(Minghui.org) استفاده از ابزارهای قانونی برای افشای آزار و شکنجه، روشنگری حقیقت، و درخواست تجدیدنظر روش مهمی است که من به‌منظور روشنگری حقیقت برای کارکنان بخش امنیت عمومی، دادستانی و قضایی استفاده می‌کنم.

روشنگری حقیقت برای دادستان‌های عمومی

در سال ۲۰۱۹ به‌دلیل توزیع اطلاعات درباره فالون دافا توسط پلیس تعقیب و دستگیر شدم. خانه‌ام به‌طور غیرقانونی تفتیش شد و مرا به مرکز شستشوی مغزی فرستادند که در آنجا تحت آزار و شکنجه قرار گرفتم. مأموران اداره ۶۱۰ و بخش امنیت داخلی آمدند تا مرا متقاعد کنند که سه اظهارنامه مبنی بر انکار فالون گونگ را بنویسم، اما من نپذیرفتم.

روز بعد به مدت یک ماه در بازداشتگاه شهر به‌طور غیرقانونی بازداشت شدم. سپس «با قرار وثیقه در انتظار محاکمه آزاد شدم.» مأمور پلیس مسئولِ پرونده‌ام به من گفت که آن‌ها پرونده‌ام را به دادستانی منطقه می‌دهند و اگر با من تماس بگیرند باید به آنجا بروم.

پس از اینکه آزاد شدم، یک دفتر حقوقی پیدا کردم و حقیقت درباره فالون دافا (یا همان فالون گونگ) را به وکیل گفتم. او گوش داد، اما گفت: «اداره دادگستری قوانینی دارد که وقتی پرونده فالون گونگ دریافت می‌شود، باید ثبت شود. هیچ وکیلی نمی‌تواند از بی‌گناهی یک تمرین‌کننده دفاع کند. اگر از من می‌خواهید که وکیل‌مدافع‌ات باشم، باید به حرف من گوش کنی، رفتار خوبی داشته باشی و موافقت کنی که در آینده تمرین نکنی تا مجازات تعلیقی بگیرید.»

فکر کردم: «برای وکیلی که بگوید من مقصر هستم، هزینه پرداخت کنم؟ این مسخره نیست؟» تصمیم گرفتم خودم از خودم دفاع کنم و دفاعیه‌ام را بنویسم. اظهارات دفاعی‌ام را برای اداره عمومی، دادسرا و پرسنل قضایی ارسال کردم، درحالی‌که دفاعیات وکیل فقط در دادگاه قابل ارائه بود. افکارم را با سایر تمرین‌کنندگان در میان گذاشتم و آن‌ها مرا تشویق کردند. برای دانلود فرمت دفاعیه به انجمن قضایی رفتم و مطابق با حقوقی که قانون اساسی چین به شهروندان اعطا کرده است، همراه با وضعیت خودم، و با کمک هم‌تمرین‌کنندگانم، بیانیه دفاعی‌ام را در سال نو چینی نوشتم.

پس از سال نو چینی، پاندمی کووید شروع و شهرم به‌شدت قرنطینه شد. ادارات و واحدهای دولتی باز نبودند و حتی اداره پست هم تعطیل بود.

اولین روز پس از بازگشایی اداره پلیس، اولین دفاعیه‌ای که می‌خواستم بفرستم برای مأمور پلیسی بود که برای رسیدگی به پرونده تعیین شده بود تا حقیقت را بفهمد. وقتی به اداره پلیس رفتم، او گفت: «ما در طول پاندمی هیچ‌چیزی را قبول نمی‌کنیم.» گفتم: «اشکال ندارد. من بیانیه دفاعی‌ را به شما می‌دهم.» به این ترتیب اولین بیانیه دفاعی ارسال شد.

یک هفته بعد، اداره پست با محدودیت یک نامه سفارشی برای هر نفر، هر روز صبح به‌مدت دو ساعت باز می‌شد. بنابراین هر روز به دو اداره پست می‌رفتم. اگر وقت داشتم به سه اداره پست می‌رفتم. تقریباً یک ماه طول کشید تا همه چیز را بفرستم.

مأموری در منطقه مسکونی‌ام با من تماس تلفنی گرفت. او گفت: «پیرزن، تو احمقی. دیگر نمی‌توانی این بیانیه دفاعی را ارسال کنی وگرنه دستگیر خواهی شد. حتی اگر تو نمی‌ترسی، من می‌ترسم. دیگر آن را نفرست!» لبخندی زدم و گفتم: «ممنون از نگرانی‌ات. آن را به پلیس مسئول پرونده دادم. او گفت که از آن به‌عنوان مدرک علیه من استفاده خواهد کرد. به او گفتم، اگر می‌خواهد از آن به عنوان مدرک استفاده کند، می‌توانم چند نسخه دیگر به او بدهم تا به سایر مأموران پلیسی که به این پرونده رسیدگی می‌کنند بدهد، می‌گذارم هرکدام یک کپی از آن را داشته باشند، اما قطعاً مدرک مجرمانه‌ای نیست!»

بعداً پیامی روی تلفنم دیدم: «سلام، اظهارات دفاعی شما دریافت شد. پس از بررسی، پرونده شما در حوزه اختیارات دادستانی ما قرار نمی‌گیرد. آیا آن را اشتباهی فرستاده‌اید؟ لطفاً قبل از ارسال، حوزه قضایی را بررسی کنید و دادگاهتان را به تأخیر نیندازید. یادآوری ویژه!» با خودم فکر کردم: «این دادستان نجات پیدا کرد.»

