی‌ترین و بی‌شرمانه‌ترین نمود شخصیت کمونیست‌ها بود.

من تزکیه‌کننده دافا هستم، بنابراین خونسرد ‌ماندم و با لبخند برخورد ‌کردم. درطول مهمانی، از او دور ‌شدم و این فرصت را ‌یافتم که با معشوقه‌‌اش صحبت کنم: «به‌عنوان یک زن، باید به خودت احترام بگذاری. در غیر این صورت، فقط بازیچه دست دیگران می‌شوی.» از تک‌تک اقوام و دوستان، تشکر کردم و در اواسط مهمانی، با‌ آن‌ها عکس گرفتم.‌ آن‌ها با احترام برخورد و از من حمایت ‌کردند. با نگاه به چشمانشان می‌دانستم که از عمق وجود درک می‌کنند چه چیزی درست و چه چیزی اشتباه است. استاد بیان کردند:

«بردباری کلید رشد شین‌شینگ شخص است. تحمل کردن همراه با خشم، شکایت و یا اندوه، بردباری یک فرد عادی است که به موضوعات مربوط به خودش وابسته است. تحمل کردن، به‌طوری که کاملاً بدون خشم و شکایت باشد، بردباری یک تزکیه‌کننده است.» («بردباری (رن) چیست؟» نکات اصلی برای برای پیشرفت بیشتر ۱)

به‌منظور اعتبار بخشیدن به دافا، داستانی را برایشان تعریف کردم، به این امید که کمکشان کنم تغییر کنند: «پس از پایان شکل‌گیری ده‌هزار جاودانه‌، دائوئیست هونگجون به سه شاگردش، تایشانگ لائوجون، پدر آسمانی اولیه و رهبر شاخۀ تونگتیان یک قرص داد. بعد از اینکه قرص را خوردند به‌ آن‌ها گفت: "به شما یک بمب ساعتی داده‌ام و این بمب فقط زمانی منفجر می‌شود که شما عصبانی شوید!"» همه کسانی که داستان را شنیدند خندیدند.

بعد از اینکه شوهرم مست شد و از مهمانی رفت، به مهمانان یک فلش حاوی اطلاعات روشنگری حقیقت دادم و گفتم: «محتوای این فلش چیزی است که منتظرش بودید، واقعاً همینطور است. آن ارزشمند است! لطفاً وقتی به خانه برگشتید نگاهی به آن بیندازید! هر که از ‌ح.ک.چ کناره‌گیری نکرده، لطفاً سریع انجام دهد تا در امنیت باشد.» به‌ آن‌ها یادآوری کردم که هنگام مواجهه با هر مشکلی عبارات «فالون‌دافا خوب است! حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است!» را خالصانه تکرار کنند.

در چنین رویدادهایی، بسیاری از شرکت‌کنندگان تصمیم می‌گیرند سازمان‌های ح.ک.چ را ترک کنند تا در امان باشند. می‌دانستم که این استاد و فا هستند که‌ آن‌ها را نجات می‌دهند.

سه سیلی محکم زد

یک بار شوهرم خودرو دوست قماربازش را گرفت تا من و نوه‌مان را به خانه برساند. در خودرو دو عکس از رئیس مائو (رهبر سابق ‌ح.ک.چ) از دوره انقلاب فرهنگی بود. برای امنیت نوه‌‌ام و خانواده دوست شوهرم، وقتی شوهرم پیاده شد، عکس‌ها را برداشتم.

دلیل این کار را به دوستش توضیح دادم. گفتم: «‌ح.ک.چ بدترین شیطان است و مائو تجسم ‌ح.ک.چ شیطانی بود.» اما دوست او که توسط شبح ‌ح.ک.چ کنترل می‌شد، نمی‌خواست عکس‌ها را رها کند، با من دعوا کرد تا‌ آن‌ها را پس بگیرد و موضوع را به شوهر بداخلاقم گفت.