در ۸مه۲۰۲۰ احضاریه‌ای از دادستانی ناحیه دریافت کردم که مرا برای بازجویی به اداره دادستانی فراخواند. اولین چیزی که دادستان (زن) گفت این بود: «رئیس قبلاً مطالب را خوانده است. محکوم خواهی شد. من و یک دادستان دستیار، دادستان‌های پرونده‌ات خواهیم بود.» سپس چند سؤال پرسید و من به همه آن‌ها پاسخ دادم. در کمتر از یک ربع گفت که باید برود و بازجویی تمام شد. گفتم: «چیزهای دیگری هم برای گفتن دارم.» او گفت: «من وقت ندارم. اگر می‌توانی قول بدهی که در آینده تمرین نکنی، می‌توانم توصیه کنم که دادگاه به تو حکم تعلیقی بدهد.»

گفتم: «می‌خواهم کارت شناسایی دادستانی شما را ببینم.» او با تحقیر گفت: «هنوز به ما شک داری؟ تو را در دادگاه خواهیم دید.» سپس راه افتاد. به‌عنوان یک تزکیه‌کننده، البته که به نگرش دادستان اهمیتی نمی‌دادم، اما انتظار نداشتم که او اینقدر مغرور باشد.

روز بعد با دادستان تماس گرفتم و از او خواستم که «شواهد مجرمانه» تهیه‌شده توسط اداره امنیت عمومی را دوباره ارزیابی کند. گفتم که بررسی و ارزیابی توسط ارگان‌های امنیت عمومی مطابق قانون نیست. برای مؤثربودن باید ارزیابی شخص ثالث واجد شرایطی وجود داشته باشد. دادستان گفت: «این کاری است که ما همیشه انجام داده‌ایم. هیچ‌کسی هرگز تقاضای تو را درخواست نکرده است. درخواستت غیر‌منطقی است.» سپس تلفن را قطع کرد.

در ۲۰ژوئن۲۰۲۰، یک دادخواست تجدید نظر به دادستانی میانی شهر علیه دادستان منطقه و معاون دادستان ارسال کردم. همچنین یک نسخه از دادخواست تجدیدنظر را برای دادستان مربوطه ارسال کردم.

در کیفرخواست آمده است: دادستان این پرونده، بررسی دقیق حقایق پرونده، وظایف نظارت قانونی بازپرس را انجام نداده و می‌دانست که متهم هیچ‌گونه حقایق مجرمانه ندارد، اما علناً قانون را برای نفع شخصی نقض کرده و متهم را به‌طور غیرقانونی تحت پیگرد قضایی قرار داده است و عمداً مواردی ناعادلانه، نادرست و ناروا را جعل کرد. همچنین ۹ مورد و دلیل درخصوص محکومیت مدعی‌العموم به «استفاده از عضویت فرقه‌ای برای تضعیف قانون» بدون ارائه مبنای قانونی برای تشکل فرقه‌ای را برشمرد و مسئولیت متهم‌کننده و دادیار را در موارد مشکوک به تخلفات و جرائم پیگیری کرد.»

در ۴اوت۲۰۲۰، منشی دادگاه منطقه با من تماس گرفت و گفت که به‌منظور آماده‌شدن برای محاکمه بروم و احضاریه را تحویل بگیرم. به عبارت دیگر، دادستانی میانی شهر از رسیدگی به آن خودداری کرد و درعوض آن را برای «بررسی و رسیدگی» به دادستانی منطقه ارجاع داد.

قاضی زن از من پرسید: «وکیلت اهل کجاست و اسمش چیست؟ گفتم: «این وکیل اهل پکن است، اسمش ......» و قبل از اینکه بتوانم نامش را بگویم، قاضی با عصبانیت گفت: «اگر اوضاع را به هم بزنی، فوراً حکم دستگیری‌ات را صادر می‌کنم. چرا وکیل محلی استخدام نکردی؟» با خونسردی گفتم: «وکیل محلی برای من مناسب نبود. اداره دادگستری قانونی دارد که وکیل را موظف می‌کند فقط اقرار به مجرمیت را ارائه کند. من بی‌گناهم. چگونه می‌توانم برای گناهکار خواندنم به وکیل پول بدهم؟» او چیزی نگفت. گفتم: «بسیار خب. اگر وکیلی از پکن اجازه نداشته باشد از من دفاع کند، من وکیل نمی‌گیرم، خودم از خودم دفاع می‌کنم.» با دیدن اینکه من خیلی آرام و صمیمانه هستم، عصبانیت قاضی ناپدید شد و گفت: «پس همینطور باشد، دادگاه در ساعت ۹:۳۰ صبح روز ۱۲اوت۲۰۲۰ شروع می‌شود.»

دادستان کیفرخواست را با صدای آهسته برای دادگاه خواند و اینجانب را به عضویت در فرقه‌ برای تضعیف اجرای قانون متهم کرد... در حین مناظره از دادستان خواستم توضیح دهد که فرقه چیست و چه مواردی از مظاهر فرقه‌ وجود دارد. دادستان پاسخی نداد، اما پرسید: «مگر بروشور پخش نکردی؟» از دادستان خواستم که بروشور را بیرون بیاورد و بخواند و ببیند آیا محتوا مربوط به فرقه است یا خیر. دادستان پاسخی نداد. ادامه دادم: «شما می‌گویید انتشار بروشورها باعث تضعیف اجرای قانون می‌شود، اما طبق کدام ماده، کدام بند؟ کدام قانون زیر پا گذاشته شده است؟» دادستان همچنان پاسخی نداد.

گفتم: «تفسیر قضایی ماده ۳۰۰ قانون جزا که توسط دادگاه عالی خلق و دادستانی عالی خلق وضع شده است، باطل است، چون خلاف قانون اساسی و قانون‌گذاری است. نمی‌توان آن را مبنای رسیدگی به پرونده‌ها قرار داد. تفاسیر قضایی دیوان عالی خلق و دادستانی عالی خلق نیز مغایر هدف و مقصود قانونی ماده ۳۰۰ قانون جزاست، و بنابراین ربطی به ماده ۳۰۰ قانون جزا ندارد.

«من ‌بروشور‌های روشنگری حقیقت را ارسال می‌کنم و هیچ آسیب اجتماعی وجود ندارد. چه کسی با خواندن ‌بروشورها آسیب دید؟ هیچ‌کسی. اگر قربانی و عواقب جرم و آسیبی برای جامعه وجود نداشته باشد، جرم چیست؟ پس من مرتکب جرم نشدم. قوانین فعلی چین به صراحت بیان نکرده‌اند که فالون گونگ یک فرقه است. شنیده‌ام که سندی داخلی آن را تصریح کرده است، چرا جرئت نمی‌کنید آن را عمومی کنید؟ شما براساس آیین‌نامه داخلی که جرئت علنی‌کردن آن را ندارید قانون را تعیین کردید.»

قاضی حرفم را قطع کرد و گفت: «نمی‌خواهم درباره این چیزها صحبت کنی. بحث تمام شد.» قاضی از دادستان خواست که اگر صحبتی دارد بگوید. دادستان گفت: «خیر.» یعنی دادستان درخصوص دفاع از برائت و اظهارات نهایی‌ام با من مخالفتی نداشت. قاضی از من پرسید: «آیا خودت را مقصر می‌دانی؟» گفتم: «من بی‌گناهم!» قاضی اعلام کرد: «محاکمه به پایان رسید و رأی متعاقباً اعلام خواهد شد.» منشی از من خواست که پرونده محاکمه را امضا کنم. نوشتم: من تمام شواهد ازجمله ‌بروشور را در دادگاه ارائه دادم، شناسایی و بررسی متقابل نکردم.

در ۱۷دسامبر۲۰۲۰، منشی دادگاه از من خواست که حکم کیفری را دریافت کنم که در آن آمده بود: من به اتهام عضویت در یک سازمان فرقه‌ای برای تضعیف اجرای قانون مجرم هستم و به یک سال زندان و ۱۰ هزار یوان جریمه محکوم شدم.

بعداً همان روز، مأمور پلیسی که به پرونده رسیدگی می‌کرد، مرا به بازداشتگاه شهر برد تا به‌طور غیرقانونی تحت بازداشت و آزار و اذیت قرار بگیرم. مأمور پلیس از من خواست که حکم بازداشت را امضا کنم. من نوشتم، «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است!»

مأمور لال شده بود. گفتم: «اکنون فالون گونگ در بیش از ۱۰۰ کشور و منطقه در جهان تمرین می‌شود. کتاب اصلی فالون گونگ، جوآن فالون به بیش از ۴۰ زبان ترجمه و منتشر شده است. مردم فالون گونگ را نه‌تنها به‌خاطر بهبود سلامت جسمانی‌شان، بلکه مهم‌تر از آن، برای بهبود اخلاقی‌شان تحسین کرده‌اند. فالون گونگ و بنیانگذار آن، آقای لی هنگجی، بیش از ۶۰۰۰ جایزه از مقامات مهم کشورها و دولت‌های سراسر جهان دریافت کرده‌اند. مردم در سراسر جهان می‌گویند که اصول فالون گونگ - حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری عالی است! لطفاً به یاد داشته باشید: «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است.»

من که از تصمیم دادگاه ناراضی بودم، تصمیم گرفتم درخواست تجدیدنظر ارائه دهم و در بازداشتگاه درخواست تجدیدنظر را نوشتم. درخواست تجدیدنظرم را در ۲۴دسامبر‌۲۰۲۰ به پلیس بازداشتگاه تحویل دادم که آن را به دادگاه میانی شهر ارسال کرد. در ۲۰فوریه۲۰۲۱، رأی نهایی دادگاه میانی شهرداری مبنی بر رد درخواست تجدیدنظر و تأیید رأی اولیه را دریافت کردم.

در ۳۱مارس۲۰۲۱ تصمیمی را در بازداشتگاه ازسوی کارفرمای سابقم دریافت کردم که در آن مزایای بازنشستگی‌ام لغو شد. پلیس بازداشتگاه از من درباره وضعیت سؤال کرد و نظرم را پرسید. لبخندی زدم و گفتم: «از نگرانی‌تان متشکرم، پشیمان نیستم.» مأمور پلیس با بالابردن دستش مرا تشویق کرد. در ۱۹آوریل۲۰۲۱ به زندان زنان استان منتقل شدم.