شوهرم با شنیدن این حرف دیوانه شد و وقتی مرا دید کنترلش را از دست داد. دستش را بالا برد و سه سیلی به صورتم زد به‌طوری‌ که سرم منگ شد. می‌دانستم که این انتقام شیطان ‌ح.ک.چ است و از شوهرم ناراحت نشدم. نفرتی احساس نکردم و به یاد سخنان استاد افتادم: «... شما درعوضِ آن، او را نزده و به او دشنام ندادید.» (سخنرانی در کنفرانس سیدنی)

شوهرم سعی کرد مطالب روشنگری حقیقت را بدزدد

من در فرصت‌های زیادی با شوهرم به سفر می‌رفتم. مهم نبود کجا می‌رفتم، مطالب روشنگری حقیقت را با خودم می‌بردم و به مردم می‌دادم تا فرصت نجات داشته باشند.

یک روز بعد از رسیدن به مقصد، به هتل رفتیم. سپس بیرون رفتم تا مطالب روشنگری حقیقت را توزیع کنم. بعد از آن، سوار تاکسی شدم و به‌سمت هتل برگشتم. در این سفر، مطالب زیادی همراه خودم برده بودم. با وجود این، مقدار کمی باقی مانده بود و تصمیم داشتم‌ آن‌ها را به افرادی با رابطه تقدیری بدهم.

ناگهان، آخر شب، شوهرم را دیدم که به‌آهستگی به سراغ مطالب روشنگری رفته بود و آن‌ها را نگاه می‌کرد. او مطالب را بیرون آورد، پنجره را باز کرد و می‌خواست‌ آن‌ها را بیرون بیندازد. او را دیدم و با ناراحتی گفتم: «چه‌کار می‌کنی؟» آنقدر ترسیده بود که سریع به رختخواب رفت. خودش را با لحاف پوشاند و تمام شب ساکت ماند.

چاپگر معجزه‌گر

۱۷ سال پیش در خانه‌ام یک مکان تولید مطالب خانگی راه‌اندازی کردم. به یاد دارم که وقتی برای اولین بار مطالب را چاپ کردم، حتی نمی‌دانستم چگونه بسته‌بندی کارتریج را باز کنم. به‌محض اینکه کارتریج را داخل چاپگر گذاشتم، خود به خود شروع به کار کرد. سپس به‌سرعت هشت کاغذ با گل‌های نیلوفر آبی طلایی چاپ‌شده از چاپگر خارج شد. مات و مبهوت شدم و سریع دکمه «توقف» را فشار دادم. با این کار، فقط نیمی از یک گل نیلوفر آبی طلایی، روی یک صفحه چاپ شد. سپس چاپگر کاغذ دیگری را با کلمه «محل کار» چاپ کرد.

نمی‌توانستم آنچه را که با چشمانم می‌دیدم باور کنم. بیش از ۷۰ نسخه از مطالب روشنگری حقیقت در رنگ‌های مختلف چاپ شد. می‌دانستم این استاد هستند که مرا تشویق می‌کنند تا‌ آن‌ها را در محل کارم توزیع کنم. تک‌تک‌ آن‌ها را به دستگیره درهای دفاتر ساختمان اداری محل کارم آویزان کردم.

کم‌کم با کسب تجربه‌ بیشتر توانستم مطالب را از وب‌سایت مینگهویی دانلود و چاپ و در شهر محل زندگی‌ام توزیع کنم.

یک بار متوجه شدم که چاپگر گاهی اوقات درست کار نمی‌کند، اما دلیلش را پیدا نکردم. استاد به من اشاره کردند که به سیم اتصال کامپیوتر به چاپگر نگاه کنم. سوراخ‌های کوچک زیادی در آن وجود داشت. فهمیدم که شیطان از سوزن برای سوراخ کردن سیم‌های مسی رابط رایانه و چاپگر استفاده کرده است. اما برای مدتی طولانی آگاه نبودم که چاپگر، سلاح فای من، با وجود آسیب شدید، هنوز هم قابلیت‌های خارق‌العاده‌ای دارد. آن پیام‌های روشنگری حقیقت را بر روی بیش از صدهزار اسکناس کاغذی چاپ کرد که کمکی برای روشنگری حقیقت به مردم بود.