در ۱۵نوامبر۲۰۲۱ پس از اتمام دوران محکومیت غیرقانونی‌ام از زندان آزاد شدم. در همان روز کمیته سیاسی و حقوقی ناحیه، دادگستری ناحیه، شهربانی ناحیه و دیگران مرا از زندان بیرون آوردند. آن‌ها به‌طور جدی از من پرسیدند: «آیا در آینده همچنان فالون گونگ را تمرین خواهی کرد؟» به آن‌ها نگاه کردم و با قاطعیت گفتم: «بله!» زبان همه بند آمده بود.

گفتم: «همچنان می‌خواهم درخواست دادخواهی کنم، به ناحق محکوم شده‌ام. شما همه مأموران اجرای قانون ایالتی هستید. من می‌خواهم از حق خود استفاده کرده و طبق قانون درخواست اجرای عدالت کنم!»

آزار و شکنجه‌ای که طی ماه‌ها در زندان متحمل شدم با کلمات قابل توصیف نیست. بعد از رسیدن به خانه به این فکر کردم که برای نگهبانان زندان نامه بنویسم. احساس می‌کردم که این افراد بسیار رقت‌انگیز هستند زیرا حقیقت را نمی‌دانستند و کورکورانه فرامین و دستورات بالا را اجرا می‌کردند و تمرین‌کنندگان فالون گونگ را به‌طور وحشیانه مورد آزار و اذیت قرار می‌دادند. در اواسط دسامبر، درست قبل از سال نو چینی در سال ۲۰۲۲، نامه روشنگری حقیقت خود را نوشتم و آن را برای تمام زندانبانانی که با آن‌ها در تماس بودم و اسامی آن‌ها را می‌دانستم فرستادم. علاوه بر گفتن حقایق به آن‌ها، گفتم: «شما باید به‌سرعت حقیقت دافا را درک کنید، برای اصول اخلاقی ارزش قائل شوید، کارهای خوب انجام دهید و مورد برکت قرار گیرید. باید تمام تلاش خود را بکنید تا با تمرین‌کنندگان فالون گونگ که به ناحق زندانی شده‌اند به‌خوبی رفتار کنید. موجودات خدایی و بوداها اعمال خوب شما را ثبت خواهند کرد. دافا به شما اقبال خوبی خواهد داد. همچنین برای خویشاوندان و فرزندان شما تقوا جمع می‌شود. لطفاً زندگی را گرامی بدارید و آینده جدید را پذیرا باشید!

در طی سه سال نامه‌های زیادی به زندان زنان فرستادم. به این کار ادامه خواهم داد.

ادامه درخواست تجدید نظر و روشنگری حقیقت

من تنها زندگی می‌کنم. وقتی به خانه رسیدم، دخترم شنید که قصد دارم شکایت کنم، به همین دلیل از ورود من به خانه امتناع کرد و گفت که محکومیت مادرش شرم‌آور است و اغلب به‌خاطر آن تحقیر شده است. در محیطی که بسیاری از مردم بدون فکر تبلیغات ح‌.ک.‌چ را باور می‌کنند، دخترم از دست من عصبانی بود و در برابر دافا مقاومت می‌کرد.

وقتی با اقوام تماس گرفتم جواب ندادند. آن‌ها قبلاً می‌دانستند که دافا خوب است و از من در تزکیه حمایت می‌کردند. پس از محکومیت من، آن‌ها از ترس اینکه مبادا همدست من شناخته شوند و کار و زندگی آن‌ها تحت تأثیر قرار گیرد، تحت تأثیر تهدید ازسوی ح‌.ک.‌چ قرار گرفتند. من تسلیم نشدم و گه‌گاه با آن‌ها تماس می‌گرفتم. بعداً گفتند که دیگر تماس نگیرم و برای صحبت حضوری به محل سکونتم می‌آمدند.

وقتی حضوری ملاقات کردیم، وقتی دیدند که من چگونه مورد آزار و اذیت قرار گرفتم، به گریه افتادند.

خواهر بزرگم گفت: «ما همه از یک مادر به دنیا آمده‌ایم. چگونه می‌توانیم تو را نادیده بگیریم؟ نگرانی اصلی ما این است که اگر خیلی مشتاق فالون گونگ باشی، کارهای غیرمنتظره‌تری انجام خواهی داد. دوباره دستگیر می‌شوی و ...! بنابراین من تو را نادیده گرفتم و گذاشتم دردِ از دست دادن یک عزیز را بچشی.»

خواهر کوچکترم گفت: «لطفاً دیگر تقاضای تجدیدنظر نکن. بی‌فایده است. مردم می‌گویند پلیس راهزن است. اگر در ابتدا از دادستانی شکایت نمی‌کردی، وضعیتت بهتر بود. اتهام تو برایت باعث دردسر شد!»

برادر کوچکترم گفت: «به مزخرفات رسمی درباره اداره کشور طبق قانون گوش نده. فقط آن را تحمل می‌کنی، تجدید نظر نکن، گول آن را نخور...» برادر شوهرم گفت: «مزایای بازنشستگی‌ات لغو شده است. اگر درخواست تجدید نظر و شکایت کنی، آیا آن افراد به تو رحم خواهند کرد؟ ما نگران هستیم!»

دخترم با گریه گفت: «مامان، من می‌ترسم. تو نمی‌ترسی، اما من می‌ترسم. بعد از اینکه تو زندانی شدی، خوابم نمی‌برد. اغلب کابوس می‌دیدم.»

گفتم: «همه شما دربارۀ بهره‌مندی من از تمرین فالون دافا می‌دانید. تزکیه‌کنندگان در سیاست درگیر نمی‌شوند. تزکیه‌کنندگان می‌آیند تا مردم و موجودات ذی‌شعور را نجات دهند. درخصوص تجدیدنظر، این حق من به‌عنوان یک شهروند است که براساس قانون درخواست تجدیدنظر و عدالت‌خواهی کنم. این فقط مسئول‌بودن در قبال خودم نیست، بلکه در قبال اقوام و دوستانم نیز مسئولیت دارم و این نیز نجات مردم است. سعی نکن درخصوص منصرف‌شدن از آن با من حرف بزنی، نمی‌توانی منصرفم کنی. پس دیگر چیزی نگو، برای خودت خوب نیست.» دیدار با ناراحتی به پایان رسید.

اما در روزهای بعد همه شروع به تماس‌گرفتن با من کردند. حتی مرا به خانه‌شان دعوت کردند. وقتی گفتم که وقت ندارم، گفتند: «اگر نیایی، ما به تو سر می‌زنیم. ما می‌خواهیم تو را ببینیم.»

در ۱۳آوریل۲۰۲۲، دادخواستی را به دادگاه میانی ارسال کردم. متعاقباً دادخواست را به دادگاه شهر برای قضات، دادستان و پلیس امنیت عمومی دادگاه اصلی ارسال کردم. شکایتی هم به دادگستری، شهرداری، کمیته سیاسی و حقوقی و مسئول اداره۶۱۰ ارسال کردم.

بعدازظهر ۱۷مه، دادگاه به من ابلاغ کرد که برای محاکمه به دادگاه میانی شهرداری بروم. قاضی، منشی و من تنها سه نفر آنجا بودیم. قاضی از من پرسید: «چرا می‌خواهی شکایت کنی؟» وقتی دیدم قصد بدی ندارند و بسیار مهربان هستند، پرسیدم: «آیا شکایت مرا خوانده‌اید؟» قاضی گفت: «بله، بسیار خوب نوشته شده، مستدل و منظم است. اگر سؤالی دارید می‌توانید همین الان بپرسید. اگر چیزی برای گفتن دارید، همین الان صحبت کنید، ما به شما گوش خواهیم داد.»

ادامه دادم: «این پرونده‌ای ناعادلانه است، قضاوتی که خودسرانه بوده است. فکر می‌کنم برای شما بسیار مهم است که نه‌تنها به شکایت من توجه کنید، بلکه به‌اصطلاح "شواهد مجرمانه" که مرا مجرم جلوه داد، و همچنین کل روند دادگاه اول را مد نظر قرار دهید. دادستان به‌اصطلاح "شواهد مجرمانه" را در دادگاه ارائه نکرد و "شواهد مجرمانه" ارزیابی شخص ثالث واجد شرایطی را به همراه نداشت. من از دادستان خواستم که به اصطلاح "شواهد مجرمانه" را دوباره ارزیابی کند، اما دادستان از پذیرش آن امتناع کرد. به همین دلیل به دادسرای عمومی شهر شکایت کردم. در همان زمان شکایت به دادستان مربوطه نیز ارسال شد. پس از دریافت شکایت من، دادستان مربوطه بدون دریافت نامه محاکمه از دادستانی شهر، کیفرخواست را به دادگاه منطقه ارسال کرد.»

قاضی گفت: «من آن را می‌خوانم. قطعاً این کار را خواهم کرد.» گفتم: «نه تنها باید آن را بخوانید، بلکه بگذارید همه اعضای هیئت نظارت این پرونده بخوانند تا درباره‌اش صحبت کنند.» قاضی گفت: «سعی خواهم کرد خواندن آن را به آن‌ها توصیه کنم. لطفاً ادامه بدهید.»

گفتم: «وقتی این را درک کنید، معلوم می‌شود که چرا شکایت می‌کنم.»

قاضی به من گفت که ادامه دهم و حرفم را تمام کنم. گفتم: «فالون گونگ یک چی‌گونگ معمولی نیست، تزکیه در مدرسه بودا است. برای نجات مردم است. تا زمانی که به اصطلاح «مدرک گناه» مرا درک کنید و عدالت و مهربانی را انتخاب کنید، نجات خواهید یافت.»

قاضی پرسید: «دیگر چه می‌خواهی؟» گفتم: در دادخواستم خواسته‌ام نوشته شده است: بی‌گناه هستم، اسمم را پاک کنید!» قاضی تردید کرد و گفت: «من صلاحیت انجام این کار را ندارم. باید گزارش بدهم در صورت عدم رضایت از رأی این دادگاه می‌توانی به دیوان عالی استان یا دیوان عالی کشور نیز اعتراض کنی.» گفتم: «من این کار را می‌کنم. اما شما و کسانی که در رسیدگی مجدد به این پرونده دخیل هستند، ممکن است شانس نجات خود را از دست داده باشید. این باعث تأسف خواهد شد. من نمی‌خواهم این نتیجه را ببینم.»

در ۲۲ژوئن۲۰۲۲، دادگاه میانی خلق شهر درخواست تجدیدنظر مرا رد کرد و احکام بدوی و احکام مرحله دوم را مورد تأیید قرار داد.