بعداً یک چاپگر اپسون بزرگ با مخزن اضافی جوهر رنگی خریدم که برای ۴۸ مجموعه کافی بود. کارایی آن بهتر و کیفیت چاپش هم خیلی خوب بود. از کاغذ عکاسی برای چاپ برخی از مطالب استفاده می‌کردم و نتیجه مانند خوشنویسی نفیس یا یک نقاشی می‌شد.‌ آن‌ها بسیار رنگارنگ و دارای محتوای غنی بودند و مورد استقبال مردم قرار می‌گرفتند. حتی برخی از کارکنان دولت می‌گفتند: «فالون دافا واقعاً عالی است. با مواد رنگارنگ و محتوای غنی. قابل‌مقایسه با تولیدات ما نیست!»

به خاطر سپردم که هنگام نجات موجودات ذی‌شعور، خودم را تزکیه کنم

طی ۲۴ سال گذشته، با وجود یک محیط پیچیده و بغرنج تحت حاکمیت ‌ح.ک.چ، مشکلات فراوان، مواجهه با دستگیری، محکومیت، آزار و اذیت، کسر حقوق بازنشستگی و همچنین گرفتن اموالم توسط بستگان و توقیف دارایی‌های شرکتم و گرفته شدن خانه‌ام‌ و غیره، از دافا برای ارزیابی خودم استفاده کردم. وقتی طرف مقابل نسبت به من افکار و رفتار بدی داشت، اغلب از آن به‌عنوان آینه استفاده می‌کردم تا مشکلاتم را پیدا کنم.

برای یافتن وابستگی‌های پنهانم به درون نگاه و خودم را اصلاح می‌کردم و از شر‌ آن‌ها خلاص می‌شدم.

وقتی به درون نگاه می‌کردم، بسیاری از وابستگی‌هایم را پیدا می‌کردم. در آغاز تزکیه نمی‌دانستم چگونه تزکیه کنم، اغلب عیوب شوهرم را می‌یافتم و احساس می‌کردم که مورد ظلم، ستم و بی‌عدالتی قرار گرفته‌ام. خودم را لایق و صالح می‌دانستم: پشتوانه مالی قوی داشتم و با همسر و خواهر و برادرهایم به‌خوبی رفتار می‌کردم. وقتی برادرشوهرم تمام دارایی‌های شوهرم را گرفت، نرنجیدم. از وضعیت سلامتی خوبی برخوردار بودم، به‌خصوص از زمانی که در دافا تزکیه کردم. اما تعجب می‌کردم که چرا شوهرم مدام با من این‌طور رفتار می‌کند! اکنون می‌دانم این من بودم که با خودم مانند یک تزکیه‌کننده رفتار نمی‌کردم و درک نمی‌کردم که هر کاری که او انجام می‌دهد برای پیشرفت من است. واقعاً باید از او تشکر کنم!

هنوز نسبت به افرادی که قبلاً به من آسیب رسانده‌ بودند رنجش داشتم و فکر می‌کردم همه‌چیز تقصیر آن‌هاست. این تزکیه واقعی نبود، بلکه خودم را فردی عادی در نظر می‌گرفتم، از فا برای سنجش خودم استفاده نمی‌کردم و خود را تزکیه نمی‌کردم. من باید از منظر یک تزکیه‌کننده با ناملایمات و بی‌عدالتی روبرو شوم و خودم را تزکیه کنم. همچنین باید فکر فرار از چین را که اخیراً در ذهنم نمایان شده از بین ببرم و در همین سرزمین، برای نجات مردم ارزشمند چین، به‌طور استوار تزکیه کنم!