من از تأیید احکام بدوی و احکام مرحله دوم در اول اوت توسط دادگاه میانی خلق شهرداری ناراضی بودم. دادخواستی نیز به دادگاه عالی استان ارسال شد. دادخواستم را با این جمله خاتمه دادم: «قضات دادگاه عالی استان، دادخواست من به میز شما ارسال شد. شما باید شرایط فعلی را درک کنید. هرگونه پذیرش نیکی و پلیدی یک انتخاب زندگی است. آیا انتخاب می‌کنید که قربانی آزار و شکنجه فالون گونگ توسط گروه جنایتکار جیانگ زمین باشید یا اینکه فرد خوبی هستید؟ برای انجام چنین انتخابی نیازی به خرد یا شجاعت بزرگی نیست. تنها چیزی که نیاز است عدالت و نیکی است.

«به‌عنوان یک تمرین‌کننده فالون گونگ و تمرین‌کننده حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری، می‌خواهم به شما توصیه کنم: حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری ارزش جهانی جامعه بشری و بالاترین وضعیت برای اخلاق انسانی است. امیدوارم حقیقت فالون گونگ را درک کنید، هر چه زودتر آزار و شکنجه فالون گونگ را متوقف کنید و به‌سرعت خود را از جنایت شنیع آزار و شکنجه فالون گونگ توسط گروه جنایتکار جیانگ زمین رها کنید.

«در زمانه‌ای که بلایا بیداد می‌کند، انواع بلایای طبیعی و ساخته دست انسان در راه است. بشریت با یک پاکسازی بزرگ روبروست، اگر بتوانید به‌اصطلاح «برتری‌ها» و غل و زنجیرهای منفعت شخصی را رها کنید، انصاف و عدالت را به قانون برگردانید، قضایا را با عدالت و نیکی رسیدگی کنید، و قضاوت‌هایی را انجام دهید که در آزمون زمان تاب بیاورید، سپس شکوه شغل شما، زیبایی زندگی آینده شما، و شادی بستگان شما همه در آن است. آن را گرامی بدارید. هر انتخاب نیکی و پلیدی در زندگی، انتخاب زندگی است!»

طی چند روز آینده دادخواستی را به همراه پیامکی به دادگاه میانی شهرداری، قاضی دادگاه بدوی سابق، دادستان دادسرا و مأموران اداره امنیت عمومی به دادگاه عالی استان ارسال کردم. همزمان دادخواستی به مسئولین کنگره خلق استانی، کمیته قانونگذاری کنگره خلق استان و کنفرانس مشورتی سیاسی استان ارسال شد.

روز بعد از ارسال نامه، از قاضی دادگاه میانی شهرداری پیامکی در تلفن همراهم دریافت کردم که در آن خواسته شد در زمان و مکان مشخصی آنجا باشم.

سر ساعت مقرر زود رسیدم و قاضی خیلی وقت‌شناس بود. به‌محض دیدن من گفت: «نامه‌ات اشتباهی برای من ارسال شده است. دادخواست به دادگاه عالی استان برای من ارسال شد. لطفاً دوباره بفرست، تعلل نکن.»

فهمیدم و گفتم: «این اشتباه نبود. برای شما ارسال شد. آیا نخوانده‌اید که پشت شکایت پیامکی وجود دارد؟» او گفت: «اوه، می‌بینم، شما با گفتن حقیقت مرا نجات می‌دهید و من اقبال خوبی خواهم داشت. اما، من قدرت تصمیم‌گیری درباره پرونده‌ات را ندارم. نظرات هیئت نظارت بر پرونده‌ات نسبتاً به اتفاق آرا است و آن‌ها معتقدند حکمت بیش از حد بوده است بنابراین پرونده برای صدور حکم جدید ارجاع شد. اما نظر برای رئیس ارسال شد و رئیس گفت: "پرونده فالون گونگ یک موضوع سیاسی است و هیچ‌کسی جرئت نمی‌کند به آن دست بزند." بنابراین، هیچ‌کسی جرئت ایجاد تغییر در پرونده‌ات را ندارد.»

گفتم: «باید مهربان باشید. شما باید مهربان بمانید، عدالت را رعایت کنید، جرئت کنید حقیقت را بگویید.» گفت: «آیا می‌توانم نجات پیدا کنم؟» گفتم: «بله، به شرطی که ح.‌ک‌.چ را ترک کنید.» گفت: «بسیار خب، کمکم می‌کنید؟» گفتم: «کمکتان می‌کنم تا با نام مستعار حزب را ترک کنید.» گفت: «بله، خیلی خوب است. متشکرم!» گفتم: «شما باید از استاد نیک‌خواه فالون گونگ تشکر کنید. این استاد بودند که واقعاً شما را نجات دادند!» او با کمال احترام گفت: «سپاسگزارم، استاد، متشکرم!»

وقتی از هم جدا شدیم، قاضی دستم را گرفت و گفت: «متشکرم. باید ایمن بمانی، مراقب باش، مراقب باش!» گفتم: «نگران نباشید، من استاد را دارم، استادی نیک‌خواه.» قبل از اینکه جمله‌ام را تمام کنم اشک‌ها سرازیر شدند.

در ۱۸ژوئیه۲۰۲۳، اعلانیه رد درخواست تجدیدنظر از دادگاه عالی استان را دریافت کردم. در این بیانیه آمده است: «حقایق یافت‌شده در قضاوت اولیه روشن، شواهد معتبر و کافی، محکومیت دقیق، حکم مناسب و مراحل قانونی بود. دلایل درخواست تجدیدنظر شما قابل استناد نیست و درخواست تجدیدنظر شرایط لازم برای محاکمه جدید را مطابق ماده ۲۵۳ قانون آیین دادرسی کیفری جمهوری خلق چین ندارد و باید رد شود.

روی امضای رسید نوشتم: اولاً اگر کسی را مجرم شناختید که اهل مقابله‌به‌مثل نیست و از نظر اصول حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری آدم خوبیست، به نظر شما این چه جور آدم گناهکاریست؟! دوماً، با نگاهی به قوانین وضع‌شده توسط ح‌.ک.‌چ، هیچ یک از آن‌ها تصریح نمی‌کنند که "فالون گونگ یک فرقه است." فالون گونگ در میان ۱۴ فرقه اعلام شده توسط وزارت امنیت عمومی نیست. درنهایت، من صمیمانه امیدوارم که قاضی بتواند حقیقت فالون گونگ را درک کند.

در تاریخ ۱اوت۲۰۲۳، دادخواست را به دادسرای نهم دادسرای شهرداری ارسال کردم و خواستار رسیدگی به دادخواست طبق قانون شدم.

در تاریخ ۷ اکتبر ازسوی یکی از دادستان‌ها در دادسرای شهرستان تماس تلفنی دریافت کردم و از من خواستند که ظرف سه روز برای صحبت به دادسرا بروم. طبق برنامه به جلسه رفتم. علاوه‌بر یک دادستان، یک منشی نیز در این گفتگو شرکت داشت. دادستان گفت: «شکایت شما خیلی رسمی است.» گفتم: «این فقط رسمی نیست، موجه است.» دادستان گفت: «انتظار نداشتم به این سرعت فکر کنی. ما با هم غریبه نیستیم. به ما بگویید چرا درخواست دادخواهی می‌کنید؟ علاوه بر شکایت چه سؤالات دیگری باید اضافه شود؟ به‌عنوان مثال، اگر کارفرمای سابق شما مزایای بازنشستگی‌ات را لغو کند، افکار و الزامات شما چیست؟ به هر حال هرچه می‌خواهی بگویی به من بگو. ما دو نفر به تو گوش خواهیم کرد.»

یک لحظه فکر کردم و گفتم: «هیچ مبنای قانونی برای لغو مزایای بازنشستگی من وجود ندارد. اما این چیزی نیست که من از آن شکایت کنم. تزکیه‌کنندگان برای شهرت و ثروت دنیوی ارزش قائل نیستند. جدی‌نگرفتن آن به این معنی نیست که من آن را نمی‌خواهم، به‌خصوص که این یک آزار و اذیت علیه من است. از زمان‌های قدیم تا به امروز، آزار و اذیت تزکیه‌کنندگان گناه بزرگی بوده و توسط آسمان مجازات می‌شود. تزکیه‌کنندگان درباره نیک‌خواهی صحبت می‌کنند، بنابراین فعلاً از این موضوع شکایت نمی‌کنم. مسیر تجدیدنظر را در پیش خواهم گرفت.»

ادامه دادم و گفتم: چه تجدیدنظرهای قبلی باشد و چه اعتراضات فعلی، هدف این است که عدالت و مهربانی مردم، دادسرا و کادر قضائیه را بیدار کنم تا بر‌اساس قانون قضاوت کنند و بی‌گناهی‌ام را برگردانم! در ۲۴ سال پس از آزار و شکنجه فالون گونگ، دروغ، فریب، و سرکوب اجباری وجود داشته است. برای مثال، ساختن پرونده جعلی "خودسوزی میدان تیان‌آن‌من"، سرزنش و لکه‌دار‌کردن فالون گونگ، و جعل به اصطلاح "۱۴۰۰ مورد" برای منزوی‌کردن فالون گونگ.»

سپس درباره شکایت علیه جیانگ زمین و همبستگی جهانی با فالون گونگ صحبت کردم. آن‌ها بی‌صدا و بدون هیچ حرفی گوش می‌کردند. پس از آن، درباره روند خروج از ح‌.ک.‌چ صحبت کردم. در این هنگام دادستان صحبت کرد: «شما چیزهای زیادی گفتید و ما گوش دادیم. ما چند ساعتی را صرف این موضوع کرده‌ایم. ما قدرت تصمیم‌گیری درباره پرونده تو را نداریم و باید آن را به مقامات بالا گزارش کنیم. منتظر بمانیم و ببینیم مدیران چه می‌گویند.»

در ۱۸نوامبر۲۰۲۳، ایمیلی از دادستانی شهرداری دریافت کردم که «اعلانیه درخصوص نتیجه تجدیدنظر کیفری» بود. این اعلانیه نشان داد که دلایل شاکی برای تجدید نظر قابل اثبات نیست و این دادگاه نیز از آن حمایت نکرد. پرونده درحال حاضر با انجام تحقیقات مقدماتی بسته شده است.

من از نتایج بررسی توسط دادستانی شهرداری راضی نبودم، بنابراین در تاریخ ۶دسامبر، یک «شکایت کیفری» را به بخش نهم دادستانی در دادستانی عالی استان ارسال کردم.

تا به امروز هیچ اطلاعی از دیوان عالی کشور دریافت نشده است و این بدان معناست که هنوز نتایج محاکمه منتشر نشده است.

در اوایل مارس۲۰۲۴، پلیس محلی با من تماس گرفت و گفت که می‌خواهند برای صحبت با من به خانه‌ام بیایند و این وظیفه سیاسی آن‌هاست. گفتم که به اداره پلیس می‌روم.

وقتی به اداره پلیس رسیدم، معاون، مأمور حوزه و یک مأمور پلیس دیگر منتظر من بودند. معاون گفت: آیا برای سران و مدیران زیرمجموعه اداره امنیت عمومی شهرداری نامه فرستاده‌اید؟ سرم را تکان دادم. گفت: «در آینده شکایتی بنویس و برای مدیریت بفرست. اطلاعاتی دیگر (حقیقت درباره فالون دافا) را به آن اضافه نکن.» گفتم: «می‌خواهم بدانند و بفهمند چه اتفاقی دارد می‌افتد.»

پلیس حوزه گفت: «فرمانده بخش امنیت داخلی اداره فرعی به ما گفت که با شما صحبت کنیم. موضوع شما به نتیجه رسیده است. یک جعبه سیب برایت به‌عنوان هدیه می‌فرستم.»

وقتی پلیس سیب‌ها را به خانه‌ام رساند و قصد خروج داشت، گفتم: «نمی‌خواهی با من صحبت کنی؟» گفت: «خاله، تو فوق‌العاده‌ای. یادت می‌آید؟ در ۱۵نوامبر۲۰۲۱، من و یکی از مسئولین کمیته امور سیاسی و حقوقی شما را از زندان به خانه بردیم. اولین باری بود که با تو آشنا شدم از شما پرسیدم: "آیا در آینده فالون گونگ را تمرین خواهی کرد؟" شما پاسخ دادید بله. نقشه بردن شما به مرکز شستشوی مغزی از هم پاشید و رئیس بخش خاصی بلافاصله تصمیم گرفت شما را به خانه بفرستد. بعداً، رئیس بخش خاصی از ما خواست که کالای نوروزی و مقداری پول نقد برایتان بفرستیم، اما شما قاطعانه نپذیرفتید و گفتید که تزکیه‌کنندگان هدایا نمی‌پذیرند. این را به رئیس بخش گفتم، گفت: "اگر همه مثل او باشند، کمیته سیاسی و حقوقی منحل می‌شود. باید کار دیگری پیدا کنم." او شکایت شما را به من نشان داد و گفت: "شکایت او منطقی بود، اما مقامات از بررسی مجدد پرونده او خودداری کردند."»

او گفت: «خاله، تو نه‌تنها تصورات آن رئیس بخش را تغییر دادی، بلکه مسیر زندگی مرا نیز تغییر دادی! من دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه علوم سیاسی و حقوق بودم. به اداره امنیت عمومی منتقل شدم. مأمور پلیس شدم و با شما آشنا شدم. بعد از خواندن اطلاعاتی که به من دادی حقیقت را فهمیدم و تصمیمی گرفتم. من قرار نیست در چنین زمانه‌ای از نردبان ترقی دولت بالا بروم. تصمیم گرفتم جایی نروم، بنابراین به‌عنوان مأمور پلیس اینجا می‌مانم. خوب است که کمی آرامش داشته باشیم.»

گفتم: «من به شما نگفتم که مسئولیت خود را انجام ندهید. اگر افراد خوب بیشتری مشاغل دولتی داشتند، جامعه بهتر می‌شد.» گفت: «مرد خوب نمی‌تواند مقام رسمی داشته باشد.»

قبل از رفتنش به او هدیه دادم. او آن را نمی‌خواست. گفت: «خاله، در آینده اگر نامه یا اطلاعاتی داری کمکت می‌کنم بفرستی. من فرق بین خوب و بد را می‌دانم. امنیت نامه‌های شما را تضمین خواهم کرد.» گفتم: «بله، کارهای نیک بیشتری انجام بده و تقوای بیشتری جمع کن! نگران نباش، من استاد را دارم که از من محافظت می‌کنند!»

سخن پایانی

بیش از ۱۰۰ روز از ارسال شکایت کیفری من به دادستانی عالی استان در تاریخ ۶دسامبر۲۰۲۳ می‌گذرد. نتیجه‌ای دریافت نشده است. بیش از ۲۰۰ روز از ارسال مطالب تکمیلی به دیوان عالی کشور در ۱۲سپتامبر۲۰۲۳ می‌گذرد. هنوز حکمی دریافت نکرده‌ام.

در واقع، من از ابتدای درخواست تجدید نظر به نتیجه فکر نمی‌کردم. هدف من نجات مردم و گفتن حقیقت درباره آزار و شکنجه به مردم است. مأموریت یک مرید دافا نجات افراد ازجمله کسانی است که برای دادستانی، قانون و سیستم قضایی کار می‌کنند و فریب دروغ‌ها را خورده‌اند.

در آینده، آموزش استاد را دنبال خواهم کرد، فا را بیشتر مطالعه می‌کنم، در تزکیه کوشاتر خواهم بود، و برای نجات افراد بیشتری حقیقت را روشن خواهم کرد!

سپاسگزارم، استاد!

(مقاله ارسالی منتخب به‌مناسبت بزرگداشت روز جهانی فالون دافا در وب‌سایت مینگهویی)